جستجو

مبدأ غایی (غایت وسطی و غایت قصوی)

خلافت، منتهای صیرورت و هجرت
اساسی ترین و مهم ترین بحثی که خدای سبحان در مبدأ غایی انسان، مطرح فرموده است، جریان خلافت آدم (ع) است، که می فرماید: «و إذ قال ربک للملـئکة إنی جاعل فی الأرض خلیفة؛ چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمين جانشينى خواهم گماشت.» (بقره/ 30) برخلاف سرگذشت دیگر پیامبران که بارها در قرآن کریم، مورد بحث قرار گرفته، قضیه خلافت حضرت آدم تنها در همین آیه شریفه آمده است. اما با این وجود، سراسر قرآن را می توان شرح این داستان یعنی تبیین خلافت انسان دانست؛ زیرا خداوند در تمام قرآن کریم، اسمای حسنا و صفات علیای خویش را معرفی می کند و خود را با آن اسما و اوصاف، می ستاید. از سویی انسان را پیوسته در حال حرکت و تحول می داند که: «یا أیها الأنسان إنک کادح إلی ربک کدحا فملاقیه؛ اى انسان حقا كه تو به سوى پروردگار خود به سختى در تلاشى و او را ملاقات خواهى كرد.» (انشقاق/ 6) که این حرکت به گونه تحول درونی و صیرورت نهانی است، نه سیر اقلیمی و جغرافیایی. یعنی انسان، گاه به سوی فضیلت می رود و فرشته منش می شود و گاه به سمت رذیلت می شتابد و درنده خو می گردد. اما در هر حال به مقتضای اسمای الهی در تحول و صیرورت است. خواه اسمای جمالی، خواه اسمای جلالی خواه در صعود مهر و خواه در سقوط قهر، خواه در اوج کمال و خواه در حضیض وبال.
از سوی دیگر قرآن کریم جهت داری خداوند را نفی می کند و می گوید به هر سو که چهره خود را متوجه کنید، خدا آن جاست: «فأینما تولوا فثم وجه الله» (بقره/ 115) و نیز هر کجا باشید، خدا با شماست: «هو معکم أینما کنتم» (حدید/ 4) پس انسان در هر شأن و مرتبه ای تحول داشته باشد، به سوی خدا حرکت می کند و برای این که صیرورتش الهی باشد، خداوند، اسما و صفات خود را برای انسان بر می شمرد و خود را با اسمای حسنای علیم، حکیم، حی، عزیز، مرید، سمیع، بصیر، غفار، ستار و... معرفی می فرماید. پس هر کس به سوی علم و حکمت و حیات و عزت و... حرکت کند، به سوی خدا می رود و به همان میزان از خلافت الهی بهره می برد. آن کس که همه ی این راه ها را بپیماید و به همه اهداف نایل آید و مظهر تمام اسمای حسنای حق (تبارک و تعالی) گردد، انسان کامل و خلیفه خدا می شود و آن که بخشی از این راه را طی کند، انسان متوسط و خلیفه ی ناتمام خواهد بود و کسی که در این سمت و سو اصلا حرکتی ندارد، اساسا از انسانیت، بی بهره است، تا چه رسد به کمال و یا اصل خلافت؛ زیرا خلیفه باید آیت مستخلف عنه باشد و کسی که در اثر انقطاع از خدا و اتصال به هوس و انغمار در هوی، هیچ نشانه ای از اسمای الهی در او ظهور نکرده است، هرگز صلاحیت چنین سمت والایی را ندارد.

شبهه در خلافت آدم و نقد آن
ممکن است گفته شود که آیه ی کریمه ی: «إنی جاعل فی الأرض خلیفة» (بقره/ 30) دلیل خلیفة الله بودن آدم (ع) نیست؛ چون معنای آیه این است که من در زمین، "خلیفه" می آفرینم، نه "خلیفه ی خودم" را؛ زیرا نفرمود: خلیفتی، بلکه فرمود: "خلیفة". بنابراین، ممکن است خداوند آدم را خلیفه نسل پیش از او قرار داده باشد نه خلیفه خود. پاسخ این شبهه، اولا آن است که عبارت: "می خواهم خلیفه، قرار دهم"، ظهور در این معنا دارد که می خواهم خلیفه خودم را در زمین بیافرینم. نمونه این ظهور، آن جاست که خداوند به حضرت داود (ع) می فرماید: «یا داود إنا جعلناک خلیفة فی الأرض فاحکم بین الناس بالحق؛ اى داوود ما تو را در زمين خليفه [و جانشين] گردانيديم پس ميان مردم به حق داورى كن.» (ص/ 26) در حکومت به حق میان انسان ها داود، خلیفه چه کسی جز خدا، می تواند باشد؟ جعل خلافت برای آدم نیز ظهوری جز این ندارد. ثانیا، سؤال فرشتگان در این زمینه که گفتند: «نحن نسبح بحمدک و نقدس لک؛ حال آنكه ما با ستايش تو [تو را] تنزيه مى ‏كنيم و به تقديست مى ‏پردازيم.» (بقره/ 30) به این معناست که برای خلافت، ما شایسته ایم و اولویت، با ماست. مسلما این اولویت، مربوط به خلافت الله است نه خلافت نسل قبلی آدم؛ چون معنا ندارد که فرشتگان، شایسته تر از آدم؛ برای خلافت از نسل پیش از آدم باشند؛ زیرا سنخیتی بین فرشته ها و نسل پیشین آدم نیست. گذشته از اینکه خلافت از نسل سابق مقامی نبود که فرشتگان نسبت به آن غبطه ورزند.
برخی از مقام های انسان، غایت وسطاست و برخی، غایت قصوی. مسئله خلافت انسان و جانشینی او برای خدای سبحان از شمار کدامین غایات است؟ آیا نیمه راه حرکت او است یا منتها إلیه صیرورت او؟ اگر مقصود از خلافت انسان، جانشینی او در زمین به لحاظ تبلیغ، تبیین، تعلیل، اجرا و حمایت از حدود اسلامی باشد، غایت وسطی و نیمه راه حرکت انسان به سوی غایت نهایی است.
اما اگر مراد، خلافت الهی نسبت به تمام "ما سوی الله" باشد، این خلافت، غایت قصوای انسانی و منتها الیه صیرورت آدمی است. در تفسیر آیه ی شریفه ی: «إنی جاعل فی الأرض خلیفة» (بقره/ 30) یک نظر این است که تعبیر "فی الأرض"، دلالت بر حد خلافت انسان در محدوده زمین دارد، آن گونه که در حکومت های ظاهری، گاه کسی به نمایندگی از سوی رهبری نظام در منطقه ای ویژه، برگزیده می شود. پس در خارج از آن منطقه، نه مأموریتی دارد و نه حق دخالتی. تفسیر دوم در این آیه، آن است که خلافت انسان، مطلق و نامحدود است و اختصاصی به زمین ندارد و تعبیر "فی الأرض"، تنها ناظر به جایگاه طبیعی خلیفه و محل استقرار و اسکان بدن عنصری او در این دنیاست. مثل نمایندگی مطلق از رهبری در یک نظام که همه ی مناطق را شامل می شود اما نماینده ی مذکور به لحاظ زیستگاه، در یکی از آن منطقه ها زندگی می کند. دلیل اتقان و رجحان این تفسیر، آن است که خلیفة الله، نه تنها در زمین، تعلیم کتاب و حکمت بشر را بر عهده دارد، بلکه در آسمان هم تعلیم اسمای الهی و آموزش فرشتگان از وظیفه های اوست و زمین و آسمان هر دو در حوزه ی مأموریت و حیطه ی جانشینی و خلافت او جاگرفته است. براساس تفسیر اول که سخنی است صحیح نه أصح خلافت انسان، غایت وسطای اوست و بنابر تفسیر دوم که قولی است اصح، مقام خلافت الهی انسان، نهایت صیرورت، منتها الیه حرکت و غایت قصوای این آیت عظمای خداوند سبحان است.
تذکر: هدف نهایی و غایت قصوای انسانی، دو چهره دارد: چهره ای که به خدا مرتبط است و "لقاء الله" است و چهره ای که با ماسوای خدا در ارتباط است و "خلافت الله". تفاوت میان این دو چهره را می توان در تفاوت مرتبه سفر سوم و سفر چهارم از اسفار چهارگانه جستجو کرد. البته سالک واصلی که به فیض سفر چهارم بار یابد، کامل تر از دیگران خواهد بود و از این رو نقطه اقصی فقط بهره چنین انسان کاملی است که در اثر مظهریت اسم اعظم و کون جامع شدن، فوز دیگران از افاضه او و محصول نهایت کمال وجودی او است. بنابراین برخی به لقاء الله می رسند و چون در همان لقای حق، مستغرق اند، سفری به منظور خلافت الهی نسبت به ما سوی ندارند. اما برخی که به مقام "جمع الجمعی" بار یافته اند، در عین ادراک شهودی لقاء الله، مأموریت خلافت اللهی را نیز بر عهده دارند و ما سوای خدا را به اذن خدا، تدبیر می کنند. آنان با جمع میان لقاء الله و خلافت از او، نه تنها به غایت قصوای انسانی، نایل شده اند بلکه خود، غایت قصوای آفرینش و منتهای چهره نمایی حق در آینه خلقتند.

منابع

  • عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 14 صفحه 116

کلید واژه ها

خلافت حضرت آدم (ع) فرشتگان انسان هدف قرآن

مطالب مرتبط

نکاتی مهم در سوره نساء تفاوت نظر معتزله با اشاعره درباره غایت افعال الهی رابطه میان اهداف بعثت انبیاء وسوسه شیطان و عاقبت پیروی از آن تضاد دنیا و آخرت از نظر اسلام هدفدار بودن خلقت جن، حقیقتی جسمانی و غیر مرئی

اطلاعات بیشتر

مبدأ غایی (قائد قافله عشق) مبدأ غایی (سیرت و صورت و صیرورت) مبدأ غایی (هجرت به سوی دوست) جایگاه بلند عقل در حیات حقیقی انسان تعریفی مستقل از حیات متألهانه

ابزار ها