جنگ موته، که در سال هشتم رخ داد و مسلمانان در آن جنگ شکست خوردند و جعفر بن ابیطالب پسرعموی پیغمبر کشته شد، مقدمه درگیری با دولت نیرومند روم بود.
پیغمبر در واپسین روزهای زندگی خود لشکری را به سرکردگی اسامه بن زید مأمور رفتن به موته کرد، لیکن با حادثه مرگ آن حضرت حرکت این نیرو در آغاز خلافت ابوبکر صورت گرفت. اسامه پس از سفری که مدت آن را چهل تا هفتاد روز نوشته اند بازگشت. وی در این مأموریت غنیمت هایی به دست آورد.
در پایان سال دوازدهم هجرت، که کار جنگ با مرتدان نزدیک به پایان یافتن بود، ابوبکر دو نیرو را روانه دره اردن و فلسطین کرد. لشکر مسلمانان در برخورد با مرزداران روم به پیروزی رسید. هرقل (هراکلیوس) امپراتور روم شرقی (610- 641 م) سپاهی بزرگ فراهم آورد و برای جنگ با مسلمانان آماده شد. دو سپاه در محلی به نام یرموک به هم رسیدند. در آغاز سرنوشت جنگ روشن نبود. ابوبکر دانست که باید سرداری دلیر را برای سپاه بگزیند. بدین سبب، خالدبن ولید را که در عراق به سر می برد مأمور شام ساخت. خالد با گروهی اندک از راه بادیة الشام، که سرزمینی خشک و بی آب است، خود را به سپاهیان اسلام رساند. کاری که خالد در آن روز انجام داد قهرمانانه بود.
گذشتن از چنان بیابان خشک دراز بدون وسایل کافی تنها با عزم قوی و تهور بسیار میسر می شد. چنین سفری مقام خالد را در دیده لشکر بالا برد. با رسیدن او به یرموک مسلمانان نیرویی تازه گرفتند و با دلاوری بی نظیری جنگیدند و رومیان را شکست دادند و آنان مجبور شدند به دمشق عقب نشینی کند. در چنین روزها ابوبکر درگذشت و عمر به خلافت رسید. هراکلیوس که نمی خواست خود را شکست خورده بداند نیرویی بزرگ فراهم آورد، ولی این لشکر نیز شکست خورد و مسلمانان شهرهای سوریه و اردن را یکی پس از دیگری گرفتند.
مهم ترین حادثه در این درگیری ها تسخیر فلسطین در سال هفدهم هجری و فتح قیساریه در سال نوزدهم، در خلافت عمر، بود. فتح فلسطین برای مسلمانان چه از نظر نظامی و چه از نظر تبلیغاتی اهمیت فراوان داشت، چه، می دانیم، مسجدالاقصی قبله نخست مسلمانان در این نقطه است. به سبب همین اهمیت، عمر خود سفری بدان جا کرد و در جابیه که دهی در هشتاد کیلومتری دمشق کنونی بوده است با مسیحیان پیمان نامه نوشت و حقوق آنان را محترم شمرد. مردم شام و فلسطین که سال ها شکوه و جلال حکومت روم را دیده بودند، وقتی با وضع ساده سپاهیان اسلام و رفتار ملایم خلیفه مسلمانان روبرو شدند به شگفت در ماندند.
علل پیروزی
گذشته از نیروی ایمان و اعتقاد دینی که عامل اصلی پیروزی ها بود، از جهت ظاهر نیز اوضاع و شرایطی مهیا شد که آن پیروزی را آن چنان تند و در کوتاه مدت میسر ساخت. در جنگ های شمال عربستان نیز عامل هایی ظاهری دیده می شود که به طور خلاصه چنین است:
1. مردمی که در این سرزمین ها به سر می بردند هر چند از نژاد عرب نبودند و به زبان عربی سخن نمی گفتند اما از جهت آداب و رسوم به عرب نزدیک تر بودند تا با رومیان و زبانی که بدان تکلم می کردند با زبان عربی پیوند داشت.
2. چنان که نوشتیم، از دیرباز (سال ها پیش از اسلام) دسته هایی از مردم جنوب و نیز حاشیه صحرا به تدریج برای تجارت و یا کار بدین سرزمین ها رفته و با ساکنان آن به هم آمیخته بودند. در جنگ هایی که درگرفت طبیعی بود که این مردم از عرب طرفداری کنند نه از رومیان.
3. رفتار سپاهیان فاتح با مردم به مراتب ساده از حکومت های دست نشانده امپراتوری بود. نمونه ای از این سادگی را مردم آن سرزمین با آمدن خلیفه مسلمانان به بیت المقدس دیدند.
4. مبلغ مالیاتی که برای مردم سرزمین های فتح شده تعیین می شد نسبت بدانچه به حکومت های خود می پرداختند بسیار کمتر بود. و به طور خلاصه سادگی و بی پیرایگی و عدالت اسلامی را علل اصلی در همه فتوحات می توان دانست.
5. عامل مهم دیگری را نیز نباید از نظر دور داشت. مردمی که در سرزمین های سوریه کنونی، در اردن و فلسطین ساکن شدند مسیحیت را قبول کردند. مردم مصر نیز پیرو این دین گردیدند. اما با گذشت زمان و پس از آن که بحث های کلامی در مسیحیگری بالا گرفت و مکتب های فکری گوناگون پدید آمد و هر فرقه ای به مکتبی گرایید، جدال و مناقشه های لفظی به تعصب های شدید منتهی شد. کلیسای کاتولیک بر فرقه های مخالف عقیدت خود سخت می گرفت و در نتیجه این سختگیری ها بود که آنان از این کلیسا رو برگرداندند. این جدال ها در قرن پنجم میلادی به اوج خود رسید. مقارن ظهور اسلام هراکلیوس امپراتور روم شرقی (610- 641 م) کوشید تا این فرقه ها را به هم نزدیک کند، لیکن کوشش او به ثمر نرسید و نتیجه آن شد که آنان کینه وی را به دل گرفتند. هنگامی که مسلمانان به این سرزمین ها رسیدند و در مقابل دریافت جزیه مسیحیان را در دین و آداب دینی آزاد گذاشتند و آنان خود را از فشار کلیسای کاتولیک رها دیدند، نفسی را به راحت کشیدند و برای آن که دوباره به زیر سلطه رومیان نروند با عرب در برانداختن آنان همکاری کردند.
از روزهای فتح این سرزمین (سوریه) سندی در دست است که رفتار عادلانه عرب را با این مردم در مقابل سختگیری رومیان به خوبی نشان می دهد. ابوعبیده جراح، که از جانب عمر فرماندهی سپاهیان مأمور سوریه را به عهده داشت، چون شنید هراکلیوس سپاه بزرگی را برای نبرد با او آماده کرده است، به حاکمان خود در شهرهای فتح شده دستور داد آنچه از مسیحیان به عنوان جزیه گرفته اند به آنان برگردانند و به ایشان بگویند ما این مال را برای آن گرفتیم که شما را در مقابل دشمن نگهبانی کنیم؛ اکنون سرنوشت ما معلوم نیست و ممکن است شکست بخوریم و نتوانیم تعهد خود را انجام دهیم. مسیحیان که چنین رفتاری را از فاتح سرزمین خود دیدند گفتند ما خواهان پیروزی شما بر رومیان هستیم. عدالت شما را دوست تر می داریم تا ستمی را که آنان بر ما می کردند و در جنگ با سپاهیان هراکلیوس در کنار شما خواهیم بود.