بازگشت از حدیبیه
فارسی 2712 نمایش |وقتی رسول خدا (ص)، از حدیبیه مراجعت کرد، نخست در مرالظهران و سپس در عسفان فرود آمد، در آنجا توشه مسلمانان کم شده بود و مردم از گرسنگى به رسول خدا (ص) شکایت بردند البته هنوز چند شترى همراه مردم باقى مانده بود. گفته شده است که اصحاب در این هنگام گفتند: اى رسول خدا، اجازه بدهید آنها را بکشیم و از گوشت و چربى آن استفاده کنیم، و از پوستش کفش بسازیم. پیامبر (ص) به آنها اجازه داد، وقتى این خبر به اصحاب رسید، عمر ابن خطاب نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت: اى رسول خدا، این کار را مکن. اگر چند حیوان باقى بماند، براى خود مردم بهتر است، حال ما چگونه خواهد بود اگر فردا دشمن را با پای پیاده و گرسنه مقابله کنیم؟ شما خوراکی هاى مردم را از خدا بخواه، و براى آنان دعا فرما. رسول خدا (ص) دستور فرمود تا سفره ها را باز کنند، و جارچى فریاد کشید: هر کس هر مقدار خوراک برایش باقى مانده است در آن بریزد. اشخاصى بودند که فقط یک خرما آوردند، و یا مشتى آرد و سویق آرد آمیخته به روغن و تف داده که گاهى خرما هم به آن مى افزایند، و بیشتر مردم چیزى نیاوردند، و آنچه جمع شد، بسیار اندک بود.
خوراکیها جمع شد و دیگر چیزى باقى نماند، رسول خدا (ص) کنار سفره رفت و دعاى برکت خواند، آنگاه فرمود: کیسه هاى خود را نزدیک بیاورید! و مردم کیسه هاى خود را آوردند. مردها مى آمدند و هر مقدار خوراک مى خواستند بر مى داشتند، حتى بعضی ها آن قدر بر مى داشتند که جایى براى حمل آن نداشتند.
از نظر ما نقل فوق اشکال دارد زیرا:
اولا در این نقل گفته شده: حال ما چگونه خواهد بود اگر فردا دشمن را با پای پیاده و گرسنه مقابله کنیم؟» در صورتی که در جنگ سوار اسب می شوند نه شتر پس بود و نبود شتر در سواره یا پیاده بودن تاثیر ندارد. ثانیا اگر شتر ها را نحر می کردند دیگر گرسنه نمی مانند در حالیکه عمر می گوید: فردا دشمن را با پای پیاده و «گرسنه» مقابله کنیم؟ و (مراجعه شود به الصحیح من سیرة النبی الاعظم (ص) ج16 ص155)
سپس پیامبر (ص) فرمان کوچ را صادر کرد، و چون حرکت کردند، با آنکه تابستان بود باران فراوانى بارید. پیامبر (ص)، فرود آمد و مسلمانان هم همراه آن حضرت فرود آمده و آب نوشیدند. سپس پیامبر (ص) برخاست و خطبه اى ایراد کرد. از عمر بن خطاب نقل شده است که گفت: هنگام بازگشت پیامبر (ص) از حدیبیه همراه آن حضرت راه مى رفتم، از پیامبر (ص) سؤالى کردم ولى ایشان پاسخى ندادند، دوباره و سه باره سؤال کردم باز هم پاسخى ندادند، با خود گفتم اى عمر، مادرت به عزایت بگرید، سه مرتبه از رسول خدا سؤال کردى و پاسخى نگرفتى. گوید: شتر خود را حرکت دادم و از همه مردم پیشى گرفتم، و مى ترسیدم که در مورد رفتار من در حدیبیه و اینکه صلح را دوست نداشتم آیه اى نازل شود. همچنانکه غمگین و ناراحت پیشاپیش مردم حرکت مى کردم، ناگاه جارچى فریاد کشید «عمر بن خطاب»، و چنان وحشتى در دل من افتاد که خدا مى داند، و حرکت کردم و به حضور رسول خدا (ص) رسیدم و سلام دادم.»
و جریان چنان بود که آیات سوره فتح نازل شده بود: «إنا فتحنا لک فتحا مبینا» (فتح/ 1) که خداوند در این سوره پیامبر (ص) را به مغفرت و آمرزش مژده داده است، و اینکه نعمت و یارى خود را بر او تمام خواهد کرد، و هم در مورد کسانى که از فرمان خداوند پیروى مى کنند، و نفاق منافقان، مطالبى بیان شد. وقتی جبرئیل این آیات را فرود آورد، گفت :«اى رسول خدا این فتح، بر تو فرخنده باد» و سپس مسلمانان هم یکی پس از دیگری این پیروزی و عنایت را به حضرت شاد باش گفتند.
آیات نازله آیات سوره فتح بود:
«إنا فتحنا لک فتحا مبینا» سوره 48 آیه 1 «لیغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و یتم نعمته علیک، و یهدیک صراطا مستقیما»، 48: 2 «و ینصرک الله نصرا عزیزا» 48: 3، گفته شده مقصود آن است که پیروز شوى و شرکى باقى نماند. «هو الذى انزل السکینة فى قلوب المؤمنین لیزدادوا إیمانا مع إیمانهم، و لله جنود السماوات و الأرض»، 48: 4 «لیدخل المؤمنین و المؤمنات جنات تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها و یکفر عنهم سیئاتهم و کان ذلک عند الله فوزا عظیما»، 48:. «و یعذب المنافقین و المنافقات و المشرکین و المشرکات الظانین بالله ظن السوء علیهم دائرة السوء» ... 48: 6، ظاهرا این آیه در مورد کسانى است که پیامبر (ص) در راه مکه و مدینه بر آنها گذشت، که از قبایل مزینه، و جهینه، و بنى بکر بودند، و ایشان را دعوت فرمود که همراه او به حدیبیه بیایند و بهانه آوردند، و گفتند که گرفتار زن و بچه و اموال خود هستند، و گمانهاى باطل و آرزوهاى بد داشتند، و مى گفتند: محمد همراه این عده اندک به سوى قومى که خونخواه هستند حرکت مى کند، و از حرکت با رسول خدا خوددارى کردند. «إنا أرسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا لتؤمنوا بالله و رسوله و تعزروه و توقروه و تسبحوه بکرة و أصیلا». 48: 8- 9. «إن الذین یبایعونک إنما یبایعون الله ید الله فوق أیدیهم» 48: 10، اشاره است به هنگامى که پیامبر (ص) دعوت فرمود که زیر درخت با او بیعت کنند، بیعت رضوان در سال ششم هجری. «فمن نکث فانما ینکث على نفسه، سیقول لک المخلفون من الأعراب شغلتنا أموالنا و أهلونا فاستغفر لنا یقولون بألسنتهم ما لیس فی قلوبهم». 48: 11 گویند: اشاره به کسانى است که پیامبر (ص) بر آنها عبور فرمود، و ایشان را به حرکت برانگیخت، و در آغاز کار از ایشان یارى و کمک خواست، ولى آنها گفتند گرفتار زن و فرزند و کار خود هستند، و چون پیامبر (ص) به سلامت به مدینه بازگشت، آنها به حضورش آمدند و گفتند: از اینکه خوددارى کردیم و همراه شما نیامدیم، برایمان طلب آمرزش فرماى. و حال آنکه ایشان به زبانهایشان چیزى مى گویند که در دلشان نیست، و چه براى آنها استغفار بکنى و چه نکنى بر ایشان یکسان است. «بل ظننتم أن لن ینقلب الرسول و المؤمنون إلى أهلیهم أبدا ،و زین ذلک فی قلوبکم» 48: 12 «سیقول المخلفون إذا انطلقتم إلى مغانم لتأخذوها» 48: 15 ... [2]، این هم اشاره به همانهایى است که از همراهى و حرکت با رسول خدا (ص) براى حدیبیه خوددارى کردند،. «قل للمخلفین من الأعراب ستدعون إلى قوم أولی بأس شدید» 48: 16، گویند: منظور از مخلفین همانها هستند که از شرکت در عمره حدیبیه خوددارى کردند، و منظور از قوم که در آیه آمده است ایرانیان یا رومیان و یا قبیله هوازن است، و هم گفته اند: بنى حنیفه اند که با آنها جنگ یمامه پیش آمد.
«تقاتلونهم أو یسلمون فإن تطیعوا یؤتکم الله أجرا حسنا و إن تتولوا کما تولیتم من قبل یعذبکم عذابا ألیما» 48: 16، گویند: منظور این است که اگر از شرکت در آن سرباز بزنید، همچنانکه از شرکت در حدیبیه خوددارى کردید، شما را عذابى دردناک خواهد کرد. «لیس على الأعمى حرج و لا على الأعرج حرج و لا على المریض حرج». 48: 17 گویند: چون آیه 58 سوره نور نازل شد، مردم اشخاص کور و شل و بیماران را هم مشمول آن دانستند، و این آیه در آن مورد نازل شده است. و هم گویند که این آیه در مورد جنگ است.
«لقد رضی الله عن المؤمنین إذ یبایعونک تحت الشجرة» ... 48: 18 گویند: منظور از درخت، درخت بزرگى است که در ریگزارهاى آنجا روییده بود. «فعلم ما فی قلوبهم فأنزل السکینة علیهم و أثابهم فتحا قریبا» 48: 18 منظور این است که صدق نیت آنها را خداوند مى دانست و براى ایشان طمأنینه و آرامش را بر آنها فرو فرستاد، و پاداش داد ایشان را فتحى نزدیک که مقصود صلح قریش است. «و مغانم کثیرة یأخذونها» 48: 19- فعجل لکم هذه 48: 20- منظور فتح خیبر است. «و کف أیدی الناس عنکم» 48: 20- و بازداشت دستهاى مردمان را از شما. گوید: منظور، کسانى از مشرکانند که اطراف لشکر پیامبر (ص) مى گردیدند به امید اینکه گروهى از اصحاب را غافلگیر سازند، و حال آنکه مسلمانان موفق شدند ایشان را اسیر کنند. «و لتکون آیة للمؤمنین» 48: 20- منظور این است که صلح قریش که بدون شمشیر و خونریزى صورت گرفت مایه عبرت است و این خود فتح بزرگى بود. «و اخرى لم تقدروا علیها» یعنی: غنایم دیگرى که به آنها دست نیافتید. گویند: منظور ایران و روم و بنابر قولى مکه است. «ولو قاتلکم الذین کفروا لولوا الأدبار ثم لا یجدون ولیا و لا نصیرا» 48: 22 - منظور این است که، اگر قریش با شما جنگ مى کردند منهزم مى شدند و آنگاه نه از طرف خداوند براى آنها حفاظت و نگهبانى بود، و نه از طرف اعراب کسى ایشان را یارى مى کرد. «سنة الله التى قد خلت من قبل و لن تجد لسنة الله تبدیلا» منظور از سنت الهى قضا و تقدیر خداوندى است در مورد پیروزى و غلبه فرستادگان و پیامبرانش. «و هو الذى کف ایدیهم عنکم و ایدیکم عنهم ببطن مکة من بعد ان اظفرکم علیهم»، گویند: اصحاب رسول خدا (ص) گروهى از مشرکان را در حدیبیه اسیر گرفته بودند و گروهى از مسلمانان در مکه زندانى بودند، و خداوند هر دو طرف را از کشتن اسیران باز داشت و این پیروزى بود. «هم الذین کفروا و صدوکم عن المسجد الحرام و الهدى معکوفا ان یبلغ محله»، منظور این است که قربانیها به مکه نرسید و در واقع در حدیبیه متوقف شد. «و لولا رجال مؤمنون و نساء مؤمنات لم تعلموهم ان تطؤهم فتصیبکم منهم معرة بغیر علم لیدخل الله فى رحمته من یشاء لو تزیلوا لعذبنا الذین کفروا منهم عذابا الیما» گویند: منظور گروهى از زنان و مردان مستضعف در مکه اند، که اگر سپاه اسلام وارد مکه مى شد و بدون آنکه آنها را بشناسند، مى کشتند، گرفتار بلایى بزرگ مى شدند. زیرا گروهى مسلمان را بدون اینکه آنها را بشناسند، مى کشتند، و اگر آنها از نزد کفار مکه مى توانستند بیرون بیایند، ما کافران را شکنجه دردناکى مى دادیم، و شما را با شمشیر بر آنها چیره مى کردیم. «اذ جعل الذین کفروا فى قلوبهم الحمیة حمیة الجاهلیة»، این آیه اشاره به مسأله خوددارى سهیل بن عمرو از نوشتن «بسم الله الرحمن الرحیم» و «محمد رسول الله» در عهدنامه است. «فأنزل الله سکینته على رسوله و على المؤمنین و ألزمهم کلمة التقوى و کانوا أحق بها و أهلها» 48: 26- منظور از کلمه تقوى در این آیه (لا اله الا الله) است که مسلمانان به مراتب از کفار شایسته تر و سزاوارتر براى آن هستند. «لقد صدق الله رسوله الرؤیا بالحق لتدخلن المسجد الحرام» 48: 27 ... «فجعل من دون ذلک فتحا قریبا». 48: 27 منظور از فتح قریب همان صلح حدیبیه است. سپس در عمرة القضا پیامبر (ص) وارد مکه شدند و سر خود را تراشیدند، و گروهى هم همراه آن حضرت سر تراشیدند، و گروهى دیگر ناخن گرفتند یا موى خود را کوتاه کردند، و بعد در سفر حج خود در کمال ایمنى و بدون اینکه از کسى غیر خداوند بترسند، وارد مکه شدند. «محمد رسول الله و الذین معه أشداء على الکفار رحماء بینهم تراهم رکعا سجدا یبتغون فضلا من الله و رضوانا» ... 48: 29 - منظور این است که مسلمانان را با رکوع وسجود خود فضل و رضوان الهى را مى جویند و بر چهره ایشان اثر تواضع و خشوع پیداست.
«مثلهم فی التوراة و مثلهم فی الإنجیل کزرع أخرج شطأه فآزره فاستغلظ فاستوى على سوقه یعجب الزراع» 48: 29 - یعنى مثل اصحاب رسول خدا (ص) در انجیل نیز همچنین است که نخست اندک بودند، سپس بیشتر شدند و افزونى یافتند.
منـابـع
محمد عبدالملک ابن هشام- سیرة ابن هشام جلد 2
ترجمه محمود مهدوى دامغانى- مغازی واقدی
سیدجعفر مرتضی عاملی- الصحیح من سیرة النبی الاعظم (ص)- جلد 16
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها