عجیب است که بعضی از افراد نمی توانند میان شهوت و رأفت فرق بگذارند، خیال کرده اند که آن چیزی که زوجین را به یکدیگر پیوند میدهد منحصرا طمع و شهوت است، حس استخدام و بهره برداری است، همان چیزی است که انسان را با ماکولات و مشروبات و ملبوسات و مرکوبات پیوند میدهد، اینها نمی دانند که در خلقت و طبیعت علاوه بر خودخواهی و منفعت طلبی علائق دیگری هم هست، آن علائق ناشی از خودخواهی نیست، از علاقه مستقیم به غیر ناشی میشود، آن علائق است که منشاء فداکاریها و گذشتها و رنج خود را راحت غیر خواستنها واقع میشوند. آن علائق است که نمایش دهنده انسانیت انسان است، بلکه قسمتی از آنها یعنی در حدودی که به جفت و فرزند مربوط است در حیوانات نیز دیده میشود. این افراد گمان کرده اند که مرد به زن همیشه به آن چشم نگاه می کرده و می کند که احیانا یک جوان عزب به یک زن هر جائی نگاه می کند، یعنی فقط شهوت است که آن دو را به یکدیگر پیوند میدهد، در صورتیکه پیوندی بالاتر از شهوت هست که پایه وحدت زوجین را تشکیل میدهد آن همان چیزی است که قرآن کریم از آن به نامهای مودت و رحمت یاد کرده است، می فرماید: «و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة؛ و از نشانه های او این که از خودتان همسرانی برای شما آفرید تا در کنارشان آرام گیرید، و میانتان دوستی و مهربانی نهاد» (روم/ 21).
چقدر اشتباه است که تاریخ روابط زن و مرد را فقط از نظر حس استخدام و استثمار و بر پایه اصل تنازع بقا تفسیر کنیم و چقدر مهملات در این زمینه بافته شده است. راستی وقتی که برخی نوشته ها را می خوانم و می بینم در تفسیر تاریخ روابط زن و مرد، یگانه اصلی را که بکار میبرند، اصل تضاد است، زن و مرد را مانند دو طبقه دیگر اجتماعی که دائما در جنگ و کشمکش بوده است فرض می کنند، دچار تعجب می شوم و بر جهالت و نادانی آنها تأسف می خورم، اگر تاریخ روابط پدران و فرزندان را بتوان از نظر حس استخدام و استثمار تفسیر کرد روابط تاریخی زنان و شوهران را نیز می توان از این نظر تفسیر کرد. درست است که مرد از زن همیشه زورمندتر بوده است اما قانون خلقت مرد را از نظر غریزی به شکلی قرار داده است که نمی توانسته است نوع ستمهائی که به غلامان و بردگان و زیردستان و همسایگان خود روا میداشته درباره زن روا دارد، همانطوری که نمی توانسته است آن نوع ستمها را بر فرزندان خود روا دارد.
منکر ستمهای مردان بر زنان نیستم، منکر تفسیری هستم که از این ستمها می شود. مردان بر زنان در طول تاریخ ستمهای فراوانی کرده اند اما ریشه این ستمها همان چیزهائی است که سبب شده به فرزندان خود نیز با کمال علاقه ای که به آنها و سرنوشت آنها و سعادت آنها داشته اند ستم کنند، همان چیزهائی است که سبب شده به نفس خود نیز ستم کنند، یعنی ریشه جهالت و تعصب و عادت دارد نه ریشه منفعت طلبی، شاید فرصتی پیش آمد و در موقع مناسبی بحث مفصلی درباره تفسیر تاریخ روابط زن و مرد بنمائیم.