شبهه دوام حکمت تجدید بعثت پیامبران
English 3110 Views |اصل شبهه
فلسفه و حکمت تعدد ارسال پیامبران و تجدید بعثت چه چیزی می تواند باشد؟ هر چه که عامل و مایه تجدید بعثت باشد، این بعد از پیامبر اسلام (ص) هم وجود دارد به دیگر سخن اگر در تعدد پیامبران و تجدید بعثت مصلحتی وجود دارد (که دارد) پس چرا بعد از بعثت پیامبر بزرگ اسلام (ص) جلو این راه مصلح آمیز گرفته شده است و اگر مصلحتی در تعدد و ارسال متوالی پیامبران (ص) نبود، پس چرا خداوند سبحان پیامبران زیادی را برای هدایت و ارشاد بشر مبعوث کرد؟
عناصر منطقی این شبهه
1- تعدد ارسال پیامبران و تجدید بعثت دارای فلسفه و مصلحتی است.
2- بعد از بعثت پیامبر اکرم (ص) تعدد ارسال پیامبران و تجدید بعثت قطع شد.
بنابراین بعد از بعثت پیامبر بزرگ اسلام (ص) جلو این راه مصلح آمیز گرفته شده است.
پاسخ شبهه
در پاسخ به این شبهه نخست باید فلسفه و حکمت تعدد پیامبران و تجدید بعثت را مطرح نمود:
بشر چند هزار سال پیش نسبت به حفظ مواریث علمی و دینی ناتوان بود و از او جز این انتظار نمی توان داشت به همین جهت پی در پی پیامبران الهی مبعوث می شدند و رهیافتهای وحیانی فراموش شده را متذکر می شدند و یا آنان را از تحریفات در دین بر حذر می داشتند. اما هنگامی که بشر به مرحله ای از تکامل می رسد که می تواند مواریث دینی خود را دست نخورده نگهداری کند، در این صورت علت عمده تجدید پیام و ظهور پیامبر جدید منتفی می گردد و شرط لازم (نه شرط کافی) برای جاوید ماندن یک دین موجود می شود. در حقیقت بلوغ اجتماعی بشر یکی از ارکان خاتمیت است. به حدی که می تواند حافظ و نگهبان مواریث علمی و دینی خود باشد. و خود به نشر و تبلیغ و تعلیم و تفسیر آن بپردازد، دین الهی در نزد اسلام یک ماهیت دارد که قرآن آن را "اسلام" خوانده است. و این در همه زمانها یک حقیقت داشته و دارد و بهترین معرف آن لفظ اسلام است که قرآن در موارد متعددی به این حقیقت اشاره نموده است. خداوند در قرآن می فرماید: «ولکن کان حنیفا مسلما؛ ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلکه موحدی فرمانبردار بود.» (آل عمران/ 67)
«و انتم مسلمون؛ پس زنهار که بمیرید و مسلمان نباشید.» (بقره/ 132) یعنی همواره ملازم با اسلام باشید، تا مرگتان در حال اسلامتان واقع شود، و این آیه شریفه به این معنا اشاره دارد، که ملت و دین، همان دین اسلام است، هم چنان که در جای دیگر فرمود: «إن الدین عند الله الإسلام؛ دین، نزد خدا اسلام است.» (آل عمران/ 19) و در این آیه اشاره می کند که: که دین ابراهیم اسلام بوده، و دینی هم که فرزندان وی، یعنی اسحاق و یعقوب و اسماعیل و نواده های یعقوب، یعنی بنی اسرائیل و نواده های اسماعیل یعنی بنی اسماعیل خواهند داشت، اسلام است، و لا غیر، چه اسلام آن دینی است که ابراهیم از ناحیه پروردگارش آورده، و در ترک آن دین، و دعوت به غیر آن، احدی را دلیل و حجتی نیست.
در عین حال که وحدت ادیان الهی را پذیرفته است و نام همه آنها را اسلام نهاده است، اختلاف شرایع را نیز پذیرفته است. خداوند در قرآن می فرماید: «لکل جعلنا منکم شرعه و منهاجا؛ ما برای هر یک از شما شریعت و راه روشنی قرار دادیم.» (مائده/ 48) این اختلاف جزیی است نه کلی و نه تفاوت در ماهیت توحید سنگ اول و اصل اول این ساختمان است. توحید درجات و مراتبی دارد درک عامی با عالم در این باره متفاوت است آیات سوره حشر و نیز سوره اخلاص را بشر هزار سال پیش جز عده اندکی نمی فهمیدند. در "اصول کافی" آمده است (اصول کافی، ج 1، ص 91) که خداوند چون می دانست بعدها افراد، ژرف اندیشی خواهند آمد، سوره اخلاص و پنج آیه اول سوره حدید را نازل کرد.
بنابراین در مجموع مکتب پیامبران الهی یک خطر بیشتر نیست. خداوند سبحان می فرماید: «ان هذا صراطی مستقیما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله؛ این راه و صراط مستقیم من است پس پیرو این راه باشید نه پیرو راههای دیگر که موجب می شود شما را از طریق حق دور کند.» (انعام/ 153)
گرچه انسان و اجتماع متحول و متکامل است ولی راه و خط سیر مشخص و واحد و مسقتیم است. اجتماع بشری اسیر عادتها و سنتهای متفاوتی است و برای رهایی از این عادتها و اسارتها به نیرویی محتاج است. و چون این اسارتها متفاوت است پیامبران هم با توجه به موقعیتهای مختلف تعلیمات متفاوتی آورده اند. راز موقت بودن تعلیمات پیامبران در همین است، مثلا یکی پیامبر خشونت و دیگری پیامبر رحمت می شود. بدیهی است که با هم از نظر روش تضاد و تعارض داشته باشند، اما از نظر هدف تضادی و افتادن در جاده اصلی «و کذالک جعلناکم امه وسطا لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا؛ بدين گونه شما را امتى ميانه قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد و پيامبر بر شما گواه باشد و قبلهاى را كه [چندى] بر آن بودى مقرر نكرديم جز براى آنكه كسى را كه از پيامبر پيروى مى كند.» (بقره/ 143)
مردم (جهان) اساسی بشریت است مخصوص یک اجتماع نیست. قرآن کتابی است که روح همه تعلیمات موقت و محدود و کتب دیگر آسمانی را که مبارزه با انواع انحرافها و بازگشت به تعادل است، در بر دارد. به همین جهت است که قرآن خود را حافظ و مهیمن سایر کتب آسمانی می خواند. «وانزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه؛ ما این کتاب (قرآن) را به راستی و حق بر تو نازل کردیم که مصدق و نگهبان کتاب های پیش از خود است.» (مائده/ 48) اساسا تمام کتابهای آسمانی، در اصول مسائل هماهنگی دارند، و هدف واحد یعنی تربیت و تکامل انسان را تعقیب می کنند، اگر چه در مسائل فرعی به مقتضای قانون تکامل تدریجی با هم، تفاوتهایی دارند، و هر آئین تازه، مرحله بالاتری را می پیماید، و برنامه جامعتری دارد.
ذکر "مهیمنا علیه" بعد از "مصدقا لما بین یدیه" اشاره به همین حقیقت است یعنی اصول کتب پیشین را تصدیق و در عین حال برنامه جامعتری پیشنهاد می کند. سپس دستور می دهد که چون چنین است طبق احکامی که بر تو نازل شده است در میان آنها داوری کن (فاحکم بینهم بما أنزل الله). این جمله با "فاء تفریع" ذکر شده و نتیجه جامعیت احکام اسلام نسبت به احکام آئینهای پیشین است. و به همین جهت است که در نهج البلاغه رسالت پیامبر اسلام (ص) به عنوان تمام نبوت آمده است. «الی ان بعث الله محمدا رسول الله (ص) لانجاز عدته و تمام نبوته» (نهج البلاغه صبحی صالح، ص44) در این باره عارف نامدار، محمود شبستری چه نیکو سروده است.
یکی خط است از اول تا به آخر *** بر او خلق خدا جمله مسافر
در این راه انبیاء چون ساربانند *** دلیل و راهنمای کاروانند
وزیشان سید ما گشته سالار *** هم او اول هم او آخر در این کار
احد در میم احمد گشت ظاهر *** در این دور، اول آمد عین آخر
ز احمد تا احد یک میم فرق است *** جهانی اندر ین یک میم فرق است
بر او ختم آمده پایان این راه *** بدو منزل شده "ادعو الی الله"
مقام دلگشایش جمع جمع است *** جمال جان فزایش شمع جمع است
شده او پیش و دلها جمله در پی *** گرفته دست جانها دامن وی
پایه های ختم نبوت
اولا: مایه دین در سرشت بشر نهاده شده است. سرشت همه انسانها یکی است و بشر در سیر تکاملی خود بر روی یک خط مشی مشخص مستقیم (صراط) در حرکت است از این رو حقیقت دین (که بیان کننده خواسته های فطرت و راهنمای بشر به راه راست است) یکی بیش نیست. به همین جهت، در قرآن «ادیان الهی» به کار نرفته است.
ثانیا: یک طرح به شرط فطری بودن، جامع بودن، کلی بودن و به شرط مصونیت از تحریف و تبدیل و به شرط حس تشخیص و تطبیق در مرحله اجرا می تواند برای همیشه رهنمون و مفید و مادر طرحها و برنامه ها و قوانین جزیی بی نهایت واقع گردد.
با این وجود می گوییم فلسفه بعثت های متوالی با توجه به محتوای اسلام و تعالی سطح فکری و فرهنگی بشر و توجه به آنان به حفظ میراث علمی و رهیافت های وحیانی دیگر نیازی به بعثت جدید نیست و برای ارسال پیامبر جدید حکمت قبلی وجود ندارد.
به دیگر سخن تجدید بعثت در ادوار گذشته به دو جهت بود یکی این که بعد از هد پیامبری که وحی و کتابش تحریف می شد و تغییر می کرد و اصول معارفش به کلی مسخ می شد، پیامبر جدید که می آمد همان اصول را از نو تبلیغ می کرد. چون اصل دین یکی است و همه انبیاء در آن مشترکند «شرع لکم من الدین ما وصی به نوحآ و الذی اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی؛ برای شما از (احکام) دین همان را تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود، و (نیز) آنچه را به تو وحی کردیم و آنچه را که به ابراهیم و موسی و عیسی توصیه نمودیم که دین را برپا دارید و در آن تفرقه نکنید.» (شوری/ 13)
آیه مورد بحث این حقیقت را روشن می سازد که دعوت اسلام به توحید دعوت تازه ای نیست، دعوت تمام پیامبران اولوالعزم است، نه تنها اصل توحید بلکه تمام اصول دعوت انبیا در مسائل بنیادی در همه ادیان آسمانی یکی بوده است. تعبیر "من الدین" نشان می دهد که هماهنگی شرایع آسمانی تنها در مساله توحید و یا اصول عقائد نیست، بلکه مجموعه دین الهی از نظر اساس و ریشه همه جا یکی است، هر چند تکامل جامعه انسانی ایجاب می کند که تشریعات و قوانین فرعی هماهنگ با تکامل انسانها رو به تکامل رود تا به حد نهایی و خاتم ادیان رسد.
به همین دلیل در آیات دیگر قرآن شواهد فراوانی وجود دارد که نشان می دهد اصول کلی عقائد و قوانین و وظایف در همه ادیان یکسان بوده. مثلا در شرح حال بسیاری از انبیا در قرآن مجید می خوانیم که نخستین دعوتشان این بود «یا قوم اعبدوا الله» (اعراف/ 59، 65، 73، 85 و هود/ 50، 61، 84) که به ترتیب در مورد نوح، هود، صالح، شعیب آمده است. و در جای دیگر می خوانیم «و لقد بعثنا فی کل أمة رسولا أن اعبدوا الله؛ ما در هر امتی رسولی را فرستادیم تا به مردم بگویند خداوند یگانه را پرستش کنید.» (نحل/ 36)
جهت دوم این بود که هر پیامبری شریعتی مخصوص به خود و متناسب با زمان خود دارد. «لکل جعلنا منکم شرعه و منهاجا» (مائده/ 48) وقتی زمان و شرایط و اوضاع و احوال جامعه عوض شد دیگر آن شریعت با فرضی که محفوظ مانده باشد نه تنها مفید نیست، چه بسا مضر هم هست، این است که پیامبری جدید می آید و شریعتی متناسب با زمان می آورد.
اما در نبوت خاتمیه اولا محفوظ بودن وحی و کتاب آن را خداوند بر عهده گرفته است و با تاکیدات شدید و متعدد فرمود: «نا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون؛ این کتاب را ما نازل کرده ایم و قطعا و یقینا ما آن را حفظ کننده ایم.» (حجر/ 9)
و ثانیا شریعت آن چنان کمال و جامعیتی دارد که برای همه زمانها و مکانها مفید و متناسب است.
Sources
مرتضی مطهری- محمد خاتم پیامبران- جلد 1
محمدتقی شریعتی- وحی و نبوت- صفحه 447 – 450
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 1 صفحه 462، جلد 5 صفحه 579
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 20 صفحه 378-379
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites