نامهای دوزخ (سبکی نامه اعمال)

فارسی 4614 نمایش |

نامه اعمال

کسى که روح و روان خود را از اسارت نفس حیوانى نجات داد و در مقام کوشش برآمد که حقیقت و جوهر ذات خود را از آلودگى شهوات نفسانى و آرزو و آمال طبیعى دنیوى تصفیه نماید و قلب و دل خود را در اثر معرفت و محبت به حق تعالى و ایمان و تقوى و عمل صالح و ملکات حمیده مثل عدالت شجاعت عفت حکمت قوى و چابک گردانیده و نیز نفس انسانى خود را به زیور علم و دانش و شناسایى مبداء و معاد تزیین نموده و آراسته گردانیده و در مقام عمل نیز مطابق عدل و دستورات الهى رفتار نموده و خود را از حضیض حیوانیت به اوج انسانیت رسانیده البته چنین کسى جوهر ذات و گوهر حقیقت وى نزد پروردگارش سنگین و ذى قیمت می گردد و نیز اعمالش قیمت پیدا می کند و وجودش شریف و روحش بسى ارجمند می گردد.
«فهو فی عیشة راضیة؛ پس او در يك زندگى خوش است.» (حاقه/ 21) پس چنین کسى که داراى گوهر پاک روحانى و نفس چالاک قوى ملکوتى گردید البته در زندگانى جاودانى و خوشى همیشگى دائمى است و از حیات اخروى برخوردار می گردد بلکه در همین حیات مجازى دنیوى که محفوف به آلام بسیار و مشقات بی شمار است در اثر صفاى روح و نور قلبش همیشه روشن و شادمان است ولو آنکه در لباس فقر زیسته و از حیث وسائل ظاهرى دنیوى ناراحت به نظر آید «و أما من خفت موازینه* فأمه هاویة؛ و اما آنکه وزنه اعمالش سبک شود پس جایگاهش هاویه است.» (قارعه/ 8- 9) به عکس کسى که براى جوهر روحش و حقیقت انسانیتش و اعمالش وزنى و سنگینى و قیمتى نباشد مأواى و جایگاه وى در هاویه که پست ترین درکات جهنم است می باشد.
از جمله تعبیرات قرآن از دوزخ «هاویه» است که فقط یکبار استعمال شده است، می فرماید: «و أما من خفت موازینه* فأمه هاویة* و ما أدرئک ما هیه* نار حامیة؛ و اما آنکه وزنه اعمالش سبک شود پس جایگاهش هاویه است. و تو چه مى دانى آن چیست؟ آتشى سوزنده است.» (قارعه/ 8- 11)
«هاویه» به گفته ابن منظور در «لسان العرب» یکی از نامهای «جهنم» است، نامگذارى جهنم به هاویه از این است که این کلمه از ماده ی "هوى" گرفته شده، که به معناى سقوط است، مى فرماید: کسى که میزانش سبک باشد سرانجامش سقوط به سوى اسفل السافلین است، هم چنان که در جاى دیگر فرمود: «ثم رددناه أسفل سافلین* إلا الذین آمنوا؛ سپس او را به پایین ترین مرحله باز گرداندیم. مگر کسانى که ایمان آورده اند.» (تین/ 5- 6) پس اینکه آتش دوزخ را توصیف کرده به هاویه و حال آنکه آتش سقوط نمى کند آتشیان سقوط مى کنند، از باب مجاز عقلى است، همانطور که راضى دانستن عیش نیز از این باب بود.

پرتگاه عمیق

هاویه، چنان که از موارد استعمالاتشان، معلوم می شود، پرتگاه بس عمیق است که در آن هیچ مانع و محل اتکاء و جاذبى از سقوط نباشد: و اما کسانى که تهى از ثقل ایمان و نیروى تقوا باشند، چون جاذبه حق و خیر در آنها نیرومند نبوده و قواى آنها در جهت ذخیره تقوا و ایمان مصروف نشده، مرجع و مقصدشان هاویه است. گرچه کلمه هاویه پرتگاه عمیق و هول انگیز را می نمایاند، ولى چگونگى و عذاب آن را نمی توان با لغت و کلام درک نمود: «و ما ادراک ما هیه» و اجمالا آتشى سوزان است. مفسرین گویند هاویه به معنى جایگاه است و عرب جایگاه را ام گوید پس معنى آیه چنین می شود کسى که جوهر روحش سبک و بى مقدار و براى اعمالش نیز وزنى و قیمتى نیست جایگاه وى هاویه که پست ترین درکات جهنم است می باشد.
البته در بین متکلمین و فلاسفه هاویه به معنى «(فضاى) خالى تاریک نامحدودى است که مقدم بر وجود جهان است. مثل گفتارى که در بخش اول سفر تکوین آمده است به این مضمون که «زمین خراب و خالى بود و بر سطح زمین تاریکى بود» و نیز هاویه به معنى هرج و مرج و بى ثباتى است که مواد جهان، پیش از آنکه صانع جهان آنها را منظم کند بدان حال بوده است. دکارت گوید: «تصمیم گرفتم تمام این جهان را رها کنم تا در آن مجادله کنند و سخن خود را محدود کنم به آنچه در یک جهان نو احداث شده است. اگر خداوند ماده اى را به اندازه کافى در مکانى و در یک فضاى خالى هم اکنون بیافریند. سپس اجزاء آن را به طور مختلف و نامنظم به حرکت آورد، به طورى که خلیط مشوشى از آن مواد تألیف کند بدان صورت که شعرا توهم کرده اند.» خلیط مشوش که در این متن به آن اشاره شده است، همان هاویه است. بنابراین هر چیزى که نظم و ترتیب نداشته باشد هاویه است.

معنای "أمه هاویة"

اگر هاویه را مادر دوزخیان خوانده از این باب بوده که مادر، ماواى فرزند و مرجع او است، به هر طرف که برود دوباره به دامن مادر بر مى گردد، جهنم هم براى دوزخیان چنین مرجع و سرانجامى است. واژه «ام» در اینجا به معنی جایگاه و قرارگاه تفسیر شده و گاه به معنی مادر، یعنی همان گونه که مادر فرزند خویش را در آغوش می کشد دوزخ نیز افراد را در آغوش می گیرد!
تعبیر به "ام" در جمله "فأمه هاویة" به خاطر این است که "ام" به معنى "مادر" است، و مى دانیم مادر پناهگاهى است براى فرزندان که در مشکلات به او پناه مى برند، و نزد او مى مانند، و در اینجا اشاره به این است که این گنهکاران خفیف المیزان محلى براى پناه گرفتن جز دوزخ نمى یابند، واى به حال کسى که پناهگاهش "جهنم" باشد! قتاده گوید: «آن کلمه اى عربى است که وقتى مردى در امر سختى واقع می شد می گفتند پناه به مادرش برد.» ولى بعضى آیه را طورى دیگر معنا کرده و گفته اند: منظور از کلمه ی "امه"، "ام رأسه" است، معنى "ام" در اینجا "مغز" است، زیرا عرب به مغز سر "ام الرأس" مى گوید، چون کلمه ی "ام" وقتى در مورد سر استعمال مى شود معناى فرق سر را مى دهد، مى فرماید: کسى که میزانش سبک باشد فرق سرش هاویه است، یعنى با فرق سر به سوى هاویه سقوط مى کند، چون اهل دوزخ وقتى قرار شد داخل دوزخ شوند با فرق سر مى افتند.
ولى این حرف درست نیست، براى اینکه اگر این طور معنا کنیم ضمیر در کلمه "ما هیه" بدون مرجع مى ماند. بعضى گفتند، ام به معنى اصل است چنانچه مکه را ام القرى گفتند و لوح محفوظ را ام الکتاب گفتند که می فرماید: «و إنه فی أم الکتاب لدینا لعلی حکیم؛ و همانا آن در ام الکتاب (لوح محفوظ) نزد ما تحقیقا متعالى و پرحکمت است.» (زخرف/ 4) و سوره ی مبارکه ی حمد را هم ام الکتاب گفتند چون تمام قرآن به طور اجمال در سوره مبارکه حمد است، و مراد جایگاه اصلى که دیگر از او خارج نمی شود هاویه است چنانچه جایگاه اصلى اهل ایمان جنت است. عده ای گفته اند معنى همان است که از سر فرو می روند در جهنم به دو قرینه داخلیه و خارجیه اما داخلیه کلمه ی هاویه که از ماده هوى است که فرو رفتن و سقوط و افتادن است که انسان از سر سقوط می کند، و اما خارجیه آیه شریفه که می فرماید: «الذین یحشرون على وجوههم إلى جهنم أولئک شر مکانا و أضل سبیلا؛ کسانى که به رو افتاده به سوى جهنم رانده مى شوند، در بدترین جایگاه و بیراهه ترین راه قرار دارند.» (فرقان/ 37)
در اینجا حکایتی را از قول استاد بزرگوار شهید مطهری نقل می کنیم که می گفتند: «من، مرحوم آقای شاه آبادی را خیلی کم دیده بودم، یعنی وقتی ما رفتیم قم ایشان تهران بودند، (ولی) چون از استادان ما (مقصود امام خمینی است) خیلی به ایشان ارادت داشتند و تمجید می کردند، گاهی که به تهران می آمدیم، پای منبر ایشان می رفتیم. یک وقت یادم هست که رفته بودم، دیدم ایشان داشت همین آیه را معنی می کرد: "و اما من خفت موازینه؛ آن که میزانش سبک است". مکرر گفته ایم قرآن نمی گوید میزانی که در قیامت است دو کفه دارد، یک طرف اعمال نیک را می گذارند یک طرف اعمال بد را، یک کفه بیشتر ندارد که اعمال خوب را آنجا می گذارند، مثل ترازوهای جدید، هر کسی که میزانش سنگین است "فهو فی عیشة راضیة"، آن که سبک است نه. غرضم چیز دیگری است: "فامه هاویة" "ام" در اصل یعنی مادر، مادر را هم ''مادر'' می گویند به اعتبار اینکه ما یأم الانسان است، یعنی مقصد بچه است. مادر از آن جهت مادر و ''ام'' در عربی گفته می شود که از ماده ام یأم است، چون بچه اساسا به هر طرف که برود آخرش بر می گردد به سوی مادر، و مادر مقصد اوست، غایت و هدف و مقصد بچه اوست. آنجا دارد: "فامه هاویة؛ مادرش هاویه است"، "و ما ادریک ماهیة؛ هاویه چیست؟"، "نار حامیة؛ آتشی است داغ". حالا چرا اینجا گفته شده که این ام است، مادر است؟
اولا به چه مناسبت جهنم را به مادر انسان جهنمی تعبیر کرده اند؟ برای اینکه این چیزی که امروز به آن رسیده همان مقصدی است که در دنیا داشته، به همان رسیده که در دنیا آن را می خواسته است. به جای دیگر نمی رفته که او را به اینجا آورده باشند، او را به همان جا می برند که به سوی آنجا می رفته است. " فامه هاویة و ما ادریک ماهیه نار حامیة. " اینجا خود آیه کاملا موضوع را مشخص می کند که چگونه افرادی که تمام هم و مقصد و خواسته و آرزوها و آمالشان، تمام آنچه درباره اش فکر می کنند و می اندیشند مادیات زندگی است و از معنویت هیچ خبری نیست، همان کسانی هستند که اصلا جز جهنم و آتش جهنم چیز دیگری را قصد نمی کنند، یعنی آنچه که در آنجا هست تجسم همین است که اینها در دنیا داشته اند. آنوقت این درخت از کجا رشد می کند؟ از همین حالتی که انسان در متن دنیا قرار می گیرد. این درخت که به نام ''درخت زقوم'' است، که درختی است که در آن اصل و متن جحیم و در آن عمق جهنم می روید، یعنی تمام وجود انسان یک وجود جهنمی می شود، اصلا خودش جهنم است. این درختی که از آن عمق و ریشه قلب خود این (انسان) رشد و طلوع کرده است، این خود همین آدم است و این (انسان) خودش در اینجا عین جهنم شده، یعنی در آنجا یک پارچه آتش تجسم یافته است.»
به هر جهت «امه هاویه» مفهومش این است که مسکن و قرارگاه او دوزخ می باشد در «مقاییس اللغه» و «مفردات راغب» نیز اشاره به این نامگذاری شده است، این ماده در اصل از ماده «هوی» به معنی افتادن و سقوط کردن است، و آن یکى از نامهاى "دوزخ" مى باشد، زیرا کافران و مجرمان در آن سقوط می کنند، ضمنا اشاره به عمق دوزخ نیز می باشد. از نظر اینکه بیگانگان که فاقد شعار عبودیت بوده و پیوسته پیرو تمایلات و شعار آنان غرور و خودخواهى است و به پرتگاه نیستى و ضلالت سقوط نموده در عالم قیامت نیز سیرت آنان آن است که در دوزخ که داراى درکات بى شمار است سکونت داشته باشند و از نظر تناسب ذاتى کفر و عناد آنان با ساحت کبریائى مورد جذبه هاویة و منازل دوزخ قرار خواهند گرفت و مفاد (فأمه هاویة) آن است که زانچه دوزخ بوده و در گودالهاى آن پنهان خواهد بود.

غفلت های زندگی و عواقب آن

این آیه بیان کسانى است که اندیشه آنان و افعال اختیارى و سیر و سلوک آنان بر اساس و برنامه صحیح نبوده و ارزش وجودى و عقیدتى نداشته و روح و روان آنان صفاء و نورانیت نداشته و از کشف حقایق و درک معارف بى بهره بوده و از مقام انسانیت و فضایل روانى نصیب نداشته ناگزیر اعمال و حرکات ارادى آنان نیز بى اثر و بیهوده و شعار عبودیت در آنها نبوده وزن و ارزش وجودى نخواهند داشت. از نظر اینکه زندگى بشر بر اساس امتحان و آزمایش است و هر لحظه هر یک از افراد به معرض آزمایش درآیند با اینکه روح بر حسب خلقت پاکیزه و منزه از علاقه به زینت ها و نیرنگ زندگى است ولى در اثر تعلق روح به بدن عنصرى نیروى شهوت و غضب در او به ودیعت نهاده شده. و از طرفى احتیاجات بسیار و نیازهاى بى شمارى که بشر در زندگى فردى و اجتماعى دارد سبب جلب نظر او شده او را فریفته علاقه به وسایل آسایش زندگى نموده به طوری که مسیر و غرض از خلقت خود را فراموش نموده پیوسته سرگرم گشته و اینگونه علاقه ها قلب و روح او را فریفته و فرا گرفته است. چنانچه فریفته زینت هاى زندگى گردد و دوره آزمایش او بدین منوال و به غفلت از مسیر خود بگذرند تا هنگام که دوره آزمایش و فرصت او به پایان برسد آنچه در درون و روان خود پرورانیده به ظهور رسانیده و در آستانه مرگ خواهد درآمد. از نظر اینکه از کسب فضیلت بى بهره بوده و نعمتها که پروردگار به رایگان دسترس او نهاده ناسپاسى نموده و ارتباط با ساحت پروردگار نداشته اعمال صالح او نیز قدر و منزلت وجودى نخواهد داشت.
از نظر اینکه شعار او عبودیت نبوده افعال اختیارى صالح او نیز قدر و منزلت نخواهد داشت زیرا روح و نیروى حیات به عمل صالح در صورتى دمیده مى شود که عامل آن فاعل مختار اهل ایمان باشد و عمل صالح او نیز شعار عبودیت داشته باشد و براى رضایت ساحت پروردگار به جا آورده باشد و در صورتى که فاعل فاقد ایمان بوده و عمل صالح او نیز فاقد شعار عبودیت خواهد بود در این صورت بیگانه فاقد قدر و منزلت و ارزش وجودى خواهد بود. و سیرت زندگى کافر از نظر غرور و خودخواهى غوطه ور بودن در خواسته ها و تمایلات دامنه دار خود بوده از صفاء و نورانیت فضایل اخلاقى و شعار عبودیت بى بهره بوده ناگزیر در عالم قیامت در اعماق دوزخ و گودالهاى آن افکنده و سکونت خواهد گزید. هر یک از اخلاق فاسده شاخه اى از درختهاى دوزخ است و هر کس متصل به شاخه اى از شاخه ها باشد او را بدوزخ مى کشاند از این جهت که آن خلق، ملکه و رنگ ثابت او شده است بلکه در ذاتش فرو رفته بلکه با وى یکى گردیده است پس ذاتش فرعى و شاخه اى از دوزخ است که منتهى به آن خواهد شد.
عارف رومى در مثنوى در این معنى گوید:
مادر فرزند جویاى وى است *** اصلها مر فرعها را در پى است
هر کسى کور است امه هاویه *** هاویه آمد مر او را زاویه

هاویه چیست؟

سپس خداوند سبحان اشاره به سختى هاویه کرده و می فرماید: «و ما أدراک ما هیه» که تو چه دانى هاویه چیست آتشى است برافروخته. این تعظیم و بزرگداشت امر آن آتش است اراده کرده که تو نمى دانى تفصیل آن و انواع عقابها و عذابها و شکنجه هاى آن را اگر چه فى الجمله و به طور اجمال بدانى. ولو به طریق اجمال می دانى و معتقد هستى به جهنم و عقوبات آن لکن به خصوصیات و شدت و عظمت او چون غیر متناهى است و آخر ندارد و شدت او زیاد می شود هر چه بمانند در عذاب عذاب آنها سخت تر و شدیدتر می شود.
از بعض عرفا است کسى که میزان عملش به سبب اخلاق نکوهیده و اوصاف زشت ناپسند سبک گردید اصل ذاتش و جوهر وجودش که در آیه تعبیر به ام نموده وى را مجبول می گرداند بر هاویه که آن عبارت از حجاب است از ازل تا ابد. این جمله مبنى بر آن است که هاویة و درکات دوزخ قابل فهم و ادراک نخواهد بود و چه تناسبى با کفار دارد و دوزخ چگونه بر کفار که فاقد ارزش وجودى و شعار عبودیت هستند احاطه بر آنان خواهد داشت و به منزله مادر آنان بوده است و از او گرفته شده و بدان نیز باز خواهند گشت.

منـابـع

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏20 صفحه 597

ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد ‏27 صفحه 249

عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد ‏14 صفحه 213

سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد ‏18 صفحه 270

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏27 صفحه 267

نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد ‏15 صفحه 247

حسین بن احمد الحسینی- تفسیر اثنا عشری- جلد ‏14 صفحه 324

سيد محمدابراهيم بروجردى- تفسیر جامع- جلد ‏7 صفحه 482

‏سيدمحمود طالقانی- پرتوى از قرآن- جلد ‏4 صفحه 239

ناصر مكارم شیرازی- پیام قرآن- جلد 6 صفحه 403

شیخ حر عاملی- تفسیر عاملی- جلد ‏8 صفحه 653

مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن- صفحه 143-141

علی‌‌اکبر قرشی بنابی- قاموس قرآن- جلد 7 ‏صفحه 172

نصیرالدین طوسی- آغاز و انجام- صفحه 197

فرهنگ فلسفى- صفحه 480

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد