عوامل ورود در جهنم (جلوگیری از پیشرفت توحید)

جریانات جنگ بدر

در جریان جنگ بدر، کفار مکه در تجهیز افراد، پول خرج کرده بودند، آن خرج براى آن بود که از پیشرفت راه توحید جلوگیرى شود. در مجمع البیان نقل شده: «دوازده نفر از قریش هر یک در نوبت خود روزى ده شتر ذبح مى کردند و قواى کفر را اطعام مى نمودند.» در مجمع البیان ایضا نقل شده: «گویند: آیه درباره ابوسفیان نازل شد که براى جنگ احد دو هزار نفر از کفار عرب اجیر کرد، ولى بعید است که در جریان بدر، آنچه در احد اتفاق افتاده ذکر شود.» «إن الذین کفروا ینفقون أموالهم لیصدوا عن سبیل الله فسینفقونها ثم تکون علیهم حسرة ثم یغلبون و الذین کفروا إلى جهنم یحشرون* لیمیز الله الخبیث من الطیب و یجعل الخبیث بعضه على بعض فیرکمه جمیعا فیجعله فى جهنم أولئک هم الخسرون؛ همانا کافران اموال خود را صرف مى کنند تا مردم را از راه خدا باز دارند و باز هم [در آینده] خرج خواهند کرد و عاقبت، حسرتى براى آنان خواهد گشت و سر انجام مغلوب مى شوند. و کسانى که کافر شدند به سوى جهنم گردآورى خواهند شد. تا خداوند ناپاک را از پاک جدا سازد، و ناپاک ها را روى هم گذارد و هم را انباشته کند و یکجا در دوزخ افکند. اینانند که زیانکارانند.» (انفال/ 36- 37)
آنها از این انفاق نتیجه اى نمى برند بر آنها حسرت مى شود و مغلوب مى گردند و آن گاه به سوى جهنم محشور مى شوند، در المیزان فرموده: «این قسمت آیه از اخبار غیبى قرآن است گویا اشاره است به جنگ هاى آینده که واقع گردید، "ثم یغلبون" اشاره به فتح مکه و "إلى جهنم..." بیان حال کسانى است که به اسلام موفق نخواهند شد. آنچه در آیه فوق آمده در جهان امروز ما نیز نمونه هاى فراوانى دارد. نیروهاى اهریمنى استعمار، و طرفداران ظلم و فساد و ستمگرى، و حامیان مذاهب خرافى و باطل سرمایه هاى کلانى براى پیشبرد اهدافشان و بازداشتن انسان ها از راه حق به اشکال مختلفى مصرف می کنند. گاهى در لباس مزدوران جنگى، و زمانى در شکل کمک هاى ظاهرا انسانى مانند ساختن بیمارستانها و درمانگاه ها، و زمان دیگرى به شکل کمک هاى فرهنگى و مانند آن. اما ماهیت و هدف نهائى همه یکى است، و آن توسعه استعمار و ظلم و ستم است، و اگر مؤمنین راستین همانند مجاهدین بدر صفوف متشکل و پر مقاومتى داشته باشند می توانند همه این نقشه ها را نقش بر آب کنند و حسرت این سرمایه ها را به دلشان بگذارند، و سر انجام، جمعشان را به دوزخ بفرستند.»

توضیح معناى آیه ی: «لیمیز الله الخبیث من الطیب...»

"خبیث" و "طیب" (ناپاک و پاک) دو معناى مقابل یکدیگرند. "تمییز" به معناى بیرون کردن چیزى از میان مخالف آن و پیوستنش به موافق آن است، پیوستنى که آن را از مخالفش جدا سازد. و کلمه ی "رکم" به معناى جمع کردن و قرار دادن چیزى است بر روى چیزى دیگر، ابر پر پشت را هم از همین جهت "سحاب مرکوم" مى گویند که قطعات آن روی هم قرار دارد، پس "سحاب مرکوم" یعنى مجتمع ابر و مجموع آن، و تراکم اشیاء به معناى روی هم قرار گرفتن آنها است. این آیه در موضع تعلیل و بیان علت پیشگویی هایى است که در آیه سابق بر حسب سنت طبیعى از حال کفار کرده بود، و آن این بود که کفار با تمام امکانات و قدرتى که دارند نمى توانند نور خدا را خاموش نموده و از راه خدا جلوگیرى کنند، آرى در این راه و بدین منظور اموال خود را خرج نموده و مساعى خود را به کار مى برند، ولیکن به مقصد نامشروع خود راه نبرده و به آرزوى خود نمى رسند، بلکه اموالشان هدر رفته، و اعمالشان بى اثر مى شود، و وقتى مى بینند که کوشش هایشان به نتیجه نمى رسد حسرت برده و شکست مى خورند.
این بدان علت است که چنین اعمال و تقلب ها در سیر خود محکوم سنت الهى است و متوجه غایت و نتیجه اى است که پروردگار در عالم تکوین قرار داده، و آن سنت این است که در این نظام جارى، خیر و شر و خبیث و طیب از یکدیگر جدا مى گردد، خبیثها روی هم قرار گرفته و وقتى مجتمع و متراکمى از شر تشکیل مى یابد آن را در جهنم قرار مى دهد، آرى آن غایت و هدفى که قافله شر به سوى آن است جهنم است، و بدون استثناء تمامى خبیثها به آن دارالبوار خواهند رفت هم چنان که غایت و نهایت خیر و طیب بهشت است، آن دسته همه زیانکار و این دسته همه رابح و رستگارند.
از اینجا معلوم مى شود که جمله ی «لیمیز الله الخبیث من الطیب...» قریب به مضمون آیه اى است که خداوند در آن براى حق و باطل مثل زده و فرموده: «أنزل من السماء ماء فسالت أودیة بقدرها فاحتمل السیل زبدا رابیا و مما یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیة أو متاع زبد مثله کذلک یضرب الله الحق و الباطل فأما الزبد فیذهب جفاء و أما ما ینفع الناس فیمکث فی الأرض؛ فرو فرستاد از آسمان آبى را پس هر آبگیرى بقدر ظرفیتش جریان یافت، پس سیل کفى برآمده بر گرفت، همچنین از آنچه (از فلزات) به طلب درست کردن زیور و یا ابزار آتش بر آن مى دمید کفى مانند کف آب (روى مذابش قرار مى گیرد) خداوند حق و باطل را این چنین (به آب و فلز مذاب و کف روى آن دو) بر هم مى زند اما کف پس با خشکیدن سیل از بین مى رود، و اما آنچه به درد مردم مى خورد در زمین باقى مى ماند.» (رعد/ 17) و این آیه به یک قانون کلى الهى اشاره مى کند، و آن این است که به طور کلى فرع هر چیزى به اصل خودش ملحق مى شود.

پاک و ناپاک

در ادامه ی آیه آمده است که:«و یجعل الخبیث بعضه على بعض فیرکمه جمیعا فیجعله فی جهنم؛ خداوند ناپاکها را به یکدیگر ضمیمه مى کند و همه را متراکم مى سازد، و در جهنم قرار مى دهد.» نظر به این که خباثت و ناسپاسى نعمت پروردگار شقاوت و محرومیت همیشگى از رحمت است هر یک از کفر و رذیله خلقى و عناد با ساحت کبریائى حجاب و پرده اى است که روان انسان را تیره و از مقام انسانیت ساقط مى نماید درباره توضیح آیه چند امر ذکر مى شود.
1- ناطق فصل افراد انسان نیست بلکه یگانه امتیاز و فصل حقیقى هر فردى از بشر همانا صورت اندیشه و سیرت روان و اعمال نیک و بد او است که از سایر افراد او را امتیاز می دهد و آن فرد را مشخص مى نماید بر این اساس امتیاز هر فردى از طریق اکتساب بوده و به اختیار خود شخص است که از طریق ایمان و یا کفر و از طریق اعمال صالحه و یا افعال ناسزا کسب نماید و بدان سیرت درآید.
2- امتیازى که هر یک از افراد بشر از ایمان و یا کفر کسب نماید زمینه قابلى است براى صورت روانى خبیث و یا طیب و سعید که پروردگار به آن شخص افاضه فرماید و فائده اى است که بر فعل پروردگار مترتب می شود. زیرا فعل و رابطه پروردگار با موجودات فقط ایجاد و آفرینش است و در مورد آیه عبارت از تمیز وجودى یعنى موهبت و افاضه صورت روانى سعادت و یا شقاوت است که هریک از افراد از طریق اختیار کسب نموده اند پروردگار صورت روانى را به هر یک از افراد بر حسب ایمان و کفر به آنان افاضه مى فرماید.
3- امتیاز اکتسابى افراد شقى از افراد سعادتمند از نظر کسی که خبیث و شقى محروم از رحمت ابدى شده و سعادتمند بهره زیادى از رحمت برخوردار است و هر دو قسم هریک به حد کمال که منظور آنان بوده رسیده اند.
4- سعادتمند مسطوره کمال صفات کبریائى است و خبیث و شقى نیز مثالى از محرومیت و نقص است پروردگار برى از خبث و منزه از نقص است. امتیاز افراد بشر از یکدیگر از طریق عقیده و عمل به نام فائده و غرض است که بر افعال اختیارى و عقیده و عمل جوارحى هر یک مترتب مى شود و غرض به معناى نتیجه و فائده اى است که فاعل مختار قبل از شروع به عمل در نظر می گیرد.
زیرا بدون تصور و بدون در نظر داشتن فائده هرگز انسان اقدام به عملى نخواهد نمود بدین جهت تصور فائده پایه و اساس فعل اختیارى است زیرا انسان بخواهد عملى را بر طبق حکمت و خرد انجام دهد باید فائده آن را در نظر بگیرد وگرنه عمل بیهوده و سفهى خواهد بود.
5- بر حسب آیه ی "لیمیز الله الخبیث من الطیب" امتیاز شقى از سعادتمند غرض از خلقت معرفى شده هم چنانکه عبادت و انقیاد بر حسب آیه ی «و ما خلقت الجن و الإنس إلا لیعبدون؛ و جن و انس را نیافریدم مگر براى این که مرا بندگى کنند.» (ذاریات/ 56) غرض از خلقت نیز معرفى شده با اینکه هر یک زمینه و مقدمه براى غرض مهمترى است و نظر به وحدت نظامى که بر جهان فرمانروا است هر یک از انواع موجودات را می توان نتیجه و غرض از خلقت دانست.
6- اعمال اختیارى بشر بر پایه و به منظور رسیدن به غرض و فائده اى است که در پایان عمل قرار گرفته و کمالى است که نقص فعل و هم نقص فاعل را رفع نموده وى را تکمیل مى نماید و غرض و فائده نیز محصول عمل است و فاعل به آن متصف می شود.
7- جمله ی "لیمیز الله" حرف لام به معناى فائده مترتب است نه به معناى غرض که سبب صدور فعل از فاعل مختار مى شود زیرا صلاح و فائده و حسن هر عمل سبب مى شود که فاعل مختار با در نظر گرفتن فائده به آن عمل اقدام کند یعنى وجود ذهنى غرض و فائده مقدم است بر عمل خارجى ولى فائده و نتیجه پس از صدور عمل به وجود می آید ولى نسبت به افعال پروردگار خیر و صلاح و حسن و فائده در مرتبه متاخر است و مترتب بر فعل مى شود. زیرا صلاح و فائده از جمله قوانین عمومى است که از نظام جهان و رابطه اى که میان اجزاء جهان است استفاده می شود بدیهى است جهان هستى و نظامى که در آن جاری است فعل پروردگار است و محال است صلاح و حسن و اثر نیکو که محصول نظام هستى است بر آفریدگار که خالق جهان است تأثیر کند و سبب صدور فعل پروردگار گردد. بر این اساس حرف لام در جمله ی "لیمیز الله" به معناى فائده است که متاخر از فعل است نه به معناى غرض که وجود ذهنى آن مقدم بر عمل و سبب اقدام به عمل می شود.
8- خلاصه غرض و فائده پایه افعال اختیارى بشر است یعنى با در نظر داشتن آن فاعل مختار اقدام به عمل مى نماید و در حقیقت فاعل مختار محکوم فائده اى است که به وسیله عمل نقص خود را رفع کند ولى درباره ی افعال پروردگار صلاح و نیکوئى و حسن بر فعل پروردگار مترتب مى شود و متاخر از آن است.
9- غرض و فائده اى که از فعل اختیارى منظور است از مبادى فعل اختیارى به شمار می آید ولى خیر و صلاح و حسن که از افعال پروردگار پدید می آید در مرتبه ی متاخر است که بر فعل پروردگار مترتب مى شود زیرا ساحت کبریائى منزه است از اینکه مخلوقى گرچه خیر و صلاح و حسن باشد بر او حکومت کند و سبب شود که پروردگار امرى را ایجاد کند.
10- از نظر وحدت و اتصالى که در همه اجزاء جهان فرمانروا است هر یک از انواع موجودات را می توان غرض از خلقت جهان شناخت از جمله خلقت سلسله بشر به منظور این است که معرض آزمایش درآیند گروهى به اقصى درجه کمال و سعادت نائل شوند و امتیاز ذاتى از سلسله موجودات بیابند و مسطوره صفات کمال و جلال کبریائى گردند و برحسب آیه ی "لیمیز الله الخبیث من الطیب" نیز غرض از خلقت همین است در قطب مخالف نیز گروه بی شمارى به اقصى مرتبه کفران نعمت برآیند و مسطوره تبرى و غضب ساحت کبریائى گردند و غرض ثانوى از نظام اختیار و صحنه آزمایش این است که ارواح خبیثه از پاکان و نیکان جدا شده و امتیاز یابند و در دو سو و دو قطب قرار گیرند.
آری انفاقى که مؤمنین مى کنند، از انفاقى که مشرکین مى کنند، تمیز یابد و انفاق مشرکین را روى هم انباشته کند و در آخرت، یکباره و یک جا آن را در جهنم قرار دهد و آنها را به وسیله آن کیفر دهد. چنان که مى فرماید: «یوم یحمى علیها فی نار جهنم؛ روزى که طلا و نقره ها را در جهنم، حرارت دهند و پیشانى و.... آنها را داغ کنند.» (توبه/ 35) برخى گویند یعنى براى اینکه در این دنیا مؤمن را به وسیله پیروزى و احکام مخصوص و در آخرت به وسیله پاداش و بهشت از مردم کافر ممتاز گرداند.

جدایی کافرین از مؤمنین

خلاصه آیه خبر می دهد که در روز معاد کافرین از مؤمنین جدا می گردند و چون کفار از خباثت و اشیاء پلید می باشند و اعتنائى به آنها نیست آنها را در جهنم مى افکنند، و گویا آیه کفار را تشبیه می کند به فضولات و خاکروبه ها که در موقع تمیز دادن اشیاء نفیس کثافات را جمع می کنند و در هم ریخته می گردانند و در منجلاب یا آتشکده ها می ریزند تا اینکه اشیاء پاکیزه قیمتى از کثافات پاک گردد و طیب و پاک در جاى خود قرار گیرد و کثافات نیز در جاى خود ریخته شود و بین اینها امتیاز پیدا گردد، و این طور تشبیه ارشاد به دو مطلب است: یکى منتهى درجه پستى و خست کافرین را به ما نشان می دهد که در قیامت که هر چیزى به حقیقت خود ظاهر می گردد خبث باطن کافرین نیز ظاهر می گردد و معلوم می شود که اینها در منتهى درجه پستى و بى مقدارى چنینند که مثل کثافات آنها را درهم می ریزند و در گودال جهنم مى افکنند.
دیگر به دلالت قوله تعالى (أولئک هم الخاسرون) ارشاد به این است که فرو رفتن کافرین در گرداب نفس پرستى و هواهاى نفسانى زیان کارى و خسران آنها را ایجاب نموده تا اینکه عمر گران بهاى خود را در غفلت و کفر و معاصى گذرانیدند و سرمایه خود را که به آن می توانستند فضیلت و شرافت و قرب جوار الهى را تهیه نمایند به رایگان از دست دادند و این عذاب جحیم و خارى و خفت را از قبل خودشان و به دست خودشان آماده نمودند نه اینکه اینها این طور آفریده شده باشند لطف خدا نسبت به تمام افراد بشر یکسان است در اصل آفرینش هر فردى لایق همه طور کمالى و فضیلتى هست لکن افرادى که قدر خود را نشناختند و به نفس پرستى خود را به درک (أسفل سافلین) طبیعت پرتاب نموده اند البته عاقبت کارشان همین است خداى عادل مهربان ظلم و خارى را به کسى روا نمی دارد.
"فیجعله فی جهنم" اندیشه کفر و گناه حقیقت کافر است و ظهور و کمال آن در نشئه قیامت آتش حسرت و شعله هاى آتشین عناد و دوزخ است و پیوسته رو به افزایش خواهد بود.
کافر را در جهنم و مؤمن را در بهشت قرار دهد و افراد پلید را طورى روى هم انباشته کند که عرصه بر آنها تنگ شود و مثل ابرهاى متراکم باشند و با این کیفیت، داخل جهنم شوند. خبیث و ناپاک از هر گروه و در هر شکل و لباس سرانجام شکل واحدى خواهند داشت، و پایان کار همه آنها زیان و خسران خواهد بود چنان که قرآن مى گوید «أولئک هم الخاسرون؛ آنها زیانکارانند.» این جمله مبنى بر حصر است فقط زیانکاران از سلسله بشر گروهى هستند که پیوسته از نعمت هستى و رابطه تکوینى بهره مند هستند ناسپاسى نموده به این که رابطه اعتقادى خود را از ساحت پروردگار گسیخته اند ناگزیر از هر رحمت و قدرت بى بهره اند و صورت روان آنان عناد و بعد از پروردگار است و صورت ظلمانى و محرومیت پى درپى به آنان افاضه می شود و پیوسته نیز رو به افزایش خواهد بود. و در نشئه قیامت به طور دسته جمعى و به هیئت اجتماع همه آن افراد به سوى دوزخ رانده می شوند.


منابع :

  1. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 405

  2. ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- ترجمه مجمع البیان- جلد ‏10 صفحه 214

  3. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏9 صفحه 97

  4. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏7 صفحه 160

  5. حاج ملاسلطان محمد گنابادی- ترجمه بیان السعادة- جلد ‏6 صفحه 44

  6. نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد ‏5 صفحه 383

  7. سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد ‏7 صفحه 319

  8. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏4 صفحه 49

  9. میرزاحسن مصطفوی- تفسیر روشن- جلد ‏9 صفحه 338

  10. علیرضا میرزا خسروی- تفسیر خسروی- جلد ‏3 صفحه 430

  11. محمدجواد نجفی- تفسیر آسان- جلد ‏6 صفحه 111

  12. علی‌اکبر قرشی- أحسن الحدیث- جلد ‏4 صفحه 131

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/114343