فرقه نصیریه یا انصاریه (علویه)

نصیریه را انصاریه و علویه نیز گویند و منسوب به ابن نصیر نامى هستند که در قرن پنجم از شیعه امامیه منشعب شدند و در غرب سوریه و جنوب شرقى ترکیه امروزى پراکنده اند، از شاخه تشیع افراطى، غالى، کوفه که تا دوران معاصر باقى مانده اند.

ریشه شناسى
خود نصیریه این نام را مشتق از اسم نام پیشوایان ابن نصیر مى دانند. در متون اسلامى این نام قبل از تأسیس این فرقه در لاذقیه در قرن پنجم، در سوریه ثبت نشده است.

پراکندگى کنونى
مرکز نصیریه در سوریه، در جبل انصاریه است که امروزه به جبل العلویین معروف است. نصیریه از این کانون پراکنده شده و در بخش هایى از دشت هاى اطراف ساکن شده اند. با این وجود، شهرهاى اطراف جبل همواره اکثریتى غیر نصیرى داشته اند، لاذقیه، طرطوس، حمص، مصیاف. در سال 1964 تعداد نصیریه در سوریه 600 هزار نفر یا یازده درصد جمعیت کشور برآورد شد، آمار جدیدترى وجود ندارد. در لبنان اقلیتى نصیرى در مجاورت جنوب مرز سوریه وجود دارد. در میان مرزهاى کنونى ترکیه، اقلیت هاى بزرگى در انطاکیه و در جنوب شرق اسکندرون یافت مى شوند. از قرن نوزدهم مهاجر نشین هاى نصیرى در سیلیسیا، به ویژه در طرسوس و آدنا تأسیس شده اند،تقریبا 80 هزار نفر در 1921، رقم کنونى معلوم نیست.

خاستگاه

این فرقه در اواسط قرن سوم در عراق شکل گرفت. به گفته نوبختى، محمد بن نصیر نمیرى از حامیان امام دهم شیعیان، على الهادى (ع) بود. او براى این امام سرشتى الوهى قائل شد، که به همین دلیل مورد لعن وى قرار گرفت (کشى 520، 999) و براى خود مدعى شأن پیامبرى شد و به تناسخ و اباحه معتقد بود. محمد بن موسى بن حسن بن فرات جعفى، کاتب دربار بغداد از او حمایت مى کرد (کشى 302، 554). بنابر سنت نصیرى، ابن نصیر شاگرد مورد علاقه امام یازدهم حسن عسکرى (ع) بود و این امام وحى جدیدى را به او سپرد که هسته اصلى عقاید نصیرى را تشکیل داد. در قدیمى ترین منابع، نوبختى، قمى، بغدادى، این فرقه نصیریه برگرفته از نسبت ابن نصیر نامیده مى شد، از قرن پنجم به بعد عنوان نصیریه رایج شد، (استرابادى، منهج المقال 314). نوشته هاى نصیریان، سلسله شاگردان مؤسس این فرقه را که در سنت عقاید سرى این فرقه، قدرت را در اختیار داشتند، براى ما آشکار کرده است. از محمد بن جندب جانشین ابن نصیر، جز نام، اطلاع دیگرى نداریم. شاگرد او ابومحمد عبدالله جنبلانى (م 287) ظاهرا مهاجرى ایرانى بوده است، جنبلاء میان کوفه و واسط قرار دارد. احتمالا او مسبب ویژگى هاى به ظاهر ایرانى عقاید نصیرى بوده است، مثلا اقتباس جشن هاى ایرانى مربوط به اعتدالین، نوروز و مهرگان، که از سوى نصیریان به عنوان روزهاى تجلى الوهیت على (ع) در خورشید گرامى داشته مى شود. جنبلانى شخصیت مطرح در کتاب الاکوار و الادوار النورانیه است که نقل قول هاى بسیارى از آن، در تقویم جشن هاى نصیریان باقى مانده است و احتمالا اصل کتاب از خصیبى، شاگرد و جانشین ابن جندب است. ابوعبدالله حسین بن حمدان خصیبى (م 346) رئیس جمعیت نصیرى در حومه کرخ در جنوب بغداد بود، ولى ظاهرا زندگى سیارى را گذرانده و شاعر خوش قریحه اى بوده است، دیوان او باقى مانده است. از قرار معلوم او همان کسى بود که آموزه هاى این فرقه را به شمال سوریه برد. او اثر خود، کتاب الهدایة الکبرى را به سیف الدوله، امیر حمدانى حلب، پیشکش کرد، (تاریخ العلویین، 260، 318). خصیبى در سال 346 یا 358 در حلب از دنیا رفت و آثار بسیارى را برجا گذاشت. قبر او در شمال حلب، که به نام شیخ یا براق شناخته مى شود، هنوز از سوى نصیریان کنونى مورد احترام است (تاریخ العلویین، 259). جانشین خصیبى در حلب، محمد بن على جلى بود. او مدتى زندانى مسیحیان بود و پس از سال 384، احتمالا در حلب، از دنیا رفت، (تاریخ العلویین، 260). سرور بن قاسم طبرانى، جانشین جلى در حلب، در سال 423 آن شهر را به دلیل جنگ هاى پیاپى در آن منطقه ترک کرد و در لاذقیه ساکن شد. در این جا او بنیان گذار واقعى جمعیت نصیرى سورى بود، به نوشته تاریخ العلویین، ص327. دودمان محلى لاذقیه آموزه هاى نصیرى را برگزیدند. او که آثارش بخش عمده اى از سنت مکتوب نصیریان را شکل مى دهد، در سال 426 در لاذقیه از دنیا رفت، قبر او که هنوز مورد احترام است، در مسجد شعرانى قرار دارد (تاریخ العلویین، 265-262).


تاریخ نصیرى در قرون وسطى
تاریخ جمعیت نصیرى در قرون وسطى ناشناخته است. در نخستین سال هاى قرن دوازدهم بخش غربى قلمرو نصیریان توسط صلیبى ها تصرف شد. به دنبال تصرف لاذقیه توسط صلاح الدین در سال 584، جبل بخشى از سلطان نشین ایوبى شد. در دوره ممالیک تلاش هاى زیادى صورت گرفت تا نصیریان به کیش تسنن درآیند و تشرف به این فرقه ممنوع شد. پس از شورش نصیریان، سلطان قلاوون بر منع هر گونه تشرف به این آیین تأکید کرد و دستور ساختن مسجد در هر شهرکى را داد. مسئولیت حفظ این فرمان بر عهده ساکنان محلى بود. ولى ابن بطوطه در اواسط قرن هشتم نقل مى کند که این مساجد رها شده یا حتى به طویله و اصطبل تبدیل شده اند، (ابن بطوطه، ج1، 177). ابن تیمیه (م 728) با فتواى مشهور خود نصیریان را بدعت گذار تر از بت پرستان دانست و جهاد علیه آنان را تجویز کرد و در سال 745، کتاب هاى مشتمل بر عقاید نصیریان، مصادره شد. ولى نصیریه از این اذیت ها جان به در برد و تا دوره عثمانى فعال ماند. در این دوره ظاهرا فشار بر این فرقه کاهش یافت. اما در مواقع بسیارى، به ویژه در سال 1870 و1877، سربازان عثمانى قلمرو نصیریان را غارت کردند و سرانجام موفق شدند که قدرت قبایل را در هم شکسته و در آن جا حکومت مستقلى برقرار کنند، براى جمع آورى مالیات ها و سرباز گیرى، مساجد ساخته شدند، ولى خالى ماندند. در سال هاى آخر امپراطورى عثمانى، محمد امین غالب طویل نصیرى اهل آدنا و رئیس پلیس چند ولایت، تاریخ العلویین را تالیف کرد که در سال 1924 به عربى منتشر شد. در این کتاب اصطلاح نصیرى که از قرون وسطی کاربرد داشت براى نخستین بار جاى خود را به اصطلاح علوى داد که از آن به بعد رایج شد. هدف این کتاب آن بود که نصیریان را از اشتهار به بدعت گذاری و حتى شرک نجات دهد و نشان دهد که در واقع آنان شیعیان دوازده امامى راستین اند. به همین دلیل است که از سال 1920 به این طرف قضات جعفرى مذهب در شهرهاى جنوب کشور منصوب شده اند. بعد از فرو پاشى امپراطورى عثمانى، منطقه علویان در سال 1937 به استانى از دولت جدید سوریه تبدیل شد.

آموزه ها

تعالیم نصیریه عبارت است از التقاط عناصر شیعه و مسیحیت و معتقدات ایران پیش از اسلام. به عقیده ایشان خدا، ذات یگانه اى است مرکب از سه اصل لا یتجزى به نام هاى، معنى، اسم، باب، این تثلیث به نوبت در وجود انبیاء مجسم و متجلى گشته است و آخرین تجسم با ظهور اسلام مصادف شد و آن ذات یگانه در تثلیث لا یتجزایى در وجود على (ع) و محمد (ص) و سلمان فارسى تجسم یافت، بدین سبب تثلیث مزبور را با حروف عمس (ع ، م ، س) معرفى مى نمودند که اشاره به حروف اول سه اسم على (ع) و محمد (ص) و سلمان است. عقیده ی ایشان بر این مبنا است که آنان على بن ابى طالب (ع) را به مثابه خداى بزرگ قدیم و ازلى تقدیس مى کنند. اساس آموزه نصیرى نظریه اى با ماهیت گنوسى درباره پیدایش کیهان است. در آغاز زمان، ارواح نصیریان انوارى بودند که خدا را در میان گرفته، ستایش مى کردند، سپس علیه او شورش کردند و در الوهیت اش تردید کردند. از آن زمان به بعد، آن ها از صعود به بلندى هاى آسمان باز داشته شده، به زمین تبعید گشتند، در این جا آن ها در بدن هاى مادى محصور و محکوم به تناسخ اند. در جریان سقوط آن ها خداى بزرگ هفت مرتبه بر آن ها ظاهر شده، آن ها را به اطاعت فرا مى خواند، ولى آن ها سر باز مى زنند. در هر ظهور خدا که معنا نامیده مى شود با دو اقنوم فروتر همراهى مى شود، اسم که، حجاب، هم نامیده مى شود، و باب. در زندگى زمینى، این سه گانه در نمونه هاى بسیارى آشکار مى شود، معنا پى در پى در هابیل، شیث، یوسف، یوشع، آصف، پطرس و على بن ابى طالب (ع) و سپس در امامان تا امام یازدهم حسن عسکرى (ع) تجسم یافته است. بنابراین همه اینان ظهورات الوهیت اند. ولى سرشت حقیقى شان با حضور حجاب یا اسم، آدم، نوح، یعقوب، موسى، سلیمان، عیسى و محمد، پنهان شده است، هر یک از آن ها با بابى همراهى مى شوند. سه گانه اصلى دوران اسلامى عبارتند از، على (معنا)، محمد (اسم، حجاب)، و سلمان فارسى (باب). ابواب یازده امام واسطه هاى میان الوهیت پنهان و مؤمنان تشریف یافته اند، مثلا محمد بن نصیر، باب امام یازدهم، حسن عسکرى بود که وی الهامات سرى اش را تنها با نصیریه در میان گذاشت. هر مردى که هویت معنا را بشناسد نجات یافته، مى تواند از تناسخ رهایى یابد، روح او از بدن آزاد، و به ستاره اى منتقل مى شود، و سفر خود را تا آن سوى هفت آسمان دنبال مى کند تا به مقصد نهایى برسد. زنان از این سیر محرومند، زیرا آنان از گناهان شیاطین زاده شده اند، به همین دلیل آنان مجاز به شرکت در مناسک مردان نیستند. دیانت عامیانه نصیریه، به ویژه دیانت زنان، احترام به مکان هاى بلند،چشمه ها و درختان سبز را با خود حفظ کرده است. نصیریه، معتقد به تناسخ اند و مانند دروز به دو دسته روحانى تقسیم مى شوند یکى، عامه، و دیگرى، خاصه. طبقه خاصه از خود کتب مقدسى دارند و مضمون آن ها را تاویل مى کنند ولى براى عامه مکشوف نمى سازند. مراسم مذهبى را روحانیان ایشان بر بلندی ها در بقاعى که، قبه، نامیده مى شود برگذار مى کنند. قبه ها معمولا بر مقابر اولیاى آن طایفه قرار دارد. نصیریه، در بزرگ داشت عیسى (ع) افراط مى کنند و حواریون و عده اى از شهداى مسیحى را محترم مى شمرند و به تعمید و اعیاد مسیح نیز توجه دارند. برخى از دانشمندان، فرقه های، على اللهى و نصیریه، را یکى دانسته اند، ولی این نظر صحیح نیست زیرا تنها چیزى که اهل حق و نصیریه را متحد مى سازد همان الوهیت على (ع) است که اختصاص به همه فرقه هاى غلاة شیعه دارد ولى در دیگر عقاید و تشریفات مذهبى به هیچ وجه با یکدیگر یکسان نیستند.

دلایل نصیریه بر الوهیت على (ع)
شهرستانى گوید، نصیریه، در الوهیت على (ع) چنین استدلال کنند که ظهور روحانى در جسد جسمانى امرى است که هیچ خردمندى منکر آن نیست. اما در جانب خیر در ظهور روحانى در جسم مانند ظهور جبرئیل در بعضى اشخاص است گاه جبرئیل به صورت اعرابى یا بشر دیگر بر پیغمبر ظاهر مى شد اما از جانب شرع ظهور شیطان به صورت انسان جایز است، حتى جن به صورت بشر ظاهر مى گردد و به زبان آدمى سخن مى گوید و چون جایز است که خداوند به صورت اشخاص ظاهر شود بالاتر از على (ع) کى است که به صورت او ظاهر نگردد؟ و بعد از او در جسم فرزندان او نیاید که بهترین مردم بودند و به زبان ایشان سخن نگوید. على (ع) اهل باطن و اسرار بود پیغمبر (ص) فرمود: «انا احکم بالظاهر و الله یتولى السرائر»، از این جهت پیغمبر (ص) چون به ظاهر حکم مى کرد جنگ با مشرکین بر او واجب شد و چون على (ع) بر سرایر و بواطن مردم علم داشت مامور قتال منافقان شد. پیغمبر (ص)، على (ع) را به عیسى (ع) تشبیه کرد و گفت، اى على (ع) اگر مردم آنچه را که درباره عیسى (ع) بن مریم گفته اند درباره تو نمى گفتند هر آینه من درباره تو سخن ها و گفتارهایى را مى راندم، از این جهت على (ع) را در رسالت تشریک، نبوت حضرت محمد (ص) دانستند. پیغمبر (ص) گفت، در میان شما کسى است که براى تاویل قرآن جنگ مى کند در حالى که من براى تنزیل مى جنگیدم. این که على (ع) توانست با منافقان بجنگد و با مار سخن گوید و در خیبر را بکند به قوت جسمانى نبود بلکه به نیروى الهى و قوه ربانى بود، زیرا خداوند به صورت او مجسم گشت و به دست او جهان را آفرید و به زبان وى سخن گفت و على (ع) پیش از خلق آسمان ها و زمین موجود بود. شهرستانى بین نصریه و اسحاقیه، که هر دو فرقه به الوهیت على (ع) معتقد بودند یک نوع امتیاز قایل شده و گفته، نصیریه تمایل بیشترى به قرار دادن جزء الهى در على (ع) دارند و حال آن که اسحاقیه مایلند که على را در نبوت با پیغمبر شریک بدانند. نصیریه سبب وجه تسمیه خود را نسبت آن قوم به غلام حضرت على (ع)، نصیر، مى دانند.

اعیاد مهم

از اعیاد مهم نصیریه مى توان این عیدها را نام برد:
1 - عید غدیر در هجدهم ذى الحجه.
2 - عید فطر.
3 - عید قربان یا اضحى.
4 - عید فراش یعنى شبى که پیغمبر (ص) از مکه به مدینه هجرت کرد و على (ع) در فراش او خفت.
5 - عید غدیر دوم که آن را یوم الکسا گویند که حدیث مذکور در آن روز نازل شد و پنج تن یعنى محمد (ص) و على (ع) و فاطمه (س) و حسن (ع) و حسین (ع) در زیر کساء قرار گرفتند.
6 - عید ایرانى نوروز و مهرگان.

کتاب «التعلیم الدیانة النصریة»
کتاب کوچکى به عنوان کتاب التعلیم الدیانة النصریة که مخطوط است و در کتابخانه ملى پاریس تحت عنوان شماره 6182 مضبوط مى باشد در عقاید آن فرقه تالیف یافته است و در آن صد و یک سؤال و جواب مطرح شده است، چنان که مى پرسد کیست که ما را آفریده؟ على بن ابیطالب. از کجا بدانیم که على (ع) خداوند است؟ از آن جایى که خود بر سر منبر گفت: «انا سر الاسرار انا شجرة الانوار انا دلیل السماوات»، الخ کیست که ما را به شناختن پروردگارمان خوانده است؟ او محمد (ص) است که در خطبه فرمود: «على ربى و ربکم». سپس گویند که، محمد (ص) حجاب على (ع) است یعنى على (ع) خداوند است و در محمد (ص) پنهان شده است. نصیریه در کتاب المجموع، على (ع) را به نام احد و صمد و لم یلد و لم یولد و قدیم لم یزل توصیف کرده اند و شهادت مذهب ایشان چنین است: «اشهد ان لا اله الا على بن ابیطالب و على هو الذى خلق محمدا و سماه الاسم و محمد هو حجاب على و مسکنه و محمد خلق سلمان الفارسى من نور نوره و جعله الباب و المکلف بنشر دعوته و محمد خلق الایتام الخمسة». یتیمان پنج گانه عبارت بودند از، مقداد و ابوذر غفارى و عبدالله بن رواحه و عثمان بن مظعون و قنبر بن کدان دوسى.

انشعابات

نصیریه به چهار طایفه تقسیم مى شوند:
1.  حیدریه منسوب به حیدر که لقب حضرت على (ع) است.
2. شمالیه که گویند على (ع) آسمان است و در آفتاب جاى دارد و شمس همان محمد (ص) است از این جهت ایشان را، شمسیه، نامیدند.
3. کلازیه یا قمریه، که معتقد بودند على (ع) در ماه ساکن است و هرگاه آدمى شرابى صاف بنوشد به ماه نزدیک مى شود و پیشواى این طایفه محمد بن کلازى بود.
4. غیبیه گفتند، خداوند تجلى کرد و سپس پنهان شد و اکنون زمان غیبت است و آن غایب على (ع) است و ایشان مانند اسماعیلیه خداوند را مجرد از صفات دانند، علویه.


Sources :

  1. محمد جواد مشکور- فرهنگ فرق اسلامى

  2. مجلات هفت اقلیم

  3. www. adyan. org

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/114148