خداوند در قرآن می فرماید: «و إلى مدین أخاهم شعیبا قال یقوم اعبدوا الله ما لکم من إله غیره و لا تنقصوا المکیال و المیزان إنى أرام بخیر و إنى أخاف علیکم عذاب یوم محیط* و یقوم أوفوا المکیال و المیزان بالقسط و لا تبخسوا الناس أشیاءهم و لا تعثوا فى الارض مفسدین* بقیت الله خیر لکم إن کنتم مؤمنین و ما أنا علیکم بحفیظ* قالوا یشعیب أ صلوتک تأمرک أن نترک ما یعبد ءاباؤنا أو أن نفعل فى أمولنا ما نشؤا إنک لانت الحلیم الرشید* قال یقوم أرءیتم إن کنت على بینة من ربى و رزقنى منه رزقا حسنا و ما أرید أن أخالفکم إلى ما أنهام عنه إن أرید إلا الاصلح ما استطعت و ما توفیقى إلا بالله علیه توکلت و إلیه أنیب* و یقوم لا یجرمنکم شقاقى أن یصیبکم مثل ما أصاب قوم نوح أو قوم هود أو قوم صلح و ما قوم لوط منکم ببعید* و استغفروا ربکم ثم توبوا إلیه إن ربى رحیم ودود* قالوا یشعیب ما نفقه کثیرا مما تقول و إنا لنراک فینا ضعیفا و لو لا رهطک لرجمنک و ما أنت علینا بعزیز* قال یقوم أرهطى أعز علیکم من الله و اتخذتموه وراءکم ظهریا إن ربى بما تعملون محیط* و یقوم اعملوا على مکانتکم إنى عمل سوف تعلمون من یأتیه عذاب یخزیه و من هو کذب و ارتقبوا إنى معکم رقیب* و لما جاء أمرنا نجینا شعیبا و الذین ءامنوا معه برحمة منا و أخذت الذین ظلموا الصیحة فأصبحوا فى دیرهم جثمین* کأن لم یغنوا فیها ألا بعدا لمدین کما بعدت ثمود؛ همچنین به برادر مردم مدین، یعنى شعیب، وحى کردیم. او نیز به مردمش گفت: اى قوم، خدا را بپرستید، چون غیر او معبودى ندارید و در معاملات، ترازو و قپان را به نفع خود زیاد و به ضرر مردم کم نگیرید. من خیرخواه شما هستم. من بر شما از عذاب روزى مى ترسم که عذابش از هر جهت فراگیر است و اى مردم، پیمانه و وزن را با عدالت وفا کنید و بر اشیاء مردم عیب مگذارید و از حق آنان نکاهید و در زمین فساد مکنید. سودى که خدا در معامله برایتان باقى مى گذارد، برایتان بهتر است و بدانید که (ضامن کنترل شما در دورى از کم فروشى و قناعت به خیر خدا، تنها و تنها ایمان شماست و) من مسئول کنترل شما نیستم. گفتند: اى شعیب، آیا نمازت به تو دستور مى دهد که ما آنچه را پدرانمان مى پرستیدند، ترک گوییم و آنچه را مى خواهیم، در اموالمان انجام ندهیم؟ که همانا تو مرد بردبار و رشیدى هستى. شعیب گفت: اى قوم من، هرگاه من دلیل آشکارى از پروردگارم داشته (باشم و او) رزق خوبى به من داده باشد، (آیا مى توانم بر خلاف فرمان او رفتار کنم؟). من هرگز نمى خواهم چیزى که شما را از آن باز مى دارم، خودم مرتکب شوم. من جز اصلاح، تا آنجا که توانایى دارم، نمى خواهم و توفیق من جز به خدا نیست، بر او توکل کردم و به سوى او بازگشت. و اى قوم من، دشمنى و مخالفت با من سبب نشود که شما به همان سرنوشتى که قوم نوح یا قوم هود یا قوم صالح گرفتار شدند، گرفتار شوید، و قوم لوط از شما چندان دور نیست. از پروردگار خود آمرزش بطلبید و به سوى او باز گردید، که پروردگارم مهربان و دوستدار (بندگان توبه کار) است. گفتند: اى شعیب، بسیارى از آنچه را مى گویى، ما نمى فهمیم و ما تو را در میان خود ضعیف مى یابیم و اگر به خاطر احترام قبیله کوچکت نبود، تو را سنگسار مى کردیم و تو در برابر ما قدرتى ندارى. گفت: اى مردم (همشهریان من)، آیا چند نفر خویشاوند من در نظر شما عزیزتر از خدایند که او را به کلى از یاد برده اعتنایى به او ندارید با اینکه پروردگار من بدانچه شما مى کنید، محیط است. و اى قوم من، شما هر قدرتى که دارید، به کار بزنید، من نیز کار خودم را مى کنم. به زودى مى فهمید که عذاب خوار کننده به سراغ چه کسى مى آید و چه کسى دروغگوست. شما منتظر باشید که من نیز با شما منتظر مى مانم.
و همین که امر ما (عذاب موعود) آمد، شعیب و گروندگان به وى را با رحمت خود نجات دادیم و صیحه همه آنهایى را که ستم کردند، بگرفت و در محل سکونتشان به صورت جسدى بی جان در آورد. آنچنان که گویى اصلا در آن سرزمین زندگى نکرده اند. (و فرمان الهى رسید) که قوم مدین از رحمت من دور باشند، همان طور که قوم ثمود دور شدند.» (هود/ 84-95)
شعیب (ع) سومین پیامبر عرب بود
منظور این است که آن جناب سومین پیامبر عربى است که نام شریفشان در قرآن کریم آمده و پیامبران عرب عبارتند از: هود و صالح و شعیب و محمد (ص)، که پاره اى از سرگذشت هاى زندگى شعیب (ع) در سوره هاى اعراف و هود و شعراء و قصص و عنکبوت آمده است. شعیب (ع) از اهل مدین بوده (و مدین شهرى بوده در سر راه شام، راهى که از شبه جزیره عربستان به طرف شام مى رفته) و آن جناب با موسى بن عمران (ع) معاصر بوده و یکى از دو دختر خود را در برابر هشت سال خدمت به عقد آن جناب در آورده و اگر موسى خواست ده سال خدمت کند خودش داوطلب شده و این دو سال جزء قرار داد نبوده، موسى (ع) ده سال وى را خدمت کرد و سپس از آن جناب خداحافظى نموده، با خانواده اش از مدین به طرف مصر رهسپار شد و قوم این پیغمبر یعنى اهل مدین بت مى پرستیدند، مردمى برخوردار از نعمت هاى الهى بودند. امنیت و رفاه و ارزانى قیمت ها و فراوانى نعمت داشتند ولى فساد در بینشان شیوع یافت مخصوصا کم فروشى و نقص در ترازو و قپان، لذا خداى تعالى شعیب را به سوى آنها مبعوث کرد و دستور داد تا مردم را از پرستش بت ها و از فساد در زمین و نقص کیل ها و میزان ها نهى کند و آن جناب مردم را بدانچه مأمور شده بود دعوت کرد، اندرزشان داد، انذارشان کرد، بشارتشان داد و مصایبى که به قوم نوح، قوم هود، قوم صالح و قوم لوط رسیده بود به یادشان آورد و در احتجاج علیه کارهاى زشتشان و در موعظه و اندرزشان سعى بلیغ کرد اما جز بیشتر شدن طغیان و کفر و فسوق در آنان نتیجه اى نگرفت.
مردم مدین به جز چند نفر به وى ایمان نیاوردند بلکه در عوض شروع به اذیت او و مسخره کردن و تهدیدش نموده، مردم دیگر را از پیروى آن جناب بر حذر داشتند، بر سر هر راهى که به جناب شعیب منتهى مى شد مى نشستند و رهگذران را از اینکه نزد شعیب بروند مى ترساندند و کسانى که به وى ایمان آورده بودند را از راه خدا منع مى کردند و راه خدا را کج و معوج نشان مى دادند و مى خواستند هر چه بیشتر این راه را زننده در نظرها جلوه دهند و سپس شروع کردند به تهمت زدن، گاهى او را ساحر خواندند و زمانى کذابش معرفى کردند و خود آن جناب را تهدید کردند که اگر دست از دعوتت بر ندارى سنگسارت خواهیم کرد و بار دیگر او و گروندگان به او را تهدید کردند که از شهر بیرونتان مى کنیم مگر اینکه به کیش بت پرستى ما برگردید و به این رفتار خود همچنان ادامه دادند تا آنکه آن حضرت از ایمان آوردنشان به کلى مأیوس گردید و به ناچار رهایشان کرده به حال خودشان واگذار نمود و در آخر دعا کرد و از خداى تعالى درخواست فتح نموده، عرضه داشت: «ربنا افتح بیننا و بین قومنا بالحق و انت خیر الفاتحین». دنبال این دعا خداى تعالى عذاب یوم الظله را نازل کرد، روزى که ابر سیاه همه جا را تاریک کرد و بارانى سیل آسا ببارید، اهل مدین آن جناب را مسخره مى کردند که اگر از راستگویانى قطعه اى از طاق آسمان را بر سر ما ساقط کن، پس صیحه آسمان آنها را بگرفت در نتیجه در خانه هایشان صبح کردند در حالى که به زانو در آمده و مرده بودند و خداى تعالى شعیب و مؤمنین به وى را نجات داد، پس شعیب پشت به آن قوم مرده کرده، گفت: چقدر در ابلاغ رسالت پروردگارم به شما کوشیدم و چقدر نصیحتتان کردم حالا چگونه مى توانم درباره سرنوشت شوم مردمى کافر اندوهناک باشم.
نظر تورات درباره آن حضرت
در تورات داستان شعیب و قوم او نیامده، تنها یادى که از آن جناب کرده این است که در اصحاح دوم از سفر خروج گفته: بعد از آنکه موسى (ع) آن مرد قبطى را کشت از مصر به مدین فرار کرد، هنگامی که خبر کشته شدن آن مصری به گوش فرعون رسید، دستور داد موسی را بگیرند و بکشند، اما موسی به سرزمین مدین فرار کرد، روزی در آنجا سر چاهی نشسته بود. هفت دختر یترون (شعیب) کاهن مدین آمدند تا از چاه آب بکشند و آبشخورها را پر کنند تا گله پدرشان را سیراب نمایند؛ ولی چوپانان دختران یترون را کنار زدند تا گله های خود را سیراب کنند، موسی جلو رفت و چوپانان را عقب راند و به دختران کمک کرد تا گوسفندانشان را آب دهند، هنگامی که دختران به خانه برگشتند، پدرشان پرسید چطور شد که امروز این قدر زود برگشتید؟ گفتند یک مرد مصری به ما کمک کرد و چوپانان را کنار زد و برایمان آب کشید و گله را سیراب کرد. پدرشان پرسید آن مرد حالا کجاست؟ چرا او را با خود نیاوردید؟ بروید و او را دعوت کنید تا با ما غذا بخورد. موسی دعوت او را قبول کرد و از آن پس در خانه یترون ماند. یترون هم دختر خود صفوره را به عقد موسی در آورد» (کتاب خروج / باب 3 / آیات 15-22)
نام صفورا در قرآن و تورات
صفورا (عبری: צִפּוֹרָה (زیپوره) به معنی گنجشک ماده) که نام او را صپوراه، صفوره و زفرع نیز گفته اند، بنا به روایت تورات، دختر حباب یا رعوئیل یا جثرو کاهن مدین است. با استناد به تورات، صفورا و پدرش از قبیله قینی بوده اند. صفورا به پدرش پیشنهاد کرد که موسی را برای خدمت شبانی بگیرند و حوباب دخترش صفورا را به موسی پسر عمران تزویج کرد. (خروج، ۱۶:۲) صفورا برای موسی دو پسر به نام های گرشوم و الیصر زایید. (خروج، ۴:۱۸) تنها واقعه ای که در زندگی او ثبت شده است در رابطه با ختنه گرشوم می باشد (خروج، ۲۶:۴). در قرآن، نام صفورا ذکر نشده است، بنا به روایت قرآن موسی با دختر شعیب پیغمبر مدین ازدواج کرده است. بر اساس قرآن، موسی گوسفندان دختران شعیب را آب داد و سپس به سایه ای پیش رفت تا در آن جا بیاساید. آن گاه به دعوت شعیب، به خانه او رفت و داستان زندگی خود را برای شعیب حکایت کرد. دختر شعیب، از پدر خواست که موسی را به خدمت بگیرد. موسی هشت سال و به روایتی ده سال برای شعیب چوپانی کرد. شعیب دخترش را برای همسری به موسی پیشنهاد کرد و موسی پذیرفت. دختر شعیب، در نزد مسلمانان نیز زنی صالح و با عفت است.
حضرت شعیب (ع) عذاب الهی قرآن تورات حضرت موسی (ع) قوم شعیب (ع)