یکی از صفات مشهور و معروف خداوند «رحمت» است، مسلما رحمت به معنی اعطاء فیض و نعمت به موجودی است که قابلیت و استعداد آن را داشته باشد. و از آنجا که انسان با آن ساختمان مخصوص، و روحی که از برکت نفخه ی الهی در او دمیده شده، استعداد حیات جاویدان و رسیدن به کمالات فراوان دارد، خداوند رحمان رحیم چنین فیض و سعادتی را از او قطع نمی کند، و فیض و رحمت او با مرگ قطع نخواهد شد. این همان چیزی است که از آن به عنوان «برهان رحمت» یاد می کنیم.
آفرینش انسان با ویژگی هایی که دارد، به روشنی بر اینکه او شایستگی حیات ابدی را داراست دلالت دارد؛ زیرا اولا: اندیشه حیات جاودانی را داراست. ثانیا: خواهان حیات ابدی بوده، و آن را آرزو میکند. ثالثا: انسان بر پایه نظام ایمان و عمل صالح در سطحی فراتر از حیات طبیعی و حیوانی قرار گرفته، و استعداد حیاتی برتر و سعادتی جاودانه را کسب میکند، چنانکه بر پایه نظام کفر و فسق نیز استحقاق حیاتی فروتر از حیات حیوانی را به دست میآورد که آن نیز در قالب حیات دنیوی نمیگنجد، چنانکه امام علی (ع) فرموده: «إن الله لم یرضها ثوابا لأولیائه و لا عقابا لأعدائه.» بنابراین، اگر پس از این حیات موقت و ناپایدار، حیاتی پایدار و ابدی نباشد، شایستگی و استحقاق یاد شده در انسان هیچگاه به فعلیت نخواهد رسید، و این با عنایت و رحمت الهی سازگار نیست.
رحمت، یعنی برهانی که حد وسط آن رحمت خداست عبارت است از رساندن هر صاحب استعدادی به کمال لایق خود، و رسیدن هر موجودی به هر آنچه آمادگی ذاتی آن را داشته باشد: «ربنا وسعت کل شیء رحمة و علما؛ پروردگارا رحمت و دانش بی پایانت همه چیز را زیر پوشش خود قرار داده است.» (غافر/ 7) بنابراین، رحمت خداوند وصفی عاطفی و انفعالی نیست، بلکه این صفت را بر خود لازم دانسته و تثبیت کرده است و از آن جا که انسان استعداد زندگی سعادتمندانه و جاودانه دارد لازمه ی رحمت خداوند است که آن را به انسان عطا فرماید؛ زیرا خداوند از طرفی قادر و مالک مطلق است و اراده او در انجام این رحمت خلل ناپذیر است و چیزی مانع اصل اراده یا مانع نفوذ اراده ی رحمت او نخواهد بود و از سوی دیگر برای انسان زندگی ابدی و همیشگی در پیش است که در محدوده زندگی زودگذر و چهارچوب تنگ دنیا خلاصه نمی شود و خواهی نخواهی باید به سرای ابد بشتابد. از این رو می فرماید: «قل لمن ما فی السموات و الأرض قل لله کتب علی نفسه الرحمة لیجمعنکم إلی یوم القیمة لاریب فیه الذین خسروا أنفسهم فهم لا یؤمنون؛ ای پیامبر بگو آنچه در آسمان ها و زمین است از آن کیست؟ بگو از آن خداوند و برای رسیدن به خداست. او رحمت را بر خود لازم شمرده و همه شما را در روز قیامت که شکی در آن نیست البته جمع خواهد کرد، ولی کسانی که خود را با فریب دنیا به زیان افکنده ایمان نمی آورند.» (انعام/ 12) البته از نظر قرآن تردیدی در قیامت نیست. شک و تردید از ناحیه کسانی است که خود را بر اثر زرق و برق دنیا به ضرر افکنده اند. قرآن اشاره می کند که خدا بر آنچه در زمین و آسمان است مالکیت مطلق دارد و آنچه را ما به عنوان ملک می نامیم اعتباری بیش نیست و مالکیت های آدمی همه اعتباری و اشارت به آن است که فریب اعتباریات را نخورید. "بت پرستی مکن این ملک خدایی دارد".
اقامه برهان بر معاد با استناد به مالکیت مطلقه خداوند متعال و رحمت او
زندگى ما خود، لحظات و دفعات و امواجى است، همانند کارناوال عظیمى از نور و گرمى و شکوفایى و عظمت و شکوه و جلال. این زندگى را نظمى است لطیف و استوار. چون در آن بنگرى از هماهنگى که در میان اجزایش حکمفرماست لذت مى برى. اگر به کوچکترین اجزاى آن نظر کنى از عجایب صنع بارى تعالى در شگفت شوى و دریابى که در تنظیم آن چه دقتى به کار رفته و در حرکت آن چه عظمتى مشهود است. همه اینها به میزان شناخت تو خواهد افزود که آسمان و زمین را پروردگارى است که زمام اختیار آنها در دست دارد و امور آنها را تدبیر مى کند و راه مى برد. اگر آن را زمامدارى نباشد هر جزء آن به گوشه اى افتد، متلاشى و فنا گردد. به راستى چه کسى زمام جهان به دست خواهد داشت جز خداوندى که آن را آفریده است!
«قل لمن ما فی السماوات و الأرض قل لله؛ بگو از آن کیست آنچه در آسمانها و زمین است؟ بگو از آن خداست.» این حقیقتى است که ما را نیاز به اثبات آن نیست. بلکه باید آن را لمس کنیم تا بتوانیم هر چه بیشتر بدان نزدیک شویم. این حقیقت سرچشمه اصلى است و حقایق دیگر از آن بیرون مى آیند. از خلال شناخت حقیقت الهیه پى مى بریم که خداوند مقرر ساخته که خود صاحب رحمتى واسعه باشد. زیرا اگر رحمت را بر خود مقرر نساخته بود.
با این سؤال و جواب برهان بر معاد شروع مى شود، و خلاصه آن این است که خداى تعالى مالک است همه آنچه را که در آسمانها و زمین است، و مى تواند به هر طورى که بخواهد در آنها تصرف کند، از طرفى هم مى فرماید: خداى سبحان متصف است به صفت رحمت، که عبارت است از رفع حوائج محتاجان و رساندن هر چیزى به مستحق آن، و از طرفى دیگر اشاره مى کند به اینکه عده اى از بندگانش (از آن جمله انسان) صلاحیت زندگى جاودانه و استعداد سعادت در آن زندگى را دارند، پس خداى سبحان به مقتضاى مقدمه اولى، یعنى مالکیتش مى تواند در انسان تصرف نماید، و چون انسان به مقتضاى مقدمه دومى استحقاق و استعداد زندگى ابدى را دارد، لذا به مقتضاى مقدمه سوم او را به چنین زندگى مبعوث خواهد نمود. جمله ی "قل لمن ما فی السماوات و الأرض..." متضمن یکى از مقدمات حجت است، و جمله ی "کتب على نفسه الرحمة" متضمن مقدمه دوم.
بنابراین، جمله ی "قل لمن ما فی السماوات و الأرض..." دستورى است به پیغمبر (ص) که از مشرکین بپرسد چه کسى مالک آسمانها و زمین است؟ و کیست که مى تواند در آنها به خواست و اراده خود بدون اینکه چیزى مانعش شود تصرف کند؟ آن گاه خودش از طرف آنان جواب دهد که آن کس بدون شک خداى سبحان است، براى اینکه غیر خدا حتى بت ها و اربابى که براى آنها قائلند مانند سایر مخلوقات خلقتشان از خدا و امرشان به دست اوست، پس او است مالک تمامى آنچه که در آسمانها و زمین است. در حقیقت چون مساله مورد سؤال، هم در نظر سائل و هم در نظر مسئول عنه امر واضحى بوده، و خود خصم هم به آن اعتراف داشته، از این جهت احتیاجى به اینکه خصم جواب دهد و به زبان اعتراف کند نبوده، و به رسول گرامیش (ص) دستور داده که او خودش از طرف آنان جواب دهد و بدون انتظار جواب، حجت را تمام نماید. و این قسم اقامه برهان یعنى سؤال از خصم و جواب دادن خود سائل هر دو از سلیقه هاى بدیعى است که در تنظیم براهین به کار مى رود. مثلا منعم به کسى که به او انعام و احسان کرده و او در عوض کفران نعمتش نموده مى گوید: چه کسى لباس و آب و نانت داد؟ من بودم که چنین منتى بر تو نهادم و تو در عوض اینطور کفران کردى.
خلاصه اینکه، این سؤال و جواب برهانى است که اثبات مى کند که مالک على الاطلاق عالم خداى سبحان است، بنابراین مى تواند در ملک خود به دلخواه خود تصرف نماید، زنده کند، بمیراند، و بعد از مرگ مبعوث کند، بدون اینکه چیزى از موانع از قبیل دشوارى عمل و دقیق بودن آن و مرگ و غیبت و به هم خوردن برنامه کار و امثال آن او را از این تصرفات جلوگیر شود. و چون با اثبات این معنا یکى از مقدمات برهان ثابت شد، از این رو مقدمه دیگر آن را ملحق نموده، مى فرماید: "کتب على نفسه الرحمة" کتابت به معناى اثبات و حکم حتمى است، و چون رحمت، که عبارت است از افاضه نعمت بر مستحق و ایصال هر چیزى به سعادتى که لیاقت و استعداد رسیدن به آن را دارد از صفات فعلیه خداى تعالى است، از این جهت صحیح است این صفت را به کتابت (قضاء حتمى) خود نسبت دهد، و بفرماید: خداوند رحمت و افاضه نعمت و عطاء خیر بر مستحقین را بر خود واجب کرده است.
هم چنان که در آیه «کتب الله لأغلبن أنا و رسلی؛ خداوند چنین قضا رانده که سرانجام غلبه با من و فرستادگانم خواهد بود.» (مجادله/ 21) فعل را که همان غلبه است نسبت به کتابت داده، و در آیه ی «فو رب السماء و الأرض إنه لحق؛ پس به پروردگار آسمان و زمین قسم که آن حق است.» (ذاریات/ 23) فعل را نسبت به حق داده و صحیح هم هست، زیرا صفتى را که مربوط به ذات باشد، از قبیل صفت حیات و علم و قدرت صحیح نیست که به کتابت و امثال آن نسبت داده شوند، و گفته نمى شود: خداوند حیات و علم و قدرت را بر خود واجب کرده. به خلاف صفات فعلیه خداوند از قبیل رحمت و امثال آن، که مى توان آن را به کتابت و قضاى خدا نسبت داد، و معناى آن این است که خداوند نعمت را بر بندگان تمام نموده و آنان را در روز قیامت جمع کرده، پاداش اقوال و اعمالشان را مى دهد، تا اشخاص با ایمان رستگار و دیگران زیانکار گردند، چون رحمت اقتضاى چنین تفضلى را دارد از این جهت بعد از جمله ی "کتب على نفسه الرحمة" چنین نتیجه گرفت: "لیجمعنکم إلى یوم القیامة لا ریب فیه" و ترتب این نتیجه بر آن مقدمات را با رساترین وجه تاکید فرمود، یعنى هم لام قسم به کار برد، و هم نون تاکید، و هم در آخر صراحتا فرمود: "لا ریب فیه" سپس اشاره کرد به اینکه در چنین روزى سود و ربح تنها براى مؤمنین است، و غیر مؤمنین را جز خسران عاید نمى شود.
آری او بخشایش را بر خود مقرر داشته ولى رحمت خدا را حدودى است. حدود رحمت خدا حکمت اوست، پس از آنجا که او به هنگام وضع سنتهاى عادله رحیم است بر هر کس هم که خلاف آن سنتها حرکت کند سخت مى گیرد. مثلا وقتى خداوند تو را حفظ مى کند از این که سنگى عظیم از آسمان بر خانه تو بیفتد و خانه تو را با هر که در آن است درهم کوبد بر تو نیز واجب ساخته که بر مقتضاى عدالت رفتار کنى و خانه هاى مردم را با بمبهاى خوشه اى ویران نسازى و اگر تو چنین کنى کیفر عملت را در این دنیا یا در آن دنیا خواهى چشید. البته محاکمه تو پنهانى نخواهد بود تو را در برابر مردم محاکمه علنى مى کنند. چه بسا کسى را که تو بر او ستم روا داشته اى بیاورند تا حق خود به تمامى از تو باز ستاند.
او همه ما را در روز قیامت که در آن تردیدى نیست گرد مى آورد. آیا کسى در این تردیدى دارد که خدا همان کسى است که هر چیزى را در حدود معینى که بر مقتضاى عدالت و حکمت اوست بیافریده و منشأ این آفرینش عادلانه حکیمانه همان رحمتى است که او بر خود مقرر ساخته؟ آیا مى توان پنداشت که خداوند آدمیان را یله خواهد کرد تا خود را نابود کنند که جهانى را که در آن زیست مى کنند به نابودى کشند بى آنکه پاداش عادلانه اى در انتظارش باشد؟ هرگز.
آیات سوره ی "حمد" نیز ناظر به همین معناست: "الحمد لله رب العالمین* الرحمن الرحیم* مالک یوم الدین؛ رحمت بی کران پروردگار موجب تحقق روز پاداش (معاد) خواهد بود که تنها مالک آن روز خداست.» (فاتحه/ 2 ـ 4) الرحمن الرحیم یعنى خدایی که بخشنده ی نعمت است بر خلقان و آمرزنده عاصیان در آن جهان. تکرار این دو صفت با وجود قرب عهد به ذکر آن جهت مبالغه است و گفته اند که ایراد این دو صفت در اول بعد از ذکر معبودیت به جهت ذکر نعمتى است که به سبب آن مستحق عبادت شده و در این مقام ذکر آن به جهت استحقاق حمد است پس در واقع تکرار نباشد یعنى ذکر رحمت در "بسم الله الرحمن الرحیم" نظر به مبداء فطرت است که بی ماده و مدت از کتم عدم به فضاى وجود آورده به واسطه آن مستحق عبودیت گشته و در غیر بسمله نظر به بقاى وجود است در دنیا و اعاده آن در آخرت تا هر کسى را به مجازات خود رساند عالمان را به جانب قدس و عارفان را به مکان قرب و رفع درجات و این موجب حمد الهى و سبب ستایش پادشاهی است و ذکر مالک یوم الدین که بعد از این آیه است، مؤید این معنى است تا آنکه ذکر این دو صفت در این مقام به جهت بیان ربوبیت باشد چه تربیت عالمیان به رحمانیت است به این وجه که خلق را در دنیا روزى مى دهد و به رحیمیت که در آخرت ایشان را می آمرزد و بعد از آن به جهت ترک کفران و طغیان بندگان اختیار صفت مالکیت که مشعر بر سیاست است نموده می فرماید که مالک یوم الدین یعنى خدایى که خداوند روز جزا دادن است و جمیع بندگان را در آن روز به سزاى و جزاى کردار خودشان رساند به این وجه که مطیع را ثواب دهد و عاصى را عقاب نماید.
پس با دقت کافی در می یابیم که الوهیت خداوند مقتضی ضرورت معاد است؛ زیرا در روز قیامت زمین و آسمان در قبضه ی قدرت اوست: «و الأرض جمیعا قبضته یوم القیمة و السموات مطویات بیمینه سبحانه و تعالی عما یشرکون؛ اوست که در روز قیامت، زمین در قبضه قدرت او و آسمان ها پیچیده به دست سلطنت اوست. آن ذات پاک یکتا منزه از شرک مشرکان است.» (زمر/ 67)
طرح یک شبهه
سؤالی که در اینجا به ذهن خطور می کند این است که قیامت و رستاخیز تنها برای گروهی مایه ی رحمت است، در حالی که برای گروه دیگری مایه ی عذاب است، این مطلب چگونه با رحمت خداوند سازگار می باشد؟ پاسخ این است که خداوند استعداد نیل به رحمت را به همه داده، و سرمایه های لازم را در اختیار همگان گذارده و حال اگر گروهی خودشان سرمایه ها را آتش بزنند، و بر باد دهند، با اینکه هم عقل دارند و هم تحت پوشش تعلیمات وحی قرار گرفته اند مقصر خودشانند، و خودشان کرده اند که لعنت بر خودشان باد! همه ی مواهب حیات چنین است، گروهی از آن بهره می گیرند و گروهی سوء استفاده می کنند، و این امر مانع فیض خدا و رحمت او نخواهد بود.
تذکر
نکات اثباتی که در برهان رحمت وجود دارد، سراسر جهان آفرینش اعم از مجرد و مادی را شامل است و هرگونه ادعایی که در قرآن کریم در رابطه با حشر آسمان، زمین و حیوان مشاهده می شود با برهان حکمت و رحمت و در خصوص بخش مادی آنها با برهان حرکت قابل اثبات است؛ از قبیل: «یوم تبدل الأرض غیر الأرض و السموات و برزوا لله الواحد القهار؛ روزى که زمین به زمین دیگر و آسمان ها [به آسمان هاى دیگر] مبدل شود، و [مردم] در برابر خداى یگانه قهار ظاهر شوند.» (ابراهیم/ 48) «و الأرض جمیعا قبضته یوم القیمة و السموات مطویات بیمینه» (زمر/ 67) «و ما من دابة فی الأرض و لا طائر یطیر بجناحیه إلا أمم أمثالکم ما فرطنا فی الکتاب من شیء ثم إلی ربهم یحشرون؛ هیچ جنبده ای در زمین و هیچ پرنده ای که با دو بال پرواز می کند جز امتهایی مانند شما نیستند و ما چیزی از این امور را در کتاب فروگذار نکردیم و همه ی اینها به سوی پروردگارشان محشور می شوند.» (انعام/ 38) «ما من دابة إلا هو أخذ بناصیتها إن ربی علی صراط مستقیم؛ هیچ جنبنده ای نیست مگر آن که خداوند زمام آن را گرفته و تحقیقا خداوند آن را به راه راست تدبیر می کند.» (هود/ 56) گرفتن پیشانی و زمام هر موجودی همان هدایت او به هدف و بر اساس رحمت است.