خدا و صفات او در اندیشه و فلسفه فیلون
فارسی 3939 نمایش |صفات خدا و تأثیر پذیری فیلون از یونانیان
فیلون بر اساس آرای متعارف زمان خود، خداوند را «رهبر بزرگ جهان، وجود مدبر، ناخدا، و حاکم و قاضی» می داند. صفات دیگری نیز وجود دارد که ارتباطی وثیق تر را بین خدا و انسان بیان می دارد. صفاتی که بیشتر جنبه قومی (یهودی) داشته و به الهیات فیلون صبغه ای بیشتر دینی می بخشد (تا فلسفی)، چرا که معروف است که یونانیان به خدای واحد، افعال و وظایفی متنوع نسبت می دادند و هنگام نام گذاری، بر او نام هایی با دلالت های مختلف، بر حسب آن اعمال و وظایف، اطلاق می کردند. چنان که می توان در آخر اساطیر پلر (Peller) صفات فراوانی برای دو خدای یونانی، یعنی «زئوس» و «آپولون» یافت. از دیگر سو، هنگام توجه قلبی به خداوند، آن گونه که در مزامیر و سفر انبیا (از تورات) دیده می شود، شاهد جایگزینی مقدار معتنابهی از صفات ویژه هستیم که نسبتی با نام گذاری خشک خداوند به معبود و آقا (اله و سید) که در سفرهای نخستین تورات به چشم می خورد، ندارد. شک نیست که فیلون با صفات یونانی که به خدایان منسوب می شد، آشنایی داشته و از آنها بهره نیز برده است، چرا که «معبود انسان های برگزیده و خدای میهمانان و امیدواران و متوسلان و خداوند خانه و منزل» که در نزد فرعون تحقیر می شدند، چیزی جز همان زئوس یونانیان نبود. هنگامی که فیلون خداوند اعلای خویش را ناجی، رهایی بخش، پیروزی آفرین، نیکوکردار، روزی ده و بخشنده می نامد، در حقیقت، به این خدا صفاتی نسبت می دهد که در بسیاری جهات با خدای یونانیان شباهت دارد.
پیشینیان یونان به خدایان دیگری که یونانیان می پرستیدند، اشارت داشته اند، از جمله خدای قدر، شانس (Hasard) و سلام، یعنی خدای سلامتی و فرصت بخش (occosion) که بعضا هم مبادی تکوینی عالم به شمار می آمدند و هم مبادی اخلاقی آن. فیلون نیز این خدایان را به منزله وسایط و میانجی هایی معرفی کرده که نسبتی با خداوند اعلا ندارند، با این همه، دو خدایگان اخیر، مساوی و مماثل (نمونه) خود خداوند اعلا هستند و سلام (خدای سلامتی و فرصت بخش) چنان که در اسطوره شناسی یونان مطرح است نزدیک به خدای مقدر است. این دو خدایگان علت تحول و عدم استقرار عالمند و بدین دلیل، بدکاران متهم می شوند که خدای قدر را می پرستند، حال آن که او چیزی نیست، بلکه خداوندی است که سبب حقیقی است.
در این فقره خداوند را مرتبط با مذهب قدر می بینیم، اما در عبارتی دیگر، خداوند اعلا را مثل و مساوی با سلام می داند که در هر حال، سرشتی اسطوره ای به او تحمیل شده است، و از این رو، هنگامی که فیلون در موضعی دیگر معبود و سلام را مطرح می کند، باز خدایان یونانی را به یاد می آورد. حال دو گونه احساس یا عاطفه اساسی را که انگیزه بخش مؤلف مزامیر داود نبی (ع) بوده، یعنی امید به رحم الهی و ترس از عدالت او، در نظر می گیریم. فضیلت اهل تقوا ایشان را در حریم امن الهی و تحت رعایت او قرار می دهد و ملحدان می بایست از عدالت وی بهراسند، چرا که هیچ رذیلتی نمی تواند خداوند را عاجز گرداند و این احساس الهی که در خدای فیلون در مورد اساطیر یونانی تحقق دارد و زندگی بخش تر و متشخص تر از آن خدایان جلوه می کند، در فیلون فراوان به چشم می خورد.
خداوند، مهربان، لطف کننده، عادل، قهر کننده به جفاکاران، نیکوکار و دوست مردم است که به کمک بنده اش می آید، در عین حال، پادشاه پادشاهان، رب و پروردگار است که دائما شاهد بر درون افراد است و هیچ امر آشکار و پنهانی از او مخفی نمی ماند، او قاضی بی طرفی است که هیچ کس از دست او رهایی ندارد. بدین سان، الوهیت، جهان و نقش انسان را با وجود خویش در بر گرفته، از جانب دیگر نیز برای وصول به قرب الهی باید همه حدود، حتی حدود عالم عقلانی را نیز درنوردیم.
راه حل فیلون برای حل تعارض میان تنزیه و تشبیه
فیلون برای حل این تعارض (میان تنزیه و تشبیه یا حضور و تعالی) موضعی جدلی اتخاذ می کند. بر طبق نظر او، این دو وجهه نظر از حدیث الهی ناظر به یک سطح نیستند، بلکه یکی برتر از دیگری است (یکی اصل است و دیگری فرع)؛ یعنی خداوند به لحاظ واقع و در حقیقت خویش، مطلقی است که هیچ ربط و نسبتی با هیچ موجودی ندارد (اصالت تنزیه و تعالی). این موضع نخستین در قبال خداوند است، اما هنگامی که از او به خالق یا کافی ای دوست مردم تعبیر می کنیم، در مفهوم خداوندی نوعی ارتباط و علقه را لحاظ می کنیم. اما در این هنگام در ساحت حقیقت او نیستیم و از این حیث سخن نمی گوییم، بلکه به حسب ظاهر بدان صفات حکم می کنیم. اما این اندیشه جدی یهودی که آیین یهود، آیینی است که به خداوند به سان پدر و چوپان می نگرد، در درجه دوم قرار دارد.
به نظر می رسد فیلون این اندیشه را به عنوان عنصری اکتسابی (از آیین یهود) در جنب نظریه خداوند برتر از واحد و مجرد قرار داده است. بسیاری از مفسران این ناهماهنگی را در نظریه فیلون چنین تفسیر کرده اند که هر نوع عبادت و ارتباطی با خدا، هنگامی که به حقیقت ذات خدا (به عنوان مطلق) به تنهایی نگریسته شود، محال است، اما با لحاظ خیریت، خداوندی که فی نفسه اسمی ندارد، همو که به بشر اجازت داده است که او را برای نیایش به نامی بخواند؛ بدین لحاظ (و به حسب ظاهر) او وارد ارتباط با انسان می شود.
نقد نظریه درومون فیلون
هرچند در الهیات فیلون هماهنگی فراوانی وجود دارد، این هماهنگی، تنها هنگامی که هویت الهی بدون سرشت روحی که خدا را عبادت می کند، لحاظ می شود، ظاهر نمی گردد. از این جهت، نظریه درومون که صفات معنوی و نسبی خداوند وجوه مختلفی از ذات خداوند هستند که مجموع آن، ذات الهی را تشکیل می دهد، نظری نادرست می نماید، زیرا خداوند در این صورت، مجموعی از اصطلاحات (Terms) نسبی خواهد بود، حال آنکه خداوند بر خلاف موضوعی است که فوق هر نسبیتی است. بنابراین، باید خود را در جایگاه فیلون قرار داد و خداوند را در درون خود تجربه نمود. از این حیث، خطاست که گفته شود عبادت جز به واسطه صفات الهی، یعنی «موجود حق» میسر و ممکن نمی شود. هرچند بین خدای مطلق از طرفی و خدای مرتبط با بشر از طرف دیگر، تمایز قائل باشیم، این دو از حیث فدیه هم سو و هم جهتند.
نظریه انجذاب الهی (استغراق و فنا) فیلون و تأثیر پذیری او از عرفا
اما فیلون بین فدیه ای که فقط برای تکریم الهی انجام می شود و دیگر فدیه ها که برای خود بشر برای شکرگزاری نعمت های الهی تحقق می پذیرند، فرق می گذارد. نوع نخست آن است که کلا مستهلک شده، چیزی عاید فدیه کننده نمی شود و به آن هولوکاست (Holocouste) گویند، در واقع و باطن امر، او اشاره به حالت انجذاب، استغراق و فنای کامل عرفانی دارد که در طی آن روح انسان، در حالی که از نفس و قوای خویش غافل است، خدایی را می یابد و این همان حقیقت عبادت الهی و بهترین شیوه پرستش است (از خود بریدن و خدا را دیدن).
برای وصول به این مقام باید تحولی اساسی در درون رخ دهد که در طی آن روح انسانی پاک و تطهیر شده، از عالم محسوس و معقول فراتر رود، چرا که خدای مطلق (از جنبه اطلاقش) نمی تواند نسبتی با روح داشته باشد و در آن نفوذ کند، چنان که بالعکس روح نیز با چنان خدای مطلقی مرتبط نمی شود. بر این اساس، نظریه انجذاب الهی (استغراق و فنا) چنان که بوسوئة (Bousset) مطرح می کند با الهیات، ربطی وثیق می یابد. خداوند بر اساس این نظریه معبودی است که در تجربه باطنی ظهور می یابد و منکشف می شود.
علت پافشاری فیلون بر حفظ ظواهر عبادات
اما اگر چنین خدایی نه تنها منافاتی با عبادت نداشته، بلکه کاملا با عالی ترین لحظات پرستش سازگار است، پس چرا فیلون بر حفظ مراحل نخستین عبادت (ظواهر عبادات) پافشاری دارد و به همان انجذاب (در مراحل نهایی) اکتفا نمی کند؟ برای پاسخ به این سؤال، دلایلی درونی (باطنی) و بیرونی (ظاهری) وجود دارد، چون اولا، حالت انجذاب حالتی است نادر که در حیطه توان اغلب مردم نیست، بلکه غالبا برایشان نامقدور است، پس آیا بدین جهت باید بیشتر مردم از هر گونه ارتباطی با خدا (هرچند در قالب ظاهر عبادات) محروم بمانند؟ به علاوه، فیلون خود به لحاظ شخصی یهودی متدین و عابد است، حال آن که در حالت انجذاب و استغراق، فرد متدین از هرگونه تعلق شخصی، درونی و آیینی رها می شود و دینی شخصی و باطنی پیدا می کند و این خلاف شریعت و آیین و اتحاد سیاسی یهود است.
اما دلیل درونی و باطنی که واجد اهمیت بیشتری است آن است که پیش از فیلون نیز در بخش دوم از سفر «اشعیا» در تورات می بینیم که این دو طرز فکر در کنار هم و متحد با یکدیگر مطرح شده اند؛ یعنی از طرفی، خدایی که شبیه انسان نیست و از دیگر سو، خدایی که به انسان ها مهر می ورزد و به آنها التفات کرده یا بر آنها خشم می گیرد، پس خدای سفر اشعیا از بین این دو نوع اندیشه، خدایی است مجرد از ماده، در عین حال، دارای مظاهر محسوس، و رسول الهی بین این دو جنبه با همان طریقی که صوفیان هر دینی در زمان های پس از او، آن را ادامه می دهند، جمع می کند. هیچ صوفی ای در هیچ زمانی یافت نشده که بین دیدار حسی خویش از خداوند (که گاه جنبه مادی غلیظی هم داشته و احیانا با او سخن گفته و خیرخواهش بوده) و وجودی که آن را نامتناهی یافته و در آن مستغرق شده، احساس تعارض کند.
صوفی از این ارتباط شخصی با خداوند به آسانی به استغراق و انجذاب دست می یابد و از این حیث شأنی مانند شأن حضرت موسی (ع) نزد فیلون می یابد که هنگامی که اعلان شریعت الهی کرد، گاه از خداوند نقل می کرد و گاه با او سخن می گفت و گاه (به واسطه استغراقش) تنها ابزار سخن الهی و ادات مخاطبه خداوند با بشر بود. بدین سان، موسی (ع) به عنوان صوفی مانند فیلون تأکید می کند که خداوند جدای از عالم است، در عین حال که داخل در هر چیزی است و همه چیز را پر کرده، در بر می گیرد، چرا که حضرت الوهیت در بعدی نامتناهی نسبت به روح قرار دارد و اگر تعبیر صحیحی باشد، خداوند همواره ورای روحی است که او را می جوید، در عین حال، روح نیز می داند که خود او و هر چیز دیگر در حضور خدایی است که همه چیز را در بر می گیرد، بلکه عین همه چیز است و دیگران در این بین چیزی نیستند. از این رو، خداوند در عین حال که دور است، نزدیک است.
منـابـع
امیل بریه- مقاله مفهوم خدا در اندیشه و فلسفه فیلون- ترجمه سعید رحیمیان- مجله پژوهشهاى فلسفى- کلامى- شماره 16 و 15
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها