مرحوم آقا بزرگ تهرانی در کتاب خود موسوم به «الذریعه» بیش از پانزده اثر از صدرالمتألهین که در خصوص تفسیر آیات و سور قرآن نگارش یافته را نام برده است. گرچه مجموعه تفسیر وی مشتمل بر تمامی آیات و سور قرآن نیست و تنها بعضی از سور و آیات را شامل می شود، لکن در میان تفاسیر قرآن کریم از جایگاه ممتاز و اهمیتی خاص برخوردار است. بی تردید نگارش مفاتیح الغیب به عنوان مقدمه این تفسیر بر اهمیت و ارزش آن افزوده است. هدف مؤلف از مقدمه تفسیر خود (همانگونه که از نام آن بر می آید) دست یازی و آشنا شدن به کلیدهای ابواب غیب است تا پرده از چهره آیات برگیرد و اسرار آن را هویدا سازد. ملاصدرا این تفسیر را با توجه به سبک اشراق و مرام عرفا (و به عقیده بعضی از محققان معاصر، بخشی از آن را در شهر قم) نگاشته است. مجموعه تفاسیر ملاصدرا، برای نخستین بار طی سالهای 1276 الی 1322 ه. ش به زیور طبع آراسته و مجددا در سال 1364 ه. ش توسط محمد خواجوی تصحیح و به چاپ رسیده است.
گرچه ملاصدرا را باید از مفسرانی دانست که در تفسیر خود از شیوه معمول مفسران پیروی نموده و به تبعیت از آنان در آغاز تفسیر به بیان معانی واژه ها و مفردات قرآن و نیز به ذکر انواع قرائات و موارد اختلاف میان قراء و نقل آراء آنان پرداخته است؛ اما به نکات ادبی و اعراب آیات و جنبه های بلاغی قرآن از خود توجه زیادی نشان نمی دهد، چرا که بحث در زمینه تفسیر لغوی و ظاهر الفاظ و جنبه های ادبی و بلاغی آن را چندان سودمند و وافی به مقصود نمی داند. او معتقد است قرآن به منظور پرداختن افراد به وجوه اعراب و جنبه های ادبی آن نازل نشده است. پرداختن به این امور، ثمره ای جز تحصیل معارف جزئی در پی نخواهد داشت. وی غرض اصلی از نزول قرآن را درک معانی و اسرار آن می داند. و در ذیل آیه 5 از سوره مبارکه جمعه گفته است: «هر کس قرآن را حفظ نماید، اما اسرار و معانی آن را درک نکرده به مقتضای آن عمل نکند. بسان مرکب است که بر پشت خود کتاب حمل می کند ولی از مطالب آن بی خبر و ناآگاه است.» صدرالمتألهین، برای دانشهایی که از آن به علوم ظاهری تعبیر می کند، ارزش چندانی قائل نیست. وی می گوید برای آگاهی از این علوم باید به علمای لغت و قرائت و اصحاب نقل و راویان حدیث مراجعه کرد.
ملاصدرا نه تنها گرایش به جنبه های ادبی و بلاغی را در امر تفسیر قرآن سودمند بر نمی شمرد بلکه آن را از موانع و حجابهای فهم و ادراک قرآن می داند. او در مفاتیح الغیب ضمن بیان انواع موانع درک قرآن گفته است: «(.. مانع) سوم آنکه (مفسر) غرق در علم عربی و ریزه کاری های الفاظ بوده و عمر خود را در بررسی آن به سر بیاورد؛ زیرا هدف اصلی از فرو فرستادن قرآن جز خواندن خلق به جوار الهی، به سبب به کمال رسانیدن گوهرهای وجودی آنان و تابناک نمودن دلهای آنان به نور معرفت ربوبی و آیات او نیست؛ نه آنکه تمامی زندگی و عمر خود را در کیفیت کلام و نیکو ادا نمودن الفاظ و علم بلاغت و صنعت بدیع به سر آورد. زیرا آن علوم از توابعی است که بدانها احتجاج و گفتگو با منکران می نمایند. و اما بینایی در معنای آیات قرآنی، آن نیست که زمخشری و پیروان او بدان رسیده و در تمامی اوقات خود، نهایت کوشش خویش را در آن به کار گرفته و در نتیجه از معانی اصلی و حقیقت کلام الهی دور افتادند.»
ملاصدرا بر مفسران نامداری چون زمخشری (متوفی 538 ه. ق) و فخر رازی (متوفی 606 ه. ق) خرده می گیرد اما در عین حال تا حدود زیادی از سبک این مفسران متأثر گردیده و مباحث لغوی و ادبی تفسیر خود را از این دو مفسر وام گرفته و از تفاسیر آنها بهره فراوان برده است
ملاصدرا معتقد است کسب و فراگیری بسیاری از مسائل فرعیه مفید نبوده و اشتغال به آن بهره ای جز تضییع عمر آدمی را در بر ندارد، او می گوید عمر آدمی ارزشمندتر از آن است که در راه چنین اموری مصروف گردد و در بعضی موارد فقهاء را به خاطر این موضوع مورد ملامت و نکوهش خویش قرار داده است. وی در این مورد چنین گفته است: «... و عجب است که بیشترین منتسبین به علم که چگونه قناعت نموده اند به مرتبه عوام و نساء و صبیان و به بحث از حقیقت نفوس خود مشغول نمی شوند و از آنکه مآل آن به کجا خواهد کشید. تفحص نمی کنند؛ با آنکه برایشان فرض است و در طول عمر مشغول می شوند به بسیاری از مسائل فرعیه و خلافات فقهیه که عمرها می گذرد و کس به آن محتاج نمی شود مثل احکام فروعات نادره از میراث و طاق احکام شقوق و احتمالات بعیده در مزارعه و مساقات که حتی یک از آنها در عمرهای طویل واقع نمی شود؛ با آنکه در هر زمانی اشخاصی هستند که به آن قیام نمایند و توجه به این مسائل بر کسی فرض عین نیست بلکه مانند سایر فرضهای کفایی است.»
بی تردید ملاصدرا در خصوص کم ارزش دانستن جنبه های ادبی و بلاغی قرآن و همچنین اظهار بی علاقگی وی نسبت به علم فقه، راه اغراق و مبالغه را پیموده و بی شک این گونه آراء وی تحت تاثیر افکار غزالی (متوفی 505 ه. ق) به وجود آمده است. غزالی در کتاب «احیاء العلوم» و «جواهرالقرآن » به تقسیم بندی علوم پرداخته و بعضی از علوم پوسته و قشر و برخی دیگر را علم لباب و مغز نامیده است. غزالی در جواهر القرآن علوم ادبی شامل صرف، نهر، لغت، علوم بلاغت و تاریخ و فقه را در شمار علوم پوسته و قشر یاد کرده و این گونه دانشها را علوم آلی و ابزاری دانسته است و علم معرفت نفس در مبدأ و معادشناسی را علم لباب و مغز خوانده و آن را برترین و اشرف همه دانشها بر شمرده است. ملاصدرا نیز در این باره از او متأثر شده و از آثار او بهره گرفته و نوشته های او را عینا در آثار خود، نقل نموده است.
ملاصدرا، از مفسرانی است که در تفسیر قرآن به جنبه های معنوی و عرفانی آن، از خود گرایش نشان می دهد. او معتقد است که اکثر مفسرانی که نظر به جنبه های ظاهری و لسانی قرآن داشته اند، از توجه به معانی و بطون آیات غافل مانده اند، او می گوید مانع اصلی این مفسران از فهم معانی و حقایق قرآن، فریفته شدن ایشان به ظاهر آیات بوده است. نیز همانگونه که پیش از این گذشته از روش تفسیری و تأویل آیات مفسران تأویل گرا (نظیر معتزله که از شیوه های بلاغی از قبیل بهره گیری از تمثیل، استعاره و مجاز در تفسیر آیات استفاده کرده اند) انتقاد می کند؛ او بر این باور است که مفسر در تفسیر آیات نباید جز به نقل صریح و یا مکاشفه قلبی (که رد و تکذیب آن ممکن نباشد) اعتماد ورزد، چرا که عدم توجه به این موضوع موجب فرو افتادن وی در هلاکت و نابودی می گردد.
صدرالمتألهین مهمترین آفاتی که موجب حرمان و بی بهرگی مفسر از فهم اسرار آیات می گردد را شیوع جهل، دنیاخواهی و مقام پرستی و شهرت طلبی و تقرب جستن به پادشاهان و حاکمان خوانده است. او معتقد است، تزکیه درونی، طهارت نفس و دوری گزیدن از عادات و رسوم مردمان از مهمترین عوامل دستیازی به اسرار قرآن است. او درباره کشف و پرده برداری از حقایق قرآن گوید: «تحقیق معانی و اسرار قرآن به وسیله دانش مکاشفه (که دریایی بس بزرگ است) شناخته می شود و تفسیر ظاهری نمی تواند ما را از آن بی نیاز کند، بلکه اگر آدمی همه عمر خود را در راه کشف این اسرار و تحصیل مقدمات و لواحق آن مصروف دارد، کفایت این مهم را نمی نماید، بلکه قبل از آنکه بتواند همه لواحق این علم را به دست آورد، چراغ عمرش به خاموشی می گراید.» او می گوید: «نباید پنداشته شود که ما تنها به تفسیر و تحقیق معانی بعضی از واژه ها و عبارات قرآن نیازمندیم، بلکه هر واژه ای از قرآن دارای اسرار و معنایی ژرف است که تنها راسخان در علم به قدر صفا و پاکی دل و به فراخور دانش خویش می توانند از رخسار این معانی پرده برگیرند و هر یک از آنان را در فهم این معانی، مراتبی است.»
ملاصدرا، با توجه به اختلاف آراء مفسران درباره آیات تشبیه، آنها را به چهار گروه تقسیم نموده و در این باره چنین گفته است: بدانکه مردمان را در بخش متشابهات قرآن و حدیث مانند شریفه «یدالله فوق ایدیهم؛ روی دستهایشان دست خداست.» (فتح/ 10) و «استوی علی العرش؛ و بر عرش تکیه زد.» (یونس/ 3) و «جاء ربک» (پروردگارت آمد) و همچنین «وجه» (صورت)، «ضحک» (خنده). «استحیا» (شرم) و «غصب» (خشم) و «مجی و ایتان» (آمدن) و «فی ظلل من الغمام؛ در سایه با نهایی از ابر.» (بقره/ 210) و آنچه که بر این اسلوب است و مو هم تشبیه می باشد، روشها و مذاهب بی شماری است.
الف - شیوه لغوی ها و اکثر فقها و اهل حدیث و حنبلیان و کرامیان که معتقدند: «مدلول و معنای ظاهری الفاظ و معنای اولیه آن باید محفوظ بماند بی آنکه مراعات تقدیس و تنزیه را در مورد ذات و صفات خداوند (تعالی) را مد نظر قرار دهند.
ب - طریقه عقل گرایان و نکته سنجان که الفاظ را به گونه ای تأویل می نمایند که با قواعد نظری و مقدمات علمی ایشان سازگار باشد و خداوند را از صفات مخلوقین و ممکنات تقدیس و تنزیه می نمایند.
ج - شیوه اهل اعتزال که جمع میان دو روش فوق نموده، در برخی امور قائل به تشبیه و در بعضی دیگر معتقد به تنزیه گردیده اند. آنان در باب مبدأ و صفات باری تعالی قائل به تنزیه شده و در باب مسائل مربوط به معاد و رستاخیز به تشبیه گرویده اند.
د - طریقه راسخان در علم و ابقان است که بی آنکه معنای ظاهری الفاظ و مدلول واقعی آن تغییر نماید و یا آنکه تأویلی صورت پذیرد به تحقیق معانی الفاظ و پیراستن معانی الفاظ از امور زائد می پردازند.
ملاصدرا ضمن انتقاد از سه روش نخست، شیوه راسخان در علم را صحیح ترین و مطمئن ترین روش تفسیر در باب آیات تشبیه دانسته است. او در این باره چنین گفته است: «آن چیزی که برای علمای راسخین و عرفای محققین از رازهای قرآنی و اسرار آن کشف می گردد مخالف ظاهر تفسیر نمی باشد. بلکه مکمل و متمم آن بوده و رد شدن از پوست و رسیدن به مغز و گذشتن از ظاهر و رسیدن به باطن و درون آن است این چیزی است که ما درباره فهم معانی قرآن می گوییم نه آنچه که با ظاهر قرآن مخالفت داشته باشد. همچنانکه پویندگان راههای افراط و گزافه گویان بر آن راه یافته اند. مانند آنکه استواء بر عرش را تنها تصویر عظمت و خیال نمودن کبریای حق تأویل کرده و کرسی را تنها علم و یا قدرت، و معیت و آمدن و نزدیکی و دیگر چیزها را مجرد خیالی که از حصول و دریافت خالی است تأویل نموده اند.»
ملاصدرا از شیوه ظاهر گرایان به علت جمود آنان بر ظواهر الفاظ انتقاد می نماید و می گوید این گروه به جهت جمودی که به ظواهر الفاظ دارند به حقیقت معانی قرآن راه پیدا نمی نمایند. نیز، تأویلات معتزله که در تفسیر آیات از صناعات ادبی و علوم بلاغی بهره گرفته اند به ویژه آنکه در تأویل آیات متشابهه از تخییل و تمثیل استفاده زیادی نموده اند را نادرست می شمرد. او می گوید حمل الفاظ و ظواهر آیات قرآن و نصوصی که در کتاب و سنت آمده، به مجرد تخییل و تمثیل بی آنکه قائل به حقیقت دینی و اصل ایمانی باشیم امری نادرست و غیر جایز است؛ بلکه این کار به منزله گشودن باب سفسطه و تعلیل و مسدود نمودن باب هدایت جویی در آیات قرآن است، چرا که جایز دانستن این گونه تخییلات و تمثیلات بدون توجه به حقایق دینی منتهی به سد باب اعتقاد درباره معاد جسمانی و عذاب قبر، صراط، حساب، میزان، بهشت، دوزخ، حور، غلمان و سایر مواعید که در شرع از آنها یاد شده می گردد. زیرا با فرض مذکور برای هر کس جایز است که هر یک از این امور را حمل بر تخییل نموده و حقیقتی عینی برای آنها قائل نشود.
ملاصدرا با آنکه شیوه تفسیر ظاهری را نمی پسندد، ولی آن را بهتر و نزدیک تر به تفسیر گروه چهارم (که آن را شیوه تأویل گران واقعی و راسخان در علم نامیده است) می داند او در این باره می گوید کسانی که به ظاهر الفاظ جمود دارند و از مدلول ظاهری آیات فراتر نمی روند از گروه سوم یعنی معتزله که از صناعات ادبی و از کنایات و استعارات در تفسیر آیات استمداد می جویند، به حقیقت نزدیک تر می باشند. چرا که این گروه حداقل نسبت به حفظ قالب معانی و صورت حقایق آیات (که مراد خداوند تعالی است) کوشیده اند. از گفتار ملاصدرا، به روشنی معلوم می گردد که او نسبت به روش تفسیری معتزله (که در بحث توحید و عدل با شیعه امامیه همداستان می باشند) از خود واکنش و حساسیت منفی نشان می دهد. به طوری که تفسیر اهل ظاهر (که دانشمندان و مفسران شیعی آن را مردود دانسته اند) را بر تفسیر آنان ترجیح می دهد و با تفسیر اشاعره با تساهل و تسامح رفتار می کند. در این باره باید اذعان نمود اندیشه های غزالی بر ملاصدرا آنگونه قوی و مؤثر بوده که موجب گرایش و نزدیکی وی به افکار او شده است، به طوری که عبارات و کلمات وی را همانگونه که در کتاب «احیاءالعلوم» آمده و در آن، از اشاعره تمجید شده، بی کم و کاست در تفسیر خود آورده است.
ملاصدرا در تفسیر خود به طور مبسوط درباره حروف مقطعه سخن گفته و به بیان آراء و نظریات دانشمندان درباره این حروف پرداخته است. او معتقد است که حروف مقطعه فاقد معنا و بدون مدلول نیست و در این باره به این حدیث مشهور که از حضرت علی (ع) نقل شده استناد می جوید: «لکل کتاب صفوة و صفوة هذا الکتاب حروف التهجی» نیز بر این باور است که این نظریه که گفته شده؛ فهم و درک مدلول و معنای این حروف ممکن نیست، مقرون به صحت نمی باشد.
وی می گوید صحیح ترین سخنی که تا کنون درباره حروف تهجی ابراز شده، نظریه ابن سینا می باشد که در رساله خود موسوم به «النیروزیه» ، آن را بیان داشته است. ملاصدرا، نظریه ابن سینا را با اندکی تصرف در تفسیر و کتاب اسرارالآیات آورده است. برابر این نظریه حروف جمل (ابجد) در مقابل مراتب موجودات قرار دارند. «ا» اشاره به مبدأ اول است. چون آن اول نخست ها و ابتدای فردیت و اعداد است. و «با» اشاره به عالم عقل است و به همین جهت گفته شده که موجود است و «با» بسم الله ظاهر شدند. چون آن از حروفی است که بعد از «ا» الف و در ازای ذات خداوندی وضع شده و آن اشاره به عقل کلی است.
نیز «جیم» دلالت بر نفس کلی می کند و «دال» دلالت بر عالم طبیعت می نماید. طبق این نظریه این چهار حروف اشاره ای به موجودات چهارگانه که در وجود و ایجاد پشت سر هم قرار گرفته می باشد. همچنین «ها» بر ذات باری تعالی، «واو» بر عقل، «زا» بر نفس، «حا» بر طبیعت و «طا» بر هیولی و عالم ماده دلالت دارد. او پس از آنکه به تطبیق حروف ابجد با مراتب وجود می پردازد درباره حروف مقطعه و مدلول آن چنین می گوید:
«مدلول «الم» عبارتست از: سوگند به ذات اول تعالی و صاحب امر و خلق و مدلول «المر» سوگند به اول تعالی صاحب امر و خلق، آنکه هم اول است و هم آخر، آنکه هم مبدأ است و هم غایت اشیاء. و مراد از «المص» سوگند به اول تعالی صاحب امر و خلق و موجود کننده تمام عالمیان. و معنای «ص» سوگند به عنایت کلی است و «ق» سوگند به ابداع که تمام موجودات را فرا گرفته است و «کهیعص» سوگند به نسبتی که برای «ک» است یعنی نسبت عالم خلق به مبدأ اول. «یس» سوگند به اول فیض و ابداع که همان آفرینش و تکوین است. «حم» سوگند به عالم طبیعی که در مجموعه خلق است. و «حمعسق» سوگند به مدلول و سایط آفرینش در وجود عالم طبیعی است. «طس» سوگند به عالم هیولی که در عالم خلق و تکوین قرار گرفته است و «ن» قسم به عالم تکوین و عالم امر است.»
ملاصدرا پس از بیان این نظریه، آن را بهترین و محکم ترین نظریه ای می داند که درباره حروف مقطعه بیان شده است.
ملاصدرا در آثار خود، مخصوصا در تفسیر تحت تأثیر افرادی مانند ابوحامد غزالی (متوفی 505 ه. ق) و نظام نیشابوری (متوفی 728 ه. ق) و شمار دیگری از مفسران واقع شده و از آراء و نظریات تفسیر آنان در تفسیر خود یاد کرده است. با آنکه ملاصدرا در تفسیر خود از مفسرانی چون زمخشری و فخر رازی به خوبی یاد نمی نماید و در بعضی موارد آراء آنان را به شدت مورد انتقاد قرار می دهد. اما با این وصف از تفاسیر آنان بهره های زیادی برده و بعضا بخشهای زیادی از تفاسیر آنان را در تفسیر خود عینا نقل نموده است.
بی شک ملاصدرا با اختصاص دادن بیش از پانزده تألیف و اثر خود، به موضوع تفسیر سور و آیات قرآن، توجه و عنایت خاص خویش را نسبت به قرآن و علوم قرآنی ابراز می دارد. ما در اینجا به مناسبت از مهمترین آثار او در این زمینه به اختصار یاد می کنیم.
1- اسرارالآیات. 2- متشابه القرآن 3- تفسیر آیة النور. 5- تفسیر سورة الاعلی. 6 - تفسیر سوره الم سجده. 7- تفسر سورة البقره: که مؤلف تنها موفق شده تا تفسیر آیه 62 از آن سوره را بنگارد. 8- تفسیر سوره الجمعه. 9- تفسیر سوره الحدید. 10- تفسیر سوره الزلزال. 11- تفسیر سوره الضحی. 12- تفسیر سوره الطارق. 13- تفسیر سوره الفاتحه. 14- تفسیر سوره الواقعه. 15- تفسیر سوره یس. 16- مفاتیح الغیب. -17حاشیه بر تفسیر بیضاوی.