ادیان و خدایان مردم بین النهرین باستان
English 14979 Views |ساکنین بین النهرین و آئین ها و تمدن کهن آن اقوام
بین النهرین یکى از مناطق پر سابقه و کهن آسیاى غربى یا خاورمیانه است که مرکز ادیان گوناگون جهان بوده است. این ادیان با یکدیگر شباهت و هم رنگى بسیار داشته و این آئین ها تحت نفوذ یکدیگر بوده اند. این منطقه از قدیم مکان و محل برخورد بومیان و هند و اروپائیان و سامانیان بوده است. معمولا بابلیان و آشوریان سامیان شمالى نام دارند. و فنیقیان و فلسطینیان و اسرائیلیان را سامیان غربى گویند و حبشیان و اعراب سامیان جنوبى را تشکیل مى دهند. کشورى که در میان دو شط دجله و فرات قرار گرفته است، از پر سابقه ترین سکونت گاه هاى نوع انسان بشمار مى آید. و از جهت قدمت تاریخى آن را هم عهد مصر قدیم گفته اند. این سرزمین از سه هزار سال پیش از م تا حدود 500 سال قبل از م که ضمیمه ایران شد، چندین دولت پرقدرت و بزرگ بر آن حکومت کردند. آنان نفوذ آئین و تمدن و علوم خود را گسترده، بر اقوام خلف تحمیل کردند. در آن زمان در شمال قسمت سومر تا عرض جغرافیائى بغداد کشور اکد شمرده مى شد و شهر بابل در آنجا قرار داشت. اکدیان که مردمى از نژاد سامى بودند، در حدود 2700 پیش از میلاد بر دولت سومرى پیروز شدند. نخستین پادشاه اکدیان شخصى بنام سارگون بود. سارگون سلطانى پر قدرت و با توان بود که توانسته بود قسمتى از مغرب ایران و شامات را به تصرف خود درآورد و آن را به کشور خود ملحق سازد. به فرمان سارگون رجال علمى کشور نوشته هاى دینى و اصول جادوئى و ساحرى و آثار علمى را مدون نمودند و در معبدى بایگانى کردند. در حدود 2500 سال قبل از میلاد دوباره سومریان به قدرت رسیدند و با اکدیان هم آهنگ شدند. رقیب بزرگى در این میان براى آنان بود که موسوم به دولت عیلام بود که در خوزستان و قسمتى از لرستان واقع و پایتخت آن شوش بود. مکرر در مکرر میان عیلام و آن دولت جنگ رخ مى داد گاهى عیلام جزو متصرفات آنان مى شد و زمانى عیلام بر دشمن پیروز مى گردید. تا اینکه در سال 2115 پیش از مریم سین پادشاه پرقدرت خوزستان دو دولت سومر و اکد را برانداخت بطوریکه دیگر آنان استقلال خود را براى همیشه از دست دادند و قومیت آنان در میان دیگر طوائف منحل شد. سرانجام مردم آن کشور باطراف فرار کردند. گروهى به فنیقیه رهسپار شدند و بلاد آنجا را بنا کردند. و گروهى که پرستنده خداى آشور بودند به شمال بین النهرین کوچ نمودند و اساس و شالوده دولت آشور را ریختند. مردم بین النهرین از اعتقادات و دین دارى بدور نبودند ولى نظر به افزایش ثروت و سکنه و اختلاط نژادها و تصادم عقاید گوناگون مردم بابل در اواخر از حیث اخلاق و دیانت در مرتبه نازلى قرار گرفتند. و از طرف دیگر ایمان به خدایان متعدد و اعتقاد به سحر و جادو و فسق و فحشا باعث گردید که بابل با آن عظمت در برابر حمله ایرانیان خجل و سرافکنده شود. مردم بابل مردوک را به عنوان خداى بزرگ شناخته بودند و چون کورش پادشاه ایران وارد بابل شد، روحانیون از وى استقبال نمودند و کورش براى خداى مردم بابل مردوک احترام فراوان در نظر گرفت. کورش چون داخل شهر شد، در معابد خدایان بسیار دید. روحانیون به کورش گفتند این خدایان مربوط به شهرهاى بابل است که یکى از پادشاهان کشور بابل آنان را به مرکز انتقال داده است. کورش دستور داد تا هر یک از آنان را به شهر خودش ببرند. این عمل باعث خوشنودى مردم شهرهاى بابل گردید و مردم علاقه فراوانى به کورش پیدا کردند. غیر از اعتقاد به خداى مردوک، در بابل ادیان و آئین هایى دیگر نیز وجود داشته است.
آئین ها و ادیان و خدایان مردم بین النهرین
ساکنین بین النهرین همانند دیگر مردم اعصار پیشین خود داراى عقاید و آئین ویژه اى بوده اند و به همین جهت در میان مردمان بین النهرین بقایاى آئین توتم رواج فراوان داشته و آنان عقاب و گاو نر و شیر را مقدس مى دانستند و جان پرستى در میان آنان احترام ویژه اى یافته بود. مردم بین النهرین بر این باور بودند که ارواح بطور کلى در خورشید و ماه و ستارگان مکان و منزل دارند که بتدریج اینها برایشان همانند خدایان نمودار گردیدند. هر یک از شهرها خدائى مخصوص بخود داشت و خداى محلى زن بود. از دریاى مدیترانه تا خلیج بنگال و اهالى اژه و آسیا و دراویدیان سکه رب النوع (مادر همگانى)، را محترم مى داشتند. و تیامات الهه اقیانوس بود. نانا یا نینا به ایشتار خداى بابل شباهت داشت. مردوک خداى آفریننده بر تیامات که ماده را تشکیل داده غالب گشت. در دین افسانه هاى سومریان در رابطه با پدید آمدن طوفان بزرگ گسترش یافت و یکى از خدایان بود که انسان را از خاک رس آفرید و جان را در آن پیکر دمید تا آئین خدایان را برقرار نماید و آنان را پرورش دهد. پادشاهان فرزندان خدایان مى باشند که طبیعت را حاصلخیز و پر رونق مى سازند و آن فرزندان خدایان بر نباتات ریاست دارند و حکومت را در روى زمین اداره مى کنند. سومریان چون از کوههاى سر به فلک کشیده عیلام سرازیر شدند و بر بین النهرین دست یافتند آن بلندى را ارج نهادند و آن را با ارزش تلقى نمودند و در نگهدارى و حفظ آن کوشش فراوان نمودند. سومریان افسانه ها و الهیات سامیان را براى خود به عنوان روش و مشى اخذ نمودند. سامیان در عصر حکومت خود شهرها را دسته بندى مى کردند و خدایان خود را در آن شهرها قرار مى دادند: این خدایان خصلت و منش محلى مردم را در خود بایگانى و حفظ مى کردند و اگر شهر آنان مرکز حکومت مى گردید، خدایان شهر مرکزى بر دیگر خدایان شهرها برترى داشتند. تعداد خدایان بابل و آشور فراوان و بسیار بود که در یکى از کتیبه هاى آشوریان مربوط به حدود 860 پیش از م قریب، هزار نام از خدایان و فرشتگان منقوش است. مردم آن عصر این همه خدایان را موجوداتى آسمانى مى پنداشتند و علامت و منشاء نهایى آنها را در کتیبه ها ستاره قرار داده بودند. مثلا خداى بزرگ بنام آنو را با یک ستاره نشان مى دادند و دیگر خداى را با دو و یا سه ستاره معرفى مى کردند. در اعتقاد و باور این اقوام بود که پروردگاران هم همانند آدمیان خشم و آرزو دارند و دستخوش حوادث و احتیاج مادى اند. تنها فرق آنان با آدمیان در قدرت فوق العاده و حیات جاودانى آنان بود. ارواح بدکار از آدمیان تواناتر و از خدایان ناتوان تر بودند. ارواح بدکردار بصورت انسان و تن حیوان از قبیل افعى و اژدها و پلنگ براى آزار آدمیان در هر گوشه پنهان بودند. شاید این باور همان اعتقاد به تناسخ باشد که تا این زمان در میان بعضى از عقاید و باورها موجود است و حتى در بعضى از فرق اسلامى نیز دیده مى شود و این از عقاید باطل مى باشد.
شیطان از دیگاه سومریان و بابلیان عصر کهن
وجود شیطان و عقیده به این موجود نامرئى همیشه بر سر زبان ها بوده و مردم از او وحشت و ترس داشته اند. و قوم سومرى و آشورى و بابلیان نیز از وى سخن به میان آورده اند. در یکى از کتیبه هاى قدیم اوصاف شیاطین را اینگونه گفته اند: اینان سمهاى خدایانند. از دیوارهاى بسیار ضخیم عبور مى کنند. و از بامهاى بلند فرود مى آیند. گوئى طوفانند که از خانه اى بخانه اى مى روند. هیچ درى جلو ورود آنان را نمى تواند بگیرد. و هیچ قفلى آنان را بر نمى گرداند. و همچون مار از زیر در خانه ها بدرون آن مى آیند. و چون باد از زیر پاشنه در داخل مى شوند. زن را از آغوش شوهر و کودک را از بغل مادر مى ربایند. و اینان هر کدام اسمى و کارى را بر عهده دارند: لابارتو قاتل کودکان خردسال است. و لاباسو علت رعشه اندام است. و احناسو موجب سیاهى چهره و زردى رخسار است. موضوع پیدایش کرم که در یک کتیبه باستانى منقوش است، از آثار شگفت انگیز تاریخ به شمار آمده است و داستان آن بدینگونه ذکر شده: چون آمون خداى بزرگ آسمانها را بیافرید و آسمانها زمین را خلق کردند و زمین رودها را پدید آورد و رودها جدولها را آفریدند و جدولها مردابها را ایجاد کردند، از میان مردابها کرم بوجود آمد. کرم به حضور خدایان رفته و گریه کرد. و گفت: به من چه مى دهد. بخورم. و چه مى دهى بنوشم؟ اِآکه یکى از خدایان بود گفت: به تو چوب معطر و استخوان خشک مى دهم که غذاى تو باشد. کرم گفت: بارالها نه چوب معطر مى خواهم و نه استخوان خشک. بلکه میل دارم غذا و نوشیدنى را در میان دندانهاى آدمیان مقرر دارى و منزل و مکان مرا در لثه دندان جاى دهى تا از خون لثه سیراب شوم و قدرت و نیروى لثه را بگیرم.
پیدایش دو موجود از دیدگاه سومریان و اکادیان در بابل
اقوام گذشته اساس باورهایشان بر یک سلسله عقاید خرافى بدور از عقل و خرد بود که بعضى از آنها تا امروز در میان بعضى از اقوام باقى مانده است. سومریان و اکادیان بر این باور بودند که هیچ موجودى ازلى نیست و در آغاز عدم مطلق بود و تدریجا در این عدم محض دو موجود پدید آمدند. یکى موجود نر بنام آپیو و دیگرى موجود ماده بنام تیامات و این دو اصل تمام کائنات را بوجود آوردند: اپیو آب شیرین را و تیامات آب شور را.
ادیان و آئین هاى حتیان فروکیان و فنیقیان
آئین حتیان
قوم حتیان همانند سومریان عنوان و ارزش مهمى در تاریخ خود دارند. اینان در گذشته بسیار دور پیش از تمدن فنیقیان امپراطورى پرقدرت و پر شهرتى را در آسیاى غربى بویژه در کارپاس بوجود آورند. و گرچه هند و اروپائیان در آنجا مردم آسیا را که امروز حتیان ابتدائى مى گویند زیر سلطه خود درآوردند، ولى نام کشور را تغییر ندادند. و این امپراطورى در هزاره دوم پیش از م برقرار گردید. در این کشور (کشور حتیان)، بقایان کیش توتم رواجى فراوان داشت. گاوهاى نر و مارهاى مقدس مورد احترام مردم بود و آرینا خداى اصلى رب النوع خورشید ملکه حتیان اسم داشت و شوهرش طوفان خدا بود و قوم فروکیان وارث دینى حتیان شدند.
آئین فروکى
اقوام فروکى در آغاز قرن دوازدهم پیش از م یعنى در سال 1180 پ.م. پس از تسخیر تراوا در کشور حتیان حکومت را بدست گرفتند. قوم فروکیان از اروپا به آسیا آمدند و در محل کنونى آنکارا براى خود حکومتى برپا نمودند و براى تسلط بر شرق نزدیک مدتى با قوم آشور و مردم مصر رقابت مى کردند. فروکیان در این سرزمین تازه بدست آورده مادر خدائى بنام ما را بخدائى خود برگزیدند. این نام را از روز نام کوه کوبلا بر وى نهادند و آن را به عنوان روح بزرگ زمین زراعت شده و نماینده همه نیروهاى مولد طبیعت مى پرستیدند و به زن خدا خدمت مى کردند و این خدمت از رهگذر زنان مقدس شناخته شده بود. مادر خدا که یک زن بود، همسرش آتیس یک مرد بود. مادر خدا آتیش را ناچار نمود که براى تعظیم وى مادر خدا خود را از مردى بیندازد و خصى کند. و بهمین سبب بود که روحانیان در مراسم عید خونین خود را اخته مى کردند و عضو نرینگى خویش را مى بریدند و در برابر مجسمه مادر خدا مى انداختند. و آنگاه لباس زنانه در بر مى نمودند و حرکات زنان را تقلید مى کردند.
آئین فنیقیان در اعصار گذشته
کشور فنیق در حوالى شام و در کنار و دنبال فلسطین قرار گرفته بود. سرزمین این قوم فنیقیان در کنار دریاى مدیترانه و در شمال فلسطین بین کوه کاسیوس و کارمل واقع شده بود. قوم فنیقى هرگز زیر پرچم دولت واحدى نرفتند. بلکه به اقتضاى طبیعت ساحلى به چندین شهر خود مختار مستقل منقسم گردیدند که از شمال به جنوب از این قرار بودند: شهر آراد و شهر وبیبلوس و شهر بیروت و شهر صیدا و شهر صور و شهر آکر. در اواسط هزاره دوم قبل از مبنا در فنیقیه از قبیل صور و صیدا و وبیبلوس رونقى فراوان داشتند. اما در اواخر قرن نهم قبل از م گروهى از اشراف شهر صور محل سکونت خود را ترک نمودند و به ساحل آفریقا مهاجرت کردند و کارتاژ را بنا نهادند. فنیقیان چون از فلسطین آمده بودند، دین آنان ارتباط مستقیم با همسایه جنوبى یعنى فلسطین داشت. این ملت تاجر پیشه که با استفاده و کامرانى و لذت فراوان از زندگى سرگرم بودند، از خود مذهب و آئینى نداشتند و خدایانشان بخدایان کلده شباهت داشت. مراسم دین مردم فنیقیه بیشتر از کلده با خون خواهى تواءم بود. زیرا در اینجا انسان را قربانى مى کردند و بعضى اوقات پادشاهان نیز فرزندان خود را قربانى مى نمودند. قربانیان را با شیپور و کرنا زنده در برابر خدا مى سوزاندند و مادر کودک باید خود را به بهترین آرایش ها درآورد تا قتل فرزند خود را در میان شعله هاى آتش مشاهده نماید در موقع سوختن کودکان بانگ کوفتن طبل و آوازهاى وسائل موسیقى به اندازه اى بود که فریاد کودکان را که در دامان خدا مى سوختند به گوش نمى رسید. و باین ترتیب کار قربانى کودک پایان مى پذیرفت. در میان تیره هاى سامى که در جنوب سوریه زندگى مى کردند عادات و آدابى شبیه به آنچه در بالا گفتیم وجود داشت.خلاصه اینکه خدایان فنیقیه بدو بخش نر بعل و ماده بعله تقسیم مى شدند. بعل و بعله یک جفت را تشکیل مى داند که آمیزش آنان فراوانى را در بر داشت.هر شهرى بعل مخصوص بخود داشت و آن را بنام هاى گوناگون مى خواندند. مثلا به بعل شهر صور ملکات گفته مى شد. اینان خدایان مرد بودند. و در مقابل این خدایان خدایان زن نیز وجود داشت که آنها را بعله یا ملکه یا آشتره مى نامیدند و به آنان سنبل عشق و شهوت مى گفتند. ایشتاریامیلتا در بابل بکارت دختران پرستنده خود را به عنوان هدیه و قربانى قبول مى کرد. و گاهى زنان گیسوان خود را به وى تقدیم مى داشتند یا خود را به نخستین مرد بیگانه اى که در معبد از آنان تقاضاى همخوابگى مى کرد، تسلیم مى کردند.
یکى دیگر از خدایان فنیقیان مولوخ یعنى شاه بود. مولوخ خداى خطرناکى بود که مردم فنیقى فرزندان خود را زنده زنده در برابر ضریح او بعنوان قربانى در آتش انداخته و مى سوزاندند. و یک بار که شهر کارتاژ در محاصره دشمن بود (در سال 307 ق از م) براى این خداى خشمناک 200 پسر از بهترین خانواده هاى شهر را به آتش انداختند.در شهر کارتاژ خداى آنان از بعل و تانیت تشکیل مى شد و شاید این اعتقاد از افریقاى شمالى به شهر کارتاژ راه پیدا کرده باشد. و نیز در کارتاژ اشمون خداى روئیدنی ها و مرگ و تجدید زندگى بسیار مورد احترام و پرستش بود. در کارتاژ فحشاء مقدس وجود داشت که عمل جادوئى آنان باعث فراوانى محصولات زمین و چهارپایان و مردم مى شد. و در کلدانیان نیز بعضى از روزها را خوب و برخى را بد و شوم مى گفتند و اولین روز هفته روز تابو بود که انجام کار در آن پلید و زشت بود و از این رهگذر بود که یوم السبت بوجود آمد. روزهاى هفته داراى اسامى ستارگان مقدس بود. که مردم یونان و روم نیز این روش را بکار گرفتند. دوشنبه روز ماه بود. سه شنبه روز مارس و چهارشنبه روز عطارد و پنجشنبه روز ژوپیتر و جمعه روز اورانوس بود. حالات خداوند در روى کودکانى که در آن روز متولّد مى شدند مؤثر بود. کودکانى که در روز شنبه متولد مى شدند، تحت تاءثیر ماه قرار داشتند و بوالهوس مى شدند و کودکانى که در روز سه شنبه بدنیا مى آمدند، مردانى جنگجو و سلحشور مى شدند.
علم تشریح و اخترشناسى
بابلیان دو دانش را بوجود آوردند که قبلا مردم آن عصر با آن دو علم آشنائى نداشتند. یکى علم تشریح و دیگرى علم اختر شناسى بود. روحانیان دین مردم بابل براى پیشگوئى و بدست آوردن اراده خدایان بابل گوسفندى را با انجام مراسم بسیار مذهبى در آغل مى بستند و پس از مدتى که آماده مى شد آن را سر مى بریدند و در جگر آن تامل مى کردند و راز نهان را کشف مى نمودند. و معتقد بودند که اسرار خلقت و آینده و اراده الوهیت در آن دیده مى شود. از این عمل و مراقبت در اعضاء حیوان علم تشریح را آدمى بدست آورد. و از رهگذر وسائل پیشگوئى و دقت در مطالعه افلاک جوى، علم نجوم و اخترشناسى را آدمى بدست آورد. از این راه بود که حساب خسوف و کسوف و ترتیب تقویم و تعیین روز شنبه براى تعطیل و دیگر احکام نجومى را بابلیان با حرکت سیارات و ثوابت بر بشر آن روز و امروز روشن و معلوم گردانیدند و با دقت نمودن در نجوم و ستارگان در آسمان نتایج فراوانى درباره جبر طبیعت بدست آوردند و مقیاس زمانى را بر خود آشکار کردند.
Sources
عبدالله مبلغى آبادانى- تاريخ اديان و مذاهب جهان- جلد اول- بخش اديان مردم بين النهرين باستان
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites