التزام به ادای وظایف فردى و اجتماعى بهترین ذخیره براى سعادت در نشئات دیگر می باشد. رفتار نیک در نفس فاعل ذخیره شده و همواره از شؤون او خواهد بود. خداوند می فرماید که: «و أقیموا الصلاة و آتوا الزکاة؛ نماز را بر پا دارید و زکات را ادا کنید و با این دو وسیله روح و جسم خود را نیرومند سازید.» سپس اضافه مى کند: تصور نکنید کارهاى نیکى را که انجام مى دهید و اموالى را که در راه خدا انفاق مى کنید از بین مى رود، نه «و ما تقدموا لأنفسکم من خیر تجدوه عند الله؛ آنچه از نیکیها از پیش مى فرستید آنها را نزد خدا (در سراى دیگر) خواهید یافت.» «إن الله بما تعملون بصیر؛ خداوند به تمام اعمال شما بصیر است.» (بقره/ 110)
او به طور دقیق مى داند کدام عمل را به خاطر او انجام داده اید و کدام یک را براى غیر او. این آیه به جاى دستور انجام خیر، از بقاء و ظهور و دریافت آن خبر داده است، با این خبر، دریافت هر خیرى را: «من خیر»، هر چند در نظر ناچیز آید (آن هم نفس خیر را نه پاداش آن را) تضمین نموده است زیرا چه بسا سبب خوددارى از هر خیرى، نگرانى از گم شدن و از میان رفتن آن است. برخى گفته اند: معناى آن این است مى یابید آن خیر را در نزد خدا محفوظ و ثبت شده براى پاداش و جزا دادن. و این جمله دلالت دارد بر اینکه پاداش فرمانبرداریها و اعمال نیک گم نمی شود. و از بین نمی رود زیرا در صورت از بین رفتن یافتن آن امکان ندارد. و چیزى از اعمال شما بر او پوشیده نیست و در آتیه پاداش نیکیها و کیفر زشتکاریهاى شما را خواهد داد پس هنگام ارتکاب اعمال خویشتن را نسبت بجزا و پاداش و کیفر متیقن ببینید و بدانید کسى متصدى این کار خواهد شد که هیچ عملى از دیده بصیرت او پوشیده نیست. و این جمله (به طور غیر مستقیم) دلالت بر وعد و عید و امر و زجر دارد و اگرچه به حسب ظاهر لفظ اخبار از معناى دیگر است.
تقدیم، به معنى پیش فرستادن و جلو انداختن است، خواه از جهت زمان و در زمانیات باشد، و یا از لحاظ مرتبت و مقام روحانى، و مراد در اینجا تقدم و تأخر معنوى و روحانى است، به قرینه "تجدوه عندالله" زیرا وجود مربوط به خداوند متعال نتواند امر مادى باشد. مانند آیه ى 95 از همین سوره که مى فرماید: «و لن یتمنوه أبدا بما قدمت أیدیهم و الله علیم بالظالمین؛ ولى به خاطر اعمالى که از پیش فرستاده اند هرگز آرزوى مرگ نخواهند کرد، و خدا به [حال] ستمگران آگاه است.» جمله ى (بما قدمت أیدیهم)، کنایه از عمل است، از این جهت که بیشتر اعمال ظاهرى انسان، با دست انجام می شود، و انسان بعد از انجام، آن را به هر کس که به دردش بخورد، و یا از او بخواهد، تقدیم می دارد، پس در این جمله دو عنایت است اول اینکه تقدیم را به دستها نسبت داده، نه صاحبان دست، دوم اینکه هر فعلى را عمل دانسته.
اعمال انسان و مخصوصا آن اعمالى که به طور مستمر انجام می دهد، بهترین دلیل است بر آنچه که در دل پنهان کرده، اعمال زشت و افعال خبیث جز از باطنى خبیث حکایت نمى کند، باطنى که هرگز میل دیدار خدا و وارد شدن به خانه اولیاء او را ندارد. حقیقت تقدیم در این مورد و امثال آن، عبارت است از اعمال ظاهرى و باطنى که خیر یعنى ممتاز و برگزیده و نیکو بوده، و به نفع نفس انسانى و در رابطه کمال روحانى و قرب الهى صورت بگیرد، و در حقیقت پیش فرستادن و تهیه دیدن براى مراتب بالا و منازل مقدم در مسیر روحانى خواهد بود.
اما معنى بودن آن عمل خیر در ارتباط با خدا: اینکه در سیر روحانى مقام اعلى و منتهاى سلوک عبارت است از قرب و ارتباط و لقاء پروردگار متعال، و این معنى با تجرد نفس و تنزه آن از علائق مادى حاصل گردد. و هر چه حالت تجرد و خلوص و صفا براى نفس انسان بیشتر حاصل شود: حقائق اشیاء و حقیقت صفات نفس خود و باطن اعمال و نیات که در اثر حجب ظلمانى پوشیده بود، ظاهر و جلوه گر و هویدا شود. و چون انسان توفیق وصول به مقام لقاء پروردگار متعال را پیدا کرده و حجابهاى مختلف برطرف گردید قهرا همه اعمال و نیات و صفات باطنى و اعتقادات قلبى او متجلى و آشکار خواهد گردید. و عند: دلالت مى کند به ربط تنها در میان دو چیز.
همانطوری که گفتیم آیه شریفه ترغیب و تشویق است به اعمال طاعات و عبادات و خیرات و مبرات، بدین تقریر که پس از اعلان به آنکه هر چه پیش فرستید براى خود، جزاى آن را مى یابید نزد خداى تعالى بنابراین نهایت جد و جهد را در خیر بنمائید تا جزاى بسیار در آن یابید، و کوتاهى نکنید که عاقبت آن ندامت خواهد بود. حضرت امیرالمؤمنین (ع) در ذیل خطبه اى فرماید: «انما المرء اذا هلک قال الناس ما ترک و قالت الملئکة ما قدم؟ لله آباؤکم! فقدموا بعضا یکن لکم و لا تخلفوا کلا فیکون علیکم؛ به درستى که مرد وقتى بمیرد، گویند مردمان چه گذاشت. و گویند ملائکه چه پیش فرستاده و از زاد سفر آخرت چه برداشته، خدا نگهدار باد پدران شما را، پس پیش فرستید بعض اموال را به عنوان حقوقات واجبه و مستحبه تا باشد شما را فایده که به مضاعف ثواب آن را خدا مرحمت فرماید، و باقى نگذارید همه مال را به اهمال و تکاهل در خیرات، پس باشد بر شما وزر و وبال در عرصات.»
به همین مضمون از پیامبر (ص) نقل شده که گفت: «چون بنده یا پرستارى با پیش خداى شود، یقول الناس ماذا خلف و تقول الملائکة ماذا قدم، همه همت مردم آن بود که گویند: چه بگذاشت، و همه همت فریشتگان آن که گویند: چه از پیش بفرستاد.»
در خبر هست که یک روز مردى به نزدیک رسول آمد و گفت: «یا رسول الله! ما بالنا نکره الموت؟؛ ما را چه بوده است که مرگ را کاره ایم؟» گفت: «قدم مالک فان قلب کل امرئ عند ماله؛ گفت: مالت از پیش بفرست که دل هر کس به نزدیک مالش بود.»
حمید طویل روایت کند از انس مالک که گفت: «چون فاطمه زهرا (ع) با جوار رحمت ایزدى شد، امیرالمؤمنین (ع) در مرثیه او این دو بیت گفت:
لکل اجتماع من خلیلین فرقة *** و کل الذی دون الفراق قلیل
و ان افتقادی فاطما بعد احمد *** دلیل على أن لا یدوم خلیل
آنگه در گورستان رفت و گفت: "السلام علیکم یا اهل القبور، اموالکم قسمت و دیارکم سکنت و نسائکم نکحت هذا خبر ما عندنا فما خبر ما عندکم؛ سلام بر شما باد اى اهل گورها، اموال شما را قسمت کردند و خانه هاى شما را مسکن گردانیدند و زنهاى شما شوهر کردند اینها اخبارى است که نزد ماست نزد شما چه خبر است؟" هاتفى صدا داد: ما اکلنا ربحنا و ما قدمنا وجدنا و ما خلفنا خسرنا؛ آنچه خوردیم سود کردیم، و آنچه از پیش بفرستادیم یافتیم، و آنچه باز گذاشتیم زیان کردیم.» و رسول (ص) چنین گفت که: «لیس لک من مالک الا ما أکلت فافنیت او لبست فابلیت او تصدقت فأمضیت؛ گفت که: تو از مالت منتفع نمی گردى مگر آنچه را که خوردى و مصرف کردى و پوشیدى و کهنه گردانیدى یا بدادى و گذشتى.»
در خبر است که: «رسول الله (ص) گوسفندى در خانه ی عایشه قربانی نمود، درویشان و مستمندان مدینه خبردار شدند. مى آمدند و مى خواستند، و رسول (ص) مى داد. چون شب شد از آن گوسفند چیزی نماند مگر گردنش. حضرت (ص) از عایشه پرسید که از این ذبیحه چه مانده است؟ گفت: هیچ نمانده مگر گردنش. گفت: ماند مگر گردنش.» این روایت اشار بدین فرمود که حق تعالى گفت: «ما عندکم ینفد و ما عند الله باق؛ آنچه [از ثروت و مال] نزد شماست، فانى مى شود و آنچه [از پاداش و ثواب] نزد خداست، باقى مى ماند.» (نحل/ 96) و نکو گفت شاعر:
قدم لنفسک شیئا *** و انت مالک مالک
من قبل ان تتلاشى *** و لون حالک حالک
و دیگرى گوید:
افعل الخیر ما بدا و تهیا *** علم الخیر لائج فى الثریا
انما أنت أنت ما دمت حیا *** فاذا مت صرت تأویل رؤیا
پس به غنیمت دار تا تو را باز گذاشته اند و تو ممکنى و تو را خیر کردن ممکن است، تأخیر و تقصیر مکن.
قدم جمیلا اذا ما شئت تفعله *** و لا تؤخر ففى التأخیر آفات
الست تعلم ان الدهر ذو غیر *** و للمکارم و الاحسان اوقات
تا کارت روان است، و بادت جهان است، و هوایت صافى است، و آب به جوى تو است، پیش از آن که آبت برود و بادت بنشیند و کارت فرو ماند.
رب ریح لأناس عصفت *** ثم ما ان لبثت ان سکنت
و کذاک الدهر فی اطواره *** قدم زلت و اخرى ثبتت
و کذا الایام من عاداتها *** انها مفسدة ما اصلحت
چه هر چه کردى و خواهى کرد من به آن عالم و بصیرم، هیچ بر من نبشود از خیر، و بر من فرو نشود از شر.
با علم به این که خیرى که در نزد خدا است به بقاى خداوند سبحانه و تعالى باقى است، در صورتى که حطام و فریبندگیهاى دنیا با نابود شدن عواملى که آنها را فراهم آورده بوده اند نابود مى شود. حقى که خدا ثبات آن را تضمین کرده است، ماندنى تر از باطلى است که ضامن آن غرور انسان است و فریبکارى شیطان، و خدا آسمانها و زمین را به حق آفریده، و به همین سبب حرکت جهان در خدمت سلطه و استیلاى حق است، در صورتى که باطل در جهت عکس حرکت طبیعى و تاریخ جریان دارد. فطرت انسان حق است، بدان جهت که قوانین روانى و جسمى و اجتماعى فرمانرواى بر ابعاد زندگى بشر از زمان آفرینش آدم تغییر نکرده و تا ابد چنین خواهد بود، پس اگر فطرت انسان بر اساس وفا کردن به عهد استوار باشد، مجتمع استقرار یافته بر اساس شرف پیمان ماندنى تر خواهد بود، و خیر خدا بیشتر از چیزى است که بعضى از افراد به میانجیگرى مکر و حیله به چنگ مى آورند. چیزى که هست حق به زمانى براى ظاهرشدن نیاز دارد، و به همین سبب ما نیز به صبر نیازمندیم تا زمان به خدمتمان درآید.
شاید اینکه در آیه ی مورد بحث نیز تخصیص داده به عمل خیر که آن عمل خیرى که پیش مى فرستید نزد خدا محفوظ است «و ما تقدموا لأنفسکم من خیر» براى تشویق مؤمنین باشد وگرنه به دلالت آیات دیگر آنچه انسان در این دنیا می کند از نیک و بد تماما در دیوان کرام الکاتبین ضبط و ثبت گردیده و به نتیجه خواهد رسید این است که در روز قیامت گوید «یا ویلتنا ما لهذا الکتاب لا یغادر صغیرة و لا کبیرة إلا أحصاها و وجدوا ما عملوا حاضرا؛ اى واى بر ما چیست این کتاب که کوچک و بزرگى نیست مگر اینکه در آن شماره شده و یافتند آنچه کرده اند حاضر نزد خود.» (کهف/ 47) بعضى او مفسرین چنین گویند یافتن عمل و وجدان آن در قیامت چنانچه ظاهر آیه است معنى ندارد زیرا که عمل باقى نمی ماند پس باید جزاء و ثواب عمل مراد باشد یعنى انسان هر عمل خیر یا شری که در این عالم از وى سر زند در روز رستاخیز به نتیجه آن از ثواب یا عذاب خواهد رسید.
لکن تمام دانشمندان متفقا گویند بایستى کلام را به ظاهر آن گذاشت تا وقتى که بشود حمل به ظاهر نمود و در اینجا چه مانعى دارد که گفته شود خود اعمال در قیامت بروز و ظهور می نماید زیرا که یکى از نامهاى قیامت یوم الجمع است «یوم یجمعکم لیوم الجمع؛ روزى كه شما را براى روز گردآورى گرد مى آورد.» (تغابن/ 9) و شاید اینکه قیامت را عالم جمع نامیده براى این است که آنچه در تمام عوالم ما دون تحقق پذیرفته منطوى در عالم قیامت است زیرا این قاعده مسلم است که هر ما دونى منطوى در ما فوق خود میباشد و عالم قیامت از حیث رتبه و مقام فوق عالم دنیا و عالم برزخ می باشد و روى این قاعده آنچه در این عالم یافت می شود در آن عالم آخرت پدیدار است.