به شعیب، خطیب الانبیاء گفته می شود زیرا قوم خود را با سخنانی نیکو و فصیح و مستدل دعوت به توحید و خداپرستی می نمود. امام سجاد (ع) می فرماید: اول کسی که توزین و ترازو را به کار گرفت شعیب بود که به وسیله پیمانه و ترازو اجناس را وزن می کرد و مردم نیز به پیروی از او وزن و ترازو به کار می بردند. سپس در پیمانه و ترازو راه انحراف و کم فروشی پیش گرفتند و به نصایح و توصیه های شعیب اعتنا نکردند تا اینکه عذاب الهی نازل شد و همه آنها را از بین برد. حضرت موسی (ع) هنگامی که از مصر فرار کرد، به مدین رفت و به حضور شعیب رسید وقتی داستان خود را بیان کرد، شعیب به او گفت: از قوم ستمکار نجات پیدا کردی و یکی از دختران خود را به حضرت موسی تزویج نمود و در مقابل حضرت موسی هشت سال یا ده سال برای حضرت شعیب کار کرد. رسول خدا (ص) فرموده است که شعیب از محبت خدا آنقدر گریست تا نابینا شد و خداوند بینایی او را بازگرداند و باز آنقدر گریست تا نابینا شد. خداوند به او وحی نمود: ای شعیب اگر گریه تو برای ترس از آتش است من تو را از آتش حفظ می کنم و اگر گریه تو برای شوق به بهشت است تو را بهشت می دهم! شعیب عرض کرد: پروردگارا تو خود می دانی که سبب گریه من نه ترس از آتش تست و نه شوق به بهشت تو، بلکه عشق و محبت تو در دلم جا گرفته و نمی توانم صبر کنم مگر آنکه به زیارت و دیدار تو نائل شوم! خداوند به او وحی نمود: حال که چنین است به علت این محبت و عشق تو به زودی کلیم خود موسی بن عمران را به خدمت تو خواهم فرستاد تا خادمت باشد.
شخصیت معنوى شعیب (ع)
علامه طباطبایی می فرماید: شعیب (ع) از زمره پیغمبران مرسل و محترم خداى تعالى بود و خداى عزوجل آن جناب را در ستایش هایى که از انبیاى گرام خود نموده و در ثناى جمیلى که قرآن آن را در این باره آورده شرکت داده و قرآن کریم در آیات شریفه اش و مخصوصا در سوره اعراف و هود و شعراء از آن جناب مقدار زیادى از حقایق معارف و علوم الهى و ادب خیره کننده اى که نسبت به پروردگارش و نسبت به مردم داشته حکایت کرده است و او خود را رسولى امین و مصلح و از صالحین شمرده و خداى تعالى همه اینها را از آن جناب حکایت کرده و امضاء و تصدیق نموده و در شخصیت معنوى آن جناب همین بس که کلیم خدا، موسى بن عمران (ع) نزدیک به ده سال او را خدمت کرده است.
ویژگی های شعیب (ع)
از ویژگی های شعیب این بود که بسیار از خدا خائف بود. شعیب خود را رسول امین، «إنى لکم رسول أمین؛ من براى شما فرستاده اى امین هستم.» (شعراء/ 187) و مصلح «إن أرید إلا الاصلاح ما استطعت؛ و تا آن جا که بتوانم جز اصلاح نمى خواهم.» (هود/ 88) و از صالحان «ستجدنى إن شاء الله من الصلحین؛ و مرا اگر خدا بخواهد از صالحان خواهى یافت.» (قصص/ 27) خوانده است و قرآن نیز این اوصاف را نقل و تصدیق کرده است.
عشق و دلدادگی شعیب (ع) به خدا
در تفسیر الدرالمنثور است که ابن عساکر از شداد بن اوس روایت کرده اند که گفت: از رسول خدا (ص) نقل شده فرمود: حضرت شعیب (ع) به عشق خدا آن قدر گریه کرد تا نابینا شد، خداوند او را بینا کرد، باز آن قدر گریست تا نابینا شد، باز خداوند او را بینا کرد، برای بار سوم نیز آن قدر به عشق الهی گریست که نابینا شد، خداوند باز او را بینا کرد، در مرتبه چهارم خداوند به او چنین وحی کرد: «ای شعیب! تا کی به این حالت ادامه میدهی؟ اگر گریه تو از ترس آتش دوزخ است، آن را بر تو حرام کردم و اگر از شوق بهشت است، آن را برای تو مباح نمودم.» شعیب (ع) عرض کرد: «الهی و سیدی انت تعلم انی ما بکیت خوفا من نارک و لا شوقا الی جنتک، و لکن عقد حبک علی قلبی فلست اصبر او اراک؛ ای خدای من و ای آقای من! تو میدانی که من نه از خوف آتش دوزخ تو گریه میکنم، و نه به خاطر اشتیاق بهشت تو، بلکه حب و عشق تو در قلبم گره خورده که قرار و صبر ندارم تا تو را (با چشم دل) بنگرم و به درجه نهایی عرفان و یقین برسم و مرا به عنوان حبیب درگاهت بپذیری.» خداوند به شعیب فرمود: «اکنون که دارای چنین حالتی هستی به زودی کلیم و هم سخن خودم موسی (ع) را خدمتگزار تو میکنم.» حضرت موسی (ع) بیش از ده سال چوپان حضرت شعیب (ع) گردید. علامه طباطبایی در مورد این حدیث می فرماید: مراد از اینکه آن جناب در پاسخ خداى تعالی عرضه داشت: "وقتی به تو نظر کنم"، نظر قلبی است نه نگاه کردن با چشم سر، تا مستلزم جسمانیت خدا باشد چون خداى متعال منزه از جسمانی بودن است
سفارش شعیب به نماز
شعیب (ع) بسیار نماز میخواند و به مردم میگفت: نماز بخوانید چرا که نماز انسان را از کارهای زشت و گناه باز می دارد، ولی آن قوم نادان که رابطه بین نماز و ترک گناه را درک نمیکردند، از روی مسخره به آن حضرت میگفتند: «قالوا یشعیب أ صلوتک تأمرک أن نترک ما یعبد ءاباؤنا أو أن نفعل فى أموالنا ما نشؤا إنک لأنت الحلیم الرشید؛ گفتند: اى شعیب! آیا نمازت تو را بر آن مى دارد که آنچه را پدرانمان مى پرستیدند رها کنیم یا در اموال خود هر طور که بخواهیم عمل نکنیم؟ همانا تو مردى بردبار و فرزانه اى پس چرا ما را محدود مى کنى.» (هود/ 87) آیا این وردها و ذکر و حرکات تو به تو فرمان میدهد که ما سنت نیاکان و فرهنگ مذهبی خود را ترک کنیم و یا نسبت به اموالمان بی اختیار باشیم، تو که یک آدم بردبار و خوش فهم بودی، حالا چرا چنین شدهای؟
ادب شعیب (ع) در دعا
و از جمله ادعیه انبیاء، نفرینى است که حضرت شعیب بر قوم خود کرده و گفته است: «ربنا افتح بیننا و بین قومنا بالحق و انت خیر الفاتحین» بعد از آنکه از رستگارى قوم خود مأیوس مى شود از خداى تعالى درخواست مى کند که وعده اى که درباره همه انبیاء داده و از آن جمله فرموده: «و لکل امه رسول فاذا جاء رسولهم قضى بینهم بالقسط و هم لا یظلمون؛ و هر امتى را پیامبرى است، پس هنگامى که پیامبرشان بیاید (حجت بر آنها تمام و) میانشان به عدالت داورى مى شود و به آنها ستم نمى رود.» (یونس/ 47) تنجیز نموده که بین او و قومش نیز به حق حکم کند و جهت اینکه گفت: «بین ما» و نگفت: «بین من» این بود که مؤمنین به توحید را نیز ضمیمه کرده باشد، چون کفار قومش در تهدید خود، او و مؤمنین را تهدید کرده و به همه شان گفته بودند: «لنخرجنک یا شعیب و الذین آمنوا معک من قریتنا او لتعودن فى ملتنا؛ سران قوم او که سرکشى کردند، گفتند اى شعیب! به یقین تو و کسانى را که با تو ایمان آورده اند از شهر خود بیرون مى کنیم، مگر آن که به آیین ما بازگردید. گفت: حتى اگر دوست نداشته باشیم؟» (اعراف/ 88) از این جهت او نیز مؤمنین را ضمیمه خود کرد و آنان را از قوم جدا و با خود بدرگاه خداى تعالى گسیل داشت و گفت: «اى پروردگار ما حق را در بین ما و بین قوم ما ظاهر ساز». شعیب در این دعاى خود در بین اسماى خدا تمسک کرد به خیر الفاتحین براى اینکه سابقا هم گفتیم تمسک به آن صفت از صفات خداوندى که مناسب با متن دعا باشد خود تأیید بلیغ و به منزله قسم دادن خدا است به آن صفت، به خلاف گفتار موسى که گفت: «رب انى لا املک الا نفسى و اخى فافرق بیننا و بین القوم الفاسقین؛ (موسى) گفت: پروردگارا! من جز اختیار خود و برادر خویش را ندارم پس میان ما و این قوم نافرمان جدایى افکن.» (مائده/ 25) براى اینکه گفتیم کلام آن جناب در واقع دعا نبود بلکه کنایه بود از خوددارى از تبلیغ و ارجاع امر به خدا، بنابراین کلام او مقتضى قسم دادن نبود به خلاف کلام شعیب.
نابینایى شعیب
برخى از مفسران در تفسیر آیه 91 سوره هود، آن جا که قوم شعیب بدو گفتند: «و إنا لنراک فینا ضعیفا؛ ما تو را میان خود ناتوان مى بینیم.» گفته اند که علت این گفتارشان آن بود که شعیب نابینا تود و منظورشان از ضعف و ناتوانى همان ناتوانى قوه باصره و بینایى او بود. طبرى نیز همین قول را در کتاب هود از سعیدبن جبیر و دیگران نقل کرده است ولى در مقابل اینان جمعى نابینایى شعیب را انکار کرده و گفته اند: پیغمبران الهى از بیمارى هایى که موجب تنفر مردم باشد، مبرا هستند و کورى چشم نیز از همین نوع است که در مردم ایجاد تنفر و از او دورى مى کند، از این رو نابینایى آن حضرت را انکار کرده اند. در این میان، گروهى به طرف دارى از دسته اول گفته اند: نابینایى از آن نوع بیماری هایى نیست که ایجاد تنفر کند و مانند سایر بیمارى هایى است که پیغمبران الهى بدان دچار مى شدند و ایجاد تنفر هم نمى کرد و مانعى در راه تبلیغ و ارشاد مردم و پذیرش آن ها نبود. شیخ صدوق حدیثى از رسول خدا (ص) روایت کرده که بر فرض صحت آن، مى توان میان هر دو قول جمع کرده و با حدودى اشکال مطلب را بر طرف ساخت. وى به سند خود از انس از رسول خدا (ص) روایت کرده که آن حضرت فرمود: شعیب از عشق خدا آن قدر گریست که چشمش نابینا شد. پس خداى سبحان قوه بینایى را به او باز گرداند، ولى شعیب دوباره آن قدر گریست که نابینا شد. خداى تعالى براى بار دوم نیز او را بینا کرد و شعیب مجددا گریست تا نابینا شد و سومین بار نیز خداوند بیناییش را به وى بازگرداند. هنگامى که بار چهارم شد، خداوند بدو وحى کرد: اى شعیب !آیا براى همیشه مى خواهى این چنین گریه کنى؟ اگر گریه تو به سبب ترس از آتش است، من تو را از آتش دوزخ پناه داده و نجات مى دهم و اگر براى اشتیاق بهشت است، من آن را بر تو مباح ساختم. شعیب در جواب گفت: اى معبود و اى آقاى من! مى دانى که من نه به سبب ترس از دوزخ و نه براى اشتیاق بهشت تو مى گریم، بلکه دل بند محبت و عشق تو گشته ام و نمى توانم خوددارى کنم، جز آن که به وصل دیدار تو نایل گردم. خداى سبحان بدو وحى کرد: حال که چنین است، من کلیم خود موسى بن عمران را به خدمت کارى تو مى گمارم. مرحوم مجلسى در توضیح این حدیث گفته است یعنى درخواست معرفت کامل طبق استعداد، قابلیت، طاقت و توان خود مى نمود؛ یعنى پیوسته در محبت تو مى گریم تا به سر حد نهایى معرفت و یقین برسم که از آن به دیدار و لقاى حق تعبیر مى شود.