«یا أیها الذین آمنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر و اولی الامرتان را.» (نساء/ 54) از جمله آیاتی که امامیه در اثبات امامت بدان استناد می کنند آیه شریفه فوق است. خداوند متعال در این آیه کریمه مومنان را مخاطب ساخته، و آنان را به اطاعت خود و اطاعت پیامبر (ص) و اولی الامر امر کرده است.
واضح است که اطاعت خداوند در مرحله نخست، در فرمانهایی است که خداوند در قرآن نازل فرموده و پیامبر (ص) آن فرمانها را به مردم ابلاغ کرده است، مانند امر «اقیموا الصلوة و آتوا الزکوة؛ نماز را برپا داريد و زكات را بدهيد و با ركوع كنندگان ركوع كنيد.» (بقره/ 43) اطاعت از فرمانهای پیامبر (ص) در دو گونه از اوامر او مطرح است:
1. فرمانهایی که تحت عنوان سنت از آن حضرت رسیده است. این اوامر گرچه احکام الهی است که به آن حضرت وحی شده است و آن حضرت آنها را برای مردم بیان داشته است، ولی در مواردی که همراه با تعبیر "امرکم بکذا و أنها کم من هذا"، شما را به این مطلب امر می کنم یا از آن چیز نهی می نمایم؛ باشد (که در مصادر فقه اسلامی این تعابیر فراوان آمده است) این اوامر و نواهی را می توان از خود آن حضرت دانست. در نتیجه اطاعت آنها اطاعت آن حضرت خواهد بود، و چون احکام مذکور از جانب خداوند است عمل به آن احکام اطاعت خداوند نیز خواهد بود.
2. فرمانهایی که آن حضرت از موضع ولی و حاکم مسلمانان صادر کرده است. جمله "و اطیعوا الرسول" در آیه شریفه هر دو قسم از این فرمانها را در بر می گیرد.
و اما در خصوص اطاعت از "أولی الأمر" باید گفت که: در آیه کریمه اطاعت از "أولی الأمر" به طور مطلق ذکر شده و هیچ گونه قیدی برای آن نیامده است؛ همانگونه که در اطاعت از رسول مطلق است و این اطلاق تبیین می کند که "أولی الأمر" از وجوب اطاعت مطلق برخوردارند و اطاعت آنان مقید به دستور خاص و فرمان مخصوصی یا در شرایط خاصی نیست؛ بلکه تمام اوامر و نواهی آنان واجب الإطاعة است. اطاعت اولی الامر در سیاق اطاعت خدا و اطاعت رسول است. یعنی اطاعت از این سه مقام هیچ حد و قیدی ندارد، و این سیاق اطلاق مذکور را تأید می کند.
دلیل دیگر بر این مدعا تکرار نشدن "اطیعوا" در "أولی الأمر" است؛ بدین معنا که برای هر یک از اطاعت خدا و رسول، یک "اطیعوا" جداگانه در آیه آورده شده و فرموده است: "أطیعوا الله و أطیعوا الرسول" اما برای اطاعت "أولی الأمر" کلمه "اطیعوا" تکرار نشده و "أولی الأمر" بر "الرسول" عطف شده است، بنابراین همان امر "اطیعوا" که بر رسول وارد شده به "أولی الأمر" نیز تعلق پیداکرده است.
از این عطف معلوم می شود که "أولی الأمر" و "رسول" دو وجوب اطاعت ندارند بلکه وجوب اطاعت "أولی الأمر" همان وجوب اطاعت رسول است. این برهانی است بر اینکه اطاعت "أولی الأمر" مانند اطاعت رسول در تمام اوامر و نواهی است و نتیجه آن عصمت "أولی الأمر" از گناه و اشتباه (مانند رسول) در همه اوامر و نواهی است.
برای توضیح بیشتر این برهان می توان گفت: در آیه برای اطاعت رسول و "أولی الأمر" بیش از یک "اطیعوا" نیامده است، و این "اطیعوا" نمی تواند هم مطلق باشد و هم مقید، و نمی توان گفت که این "اطیعوا" درباره "رسول" مطلق است و درباره "أولی الأمر" مقید، زیرا اطلاق و تقید با یکدیگر قابل جمع نیستند. اگر "أطیعوا" نسبت به پیامبر (ص) مطلق است و هیچ قیدی ندارد (مثلا مقید به این نیست که امر و نهی آن حضرت از روی گناه و اشتباه نباشد) اطاعت "أولی الأمر" نیز باید مطلق و بدون قید و شرط باشد. با توجه به این نکات، روشن می شود که آیه کریمه دلالت دارد بر اینکه "أولی الأمر" در این آیه همانند پیامبر (ص) معصوم هستند.
پس از اینکه لزوم اطاعت از "أولی الأمر" طبق آیه شریفه روشن گردید می بایست مفهوم و مصادیق "أولی الأمر" نیز بررسی شود.
عنوان "أولی الأمر" دارای مفهومی ترکیبی است. از این رو، نخست باید در کلمه "أولی" و سپس در کلمه "الأمر" دقت کنیم:
واژه "أولی" به معنای صاحبان است و کلمه "أمر" به دو معنی آمده است: یکی به معنای "فرمان" و دیگری به معنای "شأن و کار". معنای "شأن و کار" ظاهر تر به نظر می رسد، زیرا در آیه دیگری در همین سوره نساء کلمه "أولی الأمر" مطرح شده است: «و اذا جاءهم أمر من الأمن أو الخوف أذاعوا به ولو ردوه إلی الرسول و إلی أولی الأمر منهم لعلمه الذین یستنبطونه منهم؛ و چون خبری حاکی از ایمنی یا ترس به آنان رسد انتشارش می دهند، و اگر آن را به پیامبر (ص) و صاحبان امر خود ارجاع کرده بودند قطعا از میان آنان کسانی بودند که می توانستند (صدق یا کذب) آن را دریابند.» (نساء/ 83)
در این آیه معنای دوم منظور است، یعنی کسانی که صاحب اختیار در امور زندگی و شئون مختلف آن هستند که به قرینه این آیه کلمه "أولی الأمر" در آیه مورد بحث نیز روشن می شود.
با توجه به مفهوم "أولی الأمر" در آیه مورد بحث به این نکته می رسیم که "أولی الأمر" تنها کسانی را شامل می شودکه واقعا و به طور طبیعی شایستگی سرپرستی امور و صاحب اختیاری را دارا هستند و خداوند که بالذات صاحب اختیار و دارای سرپرستی در همه چیز است این سرپرستی را به آنان داده است؛ گرچه آنان را به ظاهر از این مقام برکنار ساخته باشند. نه آنان که با زور و بدون حق تسلط پیدا کرده و حکمران مردم قرار گرفته باشند. چنانکه صاحب خانه کسی است که واقعا مالک آن باشد گرچه خانه او را غصب کرده باشند؛ نه کسی که آن را به وسیله زور یا مکر و حیله به دست آورده، بر آن سلطه پیدا کرده باشد.
در مصادیق "أولی الأمر" اقوال بسیاری میان مفسران ارائه شده است. نظریاتی که ما بدان دست یافتیم از این قرارند:
1. امرا
2. اصحاب پیامبر (ص)
3. مهاجرین و انصار
4. صحابه و تابعین
5. خلفای چهارگانه
6. ابوبکر و عمر
7. علما
8. فرماندهان جنگ
9. کسانی که از ناحیه شرع به گونه ای دارای ولایت و سرپرستی باشند.
10. ائمه اهل بیت (ع)
در ادامه به نقد و ارزیابی هریک از این اقوال می پردازیم.
امرای جور "أولی الأمر" نیستند
تا بدینجا دانستیم که "أولی الأمر" تنها کسانی را شامل می شوند که حق سرپرستی و مالکیت امر امت را دارند، و این عنوان بر آنان صادق است حتی اگر به ظلم و ناحق آنان را از مقام سرپرستی امت کنار زده باشند. مانند صاحبخانه ای که خانه وی را غصب کرده و او را از خانه بیرون کرده باشند. نکته دیگری که در دلالت بر رفعت شأن و علو مقام "أولی الأمر" دارد عطف "أولی الأمر" بر خدا و رسول است، و این اشتراک و مقارنت در وجوب اطاعت مطلق، مرتبه ای است که همسنگ آن جز برای کسانی که زیبنده این ارزش بزرگ باشند میسر نیست. این دو نکته مهم (مفهوم "أولی الأمر" و عطف آن بر خدا و رسول در وجوب اطاعت) خروج امرای جور را از قلمرو "أولی الأمر" در آیه روشن می سازد.
زمخشری ذیل آیه کریمه در تفسیر کشاف می گوید: «خدا و رسول از امرای جور بیزارند و آنها صلاحیت ندارند بر خدا و رسول در وجوب اطاعت عطف شوند. شایسته ترین نام برای اینان "اللصوص المتغلبة" است. یعنی دزدهایی که به زور بر سرنوشت مردم چیره شدند.»
"أولی الأمر" علما نیز نیستند
مفهوم اولوا الامر حاکی از سرپرستی و ولایت امر است، و علما نقشی جز روشنگری و آگاهی دادن ندارند. زیرا: اولا: از عنوان "أولی الأمر" اهل علم و فقه به ذهن نمی آید مگر دلیلی از خارج وجود داشت باشد که به علما و دانشمندان سرپرستی داده شده است درحالیکه چنین دلیلی وجود ندارد و کسانی که این قول را مطرح کرده اند به این خاطر دچار توهم شده اند که مردم در امور زندگی از علما اطاعت کرده و از رهنمودهای آنها بهره می گیرند.
ثانیا: در آیه قبل از این آیه، خداوند وظایف حکام را بیان کرده است: «واذا حکمتم بین الناس أن تحکموا بالعدل؛ چون ميان مردم داورى مى كنيد به عدالت داورى كنيد.» (نساء/ 58) و خدا فرمان می دهد زمانی که میان مردم حکم کردید به عدالت حکم کنید. و در آیه مورد بحث، وظایف مردم را نسبت به "أولی الأمر" بیان کرده است و این به روشنی می رساند که این "أولی الأمر" همان حکام هستند نه علما.
"أولی الأمر" صحابه و تابعین یا مهاجرین و انصار نیز نیستند
در آیه کریمه مومنان عموما مخاطب قرار گرفته اند و کسانی را که اطاعت از آنها برای مومنان به طور مطلق واجب است برای آنان بیان شده است.
بنابراین مومنان کسانی هستند که شأن آنها اطاعت و فرمانبری است و شأن خدا و رسول و "أولی الأمر" فرماندهی و صاحب اختیاری مطلق آنها است و مقابله این دو با یکدیگر قرینه روشنی است که مومنان افرادی غیر از "أولی الأمر" هستند.
این مطلب ایجاب می کند "أولی الأمر"، صحابه و تابعین یا مهاجرین و انصار باشند.
"أولی الأمر"، فرماندهان جنگ نیز نیستند
همچنین منظور از "أولی الأمر" فرماندهان نیستند، زیرا چنانکه گذشت عطف "أولی الأمر" بر رسول و وجوب اطاعت مطلق "أولی الأمر" دلالت بر عصمت "أولی الأمر" می کند و حال آنکه فرماندهان جنگها لزوما از عصمت برخوردار نبودند.
"أولی الأمر"، ابوبکر و عمر نیز نیستند. از وجوهی که در گذشته یادآوری شد روشن گردید که ابوبکر و عمر نیز مصداق "أولی الأمر" نیستند. افزون بر آن وجوه، اظهار نادانی و ناتوانی آنان از پاسخگویی سئوالات و ابراز نظر بر خلاف احکام الهی است که در تاریخ و حدیث بسیار است. و در این زمینه می توان به جلد 6 و 7 از کتاب الغدیر مراجعه کرد. و حدیثی که در برخی از کتب اهل سنت روایت شده و امر به اقتدای آنان را یادآور شده است: «اقتدوا بالذین من بعدی ابی بکر و عمر» به وجوهی دارای مناقشه است. از جمله اینکه در سند آن عبدالملک بن عمیر است که در "تهذیب الکمال" احمد بن حنبل وی را در روایت حدیث بسیار ضعیف دانسته است.
افزون بر اینکه اگر مانند چنین احادیثی ثابت بود، ابوبکر و عمر در سقیفه به آنها استدلال می کردند و صلاحیت خویش را برای خلافت ثابت می کردند. در حالیکه چنین چیزی قطعا نقل نشده است؛ و این دلیل قطعی بر عدم صدور حدیث مذکور و مجعول بودن آن است. "أولی الأمر" صاحبان ولایت شرعی (مانند پدر) نیز نیستند. "أولی الأمر" مطلق کسانی که دارای ولایت شرعی هستند مانند پدر و جد و... نیز نخواهند بود. این مطلب به روشنی از وجوه بسیاری که برای موارد قبل آورده شد روشن گردید.
"أولی الأمر" ائمه معصومین (ع) هستند
طبق آنچه به اثبات رسید هیچ یک از اقوال 9 گانه فوق قابل قبول نیست و تنها قول اخیر که ائمه معصومین (ع) را مصادیق "أولی الأمر" می داند پذیرفتنی است.
چراکه "أولی الأمر" در آیه هر کسانی که باشند معصوم از خطا و اشتباه خواهند بود؛ زیرا چنانکه گذشت اطاعت از ایشان همسنگ اطاعت از پیامبر (ص) آورده شده است؛ و از دیگر سو امامان شیعه تنها معصومین بعد از پیامبرند و بر عدم عصمت غیر آنان میان شیعه و اهل سنت اجماع وجود دارد. بنابراین تنها قولی که در معنای "أولی الأمر" بر اساس استفاده از آیه کریمه قابل پذیرش است؛ امامان معصوم (ع) هستند.
"حاکم حسکانی" که از محدثین بزرگ اهل سنت است در "شواهدالتنزیل" در تفسیر آیه "أولی الأمر" از مجاهد روایت می کند که: «"و اولی الامر منکم" قال: نزلت فی امیرالمؤمنین حین خلفه الرسول الله بالمدینة، فقال: أتخلفنی علی النساء و الصبیان؟ فقال: أما ترضی أن تکون منی بمنزلة هارون من موسی، حین قال له "أخلفنی فی قومی و أصلح"، فقال الله: "و اولی الأمر منکم" فقال: هو علی بن ابی طالب، ولاه الله الأمر بعد محمد فی حیاته حین خلفه رسول الله بالمدینة، فأمر الله العباد بطاعته و ترک خلافه؛ در مورد آیه کریمه "و اولی الامر منکم" مجاهد چنین گفته است: آیه کریمه در مورد امیرالمؤمنین علی (ع) نازل گردید آنجا که رسول الله (ص) در مدینه وی را جانشین خویش قرار داد. آنگاه علی (ع) گفت: مرا بر زنان و کودکان جانشین قرار می دهی؟ پیامبر (ص) فرمود: آیا نمی پسندی که نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی باشی؛ آنجا که به او گفت: "اخلفنی فی قومی" در میان قومم جانشینم باش و اصلاح کن؟ (در این آیه کریمه که) خداوند فرموده است: "و اولی الأمر منکم"، اولی الأمر (مصداقش) علی بن ابی طالب است که خداوند او را در زمان حیات پیامبر برای بعد از وی سرپرست امت قرار داد، آنجا که او را در مدینه جانشین خویش قرار داد. پس خداوند بندگان را به اطاعت وی و ترک مخالفتش امر کرد.»
در این حدیث، مجاهد، این دانشمند و مفسر تابعی شأن نزول آیه اولی الأمر را موقعی دانسته که پیامبر (ص) امیرالمؤمنین علی (ع) را در مدینه جانشین خود قرار داد. در این حدیث تمام منزلت هایی که برای هارون نسبت به موسی (ع) بوده است برای علی (ع) نسبت به پیامبر (ص) قرار داده شده است. از جمله آنها جانشینی هارون نسبت به موسی (ع) است که این جانشینی (که لازمه آن واجب الإطاعة بودن علی (ع) برای تمام مسلمانان است) برای علی (ع) قرار داده شده است.
احادیث بسیار دیگری نیز در منابع حدیثی شیعه و اهل سنت وارد شده است که در آنها اولی الأمر به امامان معصوم تفسیر شده است. اهل تحقیق می توانند به کتابهایی مانند "فرائد السمطین" و "ینابیع المودة" از کتب اهل سنت و به کتاب "اصول کافی" و "غایة المرام" و "منتخب الأثر" از کتب شیعه مراجعه فرمایند. ازجمله این احادیث می توان به "حدیث اطاعت" و "حدیث ثقلین" اشاره نمود.