معامله با خدا از منظر احادیث

در چندین آیه از آیات قرآن تعبیری که شده است تجارت و معامله و امثال اینهاست، اما نه تجارتها و معامله‏ های معهود بازاری، بلکه قرآن‏ از همین عمل کردن انسان و لبیک گفتن انسان به ایمان و به عمل، به‏ تجارت و بیع تعبیر می ‏کند، به معامله تعبیر می‏ کند و به چیزهایی که از لوازم معامله است مثل سود بردن، زیان کردن، ورشکست شدن و امثال اینها، مثل این آیه معروف: «ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم‏ بان لهم الجنه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعدا علیه حقا فی‏ التورا و الانجیل فاستبشروا ببیعکم الذی‏ بایعتم به؛ در حقيقت‏ خدا از مؤمنان جان و مالشان را به [بهاى] اينكه بهشت براى آنان باشد خريده است همان كسانى كه در راه خدا مى‏ جنگند و مى ‏كشند و كشته مى ‏شوند [اين] به عنوان وعده حقى در تورات و انجيل و قرآن بر عهده اوست و چه كسى از خدا به عهد خويش وفادارتر است پس به اين معامله‏ اى كه با او كرده ‏ايد شادمان باشيد و اين همان كاميابى بزرگ است.» (توبه/ 111) این تعبیر یعنی تعبیر تجارت و معامله، تنها در زمینه ایمان و کار خیر نیست و شاید نکته اساسی اینجا باشد. از تعبیرات قرآن کریم ما این‏گونه‏ نمی ‏فهمیم که انسان دو حالت دارد: یک حالت اینکه معامله می ‏کند و حالت‏ دیگر اینکه معامله نمی‏ کند. ما با این عالم بیرونی همیشه در تاثیر متقابل هستیم، این عالم روی ما اثر می‏ گذارد و ما روی آن اثر می‏ گذاریم، نمی ‏توانیم خودمان را از قانون تاثیر متقابل بیرون بکشیم. منتها ما اگر مطابق هدایت و راهنمایی که به ما کرده ‏اند عمل کنیم، معادل آن سرمایه و صدها برابر آن سرمایه ‏ای که داده ‏ایم، از عالم و جهان‏ برای سود و سعادت خودمان می‏ گیریم. این معنای «هل ادلکم علی تجار تنجیکم‏ من عذاب الیم؛ آيا شما را بر تجارتى راه نمايم كه شما را از عذابى دردناك مى ‏رهاند.» (صف/ 10) است.
اما اگر بر اساس این برنامه ‏ای که خدای ما برای‏ ما معین کرده است عمل نکنیم و به طور بلبشو راههای خودخواهانه ‏ای انتخاب‏ کنیم، باز هم سرمایه را داده ‏ایم و عوض آن را گرفته‏ ایم ولی به جای اینکه‏ این سرمایه را بدهیم و یک شی مفید بگیریم، اشیایی برای خود گرفته ‏ایم که‏ همه جز مایه‏ های عذاب و عقاب و مایه‏ های ضرر و زیان برای ما هیچ چیز دیگری نیست و مانند این است که انسان پولش را خرج کند و مار و عقرب‏ بخرد و بعد این مار و عقرب را در خانه خود رها کند. چنین فردی البته‏ خرید و فروش کرده است، اما چه چیزی برای خود خریده است؟ موجبات‏ آزار و موجبات عذاب. این به نظر عجیب می ‏آید که در آیه شریفه «یا ایها الذین امنوا هل‏ ادلکم علی تجار تنجیکم من عذاب الیم؛ شما را راهنمایی کنم به‏ تجارتی که شما را از عذاب الیم برهاند.» تجارت با عذاب چه ارتباطی‏ دارد؟ ارتباطش این است که انسان دائما در حال تجارت است، اگر این‏ تجارتی را که خداوند بدان راهنمایی می ‏کند انجام ندهد همیشه دارد یک‏ تجارت دیگری انجام می‏ دهد که نتیجه آن عذاب الیم است، شق سوم ندارد. شما الان در اثر اینکه قبلا به نوع دیگری تجارت و اکتساب می‏ کرده ‏اید، دچار عذاب الیم هستید، حال ما تجارت دیگری به شما پیشنهاد می ‏کنیم تا شما را از عذاب الیمی که گرفتار آن هستید نجات دهیم.
در الدرالمنثور است که ابن ابى حاتم و ابن مردویه از جابربن عبدالله روایت کرده ‏اند که گفت: آیه «إن الله اشترى‏ من المؤمنین أنفسهم» وقتى نازل شد که رسول خدا (ص) در مسجد بود، و مردم در مسجد همه تکبیر گفتند، آن گاه مردى از انصار که دو طرف رداى خود را به شانه‏ هاى خود انداخته بود نزدیک آمد و پرسید: یا رسول الله! این آیه نازل شده؟ فرمود: آرى. انصارى گفت: معامله پر سودى است، و ما هرگز این معامله را پس نمى‏ دهیم و از خدا خواهش نمى ‏کنیم که خریدارى خود را پس دهد. (الدرالمنثور ج 3 ص 280) و در کافى به سند خود از سماعه از امام صادق (ع) روایت کرده که فرمود: عباد بصرى، على بن الحسین (ع) را در راه مکه دید و عرض کرد: اى على بن الحسین! چرا جهاد را که سخت است رها کردى و زیارت حج را که آسان است اختیار نمودى؟ حضرت فرمود: اگر برخورد کنیم به کسانى که این صفات را داشته باشند البته جهاد کردن در معیت آنان از حج بهتر است. (فروع کافى ج 5 ص 22 ح 1) مقصود آن جناب (ص) صفاتى است که در آیه "التائبون العابدون" براى مؤمنین شمرده. و از رسول خدا (ص) نقل شده که فرمود: سیاحت امت من در مساجد است.
از ابوهریره از رسول خدا (ص) روایت شده که فرمود: مقصود از "سائحون" روزه‏ داران است، و از ابى امامه از آن جناب روایت شده که فرمود: سیاحت امت من جهاد در راه خداست، که قبلا درباره آن بحث شد. (الدرالمنثور ج 5 ص 281- 282) و در مجمع البیان گفته: همه صفاتى که در آیه مذکور آمده با "یاء" یعنى "تائبین و عابدین و..." خوانده مى‏ شود، و این قرائت را از امام باقر و امام صادق (ع) نقل کرده. (مجمع البیان ج 5 ص 74) و در الدرالمنثور در تفسیر آیه "ما کان للنبی و الذین آمنوا أن یستغفروا للمشرکین" مى ‏گوید: ابن ابى شیبه، احمد، بخارى، مسلم، نسایى، ابن جریر، ابن منذر، ابن ابى حاتم، ابوالشیخ، ابن مردویه و بیهقى (در کتاب دلائل) از سعیدبن مسیب از پدرش روایت کرده ‏اند که گفت: وقتى ابوطالب می خواست از دنیا برود رسول خدا (ص) به بالینش آمد در حالى که ابوجهل و عبدالله بن ابى امیه نیز آنجا بودند، حضرت فرمود: عمو جان بگو "لا اله الا الله" تا با آن نزد خداى تعالى برایت احتجاج کنم، ابوجهل و عبد الله بن ابى امیه گفتند: اى ابوطالب آیا مى‏ خواهى دست از دین عبدالمطلب بردارى؟ و همچنین رسول خدا (ص) کلمه توحید را به او عرضه مى‏ کرد، و آن دو وى را با این حرف مورد سرزنش‏ قرار مى ‏دادند، و سرانجام آخرین حرفى که ابوطالب زد این بود که به ایشان گفت: بر دین عبدالمطلب، و حاضر نشد بگوید: «لا اله الا الله»
رسول خدا (ص) در جوابش فرمود: اگر خدا مرا نهى نکند برایت استغفار مى‏ کنم، ولى چیزى نگذشت که این آیه نازل شد: «ما کان للنبی و الذین آمنوا أن یستغفروا للمشرکین؛ بر پيامبر و كسانى كه ايمان آورده ‏اند سزاوار نيست كه براى مشركان پس از آنكه برايشان آشكار گرديد كه آنان اهل دوزخند طلب آمرزش كنند.» (توبه/ 113) و نیز در باره ابوطالب خطاب به رسول خدا (ص) نازل شد: «إنک لا تهدی من أحببت و لکن الله یهدی من یشاء؛ در حقيقت تو هر كه را دوست دارى نمى ‏توانى راهنمايى كنى ليكن خداست كه هر كه را بخواهد راهنمايى مى ‏كند.» (قصص/ 56) (الدر المنثور ج 3 ص 282) و در این معنا روایات دیگرى از طرق اهل سنت رسیده که در بعضى از آنها دارد: مسلمین وقتى دیدند رسول خدا (ص) براى عمویش با اینکه مشرک بود استغفار مى‏ کند، ایشان نیز براى پدران مشرک خود استغفار کردند، و بدین جهت آیه مورد بحث نازل گردید. (الدر المنثور ج 3 ص 282) ولیکن روایات وارده از ائمه (اصول کافى ج 1 ص 162 ح 3) اهل بیت (ع) همه متفقند بر اینکه ابوطالب اسلام آورد، ولى براى اینکه بتواند از رسول خدا (ص) حمایت کند اسلام خود را اظهار نمى ‏کرد، و در اشعارى هم که به نقل صحیح از آن جناب روایت شده شواهد و ادله بسیارى هست، که وى به دین توحید و با تصدیق نبوت خاتم انبیاء از دنیا رفته است.
و در کافى به سند خود از زراره از امام باقر (ع) روایت کرده که فرمود: کلمه "اواه" به معناى کسى است که زیاد دعا مى‏ کند. (اصول کافى ج 2 ص 466 ح 1)
و در مجمع البیان در تفسیر آیه "و ما کان الله لیضل قوما..." گفته است: بعضى گفته ‏اند که شان نزول این آیه چنین بوده که عده ‏اى از مسلمانان قبل از آنکه واجبات دین نازل شده باشد از دنیا رفتند، و مسلمانان به رسول خدا (ص) عرض کردند: یا رسول الله! این عده از برادران ما، قبل از اینکه این فرائض را انجام داده باشند از دنیا رفتند، وضع ایشان نزد پروردگار چگونه است؟ در جواب ایشان این آیه نازل شد: "و ما کان الله لیضل قوما..." (نقل از حسن) و در الدرالمنثور است که ابن مردویه از ابن عباس روایت کرده که در شان نزول آیه مذکور گفته است: این آیه وقتى نازل شد که مسلمانان از اسراى بدر فدیه و خون بها گرفتند و آیه نازل شد که حق شما نبود چنین کارى کنید، تا خدایتان اذن مى ‏داد ولیکن حال که گرفتید خداوند شما و هیچ قومى را به خاطر گناهى که کرده‏ اند عذاب نمى‏ کند مگر بعد از آنکه گناهان را براى آنان بیان کند، یعنى قبلا ایشان را نهى بکند. (الدرالمنثور ج 3 ص 286)
ظاهر این دو روایت این است که راویان خواسته ‏اند مصادیقى را براى آیه ذکر کنند، و آیه را با داستان مورد نظر خود تطبیق دهند نه اینکه بگویند آیه درباره خصوص این داستان نازل شده، و اتصال آیه به دو آیه قبل خود، و اینکه در سیاق همان دو آیه قرار دارد، خیلى روشن است، و توضیحش گذشت. و در کافى به سند خود از حمزة بن محمد طیار، از امام صادق (ع) روایت کرده است که در معناى آیه "و ما کان الله لیضل قوما بعد إذ هداهم حتى یبین لهم ما یتقون" فرموده: یعنى به ایشان برساند و بفهماند که چه کارهایى مورد رضاى او و چه کارهایى مورد سخط اوست. (اصول کافى ج 1 ص 163 ح 3) این روایت را کافى از عبدالاعلى از امام صادق (ع) نیز نقل کرده، برقى هم آن را در محاسن خود آورده. (محاسن برقى ص 276 ح 389) در تفسیر قمى دارد که امام صادق (ع) فرمود: آیه "لقد تاب الله..." این طور نازل شد: "لقد تاب الله بالنبى على المهاجرین و الانصار الذین اتبعوه فى ساعة العسرة"، و مقصود آن ابوذر و ابوخیثمه و عمیر بن وهب است، که نخست تخلف کردند و بعد خود را به رسول خدا رساندند. (تفسیر قمى ج 1 ص 297)
این روایت را در تفسیر آیه «و لو أرادوا الخروج لأعدوا له عدة؛ و اگر [به راستى] اراده بيرون رفتن داشتند قطعا براى آن ساز و برگى تدارك مى ‏ديدند.» (توبه/ 46) همین سوره از حدیث مفصلى که قمى آن را در تفسیر خود نقل کرده استخراج نمودیم. و در مجمع البیان قرائت "لقد تاب الله بالنبى" را از امام صادق و از حضرت رضا (ع) نقل کرده ‏است (مجمع البیان ج 5 ص 80) و در تفسیر مجمع البیان در ذیل آیه "و على الثلاثة الذین خلفوا" گفته است که على بن الحسین زین العابدین و محمدبن على و جعفر بن محمد (ع) و هم چنین ابو عبدالرحمن سلمى کلمه "خلفوا" را "خالفوا" قرائت کرده ‏اند. (مجمع البیان ج 5 ص 78)


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن- جلد 7 صفحه 35-32

  2. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه تفسير الميزان- جلد 9 صفحه 556-552

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/28905