حاج ملاهادی سبزواری، که از بزرگترین حکمای دوره قاجار در ایران به شمار می رود، پس از درگذشت ملاصدرا معروفترین مفسر و شارح مکتبی است که او بنیانگذاری کرد. بعد از دوره ای از آشوب و اغتشاش که در پی حمله افاغنه (به ایران) پدید آمد و حیات معنوی و سیاسی آن را موقتا دستخوش آشفتگی کرد، علوم قدیمه بار دیگر در دوره قاجار نضج گرفت، و حکمت ملاصدرا به دست حاج ملاهادی سبزواری و شاگردان او دیگر بار در جهان تشیع شکوفا گردید. این حکیم که از مردم سبزوار بود، به زودی چنان معروفیتی یافت که از او با لقب ساده «حاجی» نام می بردند و هنوز هم در مدارس علوم قدیمه او را به همین لقب می شناسند، و شرح منظومه او در (منطق و) حکمت بیش از هر کتاب دیگر در ایران مورد استفاده قرار گرفته است و هم اکنون نیز این چنین است.
حاج ملاهادی به سال 92-1791/1212 در سبزوار خراسان متولد شد؛ شهری که به گرایش به تصوف و تشیع موصوف و حتی در دوران قبل از صفویه نیز بدین لحاظ معروف بود. او در این شهر تحصیلات مقدماتی خود را در صرف و نحو و زبان عربی به اتمام رساند. در ده سالگی به مشهد رفت و در آنجا به مدت ده سال دیگر تحصیلات خود را در زمینه فقه، منطق، ریاضیات و حکمت ادامه داد. در این هنگام شوق و علاقه او به علوم عقلی آنچنان شدت یافت که مجبور شد مشهد را نیز ترک نماید و همانند ملاصدرا در دویست و پنجاه سال قبل از خود، برای درک محضر بزرگترین علمای حکمت آن عصر، راهی اصفهان شود. در آن زمان اصفهان هنوز مرکز عمده علم به ویژه حکمت بود. حاجی هشت سال در این شهر اقامت گزید و نزد ملااسماعیل اصفهانی و ملاعلی نوری، که هر دو از اساتید برجسته مکتب آخوند ملاصدرا بودند، به تحصیل پرداخت.
حاجی، پس از آنکه تحصیلات رسمی خود را (در اصفهان) به پایان رسانید، بار دیگر از آن شهر به خراسان رفت و پس از پنج سال تدریس در خراسان، به قصد زیارت مکه عازم (حج) شد. پس از (این مسافرت که) سه سال (به طول انجامید) به ایران بازگشت و یک سال در کرمان اقامت گزید. وی در همین شهر تأهل اختیار کرد و پس از آن عازم سبزوار شد و در آنجا سکونت گزید. در همین شهر بود که حاجی مکتب خود را بنیان نهاد. در آن زمان شهرت او چنان فراگیر شده بود که طالبان علم از سراسر ایران و نیز از هند و کشورهای عربی به شهر کوچک سبزوار رهسپار می شدند تا از فیض حضور وی برخوردار شوند و در مجالس درس او حضور یابند. ناصرالدین شاه نیز زمانی که (از تهران) عازم زیارت مشهد بود، برای ملاقات حاجی به سبزوار وارد شد و با او دیدار کرد. حاجی در سبزوار، به دور از آشوبهای پایتخت، چهل سال به تدریس و تألیف و تربیت مریدان پرداخت و در این مدت بیش از هزار نفر از آنها به راهنمایی او دوره تحصیلات حکمت را به پایان رساندند.
زندگی حاجی بسیار ساده بود و روحانیت او بیشتر به یک شیخ عارف شبیه بود تا به یک حکیم دانشمند. نقل کرده اند که علاوه بر شاگردان دایمی که در مدرسه به آنها آموزش می داد، دارای مریدان خاص نیز بود که اسرار تصوف را به آنها می آموخت و آنان را با راه و رسم طریقت آشنا می شناخت. معاصرانش نه فقط او را «افلاطون زمان» و «خاتم الحکما» می خواندند، بلکه او را صاحب کرامات نیز می دانستند که موارد بسیاری از آنها در منابع قدیمی گوناگون به او منتسب شده است. او به هنگام رحتلش در سال 1868/ 1289 مشهورترین و بلندپایه ترین شخصیت علمی و روحانی در ایران به شمار می رفت و پس از آن نیز یکی از شخصیتهای برجسته در حیات عقلانی عالم تشیع به شمار آمده است.
برخلاف ملاصدرا که تمام تألیفات خود را به استثنای یک کتاب (یعنی رساله سه اصل) به عربی نگاشته است، حاجی آثار خود را هم به زبان فارسی و هم به زبان عربی تألیف می کرد. علاوه بر این، او اشعار بسیاری سروده است که در دیوان اشعار او گردآوری شده است؛ اشعار فارسی او حال و هوای عرفانی داشته و اشعار عربی او در موضوع حکمت و منطق است. از آثار و تألیفات حاجی فهرست کاملی در دست است که به شرح ذیل است:
الالی یا منظومه منطق به زبان عربی؛ غررالفرائد یا شرح منظومه، منظومه ای در حکمت و شرح آن به زبان عربی؛ دیوان اشعار فارسی که در آن «اسرار» تخلص می کرده است؛ شرح دعای جوشن کبیر؛ شرح دعای صباح؛ اسرارالحکم در زمینه حکمت که به درخواست ناصرالدین شاه تألیف یافته است؛ حاشیه بر اسفار، حاشیه بر مفاتیح الغیب، حاشیه بر المبدأ و المعاد، حاشیه بر الشواهد الربوبیه ملاصدرا؛ حاشیه بر شرح سیوطی بر الفیه ابن مالک در نحو؛ شرح مثنوی جلال الدین رومی؛ شرح نبراس در اسرار عبادات؛ شرح اسماء الحسنی؛ حاشیه بر شرح تجرید محقق لاهیجی؛ راح قراح و رحیق در علم بدیع؛ هدایة الطالبین، که رساله ای است به زبان فارسی در نبوت و امامت؛ سؤال و جواب در عرفان؛ و رساله ای در محاکمات میان ملامحسن فیض کاشانی و شیخ احمد احسایی.
در میان این نوشته ها شرح منظومه او از همه مشهورتر است. این کتاب مانند اسفار ملاصدرا، شفای ابن سینا، و شرح الاشارات خواجه نصیرالدین طوسی از کتب اساسی حکمت به شمار می رود. این اثر شامل مجموعه ای از اشعار درباره مسائل اساسی حکمت است که حاجی آن را در سال 1818/1239 تألیف کرد و خود او به سال 1839/1260 آن را شرح نمود و بر آن حاشیه نیز نوشت. شرح منظومه حاوی خلاصه کاملی از حکمت است که به صورت دقیق و منظم تدوین یافته است. این کتاب به قدری (در ایران) مورد توجه (و استفاده طالبان علم) قرار گرفت که طی صد سالی که از تألیف آن گذشته است، شرحهای بسیار بر آن نگاشته اند؛ از آن جمله است حاشیه ملامحمدجعفر هیدجی و حاشیه آقا میرزامهدی آشتیانی و نیز تعلیقات آقا شیخ محمدتقی آملی که به نام دررالفوائد معروف است و (از پاره ای جهات) احتمالا از همه آنها جامع تر است.
در میان سایر تألیفات حاجی، اسرارالحکم از اهمیت خاصی برخوردار است، زیرا چنان که خود مؤلف در مقدمه آن می نویسد: «کتابی است در زمینه حکمت ایمانی و نه فقط حکمت یونانی» شرح مثنوی او نیز دارای اهمیت فراوان است، لکن شهرت حاجی در وهله نخست مرهون همان شرح منظومه اوست.
حاجی را نمی توان بنیانگذار مکتبی جدید (در فلسفه) دانست؛ بلکه او بدون آنکه از جنبه های اساسی اصول (فلسفه) آخوند ملاصدرا منحرف شود، تعالیم او را شرح و بسط داده است. بنابراین، منابع و مآخذ تألیفات حاجی همان آرا و عقاید ملاصدرا می باشد؛ یعنی آموزه های عرفانی متخذه از تعالیم ابن عربی، تعالیم ائمه شیعه، حکمت ذوقی اشراقی، و فلسفه مشائی.
حکیم سبزواری در آثار خود بیشتر به اسفار ملاصدرا، قبسات میرداماد، شرح قطب الدین شیرازی بر حکمة الاشراق سهروردی، شرح الاشارات خواجه نصیرالدین طوسی، و شوارق لاهیجی استناد می کند. به طور کلی، حاجی بیش از آنکه به مطالعه کتب مختلف (فلسفه) بپردازد و به تأمل و تفکر در جنبه های اساسی مابعدالطبیعه می پرداخت. منبع اصلی دانش او همانند ملاصدرا، امام باطنی او یا فرشته نگاهبان بود که به راهنمایی او به شناخت عالم معقول نایل می آمد. لیکن به لحاظ منابع ظاهری آموزه های وی، نخست باید از آثار آخوند ملاصدرا، و در مرحله بعد از آثار اساتید و شاگردان آخوند یاد کرد که پیش از این بعضی از آنها را نام بردیم.
حاجی، به پیروی از راهی که ملاصدرا در آن قدم نهاده بود، در پی آمیختن عرفان، فلسفه، و وحی رسمی (از شریعت) برآمد؛ در سراسر نوشته های او این سه عنصر در ترکیبی هماهنگ تلفیق شده است. فرق او با آخوند در این است که او توانست عناصر عرفانی عقاید و آموزه های خود را به صورتی بسیار آشکارتر نسبت به آخوند بسط دهد، بدون آنکه همچون آخوند در معرض اعتراض معارضان قرار گیرد. به این جهت او عمیقا مورد احترام علما و (فرمانروایان) قاجار بود؛ حقیقت این است که قاجاریه به اندازه صفویه با حکمت و تصوف مخالف نبودند. حاجی به سبب برخورداری از قریحه شعر و سخنوری و شهود عقلانی عظیمی که گاه حتی در اثنای یک رساله منطقی او را به توضیحات مابعدالطبیعی سوق می داد، آشکارا به تألیف آثاری در موضوع تصوف پرداخت. او بیشتر همچون صوفی ای متبحر در فلسفه و حکمت الهی به نظر می رسد تا حکیمی علاقه مند به اصول و آموزه های عرفانی. او نیز همانند ملاصدرا از معدود حکمایی است که هم در اصول ظاهر و هم در اصول باطن و نیز در فلسفه و عرفان تبحر و مهارت کافی دارند.
تأثیر حکمت حکیم سبزواری و نیز نفوذ اندیشه وی هنوز در ایران کاملا مشهود است. مکتب کسانی که اساتید آنها اسرار حکمت را نزد حکیم سبزواری آموختند و داستانهای زندگی او را برای آنها بازگفتند توانسته است، به رغم گرایشهای ضد معنوی ای که از روحیه تجدد طلبی افراطی (در ایران) مایه می گیرد، به واسطه حیاتی که عمدتا حاجی و تا اندازه ای برخی دیگر از حکمای دوره قاجار به آن بخشیدند، خود را ابقا نماید.
مشهورترین اساتید حکمت در ایران طی قرن گذشته عبارت بوده اند از: میرزا ابوالحسن جلوه، محمدرضا قمشه ای، جهانگیرخان قشقایی، ملاعلی زنوزی مؤلف بدایع الحکم و میرزاطاهر تنکابنی که همه نزدیک به عصر حاجی می زیسته اند. از اساتیدی که در دوران اخیر زیسته اند، می توان میرزامهدی آشتیانی مؤلف اساس التوحید را نام برد.
برخی از اساتید این زمان شایان توجه ویژه اند مانند سید محمدکاظم عصار و حاج محمدحسین طباطبایی که به سبب کثرت تألیفات خود در میان حکمای معاصر ایران ممتاز است. همچنین سیدابوالحسن رفیعی قزوینی را باید نام برد که در جمیع علوم قدیمه به راستی استاد و شاید بزرگترین مرجع زنده در حکمت باشد. او در قزوین زندگی می کرد و دور از فراز و نشیبهای زندگی مدرن به تفکر و مراقبت و تربیت تنی چند از شاگردان خاص مشغول بود. نیز باید از افراد ذیل نام برد: محیی الدین قمشه ای که مؤلف حکمت الهی و نیز صاحب دیوانی بزرگ از اشعار عرفانی است. او استاد کرسی ملاصدرا در دانشکده الهیات دانشگاه تهران بود؛ آقامیرزا رحیم ارباب که در اصفهان مرکز قدیم حکمت ایران ساکن بود؛ حائری مازندرانی مؤلف حکمت بوعلی که در سمنان ساکن بود و از متبحرترین حکما به شمار می رود؛ جواد مصلح که اسفار را به فارسی ترجمه و شرح کرده است؛ مرتضی مطهری؛ محمدعلی حکیم؛ حسین علی راشد؛ و محمود شهابی. افراد مذکور به استثنای حاج آقارحیم ارباب و حائری مازندرانی همه از اساتید دانشکده الهیات دانشگاه تهرانند.
اساتید دیگر عبارتند از احمد آشتیانی که دارای تألیفاتی چند در حکمت و عرفان است؛ فاضل تونی استاد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، که شرحی بر فصوص الحکم ابن عربی نگاشته و رسالات بسیار دیگری نیز تألیف کرده است؛ و شیخ محمدتقی آملی که حاشیه دررالفوائد بر شرح منظومه سبزواری از اوست.
تاریخ علوم عقلی اسلام را بدون در نظر گرفتن این سنت طولانی نمی توان به درستی مورد بررسی و تحقیق قرار داد. ریشه های این سنت به نخستین تمدنهای خاورمیانه باز می گردد و تا به امروز در ایران در دامن تشیع محفوظ مانده است. چهره برجسته حاج ملاهادی سبزواری توانست این سنت را در دوره قاجار زنده نگه دارد و قوام بخشد؛ همچنان که در دو قرن پیش از او ملاصدرا این چنین کرد، و موجب گردید که این حکمت به صورت یک سنت عقلانی و روحانی زنده تا به امروز دوام یابد.