شروع آفرینش از نظر اسلام و قرآن
فارسی 3630 نمایش |مساله آغاز آفرینش در قرآن با آنچه در تورات و انجیل آمده است. تفاوتهای آشکاری دارد، در قرآن چنین می خوانیم که خلقت هستی در شش دوره بوده است. از جمله کره زمین که قرآن به آن آشکاری می کند. حرکت زمین در آیه زیر به روشنی مورد اشاره قرار گرفته است: «الم نجعل الارض کفاتا؛ آیا ما زمین را متحرک (فراگیر) قرار ندادیم؟» (مرسلات/ 25)
معنای ماده «کفت» و بعضی از مشتقات آن چنین است: «کفت، یکفت، کفتانا، کفتا، کفاتا: اسرع فی العدو و الطیران کالحیدان فی شده.» ماده کفت با مشتقات مزبور به معنای سرعت در دویدن و پریدن با شدت است. همین مدرک برای بیان سرعت، به شعر زیر استشهاد می کند: «مرا کفاتا: اذا ما الماء اسهلها؛ رفتنی سریع، زمانی که رفتن آن را جریان آب تسهیل کرده باشد.» در فرهنگی دیگر چنین آمده است: «کفت، کفتا و کفاتا، و کفتانا: الطائر و غیر اسرع فی الطیران او العدو و تقبض فیه؛ ماده «کفت» با مشتقات مزبور، به معنای سرعت در حرکت است. اگر به پرنده نسبت داده شود، سرعت در پریدن و دویدن است، در حالتی که خود را جمع کرده باشد.»
این ماده در باب مفاعله (مکافته) به معنای مسابقه است. مفسران گذشته درباره همین آیه، تأویلات غیر موجهی را مرتکب شده اند. دلیل این امر روشن است، زیرا اغلب آن ها در ابعاد این مسأله فکری نکرده و اندیشه ای ننموده بودند، ولی علتی برای خلاف مدلول لغوی این ماده دیده نمی شود.
اما در خصوص برخی آیات از قبیل: «الم نجعل الارض مهادا* والجبال اوتادا؛ آیا زمین را محل زیرین قرار ندادیم و کوه ها را میخ های آن؟» (نباء/ 6- 7) احتمال این که مقصود میخ کوبی زمین برای سکون است، منتفی می باشد، زیرا میخ کوبی برای تنظیم قطعات و حرکات کششی در حال حرکت نیز ضرورت داشته و دلالتی بر سکون کششی ندارد، خصوصا به نظر آیه زیر که می فرماید: «و القی فی الارض رواسی ان تمید بکم؛ در روی زمین کوه ها قرار داد، تا شما مضطرب نشوید.» (لقمان/ 10) همچنین، امیرالمومنین (ع) می فرماید: «و وتد بالصخور میدان ارضه؛ و حرکات زمین را با نصب کوه های سر برافرشته تعدیل فرمود.»
دلالت این گونه جملات نسبت به حرکت، بیش از سکون است نیز می فرماید: «و عدل حرکاتها بالراسیات من جلا میدها؛ و حرکات زمین را با سنگ های سنگینش، و به وسیله قله های مرتفع و بلند.» از صخره های بزرگ آن را تعدیل فرمود.
مولف کتاب الهیئه و الاسلام بنا به نقل دو کتاب الاحتجاج و بحارالانوار، از هشام بن حکم از امام جعفر صادق (ع) نقل می کند که امام در انتقاد از منکرین چنین فرمود: اشیاء بر حدوث خود دلالت می کند، از قبیل گردش آسمان ها و زمین و هرچه که در آنها است. از سخنان حضرت علی (ع) چنین می توان برداشت کرد که آسمان های هفت گانه، مانند دیگر کرات در فضا معلق هستند: «و کیف علقت فی الهواء سماوتک؛ ای خداوند! و آسمانهایت را در فضا چگونه معلق نگه داشتی؟» مفهوم معلق بودن آسمانها در فضا این است که: آنها در فضا بدون چسبندگی ظاهری به یک جسم دیگر، ایستاده اند.
آیا دستگاه آفرینش، پس از انفجار، به حالت اولیه باقی مانده است؟ این مسأله با نظر به معارف گذشته بشری، بدون جواب جلوه می کند. یعنی: نه می توان به طرف مثبت آن استدلال کرد و نه به طرف منفی آن، ولی از سایر کاوش های علمی دقیق در سالهای اخیر روشن می شود: تحولات و توسعه بر جهان طبیعت حکمفرماست. از این روست که پییر روسو در تاریخ علوم درباره آبه لومتر می گوید: نام آبه لومتر به عنوان یکی از انقلابی ترین و شجاع ترین مردان جهان علم شهرت یافت و وی نیز به اتفاق انیشتین ( Abert Einstein) ادینگتون ( Arthur Eddington) و لانژون (Langevin) جزو پیامبران نسبیت به شمار رفت.
لومتر در سال 1931 تئوری خود را برای پیشرفت علوم، با تشریفات به جامعه علمی بریتانیا تقدیم کرد. پس از آن دیگر جهان (یعنی میلیون ها سحابی که در دنیای انیشتین جای داشتند) صورت ظاهر دستگاه ساکن خود را از دست داد و به صورت توپی درآمد که هردم در آن می دمند. سرعت انبساط به حدی است که شعاع آن در مدت دو میلیارد سال دو برابر می شود. دو میلیارد سال، یعنی: برابر سن کره زمین. آبه لومتر می گوید: شاید سحابی هایی وجود داشته باشد که سرعت فرار آنها از بس زیاد است، هرگز نور و تصویر آنها نتوانسته به ما واصل شود. اینها برای ما همیشه مجهول خواهد ماند و به جهان یا فضایی غیر از جهان و فضای ما تعلق خواهند داشت.
مسأله توسعه تدریجی فضا و سحابی ها را دانشمندان دیگر نیز مورد تصدیق قرارداده اند. قرآن مجید این مطلب را این گونه منعکس فرموده است: «و السماء بنیناها باید و انا لموسعون؛ و ما آسمان را با قدرت (دست) آفریدیم و ما وسعت دهنده آن هستیم.» (ذاریات/ 47)
بسیاری از مفسران، در خصوص این آیه شریفه نیز مفاهیمی را ذکر کرده اند که با مدلول حقیقی وسعت (که باز شدن و گسترده شدن است) منافات دارد. در آیه دوازدهم سوره طلاق، عدد زمین ها (مانند آسمان ها) هفت ذکر شده است. در خصوص تشخیص این هفت عدد، در میان مفسران اختلافاتی وجود دارد. آن چه از مجموع این آیه و روایات دیگر بر می آید، این است که: عدد زمین ها به اندازه تعداد آسمان هاست. از امام جعفر صادق (ع) نقل شده است که فرمود: هفت آسمان ها محتوی مخلوقات است، ولی هفت زمین این طور نیست، بلکه پنج عدد از آنها مخلوق دارد و دو عدد از آنها خالی بوده و تنها محتوی هواست. از این خبر و نظایر آن، چنین به نظر می رسد که مقصود هفت قاره یا هفت طبقه قشری نیست، بلکه هفت کره مشابه زمین است. آیه ای ازقرآن کریم صریحا ما را بر وجود جانداران در آسمان دلالت می کند. «و من آیاته خلق السماوات و الارض و مابث فیهما من دابه؛ و از نشانه های او، آفرینش آسمان ها و زمین و انتشار دادن هر نوع جاندار در آنها است.» (شوری/ 29)
قرآن مجید برای آینده تمام کرات فضایی و آسمانها، دگرگونی اساسی را ترسیم و تثبیت می کند. در این مبحث، بعضی از آیات مربوطه را به عنوان نمونه ذکر کرده، سپس خلاصه استنتاج مضامین آنها را بیان می کنیم:
«اذا وقعت الواقعه* لیس لو قعتها کاذبه* خافضه رافعه* اذا رجت الارض رجا * وبست الجبال بسا* فکانت هباء منبثا؛ هنگامی که آن حادثه (قیامت) به وقوع پیوست. وقوع چنان روزی دروغ نیست. روزی است پست کننده و بلند کننده. هنگامی که زمین به شدت حرکت کرده و کوهها بشکنند و مانند غباری پراکنده شوند.» (واقعه/ 1- 6)
«فاذا نفح فی الصور نفخه واحده* وحملت الارض و الجبال فدکتا دکه واحده* فیومئذ وقعت الواقعه* و انشقت السماء فهی یومئذ واهیه؛ و زمانی که در صور یکدم دمیده شود، و زمین و کوه ها از جای خود برداشته شده و به یکباره شکسته شوند. در چنین روزی است که واقعه (قیامت) واقع شده و آسمان از هم خواهد شکافت، پس آن در چنین روزی بسیار سست خواهد شد.» (حاقه/ 13- 16)
«یوم تکون السماء کالمهل* وتکون الجبال کالعهن؛ روزی که آسمان ذوب شده و کوه ها مانند پنبه نرم شوند.» (معارج/ 8- 9)
«یوم تمور السماء مورا*و تسیر الجبال سیرا؛ روزی که آسمان با حرکت سریع خود به جریان بیفتد و کوه ها شروع به سیر (حرکت) نمایند، حرکت کردنی.» (طور/ 9- 10)
«فاذا انشقت السماء فکانت ورده کالدهان؛ هنگامی که آسمان از هم شکاف بردارد و رنگ سرخ مایل به زردی به خود بگیرد و مانند روغن ذوب شده شود.» (رحمن/ 37)
«اذا الشمس کورت* و اذا النجوم انکدرت * و اذا الجبال سیرت* و اذا العشار عطلت* و اذا الوحوش حشرت* و اذا البحار سجرت* و اذا النفوس زوجت* و اذا المووده سئلت* بأی قتلت* و اذا الصحف نشرت* و اذا السماء کشطت؛ زمانی که آفتاب تیره و تاریک شود. و هنگامی که ستارگان تیره گردند. و هنگامی که کوه ها برای گردیدن به حرکت درآیند. و هنگامی که شتران حامله، رها و معطل شوند. و هنگامی که حیوانات وحشی، محشور (گرد آورده) شوند. و هنگامی که دریاها (شیرین و شور آنها) به هم مخلوط گردند. و هنگامی که نفوس با آبدان خود آمیزش کنند. و درباره دختران زنده به گور سوال شود که: آنها به چه گناهی کشته شده اند؟ و هنگامی که نامه اعمال باز گردد، و هنگامی که آسمان از جایش کنده شود.»(تکویر/ 1- 11)
«اذا السماء انفطرت* و اذا الکواکب انتثرت* و اذا البحار فجرت؛ هنگامی که آسمان از هم بشکافد و ستارگان از هم بپاشند. دریاها به یکدیگر راه یافته مخلوط شوند.» (انفظار/ 1- 3)
«اذا السماء انشقت* واذنت لربها و حقت* واذا الارض مدت* و القت ما فیها و تخلت* و اذنت* واذنت لربها و حقت؛ هنگامی که آسمان از هم بگسلد و از خدایش بشنود و تصدیق (اطاعت) کند و امر شایسته خود را انجام دهد. و هنگامی که زمین هموار شود و آن چه را که در درونش است، بیرون افکند و چیزی در آن باقی نماند و از خدایش بشنود و اطاعت کند و امر شایسته خود را انجام دهد.» (انشقاق/ 1- 5)
اینها، تنها نمونه ای از آیات قرآن مجید است که سرنوشت قطعی آینده نظام طبیعت را توضیح می دهد. برای شناسایی های علمی دگرگونی هایی که در انتظار کرات و زمین و فضا می باشد، استدلال های فراوانی می توان ارائه کرد. به عنوان مثال، تاریکی خورشید و گسیختن رابطه منظومه شمسی، چیزی است که امروز یکی از بررسی های نجمومی ساده محسوب می شود.
نکته دیگزی که دقیقا باید مورد توجه واقع شود، این است که: بعضی ها گمان کرده اند چون قرآن از طرف خداوند است، بنابراین باید هه تفصیلات علوم و صنایع (در همه دوره های تاریخ) را بیان کند: از تیشه یک باغبان گرفته تا اندازه حرارت تنور پیرزنی که تنورش را برای پختن نان خود مهیا می کند، تا جهان اتم ها و کهکشان ها! عده ای دیگر نیز معتقدند: قرآن نه تنها به صورت کلی، بلکه به صورت مشروح تمام مسائل علمی و صنعتی را بیان کرده است، جز این که: ما توانایی تفسیر و کشف آنها را نداریم.
به نظر می رسد این قبیل تفکرات، پایه و مبنای صحیحی ندارد، زیرا چیزی که شأن پیغمبران و کتب آسمانی است، بیان راه سعادت مطلق انسانی در دو جهان محدود و نامحدود می باشد. به عبارت روشن تر: آنها آمده اند انسان را تفسیر کرده و آن چه را که به عنوان بایستگی و شایستگی برای او مربوط است، ابلاغ نمایند. این کار توسط همه پیامبران و کتب آسمانی آنها در هر دوره انجام داده شده است. آنان خصوصا پیامبر اسلام و قرآن مجید درباره لزوم شناسایی انسان و جهان خارجی حداکثر تاکید را به عمل آورده اند. از طرف دیگر، خداوند متعال عقل و هوش و حواس و سایر غرایز را به صورت تکوینی به انسان عطا فرموده و سپس همچنان که گفتیم به منظور درک انسان و جهان و شناخت شایستگی های هر دو جهان، حداکثر ترغیب و تحریک را نموده است. بنابراین، احتیاجی نیست خداوند پیامبری بفرستد تا به مردم تعلیم بدهد جهت در سوزن نمودن نخ، سرنخ را مرطوب و به گونه ای تنظیم کنند که از سوراخ سوزن عبور کند!
آری بیان مقداری از اصول کلی برای شناخت خود مبدأ اعلا و یا آغاز و انجام انسان ضرورت دارد. وانگهی، تصور این که خداوند بزرگ باید تمامی علوم و صنایع را در کتب آسمانی به واسطه پیامبران به مردم ارائه بدهد، بدون تردید تصور محالی بیش نیست. زیرا تکامل و پیشرفت شناسایی های بشر در گستره طبیعت به تدریج انجام گرفته، و چنین است که قدرت تفکرات انسانی و تماس او با جهان طبیعت، به تدریج و با گذشت زمان افزایش می یابد، به طوری که انسان و پیشتازان انسانی هر زمانی یک دسته از معلومات و شناسایی های مخصوص به خود را دارا می باشند. از این رو، چگونه ممکن است پیامبران تمام مراحل شناسایی را در یک کتاب گردآوری نموده و به مردم ارائه دهند؟
بی شک، این امر منطقی نیست، زیرا: اولا، معلومات هر دوران، مناسب تفکرات و توانایی دریافت انسان های آن دوران بوده و ممکن است برای دوران دیگر، به کلی غلط یا مفهوم باشد ثانیا، اگر بنا بود رسولان الهی معلومات هر دوران را، با انتقاد و غلط بودن آنها ارائه دهند، هزاران هزار کتاب در هر دوره می باید عرضه می شد.
ممکن است این توهم ایجاد شود: چه اشکالی داشت خداوند بشر را از ابتدا به گونه ای می آفرید که فکر او توانایی درک واقعیات را بدون اشتباه دارا باشد؟ این توهم، بسیار سست و بی ارزش می باشد، زیرا مانند این است که بگوییم: بسیار مناسب بود که خداوند هنگام آفریدن انسان ها، آنان را مانند چهل سالگیشان خلق می نمود! در مجموع: ضرورت تطور افکار از یک طرف و نامحدود بودن شناسایی ها از طرف دیگر، مانع از این است که کتاب های آسمانی حقیقی درباره تمامی حقایق جهان طبیعت گفتگو به عمل آورند.
آن چه وظیفه پیغمبر و کتاب اوست، تفسیر انسان و بیان راه های سعادت او می باشد. اگر کسی کوچک ترین اطلاعی از معلومات امروزه بشری درباره انسان ها داشته باشد، تردیدی نخواهد کرد که مسائل علمی در برابر شناخت انسان و وظیفه او بسیار ناچیز بوده و اصلا قابل اشاره و بیان نیست. آری، نباید در کتب آسمانی و از زبان پیام آوران الهی، کوچک ترین مطلبی که خلاف یک پدیده علمی قطعی باشد، دیده و یا شنیده شود. در غیر این صورت، بدون شک، به ماورای طبیعت مستند نخواهد بود. باری ممکن است مطالبی از کتاب یا پیامبری دیده شود که علوم دورانی معین بدون این که مخالفتی داشته باشد، از تفسیر آن عاجز بماند. وجود این گونه مطالب، خللی در پیوستگی کتاب و آن پیغمبر به ماورای طبیعت وارد نخواهد آورد.
منـابـع
محمدتقی جعفری- آفرینش و انسان- صفحه 38- 46
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها