آنسان که قیام امام حسین علیه السلام در سالها و دهه های پسین منشأ الهام و انگیزه قیامهای شیعیان شد و از رهگذر این قیامها فرقه هایی نیز شکل گرفت، در پی قیام و شهادت زید بن علی نوه آن حضرت نیز چنین وضعی پدیدار گشت. با این تفاوت که قیامهای زیدیان گسترده تر و آشکار تر بود و به موفقیتهای بیشتری هم دست یافت، چونانکه به برپایی دو دولت، یکی در شمال ایران و دیگری در یمن انجامید. فراوانی قیامهای زیدیان بویژه در آغازین دوره حکمرانی عباسیان آن اندازه است که به گفته یکی از محققان در آن روزگار هرکس قیام می کرد او را زیدی تلقی می کردند. آنگونه که ابن جوزی روایت می کند، در پی شهادت زید بن علی، یحیی بن زید در جوزجان بر ولید بن یزید شورید، محمد بن عبدالله بن حسن در مدینه قیام کرد، ابراهیم بن عبدالله بن حسن برادر محمد در بصره برخاست، حسین علی بن حسن بن حسن قیامی دیگر در حرمین به پا ساخت و در فخ به شهادت رسید، یحیی بن عبدالله بن حسن بن حسن قیامی دیگر سامان داد، محمد بن جعفر بن یحیی بن حسن در تاهرت قیام کرد، محمد بن اسماعیل بن ابراهیم در روزگار مأمون در کوفه به پاخاست، ابراهیم بن موسی بن جعفر در همین دوره در یمن قیام کرد، جعفر پسر او سپس قیامی دیگر به پا کرد، محمد بن قاسم بن علی بن عمر در طالقان قیام کرد، افطس در مدینه به پا خاست، حسن بن زید در طبرستان قیام کرد، حسین بن احمد مشهور به کوکبی به شورشی دیگر دست زد، در روزگار مستعین، یحیی بن عمر بن یحیی بن زید قیام کرد و از این دست قیامهای دیگری به رهبری زیدیان انجام پذیرفت. به هر روی، قیامهای زیدیان در دوره نخست عباسی و همچنین در دوره های بعدی فراوان و چشمگیر است و می توان آنها را از این زاویه با شورشهای فراوان خوارج در دوره امویان مقایسه کرد. اینک به چند نمونه مهمتر از این قیامها نگاهی می افکنیم:
1- قیام یحیی بن زید: یحیی فرزند زید پس از آنکه پدرش به شهادت رسید خود را از دیدگان پنهان ساخت تا به وصیت پدر درباره استمرار قیام و مبارزه عمل کند. او که کسانی از بزرگان از سر دلسوزی از قیام بازش می داشتند مخفیانه به مدائن رفت و چون یوسف بن عمر کارگزار امویان در عراق در صدد تعقیبش برآمد به ری و سپس سرخس گریخت و بدینسان در خراسان به تبلیغ و دعوت پرداخت. در همین زمان نصربن سیار کارگزار امویان در عراق مأمور تعقیب یحیی شد و سرانجام توانست او را دستگیر کند. با مرگ هشام بن عبدالملک (125ق./ 742م.) و به خلافت رسیدن ولید بن یزید بن عبدالملک، یحیی نیز آزاد شد. وی در همان سال به نواحی نیشابور رفت و در آنجا به لشکر نصر بن سیار شکست سختی وارد آورد. اما دیری نگذشت که در نبرد دیگری که در نواحی جوزجان بوقوع پیوست به شهادت رسید. هرچند یحیی به شهادت رسید، اما شهادت او نمادی از مقاومت در برابر امویان شد و بر شور مردم در همراهی با قیامی که در خراسان و با شعار «خشنودی خاندان محمد صلی الله علیه وآله» برپا بود رونقی دیگر بخشید. روایت کرده اند که خراسانیان هفت روز بر یحیی زاری و عزاداری کردند و در آن سال هیچکس در این سامان زاده نشد مگر آنکه نام یحیی یا نام زید را بر او نهادند. حتی در منابع تاریخی از این سخن به میان آمده است که ابومسلم خراسانی به خونخواهی یحیی قیام کرد، جنازه او را از دار به زیر آورد و از قاتلان وی انتقام ستاند.
2- عبدالله بن حسن و پسرانش: دوره حکمرانی امویان در حالی به پایان رسید که دست کم شاهد دو قیام از سوی زیدیان بود. در اواخر دوره عباسیان چندین جریان در کنار هم به حیات خویش ادامه می دادند: در یک سو زیدیه قرار داشتند، سویی دیگر شیعیان امامی و نیز غالیان بودند و در سویی هم عباسیان که دعوی انتساب به بنی هاشم داشتند برای چیدن میوه جنبشهایی که در جریان بود آماده می شدند. به قدرت رسیدن حکمرانان عباسی نه شیعیان امامی را خشنود ساخت، نه طرفداری و آرامش زیدیان را در پی آورد، و نه توانست نیروهایی چون خوارج یا طرفداران نهضت های شعوبی را که بتدریج رخ می نمودند، فرونشاند. از همین روی است که در دوره عباسی از همان آغاز استقرار دولت شاهد قیامهایی از سوی بنی الحسن و زیدیان هستیم. این عقیده زیدیان که از امامت و قیام مردی از فرزندان امام علیهم السلام دفاع می کرد بستری مناسب برای گرایش رهبران قیامها به این گروه را فراهم می ساخت و بدین ترتیب است که از همرأیی یا همراهی رهبران جنبشهای دوره عباسی با زیدیه سخن به میان آورده اند. به هر روی، آغازین سالهای حکمرانی عباسیان با آماده شدن عبدالله بن حسن بن حسن و دو پسر او محمد و ابراهیم برای قیام همزمان بود. عبدالله بن حسن که در دوران زندگی زید به روش او تمایل نداشت، پس از شهادت به اندیشه های وی تمایل یافت و پسران خویش را آماده قیام ساخت. بدینسان در سال 145ق./ 762م. ( اواخر دهه نخست حکمرانی منصور) دو قیام در مدینه و بصره شکل گرفت که یکی از آنها را محمد و دیگری را ابراهیم – هر دو پسران عبدالله – رهبری می کرد.
3- قیام نفس زکیه: محمد پسر عبدالله بن حسن بن حسن مشهور به نفس زکیه همان کسی است که پیش از شکل گیری حکومت عباسی، خاندان بنی هاشم و از آن جمله خود منصور در ابواء با او بیعت کردند و منصور و سفاح هر دو پیش از حکومت از داعیان وی بودند. وی که نامش «محمدبن عبدالله» بود و از سوی طرفدارانش «مهدی موعود» تصور می شد در برابر حکمرانان عباسی قیام کرد. ابن قیام از سوی بخشهایی از جامعه که با انحصار طلبی اعلام شده از سوی سفاح و سپس منصور مخالف بودند همراهی می شد، چونانکه بنابر روایت، موسی بن جعفر علیه السلام و اسماعیل بن جعفر فرزندان امام صادق علیه السلام با قیامش همراهی کردند، یا منصور با نفس زکیه بیعت کرد و یا چون از مالک بن انس پرسیدند آیا در حالی که بیعت منصور در گردن داریم رواست با محمد بن عبدالله همراه شویم پاسخ داد: از شما به اجبار بیعت ستانده شده و این در حالی است که بر کسی که بناچار به بیعت واداشته شده سوگندی و تعهدی نیست. نفس زکیه که از همان دوره پیش از تشکیل رسمی حکومت عباسی و از آن هنگام که در ابواء با او بیعت کردند خود را برای رهبری سیاسی جامعه شایسته تر می دید و حتی در سفر حج منصور در سال 136ق./ 754م. و هنگامی که او به مدینه رفت حاضر به دیدار با منصور که در آستانه رسیدن به خلافت بود نشده، این بر ابوجعفر بسیار گران آمده بود و در صدد یافتن فرصتهایی برای به چنگ آوردن خلافت بود. از آن سوی خلیفه عباسی که در همان سال 136ق./ 754م. به خلافت رسید، در حالی که از سویی می بایست از خطر ابومسلم در خراسان و نیز خطر عموی خود عبدالله بن علی برهد و با حرکتهای زنادقه و شورشهای خوارج مقابله کند نسبت به رفتارهای محمد بن عبدالله و برادرش ابراهیم نگران و مراتب بود، چونانکه در سال 138ق./ 756م. به امیر حج خود فضل بن صالح بن علی عباسی سپرد که اگر محمد و ابراهیم را ببیند آنان را زیر نظر گیرد و در سال 140ق./ 758م. نیز در سفری که خود به مدینه داشت در جمع بنی هاشم از عبدالله بن حسن خواست او را به مخفیگاه پسرانش راهنمایی کند. همکاری نکردن عبدالله بن حسن سبب شد وی به مدت سه سال در مدینه زندانی شود. منصور همچنین در سال 141ق./ 758م. محمد بن خالد قسری و در سال 144ق./ 761م. رباح بن عثمان را برای یافتن محمد بن عبدالله به مدینه روانه ساخت. فشار حکومت عباسی سودی نبخشد و سرانجام نفس زکیه قیام خود را به سال 145ق./ 762م. در مدینه علنی ساخت و امیر المومنین لقب یافت. با پیروی بزرگان مدینه از او، شهر را در اختیار گرفت، درهای زندانها را شکست، برای مردم خطبه ایراد کرد و عثمان بن محمد خالد بن زبیر را زمامدار شهر ساخت و حسن بن معاویه بن عبدالله بن جعفر را به کارگزاری خود بر مکه گماشت و برادر خویش ابراهیم را نیز روانه بصره کرد و او هم توانست بصره را به تصرف در آورد. محمد همچنین فرستادگانی به دیگر سرزمینها گسیل داشت: یکی از پسران خود به نام عبدالله را به خراسان روانه ساخت. وی از آنجا به سند رفت و در همان جا به قتل رسید. پسر دیگر خود حسن را به یمن روانه کرد و او نیز در آنجا زندانی شد و در زندان درگذشت. موسی یکی از برداران وی به ولایت جزیره رفت. برادر دیگر یحیی به ری و طبرستان رفت و ادریس نیز روانه مغرب شد. منصور که گریزی از رویاروی با نفس زکیه نمی دید برای او نامه هایی نوشت و در آن نامه ها هم او را تهدید کرد و هم امان داد. محمد نیز در پاسخ او خود را مهدی خواند و بر حقانیت خویش استدلال کرد و به تهدیدها وقعی ننهاد. سرانجام کار به محاصره مدینه و رویارویی میان سپاه اعزامی از سوی منصور به فرماندهی عیسی بن موسی از یک سو و مردمان مدینه و طرفداران محمد از سویی دیگر انجامید. در پی این رویارویی محمد به قتل رسید و سر وی را نزد خلیفه بردند و در کوفه نیز چرخاندند.
4- جنبش ابراهیم در بصره: در همان زمان که حرکت زیدیان در کوفه و مدینه با شکست رویاروی شد و محمد بن عبدالله به قتل رسید برادر او ابراهیم بن عبدالله در بصره قیام خود را علنی ساخت. وی که از حدود سال 143ق./ 760م. به بصره آمده بود، در این شهر با همراهی عیسی بن زید بن علی قیامی را سامان داد و شمار زیادی از زیدیان و همچنین معتزلیانی که از شاخه معتزله بغداد طرفداری می کردند به این دو پیوستند و مردمان فارس و اهواز و نواحی دیگر با آنها اعلام همراهی کردند. هرچند کسانی چون ابوحنیفه و شعبه بن حجاج به حمایت از ابراهیم فتوا دادند، اما کمرنگ بودن حضور زیدیان در بصره و بروز اختلاف میان ابراهیم و عیسی زمینه پیشرفت چندانی برای این جنبش فراهم نیاورد و سرانجام سپاهیان ابراهیم در نبردی که میان آنان با سپاه اعزامی از سوی خلیفه در محل باخمری در گرفت ابراهیم به همراه چهارصد تن از زیدیان به قتل رسید. بدین ترتیب دو جنبش مهم زیدیان در دوره منصور عباسی (136-158ق./753-774م.) سرکوب شد. پس از منصور جانشین او مهدی عباسی (158-169قف./774-785م.) با تعقیب سیاست عفو عمومی با شورشهای قابل ذکری رویاروی نبود تا آنکه در دوران خلافت هادی عباسی (169-170ق./785-786م.) یک بار دیگر اعتراض زیدیان و علویان در قیام شهید فخ خود را نشان داد.
5- شهید فخ: به خلافت رسیدن هادی عباسی (169-170 ق./ 785-786م.) و در پیش گرفتن سیاست سرکوب از سوی او و به ویژه به سبب تحریکهای کارگزار حکومت در مدینه یعنی عمر بن عبدالعزیز، زیدیان پیرامون حسین بن علی گردآمدند و قیامی را سامان دادند. این جنبش محدود به سال 169ق./ 785م. به دست محمد بن سلیمان سرکوب شد و حسین همراه با گروهی از یاران خود در جایی به نام فخ- در شش میلی مکه- به شهادت رسید و پیکر او و یارانش را برهنه در بیابان گذاشتند.
6- یحیی بن عبدالله: در دوره خلافت هارون ( 170 -193ق./ 786-808م.)، یکی از یاران حسین بن علی به نام یحیی بن عبدالله که از واقعه فخ جان به در برده بود به سرزمین دیلم رفت و با پشتیبانی شماری از زیدیان قیامی را سامان داد. وی که روزگاری از حمایت زیدیه بتریه برخوردار بود پس از چندی این پشتیبانی را از دست داد و ناگزیر با خلیفه مصالحه کرد. هرچند او از خلیفه امان نامه گرفته بود، دیری نپایید که دیگر بار به جعفربن یحیی برمکی سپرده شد تا زندانی شود. جعفر او را از زندان رهاند اما برای دومین بار به چنگ خلیفه افتاد و زندانی شد و در زندان نیز بدرود حیات گفت.
7- ادریس بن عبدالله: او یکی دیگر از جان به در بردگان از واقعه فخ است که در سال 172ق./ 788م. به مصر و از آنجا به مغرب گریخت و در آنجا مردم را به طرفداری از اهل بیت و زیدیه دعوت کرد. ادریس در مغرب پایگاهی بدست آورد و دولت ادارسه را بنیاد نهاد و قبیله بربر اوبه و نیز قبایل زناته، زراعه، کناسه و گروههایی دیگر به او پیوستند و بدین سان قلمرو فرمانروایی وی قبایلی را که از قیروان به سمت غرب تا اقیانوس اطلس پراکنده بودند در برگرفت. دولتی که بدینسان ادریس پایه گذاری کرد از سال 172 تا 375ق./ 788تا 985م. به حیات خود در حوزه افریقیه ( مراکش کنونی) ادامه داد و میان این خاندان با اغالبه و نیز خوارج درگیریهایی به وقوع پیوست. به هر روی، ادریس بن عبدالله که از سال 172ق./ 788م. به مغرب رفته بود به سختی خلیفه را نسبت به فعالیتهای او در آن سامان نگران ساخت تا جایی که خلیفه ناگزیر افریقیه را به ابراهیم بن اغلب واگذاشت تا ادریسیان را در آنجا ریشه کن کند. ابراهیم در تونس دولت اغالبه را برپا کرد و این دولت از سال 184 تا 296ق./800تا909م. به حیات خود ادامه داد. خلیفه بغداد، همچنین به سبب بیمی که از ادریس داشت سلیمان بن جریر جزری را که خود از زیدیه بتریه بود واداشت که به مغرب برود و ادریس را مسموم کند. او هم این کار را به سال 177ق./ 893م. به انجام رساند. ناگفته نماند در همین دوران هارون بود که عبدالله بن حسن بن علی بن الحسن نیز از سوی خلیفه و به این اتهام که زیدیان را برای قیام گرد می آورد، به قتل رسید. قیامهای زیدیان و علویان از آن پس ادامه یافت و از آن جمله در دوران امین و مأمون (193-218ق./808-833م.) شورشهایی به وقوع پیوست که مهمترین آنها ابوالسرایا است.
8- قیام ابوالسرایا: سری بن منصور شیبانی مشهور به ابوالسرایا در سال 199ق./ 815م. در کوفه قیامی را سامان داد و توانست با نام محمد بن ابراهیم مشهور به ابن طباطبا و با شعار «خشنودی خاندان محمد صلی الله علیه و آله» در این شهر به پیروزی دست یابد و از آن پس فرستادگانی را به دیگر نواحی روانه سازد، چونانکه حسین بن افطس و محمد بن سلیمان را به حجاز و ابراهیم بن موسی بن جعفر را به یمن فرستاد و خود نیز، پس از کوفه، بصره را به تصرف در آورد. هرچند قیام ابوالسرایا در حدود 200 ق./ 815م. سرکوب شد، پس از قتل او هم شورشهای علویان در حجاز ادامه یافت و حسین بن افطس که به نام او قیامی سامان داده و در سال 199 ق./ 814م. جامه کعبه را تغییر داده و اموال عباسیان را مصادره کرده بود، جنبش خود را به نام محمد بن جعفر مشهور به دیباج استمرار بخشید تا آنکه سرانجام بدست سپاهیان مأموران سرکوب شد. علویان و زیدیان در دوران معتصم (218-227ق./833-841م.) و پس از آن نیز جنبشهایی را در نواحی مختلف سامان دادند که از آن جمله می توان از شورش محمد بن یحیی بن عمر حسین زید در دوران متوکل (232-247ق./846-861م.) و منتصر عباسی (247-252ق./861-866م.) یاد کرد. از این دوره به بعد است که زیدیان دو پایگاه بزرگ را به چنگ می آورند و در دو منطقه طبرستان و نیز یمن استقرار می یابند و به تشکیل دو دولت توفیق می یابند.
9- زیدیان طبرستان: هرچند سرزمین طبرستان و دیلمان پیش از تشکیل دولت داعی کبیر نیز مورد توجه زیدیان و علویان بوده و برای نمونه در دوران هارون قیام یحیی بن عبدالله بن حسن را در دیلم نظاره کرده است، اما تشکیل دولت مستقل در این سرزمین به حسن بن زید نسبت داده می شود. یکی از قیامهایی که در دوره متوکل و مستعین در سرزمینهای عرب روی داد قیام یحیی بن عمر بن حسین بود. چون این جنبش شکست خورد و یحیی بن عمر کشته شد یاران وی پراکنده گشتند و از آن جمله حسن بن زید بن اسماعیل بن زید بن حسن بن علی علیه السلام با گروهی از اصحاب خود به طبرستان گریخت. او که بعدها به لقب داعی کبیر خوانده شد دولتی را پایه گذاشت که تا حدود سال 520ق./ 1126م. استمرار یافت و نزدیک به بیست داعی و امام از میان آنان برخاست که در دوره های زمانی با اندازه های متفاوت حکم راندند و البته گاه با همدیگر درگیر نزاع بودند. در روزگار فرمانروایی مستعین عباسی (248-252ق./862-866م.) و هنگامی که محمد بن عبدالله بن طاهر کارگزار حکومت عباسی در مشرق، سلیمان بن عبدالله بن طاهر را به فرمانروایی طبرستان فرستاده و سپس جابربن هارون را نیز به همراهی او روانه کرده بود، ناخرسندی مردم از خاندان طاهریان و کارگزارانان او نیز از حکومت عباسی بالا گرفت و در همین زمان بود که محمد و جعفر فرزندان رستم، قیامی را سامان دادند و پس از استیلا بر بخشهایی از طبرستان به سراغ حسن بن زید که در ری بود، رفتند و او را به امامت برگزیدند. حسن نیز از ری آهنگ سرزمین دیلم کرد و پس از شکستی که به سلیمان بن عبدالله، کارگزار طاهریان، وارد آورد روانه ساری شد و سپاهی را هم به ری روانه ساخت و آنجا را نیز به تصرف در آورد و بدینسان دولت علویان در طبرستان و ری سامان یافت. پس از حسن بن زید، برادر او محمد بن زید مشهور به داعی الی الحق، وارث خلافت شد( 270ق./883م.) و پس از مرگ او (287ق./900م.) زید بن محمد بن زید و از آن پس حسن بن زید عهده دار حکومت شدند و در همین دوره جنگهایی که با سامانیان آغاز شده، محمد بن زید را نیز قربانی گرفته بود و به سیطره حکمرانانی سامانی بر طبرستان انجامید و این وضع تا ظهور ابو محمد حسن بن علی بن عمر مشهور به ناصر اطروش ادامه یافت. ناصر توانست بر کل طبرستان سیطره یابد و سامانیان را از آن سرزمین بیرون راند(301ق./ 913م.). شهرت اطروش که خود پیشوایی در فقه و دیانت نیز بود آن اندازه است که شهرستانی می نویسد: «کار زیدیان سامان نیافت مگر آن هنگام که ناصر اطروش در خراسان ظهور کرد.» اما پس از مرگ ناصر اطروش (304ق./916م.) کار حکومت زیدی به افوال گرایید و در این دوره جانشین او یعنی حسن بن قاسم ملقب به داعی بود که اسفاربن شیرویه ظهور کرد. در پی کشته شدن حسن بن قاسم (316ق./928م.) و مرداویج پسر مازیار، دوران دولت دیگری در طبرستان آغاز گردید، دولت آل بویه که آن را نیز شیعی و زیدی خوانده اند.