گفتگوی ادیان از نظر آیات قرآن
English 3161 Views |قرآن و گفتگو
در قرآن گفتگو با موافقان و مخالفان هم به عنوان یک شیوه پسندیده مطرح شده و هم مصادیق بسیارى از آن ذکر شده است. نخستین کسى که طبق آیات قرآن به گفتگو پرداخته، خداوند متعال است. در مساله خلقت آدم، با ملائکه سخن گفته و آنها نیز نظرات خود را بیان نموده اند خداوند جهت اثبات مدعاى خود آدم را بر آنان عرضه داشت تا آدم تواناییهاى خودش را به آنان نشان دهد و به این وسیله خطاى ملائکه را در پیش داورى نسبت به خلقت آدم کاملا روشن ساخت (بقره/ 32-30). با شیطان که تمرد و سرپیچى کرده بود نیز به گفتگو پرداخت و به او تا قیامت مهلت داد (اعراف/ 18-12). انبیاء نیز با اقوام و مخالفانشان به بحث پرداخته اند، بیشترین گفتگو را نوح با قوم خود داشت که نهصد و پنجاه سال به طول انجامید (عنکبوت/ 14) و به او گفتند «یا نوح قد جادلتنا فاکثرت جدالنا؛ اى نوح تو با ما جدل و گفت و گو بسیار کردى» (هود/ 32). نوح همچنین در مورد فرزندش با خداوند به بحث پرداخت (هود/ 45-47). ابراهیم نیز افزون بر بحث با قومش در مورد برداشتن عذاب از قوم لوط با خداوند بحث نمود (هود/ 74). همچنین پیامبران دیگر همچون صالح، لوط، موسى، عیسى: و... با قوم خودشان بحث کرده اند که در قرآن آمده است.
پیامبر اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) نیز با مخالفان و موافقان بحثهایى نموده اند که بخشى از آن را مرحوم طبرسى در کتاب ارزشمند الاحتجاج گردآورى نموده است. وى در مقدمه کتاب بحثى درباره جدال و اقسام آن نموده و نمونه هایى از جدال احسن پیامبر (ص) با کفار که در قرآن ذکر شده، آورده است. آنگاه بحثهایى که آنان با دیگران داشته اند که در روایات نقل شده به ترتیب معصومین جمع نموده است. به هر حال در قرآن آیاتى وجود دارد که بحث و گفتگو را وظیفه مى شمارد از قبیل: «ادع الى سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتى هى احسن؛ با حکمت و پند پسندیده به راه پروردگارت فراخوان و با آنان به گونه اى که بهتر است جدل (بحث) کن» (نحل/ 125).
این آیه تصریح دارد که وظیفه پیامبر (ص) در راه دعوت مردم به دین خدا حکمت و موعظه حسنه است و راه دفاع از آن، جدال احسن مى باشد. در آیه اى دیگر به همین مضمون این مجادله را در خصوص اهل کتاب به انحصار مى گوید: «و لا تجادلوا اهل الکتاب الا بالتى هى احسن؛ با اهل کتاب جز به گونه اى که بهتر است جدل نکنید» (عنکبوت/ 48). در این آیه خطاب متوجه همه مؤمنین است. در آیه 64 سوره آل عمران قرآن رسما از پیامبر خواسته است که وارد گفتگو با اهل کتاب شود و محور اصلى بحث نیز مشخص شده، ملاحظه کنید: «قل یا اهل الکتاب تعالوا الى کلمة سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون؛ اى اهل کتاب به سخنى روى آورید که میان ما و شما یکسان است این که جز خدا را نپرستیم و چیزى را شریک او قرار ندهیم و برخى از ما برخى دیگر را غیر از خداوند یکتا به خدایى نگیرد. اگر روى گرداندند بگویید گواه باشید که ما فرمانبرداریم».
نکته هایى که در این آیه به آن توجه داده شده عبارت اند از:
1ـ «قل یا اهل الکتاب تعالوا الى کلمة سواء بیننا و بینکم» در این فراز خداوند دستور صریح داده است که پیامبر (ص) باب گفتگو با اهل کتاب را بگشاید و محور اساسى بحث، موضوع توحید باشد که سخن همه انبیاء پیشین بوده است (نوح/ 21 و شعراء/ 130 و 151 و انبیاء/ 54 و طه/ 47 و زخرف/ 63).
2ـ از اثبات وجود خدا بحث را آغاز نکنید بلکه سخن از نپرستیدن غیر خداوند باشد. کلام را براى نفى شریک آورده نه اثبات وجود خدا، زیرا قرآن شریف اثبات وجود خداوندى و حق بودن آن را مفروغ عنه و امرى فطرى مى داند و اساسا در فرهنگ قرآن، انسانها در اصل پرستش خداوند بجز معدودى از سر عناد تردید به خود راه نمى دهند. حتى آنجا که سخن از بت پرستان مى شود، آنان را نیز خداشناس مى داند (زخرف/ 87 و 9 و عنکبوت/ 61 و 63 و لقمان/ 25 و زمر/ 38) که پرستش بت را براى تقرب به خدا انجام مى دهند (زمر/ 3). مشکل همیشه در عدم شناخت شرک بوده است و انسانها با اینکه گرفتار آن مى شده اند اما غافل از آن بوده اند به تعبیر قرآن «ما یومن اکثرهم بالله الا و هم مشرکون؛ بیشتر مردم به خدا ایمان نمى آورند مگر آنکه مشرک شوند» (یوسف/ 106). امام صادق (ع) در مورد فلسفه اینکه بنى امیه چگونه توانستند به نام اسلام و توحید بر مردم حکومت کنند، این نکته ظریف را بیان داشته اند: همانا بنى امیه براى مردم تعلیم ایمان را آزاد گذاردند و تعلیم شرک را آزاد نگذاردند، زیرا اگر مردم را بر آن وادار مى کردند آن را نمى پذیرفتند. علامه مجلسى در ذیل این روایت چنین مى گوید: مقصود امام این است که آنها چیزى که مردم را از اسلام بیرون برد یادشان نمى دادند، زیرا اگر اینها را به مردم یاد مى دادند و مردم متوجه مى شدند هرگز از امثال آنها پیروى نمى کردند.
3ـ در بحث نفى پرستش غیر خدا دو نکته اساسى وجود دارد که باید درباره آن گفتگو نمود:
الف) شریک براى او قرار ندهیم «لا نشرک به شیئا» شرکى که لازمه اعتقاد به تثلیث یا اتخاذ ابن و امثال آن باشد زیرا الوهیت مقامى است که هر چیز از هر جهت به او پناهنده شده؛ در او حیران مى شود و منشا تمام کمالات موجودات با کثرت و ارتباطى که با یکدیگر دارند، در او هست. پس لازم است آدمى خدا را عبادت کند از آن رو که تنها و معبود واحدى است که شریک ندارد.
ب) «و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله» اشاره دارد به آنچه در میان اهل کتاب وجود داشته است که: «اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله؛ اينان دانشمندان و راهبان خود را به جاى خدا به الوهيت گرفتند» (توبه/ 31)، زیرا افراد جامعه با تمام امتیازى که بر یکدیگر دارند همه از یک حقیقت واحد «حقیقت انسانى» هستند. صحیح نیست که بعضى از آنها اراده و هواى نفسانى خود را بر بعض دیگر تحمیل کند، مگر آنکه معادل آن را از طرف خود تحمل کرده باشد که این همان تعاون در به دست آوردن مزایاى حیات مى باشد، اما خضوع تمام افراد یا یک فرد از آنان، نسبت به فرد دیگر از همنوعان خود، بطورى که او را از بعضیت و تساوى در حقوق خارج کند و بواسطه استعلاء و تحکم فرد مطاع را رب خود و مالک مطلق العنان خویش بگیرد و وى را در تمام اوامر و نواهى اش اطاعت کند، این خود مطلبى است که باطل کننده فطرت و مخرب پایه انسانیت خواهد شد.
4ـ همانگونه که ملاحظه شد در این گفتگو بحث بر سر اصول کلى و امور فطرى است که بین همه ادیان مشترک مى باشد و در این آیه بحث از دعوت به اسلام «دین خاص» نشده است.
5ـ «فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون» این بخش از آیه نحوه پایان دادن به بحث با اهل کتاب را بیان داشته است که اگر آنان نپذیرفتند و به نداى فطرت خودشان که هیچ دلیلى بر رد آن ندارند، پاسخ نگفتند و به دعوت همه انبیاء بى اعتنایى کردند، شما اعلام کنید ما این اصول را پذیرفته و به آن پایبندیم و شما بر آن گواه باشید، بدون هیچ گونه درگیرى و تحمیل عقیده از آنها جدا شوید. و به عبارتى اکنون که شما به این امور فکرى پشت کردید، اینگونه نیست که ما این اصول را نادیده بگیریم و به آن بى اعتنا باشیم. بلکه ما ادامه دهنده راه انبیاء سلف و لبیک گو به نداى فطرتیم و شما نیز آن را در حرکات و اعمال ما مشاهده خواهید کرد. در هر حال اسلام با اینکه دین کامل و جامع را منحصر در خود مى داند، ولى حاضر به زندگى مشترک با اهل کتاب به نحو مسالمت آمیز است.
Sources
سید ابوالفضل موسویان- مجله نامه مفید شماره 16- مقاله اسلام و گفت و گوی ادیان
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites