مشاهیر فرقه قدریه
فارسی 7955 نمایش |ناموران قدریه
نام قدریه با غیلان دمشقی، معبد جهنی و جهم بن صفوان همزاد و همراه است و البته در کنار آنان از حسن بصری نیز یاد می شود. روایت کرده اند که معبد جهنی و غیلان دمشقی در مجلس حسن بصری حضور یافته اند و حسن نیز در آغاز نظریه آنها را پسندیده، اما بعدها از آن برگشته و بنا بر نقل منابع سنی مردم را نیز از آن باز داشته است.
هرچند درباره قدری بودن حسن بصری که به معنای خاص آن، اختلاف نظر است، اما در این تقریبا تردیدی وجود ندارد که دست کم او در دوره ای از حیات خود به مبانی قدریه عقیده داشته است؛ برای نمونه، ابن مرتضی نامه ای را از حسن بصری نقل می کند که بنابر روایتی به عبدالملک بن مروان و بنابر روایتی دیگر به حجاج نوشته و در آن از این عقیده دفاع کرده است. البته برخی نیز در دفاع از حسن بصری و در تلاش برای تبرئه او در انتساب این نامه تردید کرده اند. برای نمونه شهرستانی مدعی می شود که «احتمالا این نامه از آن واصل بن عطاء است.»
اما از حسن بصری که بگذریم رجالی که منادی قدریه بوده اند در دو طایفه جای داده می شود.
طایفه نخست: قدریه ای که به مخلوق بودن قرآن و نفی ازلیت آن عقیده داشتند و بعدها به جهمیه مشهور شدند. نخستین مشاهیر این گروه جعد بن درهم است که جهم بن صفوان از شاگردان مشهور اوست. هرچند جعد و جهم از این نظر که قائل به خلق قرآن بودند و این نظریه به یکی از نظریه های محوری معتزله و قدریه است، در شمار قدریه دانسته شده اند، اما از سویی دیگر از آن روی که جعد در عین حال به جبر نیز عقیده داشت از او در ذیل جبریه نخستین بحث می شود و جهم نیز پیشوای طایفه ای جداگانه به نام جهمیه است.
طایفه دوم: قدریه ای که به اختیار برای انسان معتقد بودند و هرگونه جبر را در این زمینه نفی می کردند. همین گروه، قدریه به معنای خاص هستند که در باب اختیار انسان، سلف معتزله دانسته شده اند. چنانکه جارالله نقل می کند نخستین پرچمدار این گروه عمر مقصوص (د. 80 ق./ 699م.) است که در دمشق می زیست. او استاد معاویه بن یزید بن معاویه بود و امویان وی را به اتهام از راه به در بردن خلیفه و تباه کردن عقاید او گشتند. پس از او به نامورترین رجل قدری یعنی معبد جهنی (د. 80ق./ 699م.) بر می خوریم و پس از او نیز مکحول دمشقی (د. 113ق./ 731م.) را در این جبهه می بینیم. وی در شام موقعیتی بسان موقعیت حسن بصری در بصره، شعبی در کوفه و سعید بن مسیب در مدینه داشت. پس از او غیلان دمشقی نیز از نام آوران قدریه و همسنگ معبد جهنی است.
سوسن
سوسن؛ بزرگان علم الرجال او را مجهول قلمداد کرده اند. نه تبارش به درستی معلوم است و نه دین و آیینش. نامش نیز به صور گوناگون ضبط شده است. ابن سعد سنهویه و ابن کثیر سوسن ضبط کرده اند. ذهبی در یک جا سسویه و در جای سوسن آورده است. ابن حجر نیز گاهی سیسویه و گاهی سوسن شناسانده و هر دو نوشته اند که او اهل عراق و نصرانی بوده، اسلام آورده، ولی باز به نصرانیت برگشته است (ذهبی، تاریخ الاسلام، ج 3، ص 305). مقریزی سنسویه نوشته و ابن الندیم او را ابویونس اسواری مردی از اساوره معرفی کرده و بدین ترتیب تبارش را ایرانی شناخته است، زیرا اساوره ایرانیان ساکن بصره بوده اند (سمعانی، الانساب، 1، ص 247، حیدرآباد، 1383/ 1936). پژوهندگان اخیر ایرانی هم نامش را سنبویه دانسته و او را ایرانی شناخته اند. (اقبال، عباس، خاندان نوبختی، ص 32)
معبد جهنی
معبد جهنی (منسوب به جهینه، قبیله ای از قضاعه)، نام پدر و جدش به درستی معلوم نیست. به صور مختلف معرفی شده است؛ از جمله معبد بن عبدالله بن علیم، معبد بن عبدالله بن عویم و معبد بن عبدالله بن حکمی. زمان تولدش نیز معلوم نشد، اما تاریخ مرگش را سال 80 هجری یادداشت کرده اند (ذهبی، تاریخ الاسلام، ج 3، ص 304) در مکان تولدش اختلاف است بسیاری آن را بصره و عده ای مدینه دانسته اند (ذهبی، تاریخ اسلام، ج 3، ص 304؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج 10، ص 225). برخی او را تلویحا شاگرد سوسن و برخی تصریحا از تلامذه حسن بصری قلمداد کرده اند (مقریزی، الخطط، ج 4، ص 181؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 9، ص 34). از عالمان و فرهنگ دوستان عصرش بوده، و جاحظ او را از معلمان روزگار خود به شمار آورده است (طاش، کپری زاده، مفتاح السعاده، ج 2، ص 35).
در اکثر منابع معتبر اسلام، نخستین کسی نشاخته شده که در بصره درباره قدر سخن گفته است (جاحظ، عمروبن بحر، البیان و التبیین، ج 1، ص 251، قاهره، 1368/ 1949). از تابعین بوده، عده ای از صحابه را دیده و از آنها حدیث نقل کرده است، از جمله حسن بن علی (ع)، ابن عباس، حذیفه بن الیمان، عمر، عثمان، معاویه بن ابی سفیان و ابوذر غفاری. روایت حدیث: «لاتنتفعوا من المیته باهاب (پوست) و لاعصب» به او نسبت داده شده است. (کعبی، فضل العتزال و طبقات المعتزله، ص 88). اما صحت روایاتش مورد اتفاق نیست. ابوزرعه عبیدالله بن عبدالکریم رازی (264- 200)، که از حافظان حدیث است، و ذهبی او را از ضعفا شمرده اند، ولی ابن معین (ابوزکریا یحیی بن معین، 233- 158)، که از ائمه حدیث و رجال است، و نیز ابوحاتم (محمود بن حسن طبری قزوینی) به توثیقش پرداخته اند (ابن باجه ابوعبدالله محمد بن یزید قزوینی، سنن، ج 2، باب 26، ص 1194، نمره 3613). معبد در مساله امر به معروف و نهی از منکر قائل به سیف بوده و علیه بنی امیه قیام کرده است. به روایتی، حجاج بن یوسف او را پس از انواع شکنجه به قتل رسانید، و به روایتی هم عبدالملک مروان در سال 80 او را در دمشق به دار آویخت. (ذهبی، تاریخ الاسلام، ج 3، ص 305)
عمرو المقصوص
عمرو المقصوص، این شخص بسیار مرموز است. از سرگذشت و آراء و آثارش چیزی نمی دانیم. اغلب اصحاب تواریخ و ارباب کتب فرق حتی نامی هم از وی نبرده اند. چنانکه گذشت، تنها مقدسی و ابن اعبری به ذکرش پرداخته و اولین کسی شناسانده اند که در شام درباره قدر سخن گفته و توانسته به دربار یزید بن معاویه دومین خلیفه ستمکار اموری که کانون قول به جبر و مرکز ظلم و زور بوده راه یابد و به مقام معلمی پسر خلیفه، معاویه بن یزید نائل آید و او را شدیدا تحت تاثیر عقیده خود درباره قدر قرار دهد. این مغنی به راستی شگفت آور است و حکایت از این دارد که او در زمان خود به علم و ادب شهره بوده که به چنین مقامی نائل آمده است.
غیلان دمشقی
نام او به صورت مختلف ضبط شده است، از جمله غیلان بن مسلم دمشقی، غیلان بن مروان، غیلان بن مسلم ابومروان، غیلان بن مسلم دمشقی قبطی و غیلان بن یونس. سال تولدش معلوم نیست، از تابعین بوده و از موالی به شمار آمده، به روایتی آزاد شده عثمان بن عفان بوده است (ابن الاثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 5، ص 263). به روایتی مذهب خود را در قدر از حسن بن محمدبن حنفیه گرفته و به روایتی از معبد، اما ابن نباته او را نخستین کسی شناخته که در باب قدر سخن گفته است (ابن نباته محمد، شرح العیون، ج 2، ص 51). در فقه شاگرد حسن بصری بوده است. کاتبی بلیغ قلمداد شده، مردی قوی سخن بوده، سخنانش در عمر بن عبدالعزیز موثر افتاده، تا آنجا که خلیفه در اداره امور ممکلت از وی استمداد می جسته است. (ذهبی، میزان الاعتدال، ج 3، ص 338) در عیون الاخبار نیز کلماتی در موعظه و نصیحت از وی نقل شده، که حاکی از قدرت کلام و بیان اوست. نامه اش به عمر بن عبدالعزیز هم از جهت لفظ و هم از جهت معنی شایسته ستایش است. آثارش نسبه کثیر بوده است. ابن الندیم مجموعه رسائل او را در دوهزار صفحه نوشته است. (ابن المرتضی، طبقات المعتزله، ص 25 و 26)
غیلان به قدر شهرت یافت، در صورتی که در مسائل دیگر دینی و سیاسی نیز عقاید خاصی داشته است و قائل به نوعی ارجاء بوده است. امامت غیر قرشی را به شرط اینکه پایبند کتاب و سنت باشد و اجماع بر امامتش تحقق یابد جایز می دانسته (ابن الندیم، الفهرست، ص 131). در مساله امر به معروف و نهی از منکر از قیام به سیف طرفداری می کرده و به خروج بر امام جائر عقیده داشته است. لذا تا توانست درباره عدل الهی و عدالت اجتماعی سخنها گفت و از ظلم و بیداد حکام زمانش شکایتها کرده و در افشای اعمال نامشروع و ناروای این عمل به امر هشام انجام می گیرد.» (ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 9، ص350)
جعد از تابعین به شمار آمده است و بی گمان به سبب احاطه بر دانش و فرهنگ زمان خود بوده که توانست است به مقام معلمی خلیفه و پسر خلیفه نائل آید. علاوه بر قول به قدر و آزادی انسان، قائل به خلق قرآن و نفی صفات بوده است (ابن الندیم، الفهرست، ص 401).
بنابر نوشته ابن نباته و ابن تیمیه، او اولین کسی است که قائل به خلق قرآن شده است. بنابر نوشته یافعی، جهم بن صفوان که خود از مطلعان و عالمان زمانش بوده در قول به خلق قرآن و نفی صفات از وی متاثر شده است. از کلام مقدسی برمی آید که جعد زندیق و منکر روز رستاخیز بوده است. شاعری در این باره سروده است:
اتاک قوم برجال جرد
مخالفا ینصردین الجعد
مکذبا یجحد یوم الوعد
منـابـع
محسن جهانگیری- مجموعه مقالات- انتشارات حکمت- تهران- 1383- صفحه 62- 61
حسین صابری- تاریخ فرق اسلامی جلد اول- انتشارات سمت- تهران- 1384- صفحه 88-81
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها