رخدادهای قیامت؛ ظهور کوری و کری

در روز قیامت تبهکارانی که در دنیا ظاهرا بینا بودند و در معاد نابینا محشور می شوند لب به اعتراض گشوده گویند: «و نحشره یوم القیمة أعمى* قال رب لم حشرتنى أعمى و قد کنت بصیرا؛ و روز رستاخیز نابینا محشورش مى کنیم* مى گوید: پروردگارا! چرا مرا نابینا محشور کردى حال آن که بینا بودم؟» (طه/ 125-124)؛ عالم آخرت تجسم وسیع و گسترده اى از عالم دنیا است، و همه حقایق این جهان در آنجا به صورت متناسبى مجسم مى گردد، آنها که چشم جانشان در این عالم از دیدن حقایق نابیناست در آنجا چشم جسمشان نیز نابینا خواهد بود، لذا هنگامى که مى گویند ما قبلا بینا بودیم چرا نابینا محشور شدیم؟ به آنها گفته مى شود این به خاطر آن است که آیات الهى را بدست فراموشى سپردید (و این حالت انعکاس آن حالت است). «و نحشره یوم القیامة أعمى» او را طورى زنده مى کنیم که راهى به سوى سعادتش که همان بهشت است نیابد، دلیل این معنا مضمون دو آیه بعدى است: «قال رب لم حشرتنی أعمى و قد کنت بصیرا».

چنین به نظر مى آید که کورى روز قیامت همان کورى حس باصره باشد، چون اعراض کننده از یاد خدا وقتى کور محشور مى شود مى پرسد: چرا مرا کور محشور کردید، با اینکه در دنیا چشم داشتم و بینا بودم؟ معلوم مى شود در آخرت آن چیزى را ندارد که در دنیا داشته، و آن حس باصره بود، نه بصیرت که بینایى قلب است، آن وقت بر این معنا اشکال مى شود به ظاهر ادله اى که دلالت مى کند بر اینکه مجرمین صحنه هاى هول انگیز قیامت و آیات عظیمه آن و قهر خداى را مى بینند، مانند آیه: «إذ المجرمون ناکسوا رؤسهم عند ربهم ربنا أبصرنا و سمعنا؛ روزى که مجرمین نزد پروردگار خود سر افکنده گشته مى گویند پروردگارا دیدیم و شنیدیم» (سجده/ 12)، و آیه: «اقرأ کتابک؛ نامه ات را بخوان» (اسراء/ 14). به خاطر همین ناسازگارى، بعضى گفته اند مجرمین در روز قیامت اول بینا محشور مى شوند، بعدا کور مى گردند. و بعضى دیگر گفته اند: نخست بینا محشور مى شوند، بعد کور مى گردند، و در آخر باز بینا مى شوند.

و همین طور ظاهر بعضى از آیات قرآن آن است که همه مردم در قیامت بینا هستند و به آنها گفته مى شود نامه اعمالتان را بخوانید یا اینکه: «و رأى المجرمون النار؛ گنهکاران آتش جهنم را با چشم خود مى بینند» (کهف/ 53) این تعبیرات با نابینا بودن گروهى چگونه سازگار است؟ ولى همه این حرفها از باب مقایسه اوضاع و احوال قیامت است به نظائر دنیایى آن و این قیاس، قیاسى است مع الفارق و بیجا، براى اینکه آنچه از ظاهر مسلم قرآن و سنت استفاده مى شود این است که نظام حاکم در آخرت غیر نظام حاکم در دنیا و غیر آن نظامى است که معهود ذهن ما از طبیعت است، آنچه ما از بصیر و اعمى به ذهن داریم این است که بصیر عبارت از کسى است که همه دیدنى ها را ببیند، و کور آن کسى است که آنچه را که قابل رؤیت است نبیند.

ولى هیچ دلیلى نداریم بر اینکه آنچه این کلمات در دنیا معنا مى دهد در آخرت هم به همان معنا است، ممکن است معناى آخرتى آنها تبعیض شود، یعنى مجرم که کور محشور مى شود، سعادت زندگى آخرتى و رستگارى به کرامت آخرت را نبیند، ولى نامه عمل خود را که حجت را بر او تمام مى کند و نیز اوضاع هول انگیز، و هر چه را که مایه شدت عذاب او است از آتش و غیر آتش را ببیند، همچنان که قرآن آنان را از مشاهده پروردگار خود محجوب معرفى نموده و فرموده است: «إنهم عن ربهم یومئذ لمحجوبون؛ آنها از معرفت پروردگارشان محجوب و محرومند» (مطففین/ 15). به نقل مرحوم طبرسى از بعضى از مفسران: «انهم اعمى عن جهات الخیر لا یهتدى لشىء منها: آنها در برابر آنچه خیر و سعادت و نعمت است نابینا هستند و آنچه عذاب و شر و مایه حسرت و بدبختى است بینا مى باشند»، چرا که نظام آن جهان با نظام این جهان متفاوت است. این احتمال نیز وجود دارد که آنها در پاره اى از منازل و مواقف نابینا هستند و در پاره اى بینا مى شوند. ضمنا منظور از فراموش شدن مجرمان در جهان دیگر این نیست که خداوند آنها را فراموش مى کند بلکه روشن است که منظور معامله فراموشى با آنها کردن است، همانگونه که در تعبیرات روزمره خود داریم که اگر کسى به دیگرى بى اعتنایى کرد مى گوید: چرا ما را فراموش کردى؟: «قال کذلک أتتک آیاتنا فنسیتها و کذلک الیوم تنسى؛ می‏فرمايد همان طور كه نشانه ‏هاى ما بر تو آمد و آن را به فراموشى سپردى امروز همان گونه فراموش می‏شوى» (طه/ 126). این آیه جواب از سؤالى است که کردند که چرا: مرا کور محشور کردى با اینکه بینا بودم؟ و اشاره «کذلک» به کور محشور شدن است که در سؤال بود و اشاره دومى یعنى «کذلک الیوم» به معناى جمله «أتتک آیاتنا» است، و معنایش این است که خداى تعالى در جواب فرمود: همانطور که کور محشورت کردیم، آیات ما برایت آمد و تو فراموشش کردى، و همانطور که آیات ما برایت آمد و تو فراموشش کردى، امروز فراموشت کردیم، و خلاصه معنا اینکه کور محشور شدنت در امروز که هیچ چیز را نبینى، به جاى فراموش کردنت آیات ما را در دنیا است، و هدایت نشدنت به هدایت ما در دنیا، مثل هدایت نشدنت به راه نجات در امروز است، باز به عبارت دیگر اگر امروز کور محشورت کردیم، عینا به مانند آنچه در دنیا کردى مجازاتت نمودیم، و این همان معنایى است که آیه «وجزاء سیئة سیئة مثلها؛ کیفر هر بدى، بدى دیگر است» (شورى/ 40)، مانند آن تذکر مى دهد.

خداى تعالى در این آیه شریفه نافرمانى مجرمین یعنى اعراض کنندگان از ذکر او و تارکین هدایت او را نسیان و فراموشى آیات خود خوانده، و مجازات آنان را که کور کردن در قیامت است نیز فراموشى ایشان نامیده، و با این تعبیر، آخر کلام را منعطف به اول آن کرده، چون اول کلام داستان معصیت آدم بود که خداى تعالى آن را نیز نسیان عهد خوانده و فرموده بود: «و لقد عهدنا إلى آدم من قبل فنسی؛ و ما از پیش با آدم پیمان بستیم، ولى فراموش کرد» (طه/ 115)؛ بنابراین، داستان بهشت آدم با همه خصوصیاتش مثالى است که سرنوشت آینده یک یک فرزندان او را تا روز قیامت ممثل مى کند، با نهى آدم از نزدیک شدن به درخت، دعوت هاى دینى و هدایت الهى بعد از آدم را ممثل کرده، و با نافرمانى آدم که آن را نسیان عهد خواند نافرمانى فرزندانش را که ناشى از نسیان یاد خدا و یاد آیات مذکره او است ممثل فرموده، تنها فرقى که میان آدم و بنى آدم است این است که آزمایش آدم قبل از تشریع شرایع بود، و در نتیجه نهیى که متوجه او شد ارشادى و مخالفت او ترک اولى بود، ولى آزمایش بنى آدم بعد از تشریع دین و مخالفت آنان نافرمانى امر خدا است.

فراء گوید: هنگامى که از قبر خارج مى شود، بیناست اما در صحراى محشر نابیناست. در مجمع البیان و تفسیر برهان نقل شد که: معاویه بن عمار گوید: از امام صادق (ع) درباره مردى سؤال کردم که حج نکرده و داراى ثروت است. فرمود: او از کسانى است که خدا در باره شان مى فرماید: «و نحشره یوم القیامة أعمى». گفتم: سبحان الله! اعمى است؟! فرمود: «اعماه الله عن طریق الجنة؛ خدا او را از راه حق نابینا کرده است». این روایت مؤید قول کسانى است که مى گویند کورى آنها از جهات خیر و راه نیافتن بسوى آنهاست. در نسخه مجمع «عن طریق الحق» است ولى در دو روایت برهان «عن طریق الجنة» آمده و این مؤید قول المیزان است.


Sources :

  1. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- ج‏ 13 صفحه 330 و ج‏ 22 صفحه 298 و ج‏ 23 صفحه 153 و ج ‏25 صفحه 400 و ج ‏26 صفحه 172 و 209

  2. جوادی آملی- تفسیر موضوعی- ج 4 صفحه 344 و 369

  3. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- ج‏ 14 صفحه 344 و ج‏ 17 صفحه 352

  4. سید محمدحسین طباطبائی- ترجمه المیزان- ج‏ 14 صفحه 316 و ج‏ 20 صفحه 349

  5. علی اکبر قرشی- تفسیر أحسن الحدیث- ج‏ 6 صفحه 464 و ج‏ 12 صفحه 100

  6. شیخ طبرسی- ترجمه مجمع البیان- ج‏ 16 صفحه 83

  7. ملا فتح الله شریف کاشانی- تفسیر منهج الصادقین- ج‏ 9 صفحه 125

  8. سید محمود طالقانی- پرتوى از قرآن- ج‏ 3 صفحه 172

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/115654