کلینی روایت می کند از امام محمد باقر (ع) که ایشان به سعد در خصوص حضور قرآن در عرصه قیامت فرمودند: که قرآن در روز قیامت پس از گذر از صفوف مسلمین، شهداء، مرسلین و فرشتگان مقرب، خود را می رساند به پیشگاه حضرت رب العزه تبارک و تعالی، و خود را در زیر عرش خدا به رو به زمین می افکند. خداوند تبارک و تعالی او را ندا می کند: ای حجت من در روی زمین! و ای کلام راستین و گویای من، سرت را بلند کن! از من بخواه هر چه می خواهی که به تو داده می شود! و شفاعت کن که شفاعتت مورد قبول است! قرآن سر خود را بلند می کند و خداوند تبارک و تعالی از او می پرسد: بندگان مرا چگونه یافتی؟! قرآن می گوید: بعضی از بندگانت حق مرا محفوظ داشتند و مرا صیانت کردند و بر من مواظبت نمودند و به هیچ وجه در حق من فروگذاری ننمودند و تضییع نکردند و برخی از بندگانت حق مرا ضایع کردند و به حق من استخفاف کردند و سبک شمردند و مرا دروغ پنداشتند! و حال آنکه من حجت تو بر جمیع بندگانت بوده ام!
و در این هنگام خداوند تبارک و تعالی می فرماید: سوگند به مقام عزت و جلال خودم، و سوگند به علو مقام و مکان من، که من امروز بر اساس حجیت تو خلایق را به بهترین پاداش ها و نیکوترین ثواب ها اجر و مزد می دهم و به سخت ترین عقاب ها و دردناک ترین عذاب ها جزا و پاداش می دهم. حضرت فرمودند: در این حال قرآن سر خود را در شکل و شمایل دیگری بر می گرداند. عرض کردم: ای اباجعفر در چه صورتی و شمایل بر می گرداند؟! حضرت فرمودند: در صورت مردی رنگ پریده که گویا از شدت گرسنگی و تشنگی چهره اش متغیر و سیمایش دگرگون شده است، به طوری که اهل محشر او را نمی شناسند و می آید در مقابل مردی از شیعیان ما که در دنیا قرآن را می شناخت و با آن با اهل خلاف به مجادله و مباحثه بر می خاست و در برابر آن مرد شیعه می ایستد و به او می گوید: آیا تو مرا نمی شناسی!؟ آن مرد شیعه در پاسخ قرآن میگوید: ای بنده خدا من تو را نمی شناسم! در این حال قرآن به همان صورتی که در بدء آفرینش آن در دنیا بوده است برای آن مرد شیعه ظاهر می شود و به او میگوید: آیا مرا نمی شناسی؟! آن شیعه میگوید: آری می شناسم.
قرآن می گوید: من آن کسی هستم که در شب های تار، برای قرائت و تلاوت من خواب را از چشم خود ربودی! و به تدبر و تفکر در آیات من به بیداری گذرانیدی! و عیش و راحت خود را برای عمل به من تبدیل به رنج و زحمت و مشقت کردی! و از مخالفان قرآن به انواع دشنام ها و آزارها که به تو رسید تحمل کردی و گوش دادی! و درباره گفتار در پیرامون من، مورد حمله و هجوم سهام افکار پلید شیطانی قرار گرفتی! آگاه باش که هر تاجر و سود جویی، تجارت و سود خود را به دست آورده و بهره خود را یافته است، و من امروز پشت تو هستم؛ پشت و پناه تو هستم! محل اعتماد و اتکاء تو می باشم! قرآن این مرد شیعه را با خود به سوی حضرت رب العزه تبارک و تعالی می برد و می گوید: ای پروردگار من! این بنده تست! و تو به احوال او داناتری! او به واسطه رعایت حقوق من خود را در مشکلات و رنج انداخت و در مواظبت من سعی بلیغ داشت و به واسطه من دشمن داشت دشمنان تو را، و به واسطه من دوست داشت دوستان تو را یعنی مرا معیار و ملاک حب و بغض و عداوت و مودت قرار داد.
خداوند تبارک و تعالی می گوید: این بنده مرا در بهشت من داخل کنید! و به او یک حله از حله های بهشتی بپوشانید! و به تاجی رأس او را متوج کنید! و سر او را زینت دهید! و چون فرشتگان این عطایا را به آن مرد مؤمن شیعه عامل به قرآن می دهند، به قرآن گفته میشود: آیا راضی شدی به این مواهبی که به دوستت داده شد؟! قرآن میگوید: ای پروردگار من! من این مقدار را اندک می دانم، به این مرد مؤمن تمام انواع و اقسام خیر را برسان! و او را به مزید رحمت خویشتن زیاده عنایت فرما! در این حال حضرت رب العزه می گوید: سوگند به مقام عزت و جلال خودم، و سوگند به بلندی مقام و منزلت خودم، که من امروز به این عامل به قرآن و به هرکس که در رتبه و منزله او باشد با تمام عنایات و مزایای خیر و رحمتی که داده ام پنج چیز را عطا می نمایم: آگاه باشید که ایشان پیوسته جوانانی می باشند که هیچ گاه پیر نمی شوند و دارای صحت و عافیتی هستند که هیچ گاه دستخوش مرض و کسالت نمی گردند و پیوسته بی نیازانی می باشند که هیچ گاه دچار فقر و نیازمندی نمی شوند و همیشه شادان و خوشحالانی هستند که هیچ وقت گرفتار حزن و غصه و اندوه نمی گردند و همواره زندگانی می باشند که هیچ گاه نمی میرند.
و سپس حضرت باقر (ع) این آیه را تلاوت کردند: «لا یذوقون فیها الموت إلا الموته الاولی؛ این مردمان مؤمن و عامل به قرآن غیر از یکبار مرگ نخستین دیگر مرگی را هرگز نخواهند چشید» (دخان/ 56) راوی گوید: عرض کردم: ای ابا جعفر! آیا قرآن سخن می گوید؟! حضرت تبسمی فرمودند و گفتند: خداوند ضعفاء از شیعیان ما را مورد رحمت خود قرار دهد، ایشان اهل تسلیمند و سپس فرمودند: آری ای سعد! و نماز هم سخن میگوید و از برای آن صورتی است و خلقتی است که امر می کند و نهی می کند.
معنای تکلم قرآن:
سعد گوید: از این گفتار رنگ چهره من دگرگون شد و عرض کردم: این چیزی است که من نمی توانم آن را برای مردم بازگو کنم! حضرت فرمودند: مردم مگر غیر از شیعیان ما هستند؛ هر کس که نماز را نشناسد حق ما را انکار کرده است! و سپس فرمودند: ای سعد! آیا می خواهی من کلام قرآن را به تو بشنوایانم؟! سعد گوید: عرض کردم: آری! درود خدا بر تو باد! حضرت فرمود: «إن الصلـ'وة تنهی' عن الفحشآء والمنکر و لذکر الله أکبر؛ حقا نماز انسان را از کارهای قبیح و ناپسند نهی می کند و هر آینه این نماز که ذکر خداست از هر چیز برتر و بزرگتر است» (عنکبوت/ 45) پس نهی کلام است، و فحشاء و منکر مردانی هستند و ما ذکر خدا هستیم و ما برتر و بزرگتریم! (اصول کافی، ج2، ص596-598)