بررسی توقیفی بودن اسماء خدا از دیدگاه روایات

نامهای خداوند متعال حاکی از اوصاف او است، و همانگونه که اوصافش بی نهایت است، نامهای او نیز نامتنهای است. ولی از روایات بسیاری استفاده می شود که هیچکس حق ندارد نامی را بر خدا بنهد و او  را به وصفی توصیف کند مگر آنچه در کتاب و سنت (قرآن و احادیث معتبر) وارد شده است، و این به خاطر همان است که در بحثهای گذشته بیان شد که بسیاری از نامها و اوصاف آمیخته با مفاهیمی  است که از نقائص مخلوقات و محدودیت آنها خبر می دهد، و اطلاق این نامها بر خداوند، ما را از معرفت او دور می سازد و در پرتگاه شرک و تشبیه می افکند. و لذا مشهور در میان دانشمندان این است که «اسماء الله توقیفی است» یعنی اطلاق نامی بر او منوط بر اجازه شرع است، لذا اجازه نمی دهند نامهائی همچون «عاقل»، «فقیه»، «طیبب»، «سخی» بر خداوند اطلاق گردد چون در آیات و روایات معتبر به آن اشاره ای نشده است.

مرحوم «طبرسی»  مفسر عالیقدر اسلامی در ذیل آیه 180 سوره اعراف "والله الاسماء الحسنی..." می گوید: «این آیه دلالت بر این دارد که جائز نیست ما خدا را به نامی بخوانیم جز نامهائی که او برخودش نهاده» و لذا مرحوم علامه مجلسی می گوید: به  خداوند «سخی» گفته نمی شود (اما «جواد» گفته می شود) چرا که اصل سخاوت به معنی نرمی است، و این واژه از این نظر به افراد با سخاوت گفته می شود که به هنگام عرض حوائج نرمش نشان می دهند (و نرمش و خشونت درباره خداوند  مفهومی ندارد، بلکه از صفات  مخلوقات است.) ولی مرحوم علامه طباطبائی در «المیزان» معتقد است که دلیلی بر توقیفی بون اسماء الله از نظر آیات قرآن و فن تفسیر نداریم، و آیه 180 سوره اعراف نیز دلالتی بر این معنی ندارد، هرچند از نظر فقهی در آن توقف کرده و ارجاع به فقه داده، و در پایان می افزاید: «احتیاط در دین اقتضا می کند که در نامگذاری خداوند تنها به نامهائی قناعت شود که از طریق قرآن و سنت  به ما رسیده، ولی اگر منظور مجرد توصیف و اطلاق کردن لفظی باشد بدون نامگذاری کار آن سهل است.»

اما مرحوم «کلینی» در جلد اول اصول کافی در باب «النهی عن الصفه بغیر ما وصف به نفسه  تعالی» روایات متعددی نقل کرده که از آنها استفاده می شود که اسماء خداوند توقیفی است. از جمله در حدیثی از امام موسی بن جعفر(ع) نقل می کند که فرمود: "ان الله اعلی واجل و اعظم من ان یبلغ کنه صفته، فصفوه بما وصف به نفسه  وکفو اعما سوی ذلک" «خداوند بالاتر و برتر و بزرگتر از آن است که به کنه صفتش برسند، پس او را تنها به صفاتی توصیف کنید که خودش خویشتن را توصیف کرده و از غیر آن خودداری کنید.»

و نیز در حدیث دیگری از امام ابوالحسن (ع) نقل می کند که در جواب سئوال «مفضل» درباره بعضی از صفات خداوند فرمود: "لا تجاوز ما فی القرآن" «از آنچه در قرآن آمده است فراتر نرو».

و نیز در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است که برای یکی از یارانش چنین نوشت: "فاعلم – رحمک الله-  ان المذهب الصحیح فی التوحید ما نزل به القرآن من صفات الله عزوجل فانف عن الله تعالی البطلان والتشبیه، فلا نفی و لاتشبیه ، هو الله الثابت الموجود تعالی الله عما یصفه الوصفون ولا تعدوا القرآن فتضلوا بعد البیان" «بدان خداوند تو را رحمت کند که مذهب صحیح در توحید همان صفاتی است که در قرآن برای خداوند متعال آمده است، بنابراین از خداوند بطلان و تشبیه را نفی کن، نه تعطیل صفات، صحیح است و نه تشبیه، او خداوند ثابت موجود است، و بالاتر از توصیف واصفان است، و از قرآن تجاوز نکنید که گمراه خواهید شد، بعد از اتمام حجت.

با توجه به این روایات و مانند آن، انتخاب نامهائی برای خداوند غیر از آنچه در کتاب و سنت آمده است مشکل به نظر می رسد، بخصوص اینکه استفاده از اصل برائت برای اثبات مجاز بودن اطلاق نامهای دیگر بر خداوند نیز خالی از اشکال نیست، پس احتیاط در آن است غیر از اوصاف و نامهائی که در شرع ثابت شده، از نام و وصف دیگری استفاده نشود.

گاه برای توقیفی بودن اسماء خداوند به آیاتی از قرآن مجید نیز استدلال می شود  مانند آنچه در داستان نوح(ع) آمده است که به بت پرستان می گوید: "اتجاد لوننی فی اسماء سمیتموها انتم و ابائکم ما نزل الله بها من سلطان" «آیا شما با من در مورد نامهائی مجادله می کنید که به عنوان معبود بر بتها از سوی شما و پدرانتان گذراده شده، درحالی که خداوند هیچ فرمانی در این باره نازل نکرده است.» (اعراف/71).

و نیز در داستان نوح(ع) می خوانیم: "ما تعبدون من دونه الا اسماء سمیتموها انتم و ابائکم ما نزل الله بها من سلطان" «این معبودهائی را که غیر از خدا میپرستید چیزی جز نامهائی نیستند که شما و پدرانتان نامیده اید و خداوند هیچ دلیلی برای آن نازل نکرده.» (یوسف/40)

ولی دلالت این آیات بر مقصود، خالی از اشکال نیست، چرا که آیات نظر به نفی شرک و بت پرستی و اسم معبود بر بتها گذاردن دارد، نه توقیفی بودن اسماء الله. گاه نیز استدلال کرده اند که نامگذاری فرع معرفت است، و معرفت فرع ادراک است، و از آنجا که کنه ذات و صفات او برای ما قابل درک نیست، پس تنها راه برای اطلاق نامی بر ذات پاک او، خود او است، و نمایندگان او. این بحث را با اشعار ارجوزه مانندی که در کتاب «معارف الائمه» در این زمینه آمده است پایان می دهیم، در آنجا که می گوید:

والوقف مشهور لدی الاصحاب                                والعقل یستحسنه فی الباب

فانما التوصیف فرع المعرفه                               والحق فی العرفان ما قدوصفه

و دونه لا یصدق التنزیه                                                 بل جرئه لا یومن التشبیه

ویلزم القول بغیر العلم                                                ع فقد سلطان علیه علمی

«توقیفی بودن اسماء خدا، نزد اصحاب ما مشهور است،
و عقل آن را در این باب نیکو می شمرد
چرا که توصیف فرع معرفت است
و حق در معرفت همان است که خدا توصیف نموده است.
و غیر آن، تنزیه خدا نخواهد بود
بلکه جرئت و جسارتی است که ایمن از تشبیه نیست
بلکه لازمه آن قول به غیر علم است
یا نبودن دلیل قاطع علمی بر آن».


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- پیام قرآن - جلد 4- از صفحه 37 تا 40

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/400602