ایمان به خدا و نیایش به درگاه او، به ویژه در شب ها، آن گاه که همه ی درها بسته می شود و تنها در رحمت خدا بر بندگان و نیایش گران گشوده خواهد بود: «تتجافی جنوبهم عن المضاجع یدعون ربهم خوفا و طمعا و مما رزقناهم ینفقون* فلا تعلم نفس ما أخفی لهم من قرة أعین جزاء بما کانوا یعملون؛ پهلوهاشان از خواب گاه ها جدا می گردد و پروردگارشان را از روی بیم و طمع می خوانند (نیایش می کنند) و از آنچه روزیشان داده ایم انفاق می کنند. هیچ کس نمی داند چه چیز از آن چه روشنی بخش دیدگان است به پاداش آنچه انجام می دادند برای آنان پنهان شده است.» (سجده/ 16 ـ 17)
نخست مى فرماید: «إنما یؤمن بآیاتنا الذین إذا ذکروا بها خروا سجدا و سبحوا بحمد ربهم و هم لا یستکبرون؛ تنها کسانى به آیات ما ایمان مى آورند که هر وقت این آیات به آنها یادآورى شود به سجده مى افتند، و تسبیح و حمد پروردگارشان را بجا مى آورند و تکبر نمى کنند.» (سجده/ 15) تعبیر به "انما" که معمولا براى حصر است، بیانگر این نکته است که هر گاه کسى دم از ایمان مى زند و داراى ویژگیهایى که در این آیات آمده نیست در صف مؤمنان راستین نمى باشد، او فردى ضعیف الایمان است که نمى توان وى را به حساب آورد.
در این آیه چهار قسمت از صفات آنها بیان شده:
1- به محض شنیدن آیات الهى به سجده مى افتند، تعبیر به "خروا" به جاى "سجدوا" اشاره به نکته لطیفى است که این گروه مؤمنان بیداردل به هنگام شنیدن آیات قرآن چنان شیفته و مجذوب سخنان پروردگار مى شوند که بى اختیار به سجده مى افتند و دل و جان را در این راه از دست مى دهند. آرى نخستین ویژگى آنها همان عشق سوزان و علاقه آتشینشان به کلام محبوب و معبودشان است.
همین ویژگى در بعضى دیگر از آیات قرآن به عنوان یکى از برجسته ترین صفات انبیاء ذکر شده است، چنان که خداوند درباره گروهى از پیامبران بزرگ مى گوید: «إذا تتلى علیهم آیات الرحمن خروا سجدا و بکیا؛ هنگامى که آیات خداوند رحمان بر آنان خوانده مى شد به خاک مى افتادند و سجده مى کردند و گریه شوق سر مى دادند.» (مریم/ 58)
گرچه "آیات" در اینجا به طور مطلق ذکر شده، ولى پیدا است که منظور از آن بیشتر آیاتى است که دعوت به توحید و مبارزه با شرک مى کند.
2 و 3- نشانه دوم و سوم آنها "تسبیح" و "حمد" پروردگار است، از یک سو خدا را از نقائص پاک و منزه مى شمرند، و از سوى دیگر او را به خاطر صفات کمال و جمالش، حمد و ستایش مى نمایند.
4- وصف دیگر آنها تواضع و فروتنى و ترک هرگونه استکبار است چرا که کبر و غرور نخستین پله نردبان کفر و بى ایمانى است، و تواضع و فروتنى در مقابل حق و حقیقت نخستین گام ایمان است! آنها که در راه کبر و خودبینى گام بر مى دارند نه در برابر خدا سجده مى کنند، نه تسبیح و حمد او را به جا مى آورند، و نه حق بندگان او را به رسمیت مى شناسند، آنها بت بزرگى دارند و آن خودشان است! سپس به اوصاف دیگر آنها اشاره کرده مى گوید: «تتجافى جنوبهم عن المضاجع؛ پهلوهایشان از بسترها در دل شب دور مى شود به پا مى خیزند و رو به درگاه خدا مى آورند و به راز و نیاز با او مى پردازند.» (سجده/ 15)
آرى آنها به هنگامى که چشم غافلان در خواب است مقدارى از شب را بیدار مى شوند، و در آن هنگام که برنامه هاى عادى زندگى تعطیل است و شواغل فکرى به حداقل مى رسد، و آرامش و خاموشى همه جا را گرفته و خطر آلودگى عبادت به ریا کمتر وجود دارد خلاصه بهترین شرائط حضور قلب فراهم است با تمام وجودشان رو به درگاه معبود مى آورند، و سر بر آستان معشوق مى سایند، و آنچه در دل دارند با او در میان مى گذارند، با یاد او زنده اند و پیمانه قلب خود را از مهر او لبریز و سرشار دارند.
به نقل سلیمان بن خالد امام باقر (ع) فرمود: آیا خبر دهم از اصل اسلام و فرع آن و از قله ی رفیع و جایگاه بلند آن؟ عرض کردم: فدای وجود مبارکت گردم بفرمایید. فرمود: اصل اسلام "نماز" است، فرع آن "زکات" است و قله ی رفیع و باشکوه آن "جهاد" است. سپس فرمود: اگر خواستی، درهای خیر و خوبی را برایت باز می گویم؟ عرض کردم: بفرمایید. فرمود: روزه سپر است و صدقه گناه را می برد و ایستادن شخص در دل شب باعث ذکر و یادآوری خداست. امام (ع) سپس این آیه را تلاوت فرمود: "تتجافی جنوبهم عن المضاجع". امام صادق (ع) می فرماید: عبادت و بندگی سه قسم است: گروهی خدا را از روی بیم بندگی و عبادت می کنند. این نوع، عبادت که بر اساس ترس باشد از نوع عبادت غلامان و بردگان است و گروهی حق تعالی را بر پایه ی ثواب خواهی و مزدطلبی می پرستند. این نوع عبادت نیز عبادت کارگران و مزدبگیران است. اما گروه سوم خداوند عز و جل را بر اساس حب و عشق عبادت می کنند. این نوع عبادت، بندگی آزادمردان و برترین عبادت و کرنش است.
سپس مى افزاید: آنها پروردگار خود را با "بیم" و "امید" مى خوانند؛ یدعون ربهم خوفا و طمعا. آرى دو وصف دیگر آنها "خوف" و "رجا" یا "بیم" و "امید" است. نه از غضب و عذاب او ایمن مى شوند، و نه از رحمتش مایوس مى گردند، توازن این بیم و امید که ضامن تکامل و پیشروى آنها در راه خدا است همواره در وجودشان حکمفرما است. چرا که غلبه خوف بر امید، انسان را به یاس و سستى مى کشاند. و غلبه رجاء و طمع انسان را به غرور و غفلت وا مى دارد، و این هر دو دشمن حرکت تکاملى انسان در سیر او به سوى خدا است.
آخرین ویژگى آنها این است که: «و مما رزقناهم ینفقون؛ از آنچه به آنها روزى داده ایم انفاق مى کنند.» (سجده/ 16) نه تنها از اموال خویش به نیازمندان مى بخشند که از علم و دانش، نیرو و قدرت، رأى صائب و تجربه و اندوخته هاى فکرى خود، از نیازمندان مضایقه ندارند. کانونى از خیر و برکتند، و چشمه جوشانى از آب زلال نیکیها که تشنه کامان را سیراب و محتاجان را به اندازه توانایى خویش بى نیاز مى سازند. آرى اوصاف آنها مجموعه اى است از: عقیده محکم، ایمان قوى، عشق سوزان به الله، عبادت و اطاعت، کوشش و حرکت، و کمک در تمام ابعاد به بندگان خدا.
سپس در آیه بعد به پاداش عظیم و مهم مؤمنان راستین که داراى نشانه هاى مذکور در دو آیه قبل هستند پرداخته، با تعبیر جالبى که حکایت از اهمیت فوق العاده پاداش آنان مى کند مى فرماید: «فلا تعلم نفس ما أخفی لهم من قرة أعین؛ هیچکس نمى داند چه پاداشهاى مهمى که مایه روشنى چشمها مى گردد براى آنها نهفته شده است.» «جزاء بما کانوا یعملون؛ این پاداش فوق العاده عظیم جزاى بر اعمالى است که انجام مى دادند.» (سجده/ 17)
تعبیر به "هیچکس نمى داند" و نیز تعبیر به "قرة أعین" (آنچه مایه روشنى چشمها است) بیانگر عظمت بی حساب این مواهب و پاداشها است، مخصوصا با توجه به اینکه "نفس" به صورت نکره در سیاق نفى آمده و به معنى عموم است، و همه نفوس را شامل مى گردد حتى فرشتگان مقرب خدا و اولیاى پروردگار. تعبیر به "قرة اعین" بدون اضافه به "نفس" اشاره به این است که این نعمتهاى الهى که براى سراى آخرت به عنوان پاداش مؤمنان راستین تعیین شده چنان است که مایه روشنایى چشم همگان مى گردد.
"قرة" از ماده "قر" (بر وزن حر) به معنى سردى و خنکى است، و از آنجا که معروف است اشک شوق همواره سرد و خنک، و اشک غم و حسرت داغ و سوزان است تعبیر به "قرة اعین" در لغت عرب به معنى چیزى است که مایه خنک شدن چشم انسان مى گردد، یعنى اشک شوق را از دیدگانش جارى مى سازد و این کنایه لطیفى است از نهایت خوشحالى. ولى در فارسى این تعبیر وجود ندارد. بلکه مى گوئیم: مایه روشنى چشم او شد، ممکن است این تعبیر فارسى امروز از داستان یوسف و یعقوب از قرآن گرفته شده باشد که به گفته قرآن هنگامى که بشارت دهنده نزد یعقوب آمد و پیراهن یوسف را بر صورت او افکند چشمان نابیناى او ناگهان روشن شد! (یوسف/ 96) و این تعبیر نیز کنایه از شدت سرور است.
در حدیث مى خوانیم که پیامبر اکرم (ص) مى گوید: «ان الله یقول اعددت لعبادى الصالحین ما لا عین رأت، و لا اذن سمعت، و لا خطر على قلب بشر؛ خدا مى فرماید: من براى بندگان صالحم نعمتهایى فراهم کرده ام که هیچ چشمى ندیده، و هیچ گوشى نشنیده، و بر فکر کسى نگذشته است.»
در اینجا سؤالى پیش مى آید که مفسر بزرگ مرحوم طبرسى در "مجمع البیان" آن را مطرح کرده و آن اینکه: چرا این پاداش عظیم مخفى نگاهداشته شده است؟ سپس او سه جواب براى این سؤال ذکر مى کند:
1- امور مهم و بسیار پر ارزش چنان است که با الفاظ و سخن به آسانى حقیقت آن را نمى توان درک کرد، و با این حال گاهى اخفا و ابهام آن نشاط انگیزتر است و از نظر فصاحت بلیغ تر.
2- اصولا چیزى که مایه روشنى چشمها است آن قدر دامنه اش گسترده است که علم و دانش آدمى به تمام خصوصیات آن نمى رسد.
3- چون این پاداش براى نماز شب که مخفى است قرار داده شده است متناسب این است که جزاى عمل نیز بزرگ و مخفى باشد. (توجه داشته باشید که در آیه ی قبل جمله "تتجافى جنوبهم عن المضاجع" اشاره است به مساله نماز شب)
در حدیثى از امام صادق (ع) مى خوانیم: «ما من حسنة الا و لها ثواب مبین فى القرآن، الا صلاة اللیل، فان الله عز اسمه لم یبین ثوابها لعظم خطرها، قال: فلا تعلم نفس ما أخفی لهم من قرة أعین؛ هیچ عمل نیکى نیست مگر اینکه ثواب روشنى در قرآن براى آن بیان شده، مگر نماز شب که خداوند بزرگ ثواب آن را روشن نساخته به خاطر اهمیت آن، لذا فرموده است: هیچکس نمى داند چه ثوابهایى که مایه روشنایى چشمان است براى آنها نهفته شده است.»
ولى از همه اینها گذشته عالم قیامت عالمى است فوق العاده گسترده تر از این جهان، و حتى گسترده تر از زندگى دنیا در برابر زندگى جنین در شکم مادر، و اصولا براى ما محبوسان در چهار دیوار دنیا ابعادش قابل درک نیست، و براى کسى قابل تصور نمى باشد. ما تنها سخنى از آن مى شنویم و شبحى از دور مى بینیم، اما تا درک و دید آن جهانى پیدا نکنیم درک اهمیت آن براى ما ممکن نیست، همانگونه که براى طفل در شکم مادر به فرض که عقل و هوش کامل مى داشت درک نعمتهاى این دنیا غیر ممکن است. همین تعبیر در مورد شهیدان راه خدا آمده است که وقتى شهید روى زمین قرار مى گیرد زمین مى گوید آفرین بر روح پاکیزه اى که از بدن پاکیزه اى پرواز مى کند بشارت باد بر تو. "ان لک ما لا عین رأت، و لا اذن سمعت، و لا خطر على قلب بشر"