در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند *** آدم بهشت روضه دارالسلام را
خال مشکین که بدان عارض گندمگون است *** سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست
نه من از پرده تقوا به در افتادم و بس *** پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت *** نا خلف باشم اگر من به جوی نفروشم
آدم کلمه ای است عبری به معنی «خاک سرخ». انسان نخستین که او را معادل «کیومرث» ایرانی نیز گفته اند. عرفا آدم را جامع اسماء و صفات الهی دانسته اند لقب های اصلی او «معلم الاسماء» و «صفی الله» و «خلیفه الله» است. به فرموده قرآن کریم آدم از «تراب»، «طین لازب»، و نیز «حمأمسنون» و «صلصال» آفریده شده.
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند *** گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
اگرچه در آیه 5 از سوره حج مراحل تکوین انسان مذکور است اما بعید به نظر نمی رسد که این اسامی گویای مراحل مختلف خلقت آدم باشد. خلقت آدم از گل که مخلوطی از خاک و آب است اشارتی است از یک سو به نرمی و انعطاف پذیری او و از سوی دیگر بی ارزشی اساس جسم این آفریده. آشکار گویی این امر بدان جهت صورت گرفته تا انسان بداند که اگر بزرگی و کرامتی در شان او مشاهده می شود از لطف بی پایان الهی است که همواره بر بندگان خویش ارزانی می دارد نه از مخلوطی آب و خاک.
1- «یا ایها الناس و ان کنتم فی ریب من البعث فانا خلقنا کم من تراب؛ ای مردم اگر در برانگیخته شدن در شک می باشید همانا ما شما را از خاک آفریدیم.» (حج/ 5)
2- «فاستفتهم اهم اشد خلفا ام من خلقنا انا خلقنا هم من طین لازب؛ پس از ایشان طلب بیان نما که آیا ایشان سخت ترند از راه آفرینش یا آنان را که آفریدیم به درستی که ما ایشان را از گل چسبیده آفریدیم.» (صافات/ 11)
3- «قال لم اکن لاسجد بشر خلقته من صلصال من حما مسنون؛ شیطان گفت: من بشری را که از گل و لای خشک شده آفریده ای سجده نمی کنم.» (حجر/ 34)
4- «ان ربکم الله الذی خلق السموات و الارض فی سته ایام؛ پروردگار شما خدایی است که آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید.» (یونس/ 3)
5- «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون؛ ما آدمی و پری را نیافریدیم مگر آن که (مرا) پرستندگان باشند.» (ذاریات/ 56)
6- «و اذا قال ربک للملائکة انی جاعل فی الارض خلیفه؛ و هنگامی که خداوند به ملائکه گفت همانا من بر روی زمین جانشین قرار دادم.» (بقره/ 29)
7- «و اذ قلنا للملائکة اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس؛ و هنگامی که به ملائکه گفتیم آدم را سجده کنید پس سجده کردند مگر ابلیس.» (بقره/ 33)
8- «و اذا قال ربک للملائکة انی جاعل فی الارض خلیفه قالو اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک؛ و هنگامی که پروردگار تو به ملائک گفت من بر روی زمین جانشین قرار می دهم گفتند آیا در آن (زمین) کسی را می آفرینی که فساد کند و خون ها را بریزد، در حالی که ما تو را تسبیح و تقدیس می کنیم.» (بقره/ 30)
9- «و لقد خلقنا کم و ثم صورناکم ثم للملائکة اسجدو الادم فسجدوا الا ابلیس؛ و به تحقیق شما را خلق کرده صورت بخشیدیم سپس به ملائکه گفتیم آدم را سجده کنند. پس سجده کردند به جز شیطان.» (اعراف/ 11)
10- «قال انا خیر خلقنی من نار و خلقته من طین؛ گفت من بهتر از اویم مرا از آتش و او را از گل آفریدی.» (ص/ 78)
11- «قال فخرج منها فانک رجیم؛ گفت بیرون شو از آن (بهشت) تو رانده شده ای.» (ص/ 79)
12- «و ان علیک لعنتی الی یوم الدین؛ و همانا لعنت من بر تو تا روز بازپسین.» (ص/ 80)
13- «و علم ادم الاسماء کلها ثم عرضهم علی الملائکة؛ و همه نام ها را به آدم آموخت سپس آن ها را بر فرشتگان نمایاند.» (بقره/ 29)
14- «قالوا سبحانک لاعلم لنا؛ گفتند تو منزهی ما آگاهی نداریم.» (بقره/ 31)
15- «قال یا آدم انباهم باسمائهم فلما ابناهم باسمائهم؛ گفت ای آدم ایشان را خبر ده به نامهایشان پس چون آدم چنین کرد.» (بقره/ 32)
16- «قال انی اعلم ما لا تعلمون؛ گفت من می دانم آن چه را شما نمی دانید.» (بقره/ 28)
17- «و قلنا یا آدم اسکن انت و زوجک الجنه و کلامنها رغداحیث شئتما و لا تقرشبا هذه الشجرة؛ و گفتیم ای آدم تو و همسرت در بهشت ساکن شوید. و از فراوان بخورید هرچه که خواهید ولیکن به این درخت نزدیک نشوید.» (بقره/ 34)
18- «فازلهما الشیطان عنها فاخرجهما مما کانا فیه و قلنا اهبطوا؛ شیطان آن دو را لغزانید از آن و بیرون راندشان از آن چه در آن بودند و گفتیم فرو شوید.» (بقره/ 35)
19- «فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه انه هو التواب الرحیم؛ آدم از پروردگارش کلمه ای چند فرا گرفت. خداوند توبه او را پذیرفت که توبه پذیر بخشنده است.» (بقره/ 36)
20- «قلنا اهبطو منها جمیعا فاما یاتینکم منی هدی فمن تبع هدای فلاخوف علیهم؛ گفتیم فرو شوید از آن همه اگر از من هدایتی به شما آید. آن که هدایت را پیروی کرد ترسی بر ایشان نیست.» (بقره/ 37)
21- «و الذین کفروا و کذبوا بایاتنا اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون؛ و آنان که کافر شدند و نشانه های ما را تکذیب کردند اهل آتشند و در آن جا جاویدانند.» (بقره/ 38)
سبب خلقت جهان هستی و در این جهان با همه بزرگی آفرینش آدم و برانگیخته شدن او به عنوان خلیفه الله و به دنبال آن استکبار شیطان و رانده شدن آدم از بهشت بر اثر فریب ابلیس از موضوعاتی است که مورد توجه ادیان الهی قرار گرفته و بخشی از مفاد کتاب مقدس آسمانی مسلمانان قرآن را به خود اختصاص داده است. این موضوع با توجه به نتایج اخلاقی تربیتی آن که می تواند سرمشقی ارزنده برای جهت گیری اندیشه و راهکارهای زندگی اولاد آدم باشد در کلیه جوانب خود از اندیشمندان جهان از جمله مفسران، فلاسفه، ادیبان و شاعران و نویسندگان را جلب نموده و بحق دست مایه ای بس ارزشمند در جهت هدایت مخاطبان ایشان به طریق خیر و صلاح گردیده است. در تفسیر خسروی (جلد 1 صفحه 27) پیرامون وجه تمایز آدم بر سایر آفریدگان از قول شیخ طبرسی آمده است: «تفوق آدم بر سایر مخلوق دلالتی بر شرافت علم و اهل علم است، زیرا چون خداوند اراده تشریف آدم را فرمود، او را اختصاص به علم داد که به سبب آن علم از غیر خود ممتاز گردید و به جهت آن علم بر ماسوای خود برتری یافت که فرمود: "و علم آدم الاسماء؛ و [خدا] همه [معانى] نامها را به آدم آموخت." (بقره/ 31)»
خلقت آدم به روایت قرآن کریم
قرآن کریم این کتاب هدایت و نور با بازگویی داستان آدم و حوا و شمول مرحمت عامه پروردگار به ایشان و اغوای شیطان و سایر پدیداری های پندآموز آن انسان را با موقعیت ممتاز خویش در میان سایر آفریدگان آشنا ساخته و او را از کید شیطان این دشمن دام گستر و قسم خورده برحذر می دارد. خداوند آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید و جن و انس را به منظور عبادت و ستایش خود به وجود آورد. سپس به ملائکه فرمان داد تا انسان را که خلیفه خود قرار داده سجده کنند:
بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی *** کاندر آن جا طینت آدم مخمر می کنند
ملائکه اگرچه بر این باور بودند که انسان زمین را به فساد می کشاند در حالی که خود به تسبیح و تقدیس پروردگار مشغولند اما همه به جز شیطان سر به فرمان حق نهادند:
ملک در سجده آدم زمین بوس تو نیت کرد *** که در حسن تو لطفی دید بیش از حد انسانی
آن ها نمی دانستند که حکم ازلی پروردگار چنین بوده است که چراغ حقایق معرفت و دانش را در سینه آدم خاکی روشن گرداند. به نور آن، جهان را منور سازد و ستون بنای پویایی و تداوم چرخش چرخ گردان وجود هستی را قوم بخشد. از دلایل شیطان بر این نافرمانی این بود که می پنداشت چون از آتش آفریده شده بر آدم که سرشتی از خاک دارد برتر است؛ همین قیاس و نابجایی پندار سبب گردید تا از بهشت ابد رانده شود و تا قیام روز واپسین لعنت خداوند را بپذیرد؛ پروردگار برای آن که به شیطان و سایر ملائکه برتری آدم را از ایشان بنمایاند اسماء را به آدم تعلیم داد و به ملائکه عرضه داشت و از ایشان خواست تا چگونگی را بازگویند و چون ملائکه از پاسخگویی عاجز ماندند و اقرار بدین ناتوانی نمودند:
جلوه ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت *** عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
و آدم از پس این آزمایش برآمد و چنین کرد خداوند ملائکه را با جمله «من آگاهترم و شما نمی دانید» به حد و حدود آگاهی ها و وظایف خویش آشنا ساخت و سرزنش فرمود. شیطان به تلافی سرزنش ناشی از دست باختگی و واماندگی خود، آن گاه که آدم و جفت او به فرمان حق در بهشت نعمت ها جای گرفتند.
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحان است *** روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم
و فقط از نزدیک شدن به درخت مورد نظر منع گشتند ایشان را به استفاده از میوه درخت ممنوعه تشویق نمود و آدم و جفت او که تحت تأثیر ظواهر آراسته وسوسه شیطان و برق عصیان ناشی از آن، فرمان حق را نادیده گرفتند. و به درخت ممنوعه نزدیک گشتند و از بهشت رانده شدند.
هشدار که گر وسوسه عشق کنی گوش *** آدم صفت از روضه رضوان به درآیی
جایی که برق عصیان بر آدم صفی زد *** ما را چگونه زیبد دعوی نیکنامی
و به عواقب نافرمانی خویش گرفتار گشتند.
دام سخت است مگر یار شود لطف خدا *** ورنه آدم نبرد صرفه ز شیطان رجیم
مرغ روحم که همی زد ز سر سدره صفیر *** عاقبت دانه خال تو فکندش در دام
توبه آدم و حوا از این گناه و نافرمانی مورد قبول حق، آن بخشایشگر مهربان قرار گرفت، اما آدم بهشتی از آن جنات نعیم و فردوس برین فرو آورده شد.
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود *** آدم آورد در این دیر خراب آبادم
و از آن پس آدم و اولاد او بر روی زمین انتخاب مسیر هدایت یا کفر و گمراهی مختار گشتند و مؤاخذه روز بازپسین و آتش دوزخ به ایشان وعده داده شد تا دیگر خود راه را از چاه بشناسند و در گزینش مسیر حق با چشم گشاده و فارغ از القائات غیر عمل کنند.
در تفسیر کشف الاسرار پیرامون خلقت آدم آمده است: «ناگاه از جانب رب العزت ندا رسید که من در زمین خلیفه برقرار می کنم و بی آن که با فرشتگان مشورت کند یا یاری بخواهد گفت که حکم قهر ما کاری را راند و قلم کرم ما از عرش تا فرش و از سر ایوان عالم، آدم خاکی را مسلم باشد و سینه عزیز آدم به نور عرفان روشن و کرم و فضل ما در حق او آشکار گردد.»
علامه سید محمدحسین طباطبایی در تفسیر المیزان در این باره نزدیک به معنی زیر فرماید: «خطاب بنی آدم در آیه مربوط به خلقت آدم تعمیم خطابهای خصوصی در کلیه آیات مربوطه می باشد که در آنها به شخص آدم شده است... پروردگار در این آیات (ج 1 ص 251) از سرنوشت آدم برای راهنمایی اولاد او نتیجه می گیرد و از جمله این نتیجه گیریها دوری از فریب شیطان و تلقین های اوست و این امر از شرایع عامه الهی است که در جمیع اهل ادیان ساری می باشد و ابنای آدم در همه حال از خدعه و نیرنگ و وسوسه او می بایست بر حذر باشند.»
خواجه عبدالله انصاری گوید: «خداوند در این داستان اصل خلقت آدم را که از مشتی خاک رنگارنگ و جور واجور بوده به وی می نمایاند تا اگر کرامتی بیند نه از خود بیند و بداند که شرف در تربیت است نه در تربت، از تربت چه خاست؟ ظلومی، جهولی، سیاست، سخت دلی و از تربیت چه آمد؟ کرامت و هدایت، قبول توبه و نوازش و مرحمت.»
برداشت خواجه از قرآن کریم
لسان الغیب حافظ، شاعر عارف و نکته سنج و آگاه هم چون سایر ادیبان و شاعران مسلمان و بلکه بسی برتر از بسیاری از ایشان اندیشه و هنر خود را با الهام گیری از قرآن در خدمت تنویر افکار عامه قرار داد و با بهره گیری از این معجزه پیامبر اسلام (ص) و اشاره به داستان های مندرج در آن که به قول پروردگار «احسن القصص» اند (قصص/ 3) خود را به اهداف عالیه این کتاب آسمانی که همانا هدایت و راهنمایی خلق خداست نزدیک ساخته است. خواجه در بسیاری از اشعار خود از جمله به ظرایف داستان آدم و حوا و اصولا موضوع آفرینش ایشان می پردازد و در این کار سعی بر یادآوری نکات حکمت آموز آن به مخاطبان خود داشته و الحق در این راه موفق بوده است. ما در ضمن برگویی داستان آدم از بیان قرآن کریم به مناسبت به برخی ابیات غزلیات این شاعر عارف و آگاه بر رموز قرآن کریم اشاره نمودیم و این مقوله را با غزل بسیار زیبا و عارفانه از او ادامه می دهیم:
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد *** عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوه ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت *** عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
عقل می خواست کز آن شعله چراغ افروزد *** برق غیرت بدرخشید و جهان بر هم زد
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز *** دست غیب آمد و بر سینه ی نامحرم زد
دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند *** دل غمدیده ما بود که هم بر غم زد
جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت *** دست در حلقه آن زلف خم اندر خم زد
حافظ آن روز طرب نامه ی عشق تو نوشت *** که قلم بر سر اسباب دل خرم زد
لسان الغیب در سرایش اشعار مربوط به آدم و سرگذشت او نه تنها با الهام پذیری از قرآن به موضوعات مربوط به خلقت آدم از جمله بهشت، فریب شیطان، راندن او از فردوس می پردازد بلکه همان گونه که همواره طبع لطیف و احساسات برانگیخته او فرمان می دهد از این پیشامدها نتایج اخلاقی و سودمند گرفته به مخاطبان خود عرضه می دارد. از جمله این نتیجه گیری ها به موارد زیر اشاره می کنیم:
سختی دام شیطان و منحصر نمودن رهایی از آن به لطف خدا. شیطانی که قسم یاد می کند تا روز بازپسین بندگان آفریدگار بزرگ را از گام زدن در راه راست و خیر و صلاح باز دارد و به زشتکاری ها بکشاند.
عشق اگر چه شورانگیز است و پسندیده اما عشق اگر زمینی باشد در نهاد انسان هوس باز و تأثیر پذیر وسوسه نیز می انگیزد و چه بسا این وسوسه او را به راه ناصواب هم می کشاند.
بی وفایی دنیا و الگوگیری از روش آدم در رها ساختن روضه رضوان.
مذمت به در افتادن از خلوت تقوا و رفتن به جانب جلوت دنیا.
در آیات قرآنی مورد بحث که بدون شک الهام بخش خواجه حافظ در سرایش اشعار مربوط به حیات آدم ابوالبشر و زندگی موقت او در بهشت برین و سپس رانده شدنش از آن جای به وسوسه شیطان است. بوده اند، خلقت انسان و سرگذشت آدم و حوا در بهشت و امر پروردگار بر عدم تقرب به شجره مورد نظر و وسوسه شیطان و نافرمانی آدم و هبوط او از بهشت و سایر موارد مرتبط با ظرافت و نازک بینی و لطافت خاص شاعرانه و عارفانه او یادآوری می گردند، تا بنی آدم بر آنها آگاهی یابند و تجربه بیندوزند. تکبر نورزند که تکبر از افعال شیطان است و نافرمانی نکنند، چه، سرپیچی از فرمان خالق یکتا که هستی بخش کاینات می باشد جز خسران و سقوط در پی ندارد.
خواجه عبدالله انصاری در مورد نافرمانی آدم و نیز شیطان و تفاوت ماهیت این دو نافرمانی گوید: «آدم و ابلیس هر دو نافرمانی کردند، لیکن لغزش و نافرمانی آدم برای شهوت بود و از ابلیس از روی تکبر و غرور و کبر آوردن سخت تر از شهوت راندن است، چه گناهی که از شهوت خیزد عفو در آن گنجد ولی گناهی که از کبر و خودبینی و خودپسندی خیزد ایمان در سر آن رود.» و چنین است که آدم با انجام نافرمانی جرأت در خواست بخشش و عفو می یابد اما کبر و غرور عقل و کیاست از شیطان می ستاند و تا ابد او را از رحمت حق می راند.