معراج پیامبر اکرم از نظر آیات قرآن

فارسی 9226 نمایش |

مشهور و معروف در میان دانشمندان اسلام این است که پیامبر (ص) به هنگامى که در مکه بود در یک شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصی در بیت المقدس به قدرت پروردگار آمد، و از آنجا به آسمانها صعود کرد، و آثار عظمت خدا را در پهنه آسمان مشاهده نمود و همان شب به مکه بازگشت. و نیز مشهور و معروف آن است که این سیر زمینى و آسمانى را با جسم و روح تواما انجام داد. ولى از آنجا که این یک موضوع فوق العاده شگرفى است، جمعى به توجیه آن پرداخته و آن را به معراج روحانى تفسیر کرده ‏اند که چیزى شبیه یک خواب یا مکاشفه روحى خواهد بود، اما این موضوع کاملا با ظواهر آیات مخالف است چرا که ظاهر آیات به مساله جسمانى بودن گواهى می دهد. خداوند در قرآن می فرماید: «سبحان الذی أسری بعبده لیلا من المسجد الحرام إلى المسجد الأقصى الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا إنه هو السمیع البصیر؛ پاک و منزه است خدایى که بنده ‏اش را در یک شب از مسجد الحرام به مسجد اقصى که گرداگردش را پر برکت ساختیم برد، تا آیات خود را به او نشان دهیم او شنوا و بیناست.» (اسراء/ 1)
در اینجا در کمال صراحت یک سفر غیر عادی جسمانی را برای رسول الله نقل می کند. در زمانیکه مرکب تندرو آن روز شتر بوده و جت و هواپیما نبوده است. رسول الله از مسجدالحرام به فلسطین در شبی سفر کند!! یه غیر از معجزه نمی توان چیز دیگری بر آن نام نهاد. وقتی این آیه نازل شد کفار قریش گفتند تو چه دلیلی داری بر این مطلب که در آن شب سیر کردی؟ رسول الله در جواب آنان، خصوصیات قافله ای که از شام به مکه می آمد نقل کرد که در فلان جا اطراق کرده بودند و چنین و چنان با یکدیگر گفتگو می کردند و بر کفار قریش معلوم شد که او را از کنار قافله گذشته است. نخستین آیه این سوره از مساله اسراء یعنى سفر شبانه پیامبر (ص) از مسجد الحرام به مسجد اقصى (بیت المقدس) که مقدمه ‏اى براى معراج بوده است سخن می گوید، این سفر که در یک شب و مدت کوتاهى صورت گرفت حداقل در شرایط آن زمان از طرق عادى به هیچوجه امکان پذیر نبود، و جنبه اعجاز آمیز و کاملا خارق العاده داشت.
نخست می گوید: منزه است آن خداوندى که بنده ‏اش را در یک شب از مسجد الحرام به مسجد اقصى برد. این سیر شبانه خارق العاده: به خاطر آن بود که بخشى از آیات عظمت خود را به او نشان دهیم. و در پایان اضافه می کند خداوند شنوا و بینا است. اشاره به اینکه اگر خداوند پیامبرش را براى این افتخار برگزید بی دلیل نبود، زیرا او گفتار و کردارى آن چنان پاک و شایسته داشت که این لباس بر قامتش کاملا زیبا بود، خداوند گفتار پیامبرش را شنیده و کردار او را دیده و لیاقتش را براى این مقام پذیرفته بود. بعضى از مفسران این احتمال را نیز در جمله فوق داده ‏اند که منظور از آن تهدید منکران این اعجاز است که خداوند سخنانشان را می شنود و اعمالشان را می بیند و از توطئه آنها آگاه است.
این آیه در عین فشردگى بیشتر مشخصات این سفر شبانه اعجاز آمیز را بیان می کند:
1- جمله اسرى نشان می دهد که این سفر، شب هنگام واقع شد، زیرا اسراء در لغت عرب به معنى سفر شبانه است، در حالى که کلمه سیر به مسافرت در روز گفته می شود.
2- کلمه لیلا در عین اینکه تاکیدى است براى آنچه از جمله اسراء فهمیده می شود، این حقیقت را نیز بیان می کند که این سفر، به طور کامل در یک شب واقع شد، و مهم نیز همین است که فاصله میان مسجدالحرام و بیت المقدس که بیش از یکصد فرسخ است و در شرائط آن زمان می بایست روزها یا هفته‏ ها بطول‏ بیانجامد، تنها در یک شب رخ داد.
3- کلمه عبد نشان می دهد که این افتخار و اکرام به خاطر مقام عبودیت و بندگى پیامبر (ص) بود، چرا که بالاترین مقام براى انسان است که بنده راستین خدا باشد، جز بر پیشگاه او جبین نساید، و در برابر فرمانى جز فرمان او تسلیم نگردد، هر کارى می کند براى خدا باشد و هر گام بر می دارد رضاى او را بطلبد.
4- هم چنین تعبیر به عبد نشان می دهد که این سفر در بیدارى واقع شده. و این سیر جسمانى بوده است نه روحانى، زیرا سیر روحانى معنى معقولى جز مساله خواب یا حالتى شبیه به خواب ندارد، ولى کلمه عبد نشان می دهد که جسم و جان پیامبر (ص) در این سفر شرکت داشته، منتها کسانى که نتوانسته‏ اند این اعجاز را درست در فکر خود هضم کنند احتمال روحانى بودن را به عنوان توجیهى براى آیه ذکر کرده ‏اند، در حالى که می دانیم اگر کسى به دیگرى بگوید من فلان شخص را به فلان نقطه بردم مفهومش این نیست که در عالم خواب یا خیال بوده یا تفکر اندیشه او به چنین سیرى پرداخته است.
5- آغاز این سیر که مقدمه‏ اى بر مساله معراج به آسمانها بوده، مسجد الحرام در مکه و انتهاى آن مسجد الاقصى در قدس بوده است.
البته در اینکه پیغمبر (ص) از کنار خانه کعبه به این سیر پرداخت و یا در خانه یکى از بستگانش بود، (و از آنجا که به همه شهر مکه گاهى به عنوان احترام، مسجدالحرام گفته می شود این تعبیر در آیه ذکر شده است) در میان مفسران گفتگو است، ولى بدون شک ظاهر آیه این است که مبداء سیر او مسجدالحرام بوده است.
6- هدف از این سیر، مشاهده آیات عظمت الهى بوده، همانگونه که دنباله‏ این سیر در آسمانها نیز به همین منظور انجام گرفته است تا روح پر عظمت پیامبر (ص) در پرتو مشاهده آن آیات بینات، عظمت بیشترى یابد، و آمادگى فزونترى براى هدایت انسانها پیدا کند، نه آن گونه که کوته ‏فکران می پندارند که پیامبر (ص) به معراج رفت تا خدا را ببیند!، به گمان اینکه خدا محلى در آسمانها دارد!! به هر حال پیامبر (ص) گرچه عظمت خدا را شناخته بود، و از عظمت آفرینش او نیز آگاه بود، ولى شنیدن کى بود مانند دیدن! در آیات سوره نجم که به دنباله این سفر، یعنى معراج در آسمانها اشاره می کند نیز می خوانیم «لقد رأی من آیات ربه الکبرى؛ او در این سفر آیات بزرگ پروردگارش را مشاهده کرد.» (نجم/ 18)
7- جمله «بارکنا حوله» بیانگر این مطلب است که مسجدالاقصى علاوه بر اینکه خود سرزمین مقدسى است اطراف آن نیز سرزمین مبارک و پر برکتى است و این ممکن است اشاره به برکات ظاهرى آن بوده باشد، چرا که می دانیم در منطقه ‏اى سرسبز و خرم و مملو از درختان و آبهاى جارى و آبادیها واقع شده است. و نیز ممکن است اشاره به برکات معنوى آن بوده باشد، زیرا این سرزمین مقدس در طول تاریخ کانون پیامبران بزرگ خدا، و خاستگاه نور توحید و خدا پرستى بوده است.
8- جمله «إنه هو السمیع البصیر» همان گونه که گفتیم اشاره به این است که بخشش این موهبت به پیامبر (ص) بى حساب نبوده بلکه به خاطر شایستگیهایى بوده که بر اثر گفتار و کردارش پیدا شد و خداوند از آن به خوبى آگاه بود.
9- ضمنا کلمه سبحان دلیلى است بر اینکه این برنامه پیامبر (ص) خود نشانه ‏اى بر پاک و منزه بودن خداوند از هر عیب و نقص است.
10- کلمه من در من آیاتنا نشان می دهد که آیات عظمت خداوند آن قدر زیاد است که پیامبر (ص) با تمام عظمتش در این سفر پر عظمت تنها گوشه ‏اى از آن را مشاهده کرده است.
همچنین خداوند در سوره نجم در آیات 13 تا 18 می فرماید: «و لقد رآه نزلة أخری* عند سدرة المنتهی* عندها جنة المأوی* إذ یغشى السدرة ما یغشی* ما زاغ البصر و ما طغی* لقد رأی من آیات ربه الکبری؛ و بار دیگر او را مشاهده کرد. نزد سدرة المنتهى! که جنت الماوى در آنجا است. در آن هنگام که چیزى (نور خیره کننده ‏اى) سدرة المنتهى را پوشانده بود. و چشم او هرگز منحرف نشد و طغیان ننمود. او پاره ‏اى از آیات و نشانه ‏هاى بزرگ پروردگارش را مشاهده کرد.»
این آیات درباره مساله وحى و ارتباط پیامبر (ص) با خداوند و شهود باطنى او است. می فرماید: بار دیگر پیامبر (ص) او را مشاهده کرد. و این شهود در کنار سدرة المنتهى روى داد. همانى که جنة الماوى و بهشت برین در کنار آن است. در آن هنگام که چیزى سدرة المنتهى را فرا گرفته، و پوشانده بود.اینها واقعیاتى بود که پیامبر مشاهده کرده و چشم او هرگز منحرف نشد و طغیان ننمود و تصورات باطل را در لباس حق ندید. او بخشى از آیات و نشانه‏ هاى بزرگ پروردگارش را در آنجا مشاهده کرد. نزلة به معنى یک بار نازل شدن است، بنابراین نزلة أخری یعنی در یک نزول دیگر. از این تعبیر استفاده می شود که دو بار نزول رخ داده و این ماجرا مربوط به نزول دوم است.
سدرة (بر وزن حرفة) مطابق آنچه غالبا مفسران علماى لغت گفته ‏اند درختى است پر برگ و پر سایه، و تعبیر به سدرة المنتهی اشاره به درخت پر برگ و پر سایه ‏اى است که در اوج آسمانها، در منتهاالیه عروج فرشتگان و ارواح شهداء، و علوم انبیاء، و اعمال انسانها قرار گرفته، جایى که ملائکه پروردگار از آن فراتر نمی روند، و جبرئیل نیز در سفر معراج به هنگامى که به آن رسید متوقف شد. درباره سدرة المنتهى هر چند در قرآن مجید توضیحى نیامده، ولى در اخبار و روایات اسلامى توصیفهاى گوناگونى پیرامون آن آمده، و همه بیانگر این واقعیت است که انتخاب این تعبیر به عنوان یک نوع تشبیه، و به خاطر تنگى و کوتاهى لغات ما از بیان اینگونه واقعیات بزرگ است.در حدیثى از پیامبر اسلام (ص) نقل شده است که فرمود: «رایت على کل ورقة من اوراقها ملکا قائما یسبح الله تعالى؛ من بر هر یک از برگهاى آن فرشته‏ اى دیدم که ایستاده بود و تسبیح خداوند را می کرد.»
در حدیث دیگرى از امام صادق (ع) نقل شده است که رسول خدا (ص) فرمود: «انتهیت الى سدرة المنتهى، و اذا الورقة منها تظل امة من الامم؛ من به سدرة المنتهى رسیدم و دیدم در سایه هر برگى از آن امتى قرار گرفته ‏اند!» این تعبیرات نشان می دهد که هرگز منظور درختى شبیه آنچه در زمین می بینیم نبوده، بلکه اشاره به سایبان عظیمى است در جوار قرب رحمت حق که فرشتگان بر برگهاى آن تسبیح می کنند و امتهایى از نیکان و پاکان در سایه آن قرار دارند. جنة الماوى به معنى بهشتى است که محل سکونت است و در اینکه این کدام بهشت است؟ در میان مفسران گفتگو است، بعضى آن را همان بهشت جاویدان (جنة الخلد) می دانند که در انتظار تمام اهل ایمان و پرهیزگاران است، و محل آن را در آسمان می دانند، و آیه 19 سوره سجده را شاهد بر آن می دانند: «فلهم جنات المأوی نزلا بما کانوا یعملون؛ براى مؤمنان صالح العمل باغهاى بهشت است که در آن ساکن می شوند، و این وسیله پذیرایى از آنهاست در مقابل اعمالى که انجام می دادند.» چرا که این آیه به قرینه آیه بعد از آن مسلما از بهشت جاویدان سخن می گوید.
ولى از آنجا که در جاى دیگر می خوانیم «و سارعوا إلی مغفرة من ربکم و جنة عرضها السماوات و الأرض؛ براى رفتن به سوى مغفرت پروردگار و بهشتى که وسعت آن آسمانها و زمین است بر یکدیگر پیشى گیرید.» (آل عمران/ 133) بعضى این معنى را بعید شمرده ‏اند، زیرا ظاهر آیات مورد بحث نشان می دهد که جنة الماوى در آسمان است و غیر از بهشت جاویدان است که‏ ماوى در اصل به معنى محل انضمام است، و از آنجا که سکونت افراد در یک مکان سبب انضمام آنها به یکدیگر است این واژه به محل سکونت اطلاق شده است.
وسعتش به اندازه تمام آسمانها و زمین می باشد. به همین جهت گاهى آن را به جایگاه ویژه ‏اى از بهشت تفسیر کرده ‏اند که در کنار سدرة المنتهى است، و محل خاصان و مخلصان است. و گاه گفته‏ اند به معنى بهشت برزخى است که ارواح شهداء و مؤمنان موقتا به آنجا می روند. تفسیر اخیر از همه مناسبتر به نظر می رسد، و از امورى که به روشنى بر آن گواهى می دهد این است که در بسیارى از روایات معراج آمده است که پیغمبر (ص) عده ‏اى را در این بهشت متنعم دید، در حالى که می دانیم هیچکس در بهشت جاویدان قبل از روز قیامت وارد نمی شود، زیرا آیات قرآن به خوبى دلالت دارد که پرهیزگاران در قیامت بعد از محاسبه، وارد بهشت می شوند، نه بلافاصله بعد از مرگ، و ارواح شهداء نیز در بهشت برزخى قرار دارند، زیرا آنها نیز قبل از قیام قیامت وارد بهشت جاویدان نمی شوند.
آیه ما زاغ البصر و ما طغی اشاره به این معناست که چشم پیامبر (ص) در مشاهده خود نه چپ و راست شد، و نه از حد و مقصد تجاوز کرد، و آنچه را دید عین واقعیت بود زیرا زاغ از ماده زیغ به معنى انحراف به چپ و راست است، و طغى از ماده طغیان به معنى تجاوز از حد است. به تعبیر دیگر انسان به هنگام مشاهده چیزى، وقتى به اشتباه می افتد که دقیقا به خود آن توجه نکند یا به چپ و راست، یا ماوراء آن بنگرد. جمع کثیرى از مفسران آیات را ناظر به ملاقات پیامبر (ص) براى دومین بار با جبرئیل، در صورت اصلیش، دانسته ‏اند، و می گویند منظور این است که بار دیگر رسول خدا (ص) به هنگام نزول از معراج در کنار سدرة المنتهى جبرئیل را در صورت اصلیش دید، و چشم او در مشاهده این صحنه هرگز گرفتار اشتباهى نشد. پیامبر در اینجا بعضى از آیات بزرگ حق را مشاهده کرد که منظور از آن یا همان صورت واقعى جبرئیل است، و یا بعضى از آیات عظمت آسمانها و عجائب آن، و یا هر دو. ولى اشکالاتى بر این تفسیر وارد است، از جمله: تعبیر به نزلة أخری (در یک نزول دیگر) طبق این تفسیر مفهوم روشنى ندارد، و اما بر طبق تفسیر دوم پیغمبر اکرم (ص) در یک شهود باطنى دیگر به هنگام معراج بر فراز آسمانها ذات پاک خدا را مشاهده کرد، و به تعبیر دیگر خداوند بار دیگر بر قلب پاک او نزول فرمود (نزلة أخری) و شهود کامل تحقق یافت، در محلى که منتها الیه قرب الى الله از سوى بندگان است، در کنار سدرة المنتهى، در آنجا که جنة الماوى قرار دارد، در حالى که سدرة المنتهى را حجابهایى از نور پوشانده بود. دیده قلب پیامبر (ص) در این شهود هرگز به غیر حق نیفتاد، و جز او ندید، و در همانجا بود که نشانه ‏هاى عظمت خداوند را در آفاق و انفس نیز مشاهده کرد.
مساله شهود باطنى یک نوع درک و دیدى است که نه شباهت با ادراکات عقلى دارد، و نه با ادراکات حسى که انسان از طریق حواس ظاهر آن را درک می کند، و از جهاتى می توان آن را شبیه علم انسان به وجود خود و افکار و تصورات خود دانست. توضیح اینکه: ما به وجود خود یقین داریم، افکار خود را درک می کنیم، از اراده و تصمیم و تمایلات خود با خبریم، ولى این آگاهى نه از طریق استدلال براى ما حاصل شده، و نه از طریق مشاهده ظاهرى، بلکه این یک نوع شهود باطنى براى ما است که از این طریق به وجود خود و روحیات خود واقفیم. به همین دلیل علمى که از ناحیه شهود باطنى حاصل می شود هیچگونه خطا در آن راه ندارد، زیرا نه از طریق استدلال است که خطایى در مقدمات آن حاصل شود، و نه از طریق حس است که خطایى از طریق حواس در آن راه یابد. ما نمیتوانیم حقیقت شهودى را که پیامبر (ص) در آن شب تاریخى معراج نسبت به خداوند پیدا کرد دریابیم.


معراج یک واقعیت مسلم است‏
در میان دانشمندان اسلام در اصل مساله معراج سخنى نیست، چه اینکه هم آیات قرآن در اینجا و در آغاز سوره اسراء بر آن گواهى می دهد، و هم روایات متواتر، منتها بعضى که به خاطر پیشداوری هایى نتوانسته ‏اند این را بپذیرند که پیامبر (ص) با جسم و روح خود به آسمانها پرواز کرده، آن را به معراج‏ روحانى و چیزى شبیه حالت خواب تفسیر کرده ‏اند! در حالى که این پرواز جسمانى پیامبر (ص) نه اشکال عقلى دارد، و نه اشکالى از ناحیه علوم روز، که شرح آن را در تفسیر سوره اسراء به طور مبسوط بیان شده است. .بنابراین دلیلى ندارد که ما ظاهر آیات و صریح روایات را به خاطر استبعادات رها سازیم. از این گذشته تعبیرات آیات فوق نشان می دهد که گروهى در این مساله به مجادله برخاسته بودند، تاریخ نیز می گوید: مساله معراج جنجالى در میان مخالفان برانگیخت. اگر پیامبر (ص) مدعى معراج روحانى و چیزى شبیه خواب بود، این جنجال استبعادى نداشت.

هدف معراج‏
رسیدن پیامبر (ص) به شهود باطنى از یک سو، و دیدن عظمت خداوند در پهنه آسمانها با همین چشم ظاهر از سوى دیگر بوده است، که هم در آخرین آیه مورد بحث در اینجا (لقد رأی من آیات ربه الکبری) و هم در آیه 1 سوره اسراء (لنریه من آیاتنا) به آن اشاره شده است و نیز به مسائل زیاد و مهمى از فرشتگان و بهشتیان و دوزخیان و ارواح انبیا آگاهى یافت که در طول عمر مبارکش الهام بخش او در تعلیم و تربیت خلق خدا بود. از جمله واضحات است که هدف از معراج این نبوده که پیامبر (ص) به دیدار خدا در آسمانها بشتابد! آن چنان که ساده ‏لوحان پنداشته ‏اند که متاسفانه بعضى از دانشمندان غربى به خاطر ناآگاهى یا دگرگون ساختن چهره اسلام در نظر دیگران، آن را نقل کرده ‏اند، از جمله اینکه گیورگیو در کتاب محمد پیامبرى که از نو باید شناخت می گوید محمد در سفر معراج به جایى رسید که صداى قلم خدا را می شنید و می فهمید که خدا مشغول نگهدارى حساب افراد می باشد! ولى با اینکه صداى قلم خدا را می شنید او را نمی دید! زیرا هیچکس نمی تواند خدا را ببیند ولو پیغمبر باشد. (محمد پیغمبرى که از نو باید شناخت/ صفحه 125)
این نشان می دهد که مخصوصا قلم از نوع قلم چوبى است! که به هنگام حرکت روى کاغذ تحریر می لرزد و صدا می کند!! و امثال این خرافات و لاطائلات. نه، هدف این بوده که روح بزرگ پیامبر (ص) با مشاهده اسرار عظمت خدا را در سراسر جهان هستى، مخصوصا عالم بالا که مجموعه‏ اى است از نشانه ‏هاى عظمت او مشاهده کند، و باز هم درک و دید تازه ‏اى براى هدایت و رهبرى انسانها بیابد. این هدف صریحا در آیه یک سوره اسراء و آیه 18 سوره نجم آمده است. روایت جالبى نیز در این زمینه از امام صادق (ع) در پاسخ سؤال از علت معراج نقل شده است که فرمود: «ان الله لا یوصف بمکان، و لا یجرى علیه زمان،و لکنه عز و جل اراد ان یشرف به ملائکته و سکان سماواته، و یکرمهم بمشاهدته، و یریه من عجائب عظمته ما یخبر به بعد هبوطه؛ خداوند هرگز مکانى ندارد، و زمان بر او جریان نمی گیرد، ولکن او می خواست فرشتگان و ساکنان آسمانش را با قدم گذاشتن پیامبر در میان آنها احترام کند و نیز از شگفتیهاى عظمتش به پیامبرش نشان دهد تا پس از بازگشت براى مردم بازگو کند.»

منـابـع

ناصر مکارم شیرازی- تفسير نمونه- جلد 12 صفحه 12-9 و 17

مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن- جلد 1 و 2 صفحه 235-234

ناصر مکارم شیرازی- تفسير نمونه- جلد ‏22 صفحه 502-496

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد