دولت مقتدر سلیمانی پس از حضرت سلیمان (ع) در اثر تفرقه مذهبی و درگیری های داخلی رو به ضعف و زبونی نهاد و تجزیه شد. این مسایل موجب گشت تا شاهان بابل به سرزمینشان چشم طمع بدوزند، و در نتیجه یکی از شاهان قلدر و سفاک بابل به نام «نبوکد نصر» یا «بختنصر» حدود قرن ششم پیش از میلاد (597 ق. م) به سرزمین «اورشلیم» یورش آورد و پس از تصرف اورشلیم یهودیان آن دیار را به اطاعت خویش وادار کرد. اما آن ها از فرمانش سرپیچی کردند. او بار دیگر، بیت المقدس را محاصره و پس از کشتار بی رحمانه، آن جا را فتح کرد و پس از غارت خزائن سلطنتی را به یغما برد؛ و بیش از ده هزار تن از ثروتمندان و صنعتگران و بلکه همه کسانی که از مهارت و هنری برخوردار بودند را به اسارت گرفته و به بابل برد!
بخت نصر فردی از میان بنی اسرائیل را به عنوان نماینده حکومت خویش بر بقایای قوم که بیشتر آن ها را افراد ناتوان و پیران، تشکیل می دادند گماشت. حدود 10 سال بعد، حاکم دست نشانده اورشلیم با کمک فرمانروای مصر و فراهم کردن قدرت و قوای حکومتی خود مختاری و استقلال خود را به بخت نصر اعلام کرد. این بار نیز بخت نصر با قوای بسیار مجهزتری به قصد قتل عام و نابودی یهودیان به سرزمین شان حمله کرد. اورشلیم و دیگر مناطق یهودی نشین را تصرف و ویران کرده، بسیاری از مردم را کشت. مراکز دینی و مذهبی آنان را به کلی نابود ساخت. صندوق عهد، مشتمل بر نسخه های اصلی الواح تورات در این یورش وحشیانه، مفقود گردید. این واقعه را مورخان به سال 586 پیش از میلاد، ثبت کرده اند. افراد باقیمانده یهود، جملگی اسیر و به بابل برده شدند. حدود نیم قرن، دوران اسارت و بردگی یهودیان در بابل، طول کشید.
بخت النصر و قتل عام یهودیان
ابوالفدا می گوید: «بخت النصر، 977 سال پس از رحلت موسی به پادشاهی رسید و در سال بیستم سلطنت خود بیت المقدس را خراب کرد و بنی اسرائیل را کشت و گروهی را اسیر کرد و پس از 450 سال که از بنای اورشلیم می گذشت، آن را خراب کرد. سلطنت دو سبط از اسباط که در اورشلیم بودند، با حمله بخت النصر منقرض گردید. بخت النصر یهودیان را اسیر کرد و به بابل برد. آنان هفتاد سال در اسارت بودند، کورش شاه ایران بابل را خراب کرد و یهودیان را آزاد نمود و بیت المقدس را آباد نمود و حاکمی از سوی خود بر آنان گمارد. یهودیان حدود دویست سال در زیر سلطه ایرانیان بودند (539-322 ق. م) بخت النصر گروه بسیاری از قاریان تورات را کشت؛ تعداد چهل هزار نفر از قاریان تورات کشته شدند و بسیاری را اسیر کرد. پس از او پادشاهی دیگر در بابل با یکی از زنان بنی اسرائیل ازدواج کرد و بنا به خواهش آن زن، یهودیان را آزاد کرد و به بیت المقدس بازگردانید.
در حمله بخت النصر به بیت المقدس، گروهی از یهودیان به مصر گریختند و پناهنده شدند. چون بخت النصر به مصر حمله کرد، از آنجا فرار کردند و به حجاز گریختند. پس از آزادی یهودیان و آبادانی بیت المقدس، به این دیار بازگشتند. آنان چون تورات را از دست داده بودند، ناراحت بودند. یک نفر به نام عزیر با الهام الهی تورات را از حفظ داشت و برای یهودیان نوشت. بخت النصر اشیاء و اثاثیه ارزشمند فراوانی از بیت المقدس و دیگر معابد یهود به دست آورد.»
در تاریخ آمده است که بخت النصر دوبار به فلسطین حمله کرده است؛ مرتبه اول در سال 597 ق. م. بود که به خاطر طرفداری پادشاه بنی اسرائیل (یهوقاقیم) از دولت مصر، فلسطین مورد حمله قرار گرفت. در این حمله اورشلیم غارت شد و دو هزار نفر از بزرگان یهود به بابل تبعید شدند. مرتبه دوم حمله بخت النصر در سال 586 ق. م. بود. علت حمله این بود که صدفیا سلطان دست نشانده بخت النصر علیه وی شورید. این بار سپاه بخت النصر به اورشلیم حمله کرد و دوباره اورشلیم را غارت نمود. پس از آن شهر را به آتش کشید و بسیاری از یهودیان را کشت و معبد سلیمان را نیز غارت کردند. صدفیا را در غل و زنجیر به بابل بردند و کشتند و اسارت یهود در همین مرحله از حمله بوده است.
تحولات آیین یهود در روره اسارت بابلی
دوران اسارت و تبعید قوم بنی اسرائیل به بابل تحولات جدیدی را در آیین یهودیت به همراه آورد. این دوران، دوران اندوه و نومیدی این قوم به حساب می آید، زیرا که از معبد بزرگ اورشلیم که نزد آنان از اهمیت فوق العاده ای برخوردار بود و در واقع کانون دین ایشان محسوب می شد، جدا مانده بودند. با این حال جلساتی که آنان به منظور مطالعه و دعا و نیایش در منازل یکدیگر برگزار می کردند، راه را برای تشکیل کنیسه یهودیان که اکنون از لوازم دین یهود می باشد، هموار نمود.
کوروش فرمانروای ایران، در سال 539 ق. م سرزمین بابل را اشغال و حکومت آن را سرنگون کرد و با حمله به منطقه شام و فلسطین آنجا را نیز فتح نمود و به اسرای بخت النصر و یهودیانی که در بابل به سر می بردند اجازه بازگشت به قدس و بازسازی معبد را صادر کرد و گنجهای معبد را به آنان بازگردانید و «زفر بابل» را به عنوان فرمانروا بر آنان برگزید. از آن پس، زیر نظر پادشاهی هخامنشی فارس در کشور یهود یک حکومت روحانی به وجود آمد که کاهنان بنی اسرائیل آن را اداره می کردند که تا پایان دولت هخامنشی آن حکومت پا بر جا بود. حاکم یهودی منصوب کورش، ساختن معبد سلیمان را آغاز نمود، اما اقوام مجاور از این کار، به هراس افتاده و به کمبوجیه جانشین کورش شکایت کردند، وی دستور داد از ادامه ساخت معبد جلوگیری شود، اما مجددا «دارای اول»، اجازه تکمیل بنا را صادر کرد و ساختمان معبد در سال 515 ق. م به اتمام رسید. سلطه ایرانیها بر یهودیان از سال 539 تا 331 ق. م ادامه یافت.
در این مدت، کوروش، کمبوجیه، داریوش اول (دارا)، خشایارشا، و اردشیر، معاصر عزیر پیامبر (ع) فرمانروایی کردند و سپس تعدادی از سلاطین ایرانی از جمله داریوش دوم و اردشیر دوم و سوم قدرت را به دست گرفتند. داریوش سوم آخرین فرمانروای ایرانی بود که به دست اسکندر مقدونی از پای درآمد. در تورات فعلی پیرامون بسیاری از این فرمانروایان سخن به میان آمده است. در دوران استیلای ایرانیان بر یهود نیز تحولاتی در آیین یهود روی داد. از جمله علل بروز این تحولات برخورد آیین یهود با آیین زردشتی بود که موجب ورود اعتقادات جدیدی در این آیین شد.
کورش به عنوان منجی قوم یهود در تورات
در تورات کتاب ارمیای نبی آمده است که خداوند کورش را برانگیخت تا بابل را فتح کند و بیت المقدس را که خراب شده بود تعمیر نماید و قوم اسیر شده، بنی اسرائیل را از اسارت آزاد سازد. در تورات آزادی قوم یهود توسط کورش پادشاه ایران چنین آمده است: کورش پادشاه پارس عزرا می گوید: «یهوه خدای آسمان ها جمع ممالک روی زمین را به من داده و مرا امر فرموده است که خانه ای برای او در اورشلیم که یهودا است، بنا کنم پس کیست از شما، از تمامی قوم، او که خدایش با وی باشد، او به اورشلیم که یهود است، برود.»
در کتاب اشعیاء نبی باب 45 آمده است: «خداوند به مسیح خود یعنی کورش می گوید من دست راست او را گرفتم تا به حضور وی امتها را مغلوب سازم و.. تا درها را به روی وی باز کنم و دروازه های به روی او دیگر بسته نشود چنین می گوید: من پیش روی تو خواهم خرامید و جاهای ناهموار را هموار خواهم کرد و درهای برنجین را شکسته و پشت بندهای آهنین را خواهم برید و گنج های ظلمت و خزائن پنهان را به تو خواهم بخشید تا بدانید که یهوه خدای اسرائیل می باشم و تو را به اسمت خواندم هنگامی که مرا نشناختی. تو را به اسمت خواندم و ملقب ساختم، تا از شرق آفتاب و مغرب آن بدانید که سوای من خدائی نیست.» در حمله اسکندر به ایران، یهودیان فلسطینی تابع یونان شدند. در اثر التقاط فرهنگ ایرانی و یونانی در فکر دینی و فرهنگ یهودیان تحولی صورت گرفت.
اسکندر مقدونی به مصر و منطقه شام و فلسطین لشکرکشی کرد و آن مناطق را فتح نمود و هواداران ایرانی و قدرتهای محلی را که رو در روی وی ایستاده بودند در هم شکست و وارد قدس گردید و آنجا را کاملا تحت فرمان خود درآورد. سپس به سوی ایران رفت و در جنگی که در «اربیل» شمال عراق رخ داد، داریوش سوم و لشکر او را نابود کرد و ایران را فتح نمود. بدین وسیله یهودیان از سال 331 ق. م تحت سیطره یونان درآمدند. پس از مرگ اسکندر، بین فرماندهان ارتش، بر سر امپراطوری بزرگ او کشمکش و اختلاف درگرفت. پس از این اختلاف که بیست سال به طول انجامید، بطالسه (منسوب به بطلمیوس) در مصر، بر بیشتر بخشهای آن دولت، استیلا یافتند و سلوکی ها (منسوب به سلوکوس) در سوریه بر بخشهایی دیگر از آن مسلط شدند. سرانجام قدس در سال 312 ق. م تحت سیطره بطلمیوسیان قرار گرفت.
سپس انتیوکوس، سلوکی سوم، در سال 198 ق. م قدس را از تصرف آنان خارج کرد اما بار دیگر بطالسه بر قدس غلبه کرده و تا فتح روم، یعنی سال 64 ق. م در آنجا ماندند. تورات فعلی شش تن از بطالسه را به نام بطلمیوس اول و دوم... تا آخر یاد کرده و می گوید: «بطلمیوس اول روز شنبه داخل اورشلیم شد و شماری از یهودیان را دستگیر و به مصر روانه کرد.» هم چنین پنج تن از سلوکیها به نامهای انتیوکوس اول و دوم.. تا آخر را یاد نموده و می گوید: «چهارمین آنها به سال 175 تا 163 ق. م، به قدس لشکرکشی کرد و تمام اشیاء گرانبهای معبد را به غارت برد و پس از دو سال ضربه بزرگی به قدس وارد کرد و آنچه داشت به یغما برد و خانه ها و دیوارهای آن را ویران کرد و زنان و کودکان را به اسارت درآورد و مجسمه خدای خود زففس (زئوس) را در معبد نصب کرد و یهودیان را به پرستش آن فرمان داد، که عده بسیاری پذیرفتند.»
این در حالی بود که در اثر جنبش یهودیانف مکابی، در سال 168 ق. م، برخی از آنان به مخفی گاهها و غارها پناه برده بودند. این جنبش، که یهودیان به آن افتخار می کنند، شباهت زیادی به جنگ گروهها و دسته هایی دارد که یهودیان معتقد، علیه یونانیان بت پرست برپا کردند و در دوران مختلف پیروزیهای محدودی به دست آوردند، این جنبش تا سلطه رومیان همچنان ادامه یافت.
اولین اختلافات فرقه ای در قوم یهود
با اتمام دوران تبعید در زمان کوروش، تعدادی از یهودیان به فلسطین مراجعت کردند اما تعدادی نیز در سرزمین جدید باقی ماندند. آنها به جای ادامه کار کشاورزی به نوعی افراد تاجر تبدیل گردیدند، بدین ترتیب دین یهود در قلمروی فراتر از مهد خود نفوذ پیدا کرد. یهودیانی که در سرزمین فلسطین باقی ماندند به ترتیب تحت نظر حکومت های بابل، پارسیان، یونانیان و رومی ها قرار داشتند و اولین فرقه های یهودی در این دوران ظاهر شدند. اختلاف اصلی میان آنها در مورد قبول یا رد اصول جدید دینی بود. گروه اول یعنی ''فرقه صدوقیان'' منتسب به ''صدوق'' جد اعلای خاندان اجبار و روحانیون، با تعالیم و افکار یونانیان ارتبط و تطبیقی بوجود آورده و معتقد بودند که ورود افکار جدید که موجب حسن روابط با ممالک بیگانه است، از لحاظ دینی نیز مطلوب و مجاز می باشد. در مقابل ایشان گروهی به نام ''فریسیان'' به وجود آمد که به کلی مخالف و منکر عقاید بیگانگان شده و همت خود را تنها به توسعه دیانت یهود اختصاص داده بود. به مرور زمان اختلاف میان این دو فرقه شدت یافت به طوری که شورش های بسیاری در سراسر مملکت یهود به وقوع پیوست و خونریزی و کشتار فراوانی را باعث شد و این وضع زمینه اشغال فلسطین به دست رومی ها را فراهم ساخت.
تسلط رومی ها از این زمان تا سال 70 میلادی ادامه داشت و در زمان سلطه رومیان باز هم فرقه های دیگری در میان یهودیان به وجود آمد. یکی از این فرقه ها ''هرودیان'' نام داشتند که خواهان سلطنت موروثی سلسله هرود بودند و با آنکه با تمدن و فرهنگ یونان و روم خصومتی ابراز نمی داشتند، ولی می خواستند سلطنت در ملت یهود مستقل بماند. فرقه ی دیگر ''زلوتها'' بودند که با رومیان از دل و جان مخالفت کرده و همیشه در حال طغیان و شورش بودند. سومین گروه، جماعتی بودند که آنها را ''اسینیان'' می گفتند و عقیده داشتند که باید از فساد جهان و اهل آن دوری گزید و زهد و ترک دنیا را پیشه کرد.
بومبی، فرمانروای روم، ابتدا در سال 64 ق. م با اشغال سوریه، آن را به امپراطوری روم ملحق نمود و در سال دوم، قدس را تصرف کرد و آن را تابع فرمانروای رومی سوریه قرار داد. در انجیل متی آمده است در سال 39 ق. م قیصر روم، «اگوست هیرودیس ادومی» را فرمانروای یهودیان قرار داد و بنای معبد سلیمان را به شکل وسیع و زیبا بازسازی کرد و در سال 4 ق. م درگذشت. چنانکه انجیلها آورده اند، پسر وی هیرودیس دوم، از سال 4 ق. م تا سال 39 م. فرمانروایی کرد و حضرت مسیح (ع) در زمان او دیده به جهان گشود و او بود که یحیی بن زکریا (ع) را به قتل رساند و سر او را بر طبقی زرین، برای سالومه یکی از عناصر بدکاره بنی اسرائیل هدیه فرستاد.
انجیلها و تاریخ نویسان، آشفتگیها و آشوبهایی که در عهد نرون به سالهای 54 - 68م. در قدس و فلسطین به وقوع پیوسته و ماجراهایی را که میان یهودیان و رومیها و میان خود یهودیها اتفاق افتاده بیان می کنند. «فسبفسیان» قیصر روم، در سال 70م فرزند خود تیطفس را به عنوان فرمانروای منطقه منصوب کرد و وی به قدس یورش برد، یهودیان در آنجا جمع شدند تا آن که آذوقه شان تمام شد و ضعیف گردیدند، تیتوس دیوار شهر را خراب کرد و آن را به اشغال خود درآورد و با کشتن هزاران یهودی، خانه های آنها را ویران و معبد را درهم کوبیده و به آتش کشید و به گونه ای آن را؛ از بین برد که مردم حتی جای آن را نیافتند.
او باقی مانده مردم را به روم فرستاد. مسعودی در کتاب خود می گوید: «شمار کشته ها در این حمله از یهودیان و مسیحیان به سه هزار هزار (یعنی سه میلیون تن) رسید.» که ظاهرا در این رقم مبالغه وجود دارد. پس از این حوادث، رومیان با یهودیها شدت عمل بیشتری نشان دادند و اوج آن، زمانی بود که کنستانتین و قیصرهای پس از وی، آئین خود را بر اساس اعتقاد به مسیحیت بنا نهاده و یهودیان را مورد آزار و اذیت قرار دادند و از همین رو یهودیان، جنگ کسری با رومیان و شکست روم را در سال 620م. یعنی دوران ظهور پیامبر اسلام (ص)، مژده دادند و یهودیان حجاز خوشحال شده و برای مسلمانان آرزوی پیروزی کردند، پس خداوند آیه ای نازل کرد که می فرماید: «الف، لام، میم، رومیان مغلوب گردیدند در نزدیک ترین سرزمین و آنان پس از مغلوب شدنشان به زودی غالب می گردند، در اندک سالی، فرجام کار در گذشته و آینده از آن خداست و آن روز ایمان آورندگان شاد می گردند به یاری خدا و او هر کسی را که بخواهد یاری می کند و اوست غالب و مهربان.» (روم/ 1- 5)
دوران آوارگی بزرگ
در دوران تسلط رومی ها، هر از چند گاهی زد و خوردها و آشفتگی هایی در سراسر فلسطین، به وقوع می پیوست. در سال 66 میلادی جنگ بزرگی میان یهودیان و سرداران رومی به وقوع پیوست که مدت ها ادامه داشت و سرانجام این جنگ، شکست کامل یهودیان و ویرانی معبد ایشان در اورشلیم بود. گروهی از یهودیان فراری و متواری شدند و شمار بسیاری به اسیری و غلامی رومیان درآمدند. عده ای نیز جلای وطن کرده، در اکناف و اطراف جهان پراکنده شدند. از این زمان تا هنگام تشکیل دولت غاصب صهیونیستی در سرزمین فلسطین، یهودیان، در هیچ نقطه از جهان دارای حکومت یا سرزمین مستقلی نبوده اند. به همین علت بعضی از محققین عقیده دارند که استفاده از مفهوم ''تاریخ یهود'' از این زمان به بعد میسر نیست و علت استفاده منابع غربی از مفهوم ''تاریخ یهود'' ایجاد نوعی مشروعیت برای رژیم اشغالگر قدس است.