یکی از مباحث مهم در سیر و ظهور تمدن اسلامی، زمینه هایی است که قبل از اسلام باعث ظهور این تمدن و علوم آن، در جهان اسلام گردید. بدون شک نقش ملت با فرهنگ ایران در این میان از اهمیت ویژه ای برخودار است، در مطالب زیر به قدمت تفکر فلسفی در ایران قبل از اسلام و نقش ایرانیان در انتقال و بسط علوم مختلف در جهان اسلام اشاره می شود.
از قدیمی ترین ادوار تاریخی، در ایران، فلسفه به معنی دیدی درباره ی جهان هستی و آغاز و انجام موجودات وجود داشته است، هر چند در دوره ی قبل از اسلام نظرات فلسفی از تفکرات دینی مجزا نبود. از نظر گاه تعلیمات زردشتی، جهان محسوس تحت سلطه ی جهان نورانی و ملکوتی قرار گرفته و از برای هر نوعی در این عالم، صنم و طلسم و رب النوعی در عالم فرشتگی شناخته شده است. از اساس تفکر زردشتی، نبرد بین دو نیروی نیکی و بدی و پیروزی نهایی قوای اهورامزدا بر سپاه اهریمنی است، بعد از تاریخ چهار دوره ی جهان و اداره ی امور عالم طبیعت به وسیله ی جواهر ملکوتی. آنچه از لحاظ حکمت و تاریخ فلسفه در ادوار بعدی حائز اهمیت است همان تحلیل واقعیت این عالم به دو اصل نور و ظلمت و اداره ی امور این جهان پایین به وسیله ی فرشتگان عالم بالاست. این دو اصل است که حکمای اشراقی دوره ی اسلامی، آن را اساس نظریات حکمای فهلوی یا خسروانی شمرده، نور و ظلمت را به وجود و ماهیت تعبیر کردند و عالم فرشتگان را همان سلسله طولیه و عرضیه انوار مجرده دانستند.
گرچه از لحاظ تاریخی اثبات هویت دقیق حکمای باستانی ایران، که نام بعضی مانند کیومرث و فریدون و کیخسرو و جاماسب، در افسانه های ملی باقی مانده است، مقدور نمی باشد، لکن شکی نیست که در ایران مکتبی بسیار قدیمی در حکمت وجود داشته و حتی در بعضی موارد در افکار ملل خارجی مانند انجمن سری اورفئوس در یونان که منشأ تفکر فلسفی و عرفانی فیثاغوریان است اثری از خود به جا گذاشته است. عقیده ی فارابی مبتنی بر این که فلسفه در بدو امر از ایران و بابل به یونان رفت و یا نظر سهروردی که فلسفه را در اصل مکتبی واحد می دانست که بعدا به دو شعبه تقسیم یافته، کی در یونان مستقر شد و دیگری در ایران نشو و نما کرد، چندان از حقیقت دور نیست.
البته اگر مقصود از فلسفه یک دستگاه صرفا استدلالی و کاملا مجزا از دین و عرفان باشد، باید یونانیان را مبدع آن دانست، لکن فلسفه یا حکمت به معنی کلی که عبارت از معرفت به حقایق اشیاست و نظری معین درباره ی مبدأ و معاد و اصل و سرنوشت موجودات دربر دارد، در ایران باستان وجود داشته و در زمینه معرفت به عالم ملکوت و اعتقاد به این که این عالم محسوس را موجوداتی مجرد و نورانی از جهان بالا اداره می کنند، نظریات بسیار مهمی ایراد شده است که نفوذ آن همواره در مذاهب و نحل دینی و فلسفی بعدی هویداست.
خدمت یک قوم به یک دین این است که نیروهای مادی و معنوی خود، ذوق و استعداد و فکر و ابتکار خود را در اختیار آن قرار دهد و در این کار خلوص نیت داشته باشد. ایرانیان بیش از هر ملت دیگر نیروهای خود را در اختیار اسلام قرار دادند و بیش از هر ملت دیگر در این راه صمیمیت و اخلاص نشان دادند. در این دو جهت هیچ ملتی به پای ایرانیان نمی رسد. حتی خود ملت عرب که دین اسلام در میان آنها ظهور کرد. راجع به خدمات فراوان ایرانیان به اسلام زیاد سخن گفته می شود. ولی کمتر به این نکته توجه می شود که ایرانیان شاهکارهای خود را در راه خدمت به اسلام به وجود آوردند، و جز نیروی عشق و ایمان نیروی دیگری قادر نیست شاهکار خلق کند. و در حقیقت این اسلام بود که استعداد ایرانی را تحریک کرد و در او روح تازه ای دمید و او را به هیجان آورد، اگر نه چرا ایرانیان صد یک این همت را در راه کیش پیشین خویش بروز ندادند.
به همان نسبت که اسلام یک دین همه جانبه است و بر جنبه های مختلف حیات بشری سیطره دارد، خدمات ایرانیان به اسلام نیز وسیع و گسترده و همه جانبه است و در صحنه ها و جبهه های گوناگون صورت گرفته است. ایران قبل از اسلام از خود دارای تمدنی درخشان و باسابقه بوده و این تمدن سابقه طولانی داشته است، دیگر اینکه این تمدن در دوره اسلامی مورد استفاده واقع شده و به قول پ. ژ مناشه: «ایرانیان بقایای تمدن تلطیف شده و پرورده ای به اسلام تحویل دادند که بر اثر حیاتی که این مذهب در آن دمید جان تازه گرفت.»
یکی از بزرگترین صحابه پیامبر اکرم (ص)، سلمان فارسی است که افتخار مصاحبت ایشان را کسب کرد و به شرف «سلمان منا اهل البیت؛ سلمان از ما اهل بیت است.» نائل آمد. وی از نظر مسلمانان تشیع افضل صحابه رسول خدا و امام علی (ع) است و از نظر غیر شیعه در ردیف بزرگان صحابه است و نام نامیش در دیوار مسجدالنبی می درخشد.
اگر از این مرد بزرگ و بزرگوار بگذریم، سایر ایرانیان نامدار را در نظر می گیریم. چون طرف سخن ما کسانی هستند که با مقیاس احساسات ملی و ایرانی با ما سخن می گویند، با احساسات شیعی و حتی با احساسات اسلامی کاری نداریم و تنها از جنبه افتخارات ملی مطلب را محل بحث قرار می دهیم. می خواهیم به طور خلاصه ببینیم که ورود اسلام به ایران چه امکاناتی و چه افتخاراتی برای ملت ایران و ملیت ایرانی در دو قرن نخست اسلامی به ارمغان آورده است.
در این دو قرن گروهی از ایرانیان به واسطه پیشوایی در قرائت یا تفسیر یا حدیث یا فقه به مقام پیشوایی دین و قداست مذهبی در میان ملل دیگر نائل شدند. نافع و عاصم و ابن کثیر و محمدبن اسماعیل بخاری و مسلم بن حجاج نیشابوری و طاوس بن کیسان و ربیعة الرأی و اعمش و ابوحنیفه و لیث بن سعد از این طبقه اند. گروهی دیگر در این دو قرن به پیشوایی ادبی نائل آمدند از قبیل: سیبویه، کسائی، فراء، ابوعبیده معمربن مثنی، یونس، اخفش، حماد راویه، ابن قتیبه دینوری و بعضی دیگر. گروهی در ردیف پیشوایان تاریخ قرار گرفتند از قبیل: محمدبن اسحاق صاحب سیره، ابوحنیفه دینوری، بلاذری صاحب فتوح البلدان و برخی دیگر. گروهی در طبقه پیشوایان کلام قرار گرفتند و آرائشان در صدر آراء کتب کلامی قرار گرفت از قبیل: آل نوبخت، ابوالهذیل علاف، نظام، واصل بن عطاء، حسن بصری، عمرو بن عبید و امثال اینها.
گروهی دیگر در فلسفه و ریاضیات و نجوم درخشیدند؛ مانند: فرزندان شاکر خوارزمی، همچنین نوبختیان، ابومعشر بلخی، ابوالطیب سرخسی و غیر اینها. از سرداران اسلامی ایرانی، گذشته از سردارانی که در ایران جنگیده اند مانند طاهر ذوالیمینین، باید موسی بن نصیر فاتح اسپانیا را نام برد. آری این است دو قرنی که بعضی آن را دوره رکود و سکون و سکوت ایران نامیده اند.
دانشگاه جندی شاپور را مسیحیان ایرانی اداره می کردند، و یکی از مراکز بزرگ فرهنگی جهان بود. فعالیت این مرکز بزرگ در دوره اسلام ادامه یافت و وقفه ای در کارش حاصل نشد. اطبای مسیحی که در دوران خلفای عباسی نامشان برده می شود از قبیل بختیشوع، ابن ماسویه و غیر هم فارغ التحصیل همین دانشگاه بودند. بعدها که بغداد به صورت مرکز ثقل دانش جهان درآمد جندی شاپور تحت الشعاع قرار گرفت و تدریجا منقرض شد. دانشگاه جندی شاپور یکی از مراکزی بود که به تمدن اسلامی کمک کرد و به آن خدمت نمود.
ایرانیان در قدیم آثاری در موضوعات منطق و طب به زبان فارسی ترجمه کرده بودند و عبدالله بن مقفع و غیر او همانها را به عربی برگردانیدند. (الفهرست، صفحه 351) ترجمه کتب یکی از مظاهر خدمات ایرانیان به تمدن اسلامی است نام مترجمینی که از فارسی به عربی ترجمه کرده اند مطابق آنچه ابن الندیم در الفهرست نقل کرده است ذکر می کنیم هر چند باز همه مترجمین از فارسی به عربی نیز ایرانی نبوده اند.
کسانی که ابن الندیم آنها را ذکر کرده است افراد ذیلند: عبدالله بن مقفع مترجم منطق ارسطو و خداینامه که ریشه و منبع اصلی شاهنامه است و مترجم کلیله و دمنه که از کتب هند است و در زمان انوشیروان به پهلوی برگردانده شده بود و ابن مقفع آن را به عربی بسیار فصیح برگرداند. (الفهرست صفحه 178 - 396 - 356) ابوسهل فضل بن نوبخت متصدی بیت الحکمة در زمان هارون و مأمون (همان مأخذ) حسن بن موسی نوبختی، احمد بن یحیی بلاذری مورخ معروف و صاحب کتاب فتوح البلدان، موسی بن خالد، یوسف بن خالد (این دو نفر مستخدم داود بن عبدالله بن حمیدبن قحطبه بوده اند) علی بن زیاد تمیمی، حسن بن سهل، احمدبن یحیی جابر، جبلة بن سالم کاتب هشام ابن عبدالملک، اسحق بن یزید ناقل اختیار نامه، محمد بن جهم برمکی، هشام بن القاسم، موسی بن عیسی الکردی، زادویة بن شاهویه اصفهانی، محمدبن بهرام بن مطیار اصفهانی، بهرام بن مردانشاه، عمروبن الفرخان (همان مأخذ) سلم متصدی بیت الحکمة (الفهرست صفحه 180 ابن الندیم از این شخص به عنوان صاحب بیت الحکمة یاد می کند) صالح بن عبدالرحمان نویسنده حجاج و ناقل دفاتر دولتی از عربی به فارسی (الفهرست صفحه 352) عبدالله بن علی ناقل برخی کتب هندی (که قبلا به فارسی ترجمه شده بود)، از فارسی به عربی. (الفهرست صفحه 435)