مقدمه
یکی از بهترین راه های تأمل دربارۀ مسائل کلامی و تأثیر آنها در فرقه گرایی، رجوع به کتب اصلی است که در طول تاریخ مباحثات کلامی توسط دانشمندان فرق مختلف نگاشته شده است. یکی از این مسائل مهم در تاریخ کلام اسلامی، و شاید مهمترین آنها، مسئلۀ امامت و پیشوایی مسلمین بعد از رسول اکرم (ص) می باشد، این مسئله و گسترش آن باعث اختلافات فکرى در میان اندیشمندان اسلامى و نیز عموم مسلمین شد و به مرور زمان این اختلافات تحت تأثیر عوامل مختلف فکرى، سیاسى، فرهنگى و اقتصادى سرعت گرفت. از این رو، نیاز به تدوین علمى براى بیان عقاید گروه هاى مختلف در این باب، بیش از پیش احساس گردید. یک از کتب مهم نگارش یافته در این زمینه در قرن سوم کتاب أصول النحل است که قسمت باقى مانده آن با عنوان مسائل الإمامة به همراه گزیده هایى از کتاب دیگرى با نام الکتاب الأوسط فی المقالات منتسب به ناشی اکبر یکی از متکلمین معتزله، می باشند، که به وسیله جوزف فان اس آلمانى تصحیح و منتشر شده است. آنچه در ذیل می آید، برگرفته از ترجمۀ قسمت دیدگاه و اختلافات فرق شیعه در مسئله امامت می باشد. که در چهار قسمت تهیه و تنظیم شده است، که به ترتیب به اختلاف و انشعاب گروه های مختلف شیعه؛ پس از درورۀ خلافت على (ع)، در میان فرق کیسانیه، در میان فرق غالیه، در میان فرق زیدیه، کمیلیه و فرقه هاى پیروان توالى امامت می پردازد.
گروه های امت اسلامى پس از دوره خلافت على (ع)
نتیجه اینکه امت اسلامى پس از دوره خلافت على (ع) به هفت گروه تقسیم شدند:
1. شیعه، 2. عثمانیه که به مرجئه ملحق مى شوند. 3. حلیسیه که امروزه گروهى ملحق به حشویه هستند، 4. معتزله 5. خوارج 6. مرجئه7. حشویه. تمامى دیگر فرقه هاى اسلامى نیز به یکى از همین پنج گروه اصلى باز مى گردند. بعد از این، اختلاف ها و انشعاب ها گسترش پیدا مى کند تا آنجا که سرانجام این اختلافات شمار آنان را به همان عددى مى رساند که در روایات از پیامبر خدا (ص) آمده است؛ چنان که براى ما از نعیم بن بشیر مروزى به نقل از عبدالله بن مبارک از معمر از طاووس از پدرش از عبدالله بن عباس روایت شده که مى گوید از پیامبر خدا (ص) شنیدم که مى فرمود: «امت موسى (ع) به هفتاد و یک گروه منشعب شدند که تنها یک فرقه از آنان در بهشت و بقیه در آتش اند. امت عیسى (ع) به هفتاد و دو دسته تقسیم شدند که یک فرقه از آنان در بهشت و دیگر فرقه ها در جهنم اند. امت من در آینده به هفتاد و سه فرقه منشعب خواهند شد که تنها یکى از آن فرقه ها بهشتى و بقیه جهنمى اند.» مذاهب اصلى مسلمانان پنج دسته و فرقه هاى فرعى افزون بر هفتاد است و این سخن براى هر جستوجوگر اندیشمندى روشن است؛ زیرا اگر شما فرقه هاى شیعه و خوارج و معتزله و مرجئه و حشویه را با تمامى اختلافات و دیدگاه هاى متفاوتشان روى هم به حساب آورید، همان عددى به دست مى آید که از پیامبر(ص) روایت شده است. این بود شرح اختلافى که در دوران پیشین صدر اسلام پدید آمد. ما اکنون اختلاف هر یک از این دسته هاى پنج گانه با یکدیگر را ذکر کرده و مذاهبى را که برخى از مسلمانان به خاطر آنها از برخى دیگر تبرى جستند، به همراه نام رهبران آن فرقه ها و بخشى از استدلال هاى هر گروه یادآور مى شویم. در این جهت سخن را از اختلاف شیعه پس از قتل على (ع) آغاز مى کنیم: سپس به معتزله مى پردازیم، آنگاه از اختلاف مرجئه و حشویه سخن مى گوییم و از آنجا که هدف این کتاب آن است که تفاوت میان این گروه ها با یکدیگر را براى خواننده بیان کند، ازاین رو سخن را خلاصه و به اختصار بیان خواهیم کرد، بدون آنکه بخواهیم با بیان استدلال این گروه ها را درهم بشکنیم، چرا که ما در جهت استدلال در مقابل دیگر فرقه هاى اسلامى، پیش از این کتاب هاى فراوانى تألیف کرده ایم که به خواست خداى متعال در آنها بیان کافى وجود دارد.
اختلاف شیعه پس از قتل على بن ابى طالب (ع)
موقعیت على (ع) پس از ماجراى حکمیت همواره تضعیف مى شد و اصحابش پیوسته پیمان مى شکستند و از بیعت او خارج مى شدند. گروهى از آنان به خوارج ملحق مى شدند و گروهى به شامیان مى گرویدند. از سوى دیگر موقعیت معاویه قوت مى گرفت و ارکان قدرتش استحکام مى یافت. مردم به او روى کرده، دوستدار دنیا شده و بدان دل می بستند. آنان از جنگ خسته شده از آن گریزان بودند، تا اینکه سرانجام مردى از خوارج به نام عبدالرحمان بن ملجم که لعنت خدا بر او باد على (ع) را از پاى درآورد. پس از کشته شدن على (ع) شیعه به سه دسته تقسیم شدند:
دسته اول: عقیده اصحاب نسق پیروان امامت پى در پی
دسته اول کسانى که به مرگ آن حضرت یقین کرده و معتقد بودند که امام پس از او حسن بن على (ع) است و اعتقاد داشتند که پیامبر (ص) امامت او را همانند امامت پدرش به صراحت بیان داشته است. اینان همان کسانى هستند که به تسلسل رشته امامت معتقد بوده و به وصیت متوالى پیامبر (ص) در مورد امامان پاى بندند. این گروه معتقدند که تا دنیا برقرار است، پس از هر امامى امام دیگر لازم است و بعد از هر وصى اى وجود وصى دیگر ضرورى است و پیامبر (ص) اسامى و صفات تمامى امامانى را که پس از على (ع) از نسل او تا روز قیامت خواهند آمد براى او به صراحت بیان کرده است. ازاین رو امامت از نگاه آنان تا به امروز بر اساس نص صریح پیامبر(ص) ادامه دارد و این عقیده را گروهى از اصحاب على (ع) از جمله حارث اعور، اصبغ بن نباته و عبدخیر حکایت کرده اند.
دسته دوم: فرقه سبئیه یعنى پیروان عبدالله بن سبا و رشید هجرى
دسته دوم کسانى بودند که مى پنداشتند على (ع) زنده است، نه مرده و نه مى میرد تا آنکه بر تمامى عرب رهبرى کند. این گروه همان فرقه «سبئیه» پیروان عبدالله بن سبأ هستند. او مردى یهودى از اهالى صنعا بود که به دست على (ع) مسلمان گشته و ساکن شهر مدائن شده بود. از وى نقل شده است که به کسى که خبر رحلت على (ع) را به مدائن آورد گفت: «سوگند به خدا! حتى اگر مغز سر او را در هفتاد کیسه براى ما بیاورى بازهم حرفت را نمى پذیریم، زیرا ما مى دانیم که او نمرده و نخواهد مرد تا هنگامى که بر تمامى عرب چیره شود.» این مطلب به عبدالله بن عباس رسید. وى گفت: «اگر این را مى دانستیم اموالش را تقسیم نمى کردیم و زنانش را به نکاح در نمى آوردیم.» از رشید هجرى که از پیروان عقاید سبئیه بود نقل شده است که پس از رحلت على(ع) به منزل آن حضرت وارد شد در حالى که او را کفن کرده بودند؛ پس سلام کرد و به اصحاب او گفت: «او هم اکنون سخن ما را مى فهمد و به سلام ما پاسخ مى دهد و همانند افراد زنده نفس مى کشد و در زیر این روپوش کفن نرم خود عرق مى ریزد. او همان امامى است که سراسر زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد همچنان که از ظلم و ستم مالامال شده باشد.» این فرقه چنین مى پندارند که خداى عزوجل على (ع) را به سوى خویش فراخوانده همچنان که حضرت مسیح (ع) را نزد خود برده است و مى افزایند که خداوند به خاطر غضبى که نسبت به اهل زمین روا داشته او را به آسمان برده است، زیرا مردم با او مخالفت کرده و فرمانش را گردن ننهادند.
دسته سوم: عقیده اصحاب گزینش و اختیار
دسته سوم کسانى بودند که مى پنداشتند پیامبر (ص) بر امامت على (ع) تصریح نکرده است اما على (ع) امامى است که مسلمانان بر امامت وى اتفاق نظر پیدا کردند، چنان که پیش تر بر پیشوایى ابوبکر و عمر همرأى شده بودند. این گروه مى گفتند همچنان که ما در زمان حیاتش همراه با او مى جنگیدیم، اکنون پس از کشته شدنش، صاحب اختیار خود شده، براى خویش امامى برمى گزینیم که به قرآن و سنت پیامبر (ع) آگاه باشد و بدان عمل کند و مى افزودند که ما پس از على (ع)، جز فرزندش امام حسن (ع) هیچ کس را نیافتیم که دانش کتاب و سنت را با عمل به آن جمع کرده باشد. از این رو با وى عقد و پیمان امامت بستند. اینان همان یاران حجر بن عدى و عمرو بن حمق و سلیمان بن صرد و مسیب بن نجبه و دیگر بزرگان اصحاب على (ع) بودند.
اعتقادات تمامى فرقه هاى شیعه به عقاید همین سه گروه باز مى گردد، چه این نخستین اختلافى است که پس از کشته شدن على بن ابى طالب (ع) در میان آنان آشکار شد:
1. عقیده اصحاب «نسق» پیروان امامت پى درپى، کسانى که معتقد بودند على (ع) پیشواى مردم پس از پیامبر (ص) است و امامت تنها در نسل او قرار گرفته است.
2. عقیده اهل «غلو» یعنى پیروان عبدالله بن سبا و رشید هجرى.
3. عقیده اصحاب گزینش و اختیار، آنانى که مى پنداشتند پس از کشته شدن عثمان، على (ع) را براى امامت برگزیده اند.
شیعه در دوران خلافت حسن و حسین بن على (ع)
پس از آنکه مردم عراق با حسن بن على (ع) بیعت کردند، آن حضرت که اختلاف داخلى و امتناع آنان را از جنگ با دشمنان که پدرش گرفتار آن بود مشاهده کرده بود، همه این امور او را به سازش با معاویه و سرانجام پذیرش بیعت وى وادار ساخت. ازاین رو، شیعه که معتقد بودند مقام امامت در نسل على (ع) تا روز قیامت استمرار دارد، صلح را پذیرفتند و با معاویه بیعت کردند. باور آنان این بود که اگر امام حسن (ع) برجان خویش بترسد، مى تواند اظهار تقیه کند و با معاویه بیعت کند، چنان که على (ع) به تقیه رفتار کرده، با ابوبکر، عمر و عثمان بیعت نمود. شیعه معتقد است اینکه امامان بیعت کسانى را که بر آن غلبه یافته اند بپذیرند، موجب سقوط آنان از مقام امامت نمى گردد، چرا که پیامبر (ص) به امامت آنان تصریح کرده و دانش احکام دین و شناخت حلال و حرام را نزد آنان به ودیعت نهاده و نیز تمامى آنچه را که مایه اصلاح بندگان خدا و سرزمین ها تا هنگامه قیامت مى شود به آنان آموخته است.
پس از رحلت امام حسن (ع) شیعیانى که به نسق عقیده داشتند، امام حسین (ع) را امام دانستند. و پس از مرگ معاویه و روى کار آمدن فرزندش یزید، مردم شیعه کوفه براى امام حسین (ع) نامه هایى نوشتند و او را دعوت به قیام کردند. حضرت که درود خدا و بهترین سلام ها و تهنیت هاى الهى بر او باد به همراه خاندان و شیعیان خاص خود به طرف آنان حرکت کرد. هنگامى که خبر خروج آن حضرت از مدینه به عبیدالله بن زیاد که آن زمان استاندار عراق بود رسید، عمرسعد، فرزند سعد بن ابى وقاص را با سپاهى به سوى او گسیل داشت تا جلوى ورودش را به کوفه بگیرد. او از ورود امام حسین (ع) به کوفه ممانعت کرد و به جنگ با وى برخاست تا آنکه سرانجام در سرزمین کربلا کشته شد. درودهاى خدا بر او باد.
اختلاف در میان شیعیان پس از کشته شدن امام حسین (ع)
پس از کشته شدن امام حسین (ع) شیعیان معتقد به نسق با یکدیگر اختلاف کردند و سرانجام به دو دسته تقسیم شدند:
الف) دسته اول: شیعیان معتقد به امامت على بن الحسین (ع) (فاطمیان)
گروهى که بعد از امام حسین (ع) على بن الحسین (ع) را امام مى دانند، زیرا او فرزند و وارث آن حضرت بوده است. آنان مى گفتند که امام حسین (ع) مقام امامت را براى او وصیت کرده است این گروه همان کسانى هستند که معتقدند، امامت تا روز قیامت پیوسته در میان فرزندان فاطمه(س) باقى خواهد ماند.
ب) دسته دوم: شیعیان معتقد به امامت محمد حنفیه (کیسانیه)
گروهى که مى پنداشتند پس از امام حسین (ع) محمد بن على بن ابى طالب (ع) یعنى محمد حنفیه امام است و چنین استدلال مى کردند که او در جنگ جمل پرچمدار حضرت على (ع) بوده همچنان که على (ع) در جنگ حنین صاحب پرچم رسول خدا (ص) بوده است. اینان همان فرقه کیسانیه، یاران مختار فرزند ابى عبیده ثقفى بودند و از آنجا که لقب مختار، کیسان بوده و على بن ابى طالب (ع) او را به این لقب نامیده بود، شیعه آنها را کیسانیه مى خوانند. اما برخى معتقدند که اصحاب مختار را از آن جهت کیسانیه نامیده اند که مختار عقیده تشیع را از گفته شخصى به نام کیسان که غلام عرینه بوده پذیرفته است و او از بزرگان اصحاب على بن ابى طالب (ع) بود که مختار را به قیام و خونخواهى امام حسین (ع) فرمان داد. مختار به دستور او خروج کرد و بیشتر قاتلان آن حضرت را کشت. برخى از راویان نقل کرده اند که وقتى محمد بنعلى بن ابى طالب (ع) یعنى محمد حنفیه در یکى از دره هاى شهر مکه توسط عبدالله بنزبیر زندانى بود، هشتاد هزار مهر انگشترى کسانى را که به خاطر خونخواهى امام حسین (ع) کشته بود براى محمد حنفیه فرستاد.
خلاصه اینکه کسانى که به اصل امامت معتقد بودند پس از کشته شدن امام حسین(ع) به دو گروه تقسیم شدند:
1.فاطمیان: که امام بعد از امام حسین (ع) را على بن الحسین (ع) مى دانستند. آنان عقیده داشتند که امامت تا روز قیامت همواره در نسل فاطمه(س) باقى مى ماند.
2.کیسانیان: که مى پنداشتند پس از امام حسین (ع) محمد بن على فرزند حنفیه امام است.
اختلاف در میان فرقه فاطمیان
اما فرقه فاطمیان شیعه که به توالى امامت معتقد بودند، در این مسئله که آیا على بن الحسین (ع) پس از کشته شدن پدرش امام حسین (ع) بالغ بوده یا نه بر یک عقیده نبودند. یک دسته حضرت را در آن هنگام بالغ دانسته و معتقد بودند هنگامى که عبیدالله بن زیاد او را به همراه اهل بیت پدرش به شام فرستاد، حضرت نگهبان و سرپرست آنان بود. آنان یادآور شده اند: تنها عاملى که یاران عمرسعد را از کشتن وى بازداشته بیمارى آن حضرت بوده که مانع از جنگیدن وى بود. وانگهى او جوانى کم سن و سال نیز بود. اما دسته دوم عقیده داشتند که حضرت در آن هنگام به سن بلوغ نرسیده بود و معتقد بودند که گاهى خداوند به وسیله کودکان بر بندگانش احتجاج مى کند اطفال را حجت قرار مى دهد و در همین رابطه فرموده خداى عزوجل درباره حضرت یحیى (ع) «و آتیناه الحکم صبیا» (مریم، 12.) را به این معنا تأویل مى بردند که: «ما به او در کودکى حکومت دادیم.» و حضرت مسیح (ع) نیز در حالى که در گهواره بود فرمود: «من بنده خدا هستم، او به من کتاب عنایت کرده و مرا پیامبر قرار داده است.» (مریم، 30. ) آنان معتقد بودند که خداوند، حضرت مسیح (ع) را در کودکى به پیامبرى برگزیده و به حضرت یحیى (ع) در طفولیت حکومت داده است و سخن در مورد على بن الحسین (ع) نیز چنین است؛ زیرا خداى عزوجل زمین را از حجتى که به وسیله آن بر بندگانش احتجاج کند، خالى نمى گذارد. اینان همان اصحاب ابوخالد کابلى هستند که از بزرگان اصحاب على بن الحسین (ع) بوده است.
خلاصه اینکه شیعیان فاطمى معتقد به توالى امامت، درباره بالغ بودن على بن الحسین (ع) بر دو دسته بودند:
1. یاران ابوخالد کابلى که مى پنداشتند حضرت هنگام شهادت امام حسین (ع) بالغ نبوده است.
2. گروهى که او را در آن هنگام بالغ مى دانستند.
ادامه دارد ...
(در قسمت دوم و بعدی به بررسی زمینه های فرق گرایی شیعه در میان فرق کیسانیه پرداخته خواهد شد.)