پاسخ به یک اشکال درباره عصمت ائمه معصومین

اشکال
بر عصمت ائمه معصومین علیهم السلام اشکالی وارد شده است؛ مبنی بر این که اگر معصوم کسی است که باید اشتباه هم نکرده باشد، ما می بینیم از ائمه بیش از دو نفرشان خلافت نکردند: امام علی (ع) و امام حسن مجتبی (ع) و آن هم به مدت خیلی کوتاهی. و شک نیست که اینها در امر خلافت و اداره مملکت اشتباهاتی کردند و به لحاظ منطق تاریخ بحثی در این اشتباهات نیست. در این صورت، این اشتباهات با آن تعریفی که از معصوم کرده ایم، جور در نمی آید. مثلا حضرت امام حسن کسی را که مأمور کرد تا با معاویه بجنگد، عبیدالله ابن عباس بود. یا خود حضرت امیر که عبدالله ابن عباس را حاکم بصره کرد. اگر می دانست که این آدم یک چنان رسوایی به بار می آورد و آنطور خرابکاری می کند، مسلم این کار را نمی کرد. پس مسلم این مطلب را نمی دانست؛ یعنی قبلا فکر می کرد که او بهترین کسی است که برای این کار انتخاب کرده و بعد خراب از آب در آمد. اگر تحقیق بیشتری درباره دوره حکومت حضرت بکنیم حتما خیلی از این مسائل هست و البته به لحاظ تاریخی هیچ ایرادی ندارد، ولی با این تعریف عصمت جور در نمی آید.

پاسخ اشکال
در اینگونه مسائل تاریخی قضاوتهای ظنی مانعی ندارد. انسان درباره شخصی قضاوت می کند که من فکر می کنم اگر فلان کس در پانصد سال پیش به جای آن کار، این کار را می کرد بهتر بود. اگر کسی بپرسد قطعا؟ پاسخ می دهد: من اینطور فکر می کنم. این مانعی ندارد. ولی در اینگونه مسائل قضاوت قطعی کردن نه فقط نسبت به امیرالمؤمنین، بلکه نسبت به افراد دیگر هم صحیح نیست. او حاضر در وقایع و مسائل بوده است و عبدالله بن عباس را از ما بهتر می شناخته است و اصحاب دیگرش را هم از ما خیلی بهتر می شناخته است. آنوقت ما اینطور قضاوت کنیم که اگر حضرت به جای عبدالله بن عباس کس دیگری را انتخاب می کرد، او آن کار را بهتر انجام می داد؛ ولی او را انتخاب نکرد. این، سرعت در قضاوت در مسائل است. به علاوه علی یک سیاست خاصی داشت و نمی خواست و نمی بایست یک ذره از آن سیاست تخلف کند و در این سیاست همراه نداشت. خودش هم همیشه می گفت فرد (پیرو) ندارم. همین عبدالله بن عباس و دیگران دائما می آمدند علی را توصیه می کردند به انعطاف؛ یعنی همان چیزی که امروز به آن سیاست می گویند.
کسانی که این قضاوت ها را می کنند بیایند ثابت کنند که علی یک کادر کافی داشت و در آن کادر کافی العیاذ بالله اشتباه کرد. ما که نمی توانیم ثابت کنم که چنین کادری را داشت. علی که پیامبر اکرم (ص) او را برای خلافت تعیین کرده و خودش اینهمه فریاد می کشد راجع به اینکه خلافتش را ربودند، وقتی بعد از زمان عثمان می آیند سراغش که با او بیعت کنند، عقب می کشد و می گوید: «دعونی و التمسوا غیری فانا مستقبلون امرا له وجوه و الوان؛ لا تقوم له القلوب و لا تثبت علیه العقول. و ان الافاق قد اغامت و المحجة قد تنکرت؛ دست از من بدارید و دیگری را برای این کار (خلافت) بجویید؛ زیرا ما با کاری چند چهره و رنگارنگ روبروییم که دل ها تاب آن را ندارند و خردها بر آن استوار نمی مانند. افق ها سیاه و ابرآلود و جاده دگرگون و ناشناخته گردیده است». (نهج البلاغه، خطبه 92) یعنی زمینه و اوضاع دیگر خراب شده و خلاصه نمی شود کار کرد. یعنی من فرد و پیرو ندارم؛ افراد را از دست داده ام. من ندارم آدمی که بتوانم به کمک او اوضاع جامعه را اصلاح کنم. بعد می گوید: «لو لا حضور الحاضر و قیام الحجة لوجود الناصر...؛ اگر حضور این مردمی که برای بیعت حاضر شده اند نبود و به سبب وجود یاوران، بر من اتمام حجت نمی شد... (امر خلافت را نمی پذیرفتم.)»؛ یعنی حضرت می گوید: بر من دیگر حجت تمام شده است. من در مقابل تاریخ عذری ندارم. تاریخ این حرف را از من نمی پذیرد. می گویند علی فرصت را از دست داد. من با اینکه این فرصت، فرصت نیست؛ ولی برای اینکه تاریخ نگوید فرصت خوبی بود و از دست داد، قبول می کنم.
بنابراین او خودش مدعی است که فردی نیست که به او کمک کند و الان وقت خلافت وی نیست. درباره هر کسی انسان تردید بکند، درباره خود علی تاریخ هم تردید نمی کند که او خودش را احق به خلافت می دانست از دیگران. تسنن هم این را قبول دارند که علی خودش را احق به خلافت می دانست از ابوبکر و عمر ابن خطاب و.... آنوقت چطور علی که خودش را احق به خلافت می دانست از ابوبکر و عمر، بعد از عثمان که می روند سراغش برای خلافت، عقب می نشیند و می گوید من اگر بعد از این هم برایتان مشاور باشم بهتر از این است که امیر باشم.


Sources :

  1. مرتضی مطهری- امامت و رهبری- صفحه 179-171

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/22794