آغاز اندیشه فلسفی و کلامی شیعه امامیه

English English 3328 Views |

اصطلاح شیعه، اصطلاحی مجعول یا جدید نیست. این اصطلاح چهار بار در قرآن آمده است، که دو مورد آن عبارتند از:
و به آن شهر، هنگام غفت مردمش، درآمد و دو مرد را دید که با یکدیگر پیکار می کردند، این یک از پیروان (شیعه) وی بود و آن یک از دشمنانش؛ پس آن که از پیروانش بود بر آن که از دشمنانش بود از وی یاری خواست (بخشی از آیه 15 سوره مبارکه قصص).
صورت جمع کلمه شیعه در فرهنگ لغات به این معانی آمده است: پیروان، طرفداران، گروهی از مردم که در باب موضوع یا ایمای که از آن حمایت و دفاع می کنند اتفاق نظر دارند. با این حال، این اصطلاح به زودی معنای پیروان امام علی بن ابی طالب (ع) را به خود گرفت. «این کلمه معنای ضمنی پیروان امیرالمومنین بر سبیل ولایت و اعتقاد به امامت بلافصل او بعد از رسول (ص) و نفی امامت از اسلاف او در خلافت را به خود گرفت، (شیخ مفید، اوایل المقالات، ص 33).

شیعه در سخنان علمای قدیم
ابن خلدون در مقدمه خود این تعریف را ارائه می کند:
در عرف فقیتهان و متکلمان معاصر و گذشته، شیعه بر پیروان علی و پسرانش (ع) و مذهب آنها اطلاق می شود. پیروان آنها در این امر اتفاق نظر دارند که امامت از مصالح عامه ای نیست که به نظر امامتو اگذار شده بدشد؛ یعنی تبیین امام بر عهده آنان نیست. بلکه امامت رکن دین و پایه اسلام است. و برای پیامبر روا نست که از آن غافل باشد یا انتخاب امام را به امت و اگذارد. بر او واجب است که امام را تعیین کند، امامی که معصوم و از گناهان کبیره و صغیره به دور باشد (مقدمه، ص 196).
حاجی خلیفه در کتابش کشف الظنون، به نقل از الزیفه، اثر ابوحاتم سهل بن محمد السجستانی (وفات، 206 هـ./ 820م.) نوشته است: در دوران حیات پیامبر خدا، شیعه بر چهار نفر از اصحاب اطلاق می شد: سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن عمرو، عمار بن یاسر. پس از رحلت پیامبر، تعدادی از اصحاب برجسته به دور علی بن ابی طالب (ع) گرد آمدند و به او پیوستند. و گروهی از مهاجران و انصار از بیعت با ابوبکر سرباز زدند، و به علی بن ابی طالب (ع) پیوستند، از جمله: عباس بن عبدالمطلب، فضل بن عباس، زبیر بن عوام، خالد بن سعید، مقداد بن عمرو، سلمان فارسی، ابوذر غفاری (تاریخ یعقوبی، 2 ص 124).
این اصحاب و کسانی که پیرو آنها بودند عقیده داشتند که امامت تداوم نبوت است، و علی (ع) در میان اصحاب در خصوص قرآن و راه درستکاری از همه آگاه تر است. بنابراین، آنها برای هدایت در آن دسته از مسائل و موضوعات دین که نیاز به هدایت و تفسیر دارد به علی (ع) روی آوردند. آنها از پیامبر (ص) شنیده بودند که درباره علی (ع) فرمود: «من شهر علم هستم و علی دروازه ی آن است، و من خانه حکمت هستم و علی در آن است (حکیم، المستدرک؛ طبرانی، الکبیر، ابونعیم، الحلیه)».

بذرهای عقلانی قرآن و سنت نبوی عامل نهضت های فلسفی اسلام
توقع می رفت که مسلمانان در زمان حیات پیامبر (ص) به استدلال عقلانی و فلسفی روی بیاورند، زیرا بذرهای استدلال فلسفی، در معنای کلی کلمه، در قرآن کریم افشانده شد و در فرمایشات و ارشادهای عمومی پیامبر اکرم (ص) پرورده گشت. آیات بسیاری در قرآن وجود دارند که انسان ها را به غور و تعمق در آفرینش انسان و جهان، و آسمان ها و زمین، تشویق می کنند، و از آنها می خواهند که نمودهای هستی را با فهم و ذهنی انتقادی بنگرند تا به حکمت قادر مطلق و رضایت دست یابند (برای نمونه نگا. آیه 164 از سوره نحل، 190 از سوره آل عمران، 53 از سوره نساء). همچنین در آیات دیگر امر می کند که مردم در موضوعات ایمانی پیرو شک و تردید نباشند؛ و آنها را تشویق می کند که در جستجوی معرفت باشند، زیرا هر آینه معرفت ایمان آنها را تثبیت خواهد کرد. مفسران گفته اند وقتی ده آیه آخر سوره مبارکه آل عمران نازل شد، پیامبر (ص) آنها را تلاوت کرد و فرمود «وای بر کسی که این آیات را بخواند و در آنها تدبر نکند».

جستجوی معرفت و تعقل و پیدایش فرق و مذاهب
در نتیجه تشویق به تعقل و استدلال، و جستجوی معرفت در موضوعات مربوط به ایمان و جهان، فرقه ها و مذاهب فکری در اسلام پدید آمدند. این مطلب نه تنها در باب موضوعات ایمان، بلکه همچنین در باب آیین های دینی و هنجارهای پرستش و عبادت نیز صادق است. با وجود این، تفاوت مهمی در احکام نماز و روزه و حج و اعمال آیینی مربوط به ایمان وجود نداشته است. این مطلب از نحوه رفتار مسلمان در باب اعمال مربوط به پرستش و پارسایی، با قطع نظر از مذاهب آنها و به رغم گذشت چهارده سده از پیدایش اسلام کاملا آشکار می شود. شایان توجه است که پیامبر اکرم (ص) در زمان حیاتش چندبار به اصحابش فرمود که ظهور تفاوت ها در میان پیروانش گریزناپذیر است. در این باره اشاره او به تقسیم مسلمانان به بیش از هفتاد فرقه کافی خواهد بود. او فرمود «امت من هفتاد و سه فرقه خواهد شد».

تحصیل ایمان حقیقی در پیروی اهل بیت
شیعیان درست از آغاز مباحث عقلانی و فقهی با علی (ع) و پس از او با فرزندانش بودند. به عقیده آنها دلیل حمایت از علی (ع) به علت وجود احادیث نبوی بسیار در باب تشویق به پیروی از علی (ع) کاملا قاطع است. از میان احادیث بسیار، این حدیث در این باره کاملا صریح است: «مثل اهل بیت من مثل کشتی نوح است؛ هر کس به آن درآمد نجات یافت؛ و آنکه از آن واماند غرق گشت». بسیاری از رهبران و کسانی که به طور تفننی به دین می پردازند، این کار را بدون معرفت و بلکه از روی نظر ورزی و تردید انجام می دهند. بنابراین، برای تحصیل ایمان راسخ و اعتقاد مسلم پناه آوردن به آنهایی که به دین و به راه های سعادت روحانی معرفت دارند واجب است. هنگامی که از امام محمدباقر (ع) معنای آیه «پس آدمی باید به خوراک خود بنگرد» (سوره مبارکه عبس، آیه 24) را پرسیدند، ایشان فرمود: «مقصود معرفت است تا بداند که از کجا تحصیل کرده است» (کلینی، کافی، 1، 5).

نقش امام علی (ع) در اندیشه فلسفی شیعیان
جنبه های عقلانی و معرفتی شخصیت امام علی (ع) تاثیر بزرگی بر شکل گیری اندیشه عقلانی و فلسفی شیعیان و گشودگی آنها در مباحث عقلانی داشت. برای پی بردن به این خصوصیت بی نظیر امام (ع) کافی است که به مجموعه خطبه ها و نامه ها و کلمات کوتاه او که شریف رضی (وفات: 406 هـ./ 1015م) تحت عنوان نهج البلاغه نگردآورده است مراجعه نکنیم. این کتاب را علمای نسل های گذشته و معاصر تفسیر و شرح کرده اند. شیخ محمد عبده (وفات: 1905)، رئیس اسبق دانشگاه الازهر و شخصیت بلندمرتبه اصلاح و نوگرایی در اسلام، متن نهج البلاغه را ویرایش کرده و بر آن شرح نوشته است. او در مقدمه خویش وضع روانی اش را به هنگام مطالعه نهج البلاغه چنین بیان می کند (مقدمه نهج البلاغه، ص 8) و بعضی اوقات مشاهده می کردم که عقلی نورانی، که شباهتی به موجودات جسمانی نداشت، از موکب الهی جدا می شود و به روح انسان می پیوندد. به این ترتیب آن را از تاریکی های طبیعت خلع می کند، و او را به ملکوت اعلی و به سوی درخشان ترین نور بالا می برد.

میراث داران اندیشه فلسفی امام علی (ع)
تاثیر امام علی (ع) و میراث فلسفی او مقرر بود که فقط در امامان نسل او، و مخصوصا به دست سه نفر از آنها، یعنی امام محمدباقر (ع) (شهادت: 115هـ./ 732 م.) و امام جعفر صادق (ع) (شهادت:148 هـ. / 765 م.) و امام علی بن موسی الرضا (ع) (شهادت: 203هـ./ 818م.)، آشکار شود. آنها به شاگردان شان بحث فلسفی آزاد و جدل و حکمت می آموختند و سفارشات قابل توجهی داشتند. با این حال، تشکیلات حکومتی، که در اصل ضد شیعه بود، مصلحت می دید که دست آوردهای فلسفی و علمی شیعه را به مدت چند سده باطل سازد.

اصول دین از نظر امامیه
اساس دین آن بخش از باورهاست که به اصول اسلام مربوط می شود. قوه تشخیص و استدلال اجزای اصلی دست یابی به باور راسخ است، و جایز نیست که در این موضوع بدون استدلال از دیگران پیروی شود. و برای هر مسلمان واجب است که، هر چند با استدلالی ساده، در جستجوی معرفتی برآید که به اعتقاد راسخ رهنمون شود. شهرستانی (ملل و نحل، 1، ص 52) می نویسد: دین به دو مقوله تقسیم می شود: معرفت و اطاعت. معرفت اصل است و اطاعت فرع. اصول یا ارکان موضوع علم کلام است؛ و فروع، حوزه فقه است. بعضی از اندیشمندان گفته اند:
هر آنچه منطقی (یا عقلانی) است و می شود آن را از راه تدبیر و تعلیم اثبات کرد از ارکان است، و هر آنچه از راه تمثیل و حکم شرعی کلامی به آن معتقد شوند از فروع است.
بر طبق اعتقاد مسلمانان شیعه امامی، اصول دین پنج تا است: توحید خداوند، عدل، نبوت، امامت، معاد. این پنج اصل ماهیت فلسفی و نظری یا کلامی دارند. از میان متکلمین، اشاعره عدل و امامت را جزو اصول دین نمی دانند. معتزله نیز امامت را یکی از اصول دین نمی دانند. در حقیقت یکی دانستن شیعه امامی و معتزله از حیث اعتقاد غیردقیق و ناموجه است. چندتن از علما، و از جمله شیخ مفید (وفات: 1022هـ./ 1614م.) در کتاب خود اوایل المقالات، در باب فرق امامیه و معتزله بحث کرده اند. به عقیده معتزله، اصول دین عباتند از: توحید خداوند، عدل، پاداش و جزا، منزله بین المنزلتین، امر به معروف و نهی از منکر.

Sources

دکتر نصر- تاریخ فلسفه- صفحه 223-215

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites