همانطور که از مجموع آیات قرآن معلوم است اسلام نه طرفدار جنگ است به طور کلی و در هر شرایطی و نه طرفدار صلح است به طور کلی و در هر شرایطی. در شرایط خاصی پیشنهاد صلح میکند و به پیامبر اکرم (ص) اصرار و تأکید میکند که از صلح و سلام نترس و مگذر، و در شرایطی که معلوم شود طرف خائن است، میگوید با اینها بجنگ. خداوند میفرماید: «یا ایها النبی حرض المؤمنین علی القتال؛ ای پیغمبر! اهل ایمان را بر قتال ترغیب و تحریض کن» (انفال/ 65). ممکن است کسی بگوید در اینجا چه تناسبی است میان مسئله صلح و اینکه میگوید مؤمنین را تحریض بر قتال کن.
از مجموع آیات قرآن و سنت پیغمبر این مطلب به دست می آید که مسلمانان و یا لااقل سربازان اسلامی همیشه باید آمادگی کامل برای جهاد داشته باشند. در آیات قرآن داریم که: «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه؛ هر نیرویى در قدرت دارید، براى مقابله با آنها [دشمنان]، آماده سازید!» (انفال/ 60). میگوید در حال جنگ نیرو تهیه کنید. میگوید نیرو تهیه کنید. نیرو را قبلا باید تهیه کرد. جنگ ممکن است در فاصله پنج روز ضرورتش احساس شود. نیرو را که در ظرف پنج روز نمیشود تهیه کرد. مهیا بودن و نیرومند بودن را اسلام برای همیشه توصیه میکند اما جنگ را در شرایط خاصی... ولی بعد میگوید مسلمین را ترغیب کن.
جمله ای است از یکی از فیلسوفان معاصر اروپا، میگوید پیمانها بدون شمشیر، جز کلماتی بر روی کاغذها نیستند. سخنی بسیار اساسی است: تو به پیمان خودت وفادار باش اما اتکائت به وفای طرف نباشد. از ناحیه خودت وفادار باش ولی به وفای طرف هرگز متکی مباش. نیرویت مهیا باشد که اگر طرف خواست پیمان را نقض کند با نیرو با او روبرو بشوی. گویی این فیلسوف حرف خودش را از این آیات قرآن اقتباس کرده است. قرآن کریم بعد از اینکه آنهمه توصیه میکند به امر انسانی وفای به عهد و پیمان، در واقع اینطور میگوید: خودتان وفادار باشید ولی اعتماد نکنید به انسانیت دیگران. نیرویتان را آماده داشته باشید که اگر آنها با نیرو با شما روبرو شدند، شما نیز با نیرو با آنها روبرو بشوید، و به موجب آن، شخصیت خودتان را به دشمنان خدا و دشمنان خودتان ثابت کنید که وقتی فکر شما را میکنند، دلشان بلرزد.
امثال ویل دورانت میگویند: هیچ دینی مثل اسلام پیروان خودش را به قدرت دعوت نکرده است. در ادیان دیگر این مسائل مطرح نیست، عظمت و شوکت مطرح نیست، قدرت و قوت مطرح نیست. ولی اسلام که دینی است که علاوه بر جنبه های معنوی، جنبه اجتماعی هم دارد، قهرا به قدرت که یکی از اصول و نوامیس اجتماع است اهمیت میدهد. خداوند یکی از ابزار حکومت الهى را قدرت نظامی می داند. به طور مثال در داستان حضرت سلیمان (ع) و داود به خوبى مى بینیم که آنها به سرعت آثار شرک و بت پرستى را ریشه کن ساختند، و نظامى الهى بر پا کردند، نظامى که ابزار اصلیش طبق آیات مورد بحث علم و دانش و آگاهیها در زمینه هاى مختلف بود. نظامى که نام خدا در سر لوحه همه برنامه هایش قرار داشت. نظامى که تمام نیروهاى لایق را به کار مى گرفت، حتى از نیروى یک پرنده براى رسیدن به اهدافش استفاده میکرد. نظامى که دیوها را دربند کرده و ظالمان را بر سر جاى خود نشانده بود. و بالآخره نظامى که هم قدرت نظامى کافى داشت، و هم دستگاه اطلاعاتى، و هم افرادى که در زمینه هاى مختلف اقتصادى و تولید تخصص و آگاهى کافى داشتند، و همه اینها را زیر چتر ایمان و توحید قرار داده بود. اصولا اسلام در سه مورد به قدرت نظامى توسل مى جسته است:
1- در مورد محو آثار شرک و بت پرستى، زیرا از نظر اسلام بت پرستى دین و آیین نیست بلکه انحراف، بیمارى و خرافه است و هرگز نباید اجازه داد جمعى در یک مسیر صددرصد غلط و خرافى پیش روند و به سقوط کشانده شوند، لذا اسلام بت پرستان را از راه تبلیغ به سوى توحید دعوت کرد و آنجا که مقاومت کردند متوسل به زور شد بتخانه ها را در هم کوبید و از هر گونه تظاهرى به نام بت و بت پرستى جلوگیرى کرد تا این بیمارى روحى و فکرى به کلى ریشه کن گردد، و آیات قتال با مشرکین مانند آیه 193 سوره بقره: «و قاتلوهم حتى لا تکون فتنة؛ به کارزار با مشرکین ادامه دهید تا آنکه شرک از روى زمین برافتد». نظر به همین موضوع دارد و بنابراین هیچگونه تباین و تضادى بین آیه مورد بحث و این آیات نیست تا سخن از نسخ پیش آید.
2- در برابر کسانى که نقشه نابودى و حمله به مسلمانان را مى کشند دستور جهاد دفاعى و توسل به قدرت نظامى داده شده است و شاید بیشتر جنگهاى اسلامى در زمان پیامبر (ص) از همین قبیل باشد به عنوان نمونه جنگ احد، احزاب، حنین، موته و تبوک را مى توان نام برد.
3- براى کسب آزادى در تبلیغ زیرا هر آیینى حق دارد به طور آزاد به صورت منطقى خود را معرفى کند و اگر کسانى مانع از این کار شوند مى تواند با توسل به زور این حق را به دست آورد.