براهین اثبات وجود خدا در فلسفه آنسلم
English 3548 Views |مسأله ای که آنسلم بسیار بر آن تکیه می کرد و در آن دوران از بنیانگذاران آن محسوب می شد، براهین اثبات وجود خداست. او بسیار علاقه مند بود که به پرسشهای راهبان جوان در ارتباط با بحثهای کلامی و فلسفی پاسخ گوید. به درخواست راهبان دیر بک براهینی را در باب اثبات وجود خدا، بدون رجوع به کتاب مقدس یا حجیت کلیسا نوشت. این براهین حاصل بحثهایش با آن راهبان بود. او اعلام کرد که در اثبات وجود خدا به متون مقدس و مراجع کلیسایی رجوع نمی کند و فقط بر مبنای مفاهیم عقلی به بحث در باب وجود خدا می پردازد. آنسلم دو نوع برهان ارائه کرد: بعد از تجربه (a posteriore) یا انی و قبل از تجربه (a priori) یا لمی.
• برهان انی (بعد از تجربه)
برهان بعد از تجربه در اثبات وجود خدا، برهانی است که بر اساس تجربه و مشاهده ی عالم شکل گرفته و از معلول به علت می رود تا وجود علت العلل را ثابت کند. نقطه حرکت برهان قبل از تجربه ذهن انسان و مفهوم خداست. هدف آن این است که از مفهوم خداوند در ذهن وجود عینی او اثبات شود. آنسلم در رساله ی گفتگوی با خود سه برهان بعد از تجربه را در اثبات وجود خدا بیان کرد. در این سه برهان فهم خدا از طریق موجودات در طبیعت مطرح می شود و او می خواهد از معرفت معلول به شناخت علت برود. به عبارت دیگر نقطه حرکت او واقعیتهای عینی است، نه مفاهیم ذهنی. این واقعیتها در یک رتبه وجودی نیستند و دارای درجات مختلف کمالند و موجود عالی تر علت موجود سافل است و تسلسل علل هم ممکن نیست که تا بی نهایت پیش برود. با اینکه مفهوم وجود در این براهین مشائی است، اما ساختار آنها بر مفاهیم افلاطونی بنا شده است. به این معنی که کثرت در عالم و آنچه بین موجودات به طور مشترک وجود دارد، در یک موجود کامل به طور مطلق موجود است.
1- اولین برهان انی
او در اولین برهان از نظریه بهره مندی (participation) افلاطونی استفاده می کند. نکته اصلی در این برهان این است که هر چه نسبی است، از یک مطلق بهره مند شده است. اصولا درک نسبی، بدون درک مطل غیر ممکن است و تا ذهن مفهوم مطلق را نداشته باشد، نمی تواند نسبی را درک کند. مشاهده می شود که در جهان، همه موجودات ناقص و نسبیند، هیچ موجودی کامل نیست و هر موجود درجه ای از کمال یا خیر را دارد. بنابراین باید موجودی کامل که خیر مطلق است وجود داشته باشد که این موجودات با بهره مندی از آن به وجود آمده باشند. بدین ترتیب یک خیر یا یک نیکویی مطلقی وجود دارد که فاقد علت و بنفسه موجود است. او برتر از تمام خیرهای دیگر و علت تامه ی آنهاست.
2- دومین برهان انی
آنسلم در برهان دوم به علت وجودی اشیاء توجه کرده و سعی می کند تا از طریق رابطه علی وجود خداوند را اثبات کند. در طبیعت مشاهده می شود که هر موجود علتی دارد. حال پرسش این است که آیا مجموع موجودات یک علت دارند یا چند علت؟ اگر یک علت داشته باشند که مسأله حل است. اگر چند علت برای وجود آنها باشد، دو حالت پیش می آید: یا این چند علت خود علت نخستین هستند یا اینکه این علل یکدیگر را به وجود می آورند و رابطه متقابل دارند. رابطه متقابل داشتن رد است، چون چیزی نمی تواند هم علت چیزی باشد و هم معلول آن. پس می توان فرض کرد که چند علت وجود داشته باشند که همه علت نخستین، واجب و بنفسه باشند. این علل یک قابلیت مشترک دارند و آن بنفسه وجود داشتن است، یعنی علتی برای وجود داشتن ندارند. این قابلیت مشترک باید ذاتی آنها باشد. اگر این قابلیت ذاتی آنها باشد به معنی این است که این علل در ذات مشترکند. پس این علل یک ذات دارند و به این نتیجه می رسیم که یک علت وجود دارد و آن علت العلل است.
3- سومین برهان انی
برهان سوم در باب درجات کمال است. در جهان خارج موجودات زیادی مشاهده می شوند و هر یک مقداری از کمال را دارد که با کمال دیگر موجودات متفاوت است. منکر این نمی توان شد که یک حیوان مرتبه کمالش از انسان پایین تر و از یک گیاه بالاتر است. حال باید به جستجوی کاملترین موجود بپردازیم، اما اگر تعداد بی نهایت از افراد موجود باشد، دو فرض پیش می آید یا می توان کاملترین موجود را یافت یا نمی توان. آنسلم فرض دوم را رد کرد. او معتقد بود که جهان بی نهایت نیست و تعداد اشیاء محدود است. پس می توان کاملترین موجود را یافت. پرسش بعدی این است که آیا یک موجود کاملترین است یا چند موجود. اگر یک موجود باشد مشکل حل است و آنچه می خواستیم حاصل شده است. اگر چند موجود کاملترین باشند، باید یک درجه از کمال را داشته باشند. این کمال ضرورتا ذاتی این موجودات است. چون اگر عرض باشد، باید موجود دیگری آن را به آنها داده باشد، و آن موجود کاملترین خواهد بود. پس این کمال باید ذاتی آنها باشد. این سخن به معنی این است که چیزی ذات مشترک بین آنهاست که ایجاد یک کمال می کند. این ذات مشترک یک ذات و همان خداوند است.
• برهان وجودی (قبل از تجربه)
آنسلم در رساله گفتگوی با غیر معروفترین بخش فلسفه خود یعنی برهان وجودی را مطرح می کند. در مقدمه این رساله می گوید که می خواهد با یک برهان، نه همانند رساله گفتگوی با خود با چند برهان، اثبات کند که خدا وجود دارد، خیر اعلی است و همه موجودات برای وجود داشتن و ادامه آن نیاز به او دارند. او به صراحت اعلام می کند که در این برهان ایمان در جستجوی فهم عقلانی است؛ به عبارت دیگر این برهان از دیدگاه کسی است که عقل خود را برای تأمل در باب خداوند آماده کرده است و می کوشد تا آنچه را اعتقاد دارد، بفهمد.
اما، در کلام مسیحی خدا نادیدنی و در نتیجه ناشناختنی است. انسان به سبب گناه نخستین به این جهان خاکی تبعید و از او دور شده است. پرسشی که آنسلم مطرح می کند این است که چطور می توان او را شناخت؟ برای انجام این امر او همراه با تفحص و احتجاج عقلی امداد الهی را هم می جوید. از خدا می خواهد تا لطف خد را شامل حال او کند تا به مقصود خود برسد.
این برهان بر خلاف براهین کتاب گفتگوی با خود بعد از تجربه نیست؛ بلکه از مفهوم خدا در ذهن شروع شده و به اثبات وجود عینی او ختم می شود، به عبارت دیگر آنسلم برای اثبات وجود خدا از ذهن به عین میرود؛ یعنی این برهان قبل از تجربه است. به نظر آنسلم خدا موجودی است که از آن عالی تر یا عظیمتر را نمی توان درک کرد (aliquid quo nihil majus cogitari potest). او معتقد است که حتی منکران وجود خداوند هم به نوعی این تعریف را برای خدا می پذیرند، به عبارت دیگر آنها هم مفهوم خدا را به این صورت درک می کنند؛ زیرا در کتاب عهد عتیق، مزامیز داود 14:1 آمده است: «نادان در دل خود می گوید که خدایی نیست.» آنسلم، نادان کتاب مقدس را نمونه ای از تمام کسانی می داند که وجود خدا را نفی می کنند. به نظر او نادان با اینکه می گوید خدا وجود ندارد، ولی خدا را به عنوان موجودی که از آن عالی تر را نمی توان درک کرد، فهمیده است؛ زیرا او باید مفهوم خدا را درک کرده باشد تا آن را نفی نماید. بنابراین با فهم این تعریف، حتی با نفی وجود عینی خدا، مفهوم خدا در ذهن او وجود دارد. البته وجود یک موجود در ذهن یک مطلب است و درک اینکه این موجود وجود عینی دارد مطلبی دیگر.
برای مثال هنگامی که یک نقاش در نظر دارد چیزی را نقاشی کند، این اثر فقط در ذهن اوست و وجود عینی ندارد؛ دلیل آن هم این است که هنوز آن را نقاشی نکرده است، ولی وقتی آن را نقاشی کرد، هم آن را در ذهن دارد و هم وجود عینی آن را می شناسد. نادان کتاب مقدس هم در همین وضعیت است. او باید بپذیرد که خداوند به عنوان موجودی که از آن عظیمتر را نمی توان درک کرد، در ذهنش وجود دارد، ولی به وجود عینیش هنوز پی نبرده است.
آنسلم معتقد بود که وجود عینی عالی تر از وجود ذهنی است. حال با توجه به این اصل باید پذیرفت که عالی ترین وجود ذهنی باید در عین هم وجود داشته باشد؛ زیرا، در غیر این صورت، اگر «آنچه از آن عالی تر را نمی توان درک کرد» فقط در ذهن وجود داشته باشد، این «آنچه از آن عالی تر را نمی توان درک کرد» آن است که از آن عالی تر را می توان درک کرد، نتیجه ای که غیر ممکن و متناقض است؛ به عبارت دیگر، اگر این موجود ذهنی در خارج نباشد، به معنای این است که موجود عالی تری از این عالیترین موجود نیست و این تناقض است؛ پس باید عالی ترین موجود، یعنی وجود مطلق، در ذهن و در عین وجود داشته باشد.
بدین ترتیب این موجود به نحوی حقیقی وجود دارد که حتی نمی توان فکر کرد که وجود ندارد؛ زیرا چیزی که نتوان تصور کرد که وجود ندارد، عالی تر است از چیزی که بتوان تصور کرد که وجود ندارد؛ در نتیجه اگر بتوان تصور کرد که «آنچه عالی تر از آن را نتوان درک کرد» وجود ندارد، پس «آنچه عالی تر از آن را نتوان درک کرد»، «آنچه عالی تر از آن را نتوان درک کرد» نیست. سخنی که پوچ و بی معنی است. بنابراین «آنچه عالی تر از آن را نتوان درک کرد» به طور حقیقی وجود دارد، چنانکه حتی نمی توان فکر کرد که وجود ندارد.
آنسلم در این برهان تأکید می کند که این وجود داشتن در عین فقط مربوط به موجود مطلق، یعنی خداوند است. مفهوم خدا در فکر، به طور منطقی وجودش در عین را دربر می گیرد. راهبی به نام گونیلو (Gaunilo) از دیر مارموتیه (Marmoutier) در نقد برهان آنسلم رساله ای کوتاه نوشت به نام پاسخی به «رساله گفتگوی با غیر» از طرف نادان (Quid ad haec respondeat quidam pro insipiente) به نظر او برهان آنسلم سلسله ای از کلمات بی محتوات که شنونده باید با تصور خودش از یک چیز غیر قابل شناخت و توصیف ناپذیر به آنها محتوا و معنی ببخشد. حتی در اینجا برای فهم این مفهوم نمی توان از تشابه مخلوق با خالق استفاده کرد، زیرا در مخلوقات و عالم عین چیزی که شبیه به خدا باشد، یافت نمی شود. سخن اصلی گونیلو این است که امکان ندارد با تأکید بر وجود ذهنی چیزی، حتی اگر این موجود ذهنی خداوند، یعنی وجود مطلق، باشد بتوان وجود عینی آن را نتیجه گرفت.
انتقاد نخست گونیلو این است که مفهوم عالی ترین موجود به چه طریق در ذهن آمده است. به طریق مفهوم موجودات غیر واقعی یا موجوداتی که در عین موجودند؟ نادان می تواند پاسخ دهد که این موجود در ذهن وجود دارد، برای اینکه من آنچه را که گفته شده است می فهمم. به همان طریق که می توان گفت تمام اقسام موجودات غیر واقعی هم در ذهن من وجود دارند؛ چون اگر کسی از آنها سخن بگوید من می فهمم که او چه می گوید. اما اگر گفته شود که این موجود به طریق موجودات غیر واقعی درک نمی شود، بلکه درک آن به عنوان موجودی است که واقعا وجود دارد؛ در این صورت چه احتیاجی است به آوردن دلایل و براهین علیه کسی که وجود آن را انکار می کند؛ چون ادراک من از این موجود، مانند ادراک موجودات دیگر، ادراک چیزی است که واقعا وجود دارد و مفهوم صرف نیست.
گونیلو معتقد است که مثال نقاش آنسلم برای حمایت از این برهان صحیح نیست؛ زیرا این نقاشی قبل از اینکه وجود عینی بیابد در فن و ذهن نقاش موجود بوده است. به نظر او همان طور که اوگوستینوس قدیس می گوید این نقاشی در ذهن مطلق عالی ترین است. عظمت خداوند در همه جا و در همه زمانها یافت می شود. به نظر آنسلم خداوند به عنوان موجود مطلق و وجود بنفسه در تعریف «آنچه از آن عالیـتر را نتوان درک کرد» می گنجد؛ چنانکه تصور وجود بنفسه و مطلق ضرورتا وجود عینی او را هم دربر می گیرد.
آنسلم در رساله ی در باب حقیقت درباره صحت و کذب گزاره های منطقی، فلسفی، عقاید و اختیار بحث کرده و حقیقت را تعریف می کند. گزاره حقیقی یا صحیح آن است که وجود موجود را تأیید می کند. یعنی در یک گزاره حقیقت همراه با صحت است؛ به عبارت دیگر صحیح بودن آن همان حقیقی بودن آن است. اراده و فکر نیز اگر آنچه را که صحیح است انجام دهند، حقیقیند. برای آنسلم حقیقت سرمدی خداوند است. وجود حقیقی موجودات و آنچه حقیقتا باید باشد، وجودی است که در خداوند دارند. بنابراین حقیقت و صحت در ذات موجودات یافت می شود، زیرا این ذاتها همان ذاتهایی هستند که در خدا وجود دارند، به عبارت دیگر نزد آنسلم همه چیز در ارتباط با خداوند حقیقی است.
Sources
محمد ايلخاني- تاريخ فلسفه در قرون وسطي و رنسانس- تهران- سمت1379
Anselm, Opera omnia, ed. F Schmitt, 6 vol. Edimbourg- Rome,1961.
Loeuvre de S. Anselme de Canterbury, texts d ed. F. Schmitt, sous la direction de M. Corbin, paris. 1986
_, Proslogion with Areply on Behalf of the Food by Gaunilo and The Authors Reply to Gaunilo,Translated with an introduction and philosophical commentary by M.JCharlesworth, oxford,1965.
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites