فتح مصر در زمان عمر

در سال نوزدهم هجری عمرو بن عاص که در بیت المقدس به سر می برد، از عمر رخصت خواست که به مصر حمله برد. و گفته اند او بدون رخصت وی بدین کار پرداخت. مصر میان سرزمین های گشوده شده در آن سال ها وضعی همانند سوریه و ایران را داشت. این کشور در پایان سده نخستین پیش از میلاد مسیح قسمتی از امپراتوری روم گردید. و چون سرزمینی حاصل خیز و پر درآمد بود برای آنان اهمیت فراوان داشت. پس از انتقال مرکز قدرت به قسطنطنیه و تأسیس امپراتوری روم شرقی و پس از آن که امپراتوری مسیحیت را پذیرفت، مسیحیان در این سرزمین نفوذ یافتند. از سوی دیگر عده ای از یهودیان که صدها سال پیش از فلسطین بیرون آمده بودند در مصر می زیستند. بدین ترتیب زمینه اختلاف نژادی در مصر پدید آمد، قبطیان، مسیحیان و یهودیان. در سال ششصد و پانزده پس از میلاد شهر براز از سوی خسروپرویز به مصر رفت و در سال ششصد و نوزده بر آنجا تسلط کامل یافت. وضع آشفته مصریان با این حمله آشفته تر گردید.
از سوی دیگر میان مسیحیان این منطقه با کلیسای کاتولیک بر سر مسئله های کلامی اختلاف درگرفت، از جمله این که:
آیا جنبه لاهوتی و ناسوتی مسیح با یکدیگر در کالبد بشری به هم آمیخت. آیا پیش از آن که جهانی باشد پسر از پدر زاد و آن روحی بود و با مریم متحد گردید.
و بحث هایی از این مقوله که با جلسه های متعدد هم حل نگردید و فشار کلیسای کاتولیک با گماردن سر اسقفی متعصب در آن جا بیشتر شد و کسانی که در عقیده مذهبی با پاپ مخالف بودند مورد شکنجه و تبعید قرار گرفتند. مثلا مطران بنیامین که حاضر نشده بود از عقیده کلیسای کاتولیک پیروی کند سیزده سال در صومعه ای مخفی به سر می برد و پس از فتح اسکندریه بود که خود را آشکار کرد. بدین ترتیب زمینه اختلاف های نژادی، اختلاف مذهبی، فشارهای مالیاتی و اقتصاد شکست خورده مصر را دچار بحران کرد.
عمرو این نکته را دریافت و می دانست مصر قدرت دفاعی مهمی ندارد. چون در ماه رجب سال نوزدهم عمرو روی بدان سرزمین نهاد بدون مقاومت تا بلبیس (شهری است بر سر راه شام به مصر، میان آن و فسطاط ده فرسنگ است «معجم البلدان») پیش رفت. در آن جا درگیری مختصری میان او و نظامیان رخ داد و پس از آن تا جایی که به "ام دنین (جایی نزدیک قاهره کنونی)" معروف شده است راند. در این موضع میان او و نیروی امپراتوری درگیری رخ داد. عمرو ناچار شد تا رسیدن قوای تازه پیشروی را ترک کند. عمر سپاهی مرکب از چهارده هزار تن که چند تن از بزرگان صحابه چون زبیر بن عوام، مقداد و عبادة بن صامت در میان آنان بود به یاری وی فرستاد. عمرو با این نیرو سپاهیان روم را شکست داد و سراسقف آن جا با وی معاهده آشتی بست.
اما هراکلیوس آن معاهده را نپذیرفت و آن را خیانت شمرد. مردان هراکلیوس در سال ششصد و چهل و یک (بیست و یکم هجری) و مرگ پسر او به فاصله چند ماه و روی کار آمدن نوه یازده ساله اش موجب شد که نیروی دفاعی مصر قدرت تصمیم گیری را از دست بدهد. عمرو عین شمس (شهری نزدیک قاهره کنونی به فاصله سه فرسخ) باب الیون (یا بابلیون) را گشود و تنها جایی که باقی ماند اسکندریه بود که دیوارها و وسیله های دفاعی استوار داشت و پنجاه هزار سرباز در آن به سر می برد. در حالی که با عمرو دوازده هزار سپاهی بیش نبود وی اسکندریه را به محاصره گرفت و سرانجام پس از چهارده ماه کوشش و تلاش این شهر نیز به دست سپاهیان مسلمان افتاد. مصریان خواه مسیحی یا قبطی و یا یهودی از رفتن سیاهیان امپراتور غمی نشان ندادند. و به خاطر آن که مسلمانان آنان را در انجام وظیفه های مذهبی خود آزاد گذارده بودند شادمان بودند. و چون در سال ششصد و چهل و پنج (بیست و پنج هجری) رومیان بر اسکندریه حمله بردند مصریان به یاری مسلمانان آمدند و آنان را بیرون راندند.


منابع :

  1. سیدجعفر شهیدی- تاریخ تحلیلی اسلام- صفحه 133-134

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/211540