اسلام عصاره آئین همه انبیا

English 3938 Views |

دعوت اسلام به توحید دعوت تازه ‏ای نیست، دعوت تمام پیامبران اولوالعزم است، نه تنها اصل توحید بلکه تمام اصول دعوت انبیا در مسائل بنیادی در همه ادیان آسمانی یکی بوده است. می ‏فرماید: «شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا؛ خداوند آئینی را برای شما تشریع کرد که به نخستین پیامبر اولوالعزم نوح توصیه کرده بوده.» (شوری/ 13) و همچنین «و الذی أوحینا إلیک و ما وصینا به إبراهیم و موسی‏ و عیسی؛ آنچه را بر تو وحی فرستادیم، و ابراهیم و موسی و عیسی را به آن سفارش کردیم.» (شوری/ 13) به این ترتیب آنچه در شرایع همه انبیا بوده و در شریعت تو است و "آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری!"
تعبیر "من الدین" نشان می ‏دهد که هماهنگی شرایع آسمانی تنها در مساله توحید و یا اصول عقائد نیست، بلکه مجموعه دین الهی از نظر اساس و ریشه همه جا یکی است، هرچند تکامل جامعه انسانی ایجاب می‏ کند که تشریعات و قوانین فرعی هماهنگ با تکامل انسانها رو به تکامل رود تا به حد نهایی و خاتم ادیان رسد. به همین دلیل در آیات دیگر قرآن شواهد فراوانی وجود دارد که نشان می ‏دهد اصول کلی عقائد و قوانین و وظایف در همه ادیان یکسان بوده. مثلا در شرح حال بسیاری از انبیا در قرآن مجید می ‏خوانیم که نخستین دعوتشان این بود «یا قوم اعبدوا الله» (اعراف/ 59، 65، 73، 85 و هود/ 50، 61، 84) که به ترتیب در مورد نوح، هود، صالح، شعیب آمده است‏ و در جای دیگر می ‏خوانیم «و لقد بعثنا فی کل أمة رسولا أن اعبدوا الله؛ ما در هر امتی، رسولی را فرستادیم، تا به مردم بگویند خداوند یگانه را پرستش کنید.» (نحل/ 36)
انذار به رستاخیز نیز در دعوت بسیاری از انبیا آمده است. (انعام/ 130، اعراف/ 59، شعراء/ 135، طه/ 15، مریم/ 31) موسی و عیسی و شعیب (ع) از نماز سخن می ‏گویند. (طه/ 14، مریم/ 31 و هود/ 87) ابراهیم دعوت به حج می ‏کند، (حج/ 27) و روزه در همه اقوام پیشین بوده است. (بقره/ 183) لذا در دنباله آیه به عنوان یک دستور کلی به همه این پیامبران بزرگ می‏ افزاید: «أن أقیموا الدین و لا تتفرقوا فیه؛ به همه آنها توصیه کردیم که دین را برپا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید.» (شوری/ 13)
توصیه به دو امر مهم: نخست برپا داشتن آئین خدا در همه زمینه ‏ها (نه تنها عمل کردن بلکه اقامه و احیای آن). دوم پرهیز از بلای بزرگ، یعنی تفرقه و نفاق در دین. و به دنبال آن می ‏افزاید: «کبر علی المشرکین ما تدعوهم إلیه؛ هر چند این دعوت شما، بر مشرکان سخت گران است.» (شوری/ 13) آنها بر اثر جهل و تعصب سالیان دراز آنچنان به شرک و بت پرستی خو گرفته ‏اند و در اعماق وجودشان حلول کرده که دعوت به توحید مایه وحشت آنها است، به علاوه در شرک منافع نامشروع سران مشرکان محفوظ است، در حالی که‏ توحید مایه قیام مستضعفان می ‏گردد و جلو هواپرستیها و مظالم آنها را می ‏گیرد. ولی با این حال همانگونه که گزینش پیامبران به دست خدا است، هدایت مردم نیز به دست او است «الله یجتبی إلیه من یشاء و یهدی إلیه من ینیب؛ خداوند هر کس را بخواهد بر می‏ گزیند، و کسی را که به سوی او باز گردد هدایت می‏ کند.» (شوری/ 13) در این آیه نکته‏ هایی است که باید به آن توجه داشت:
1- "شرع" از ماده "شرع" (بر وزن زرع) در اصل به معنی راه روشن است، راه ورود به نهرها را نیز "شریعه" می‏ گویند، سپس این کلمه در مورد ادیان الهی و شرایع آسمانی به کار رفته، چرا که راه روشن سعادت در آن است، و طریق وصول به آب حیات ایمان و تقوی و صلح و عدالت است. و از آنجا که آب مایه پاکیزگی و طهارت و حیات است این واژه تناسب روشنی با آئین الهی که از نظر معنوی همین کارها را با روح و جان انسان و جامعه انسانیت می‏ کند دارد.
2- در این آیه تنها به پنج تن از پیامبران خدا اشاره شده، نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد (ص) چرا که پیامبران اولو العزم یعنی صاحبان دین و آئین جدید تنها این پنج تن هستند، و در حقیقت آیه اشاره ‏ای است به انحصار پیامبران صاحب شریعت در این پنج نفر.
3- در آغاز از نوح یاد شده، چرا که نخستین شریعت یعنی آئینی که دارای همه گونه قوانین عبادی و اجتماعی بود از او آغاز گشت و پیامبران پیش از او برنامه و دستورات محدودی داشتند. و به همین دلیل در قرآن و روایات اسلامی سخنی از کتب آسمانی قبل از نوح نیامده است.
4- قابل توجه اینکه در ذکر این پنج تن نخست از نوح (ع) سخن به میان آمده، سپس از پیامبر اسلام (ص) و بعد از ابراهیم (ع) و موسی (ع) و عیسی (ع) این ترتیب بندی به خاطر این است که نوح به خاطر آغازگر بودنش در آغاز قرار گرفته، و پیامبر اسلام (ص) به خاطر عظمتش بلافاصله بعد از او و دیگران به ترتیب زمان ظهور بعد از آنها.
5- این نکته نیز قابل توجه است که در مورد پیامبر اسلام (ص) تعبیر به «اوحینا الیک؛ وحی بر تو فرستادیم.» می‏ کند، اما درباره سایرین تعبیر به "توصیه" شده است، شاید این تفاوت تعبیر برای اهمیت اسلام نسبت به سایر ادیان آسمانی است.
6- در پایان آیه، در مورد چگونگی گزینش پیامبران تعبیر به «من یشاء؛ هر کس را بخواهد.» که اشاره سربسته ‏ای است به شایستگیهای وجودی رسولان الهی. اما در مورد امتها تعبیر به «من ینیب؛ کسی که به سوی خدا بازگردد، و از گناه توبه کند و از در اطاعت در آید.» تا معیار هدایت الهی و شرایط آن برای همگان روشن گردد و راه وصول به دریای رحمتش را بیابند. در حدیث قدسی آمده است: «من تقرب منی شبرا تقربت منه ذراعا و من أتانی یمشی، اتیته هرولة؛ کسی که یک وجب به سوی من آید من یک ذراع به سوی او می ‏روم، و کسی که آهسته به سوی من بیاید من شتابان به سوی او می‏ روم.»
از آنجا که یکی از دو رکن دعوت انبیای اولوالعزم عدم تفرقه در دین است و مطمئنا همه آنها روی این مساله تبلیغ کردند، این سؤال پیش می‏ آید پس سرچشمه این همه اختلافات مذهبی از کجا است؟ آیه بعد به پاسخ این سؤال پرداخته، سرچشمه اصلی اختلافات دینی را چنین بیان می‏ کند: «و ما تفرقوا إلا من بعد ما جاءهم العلم بغیا بینهم؛ آنها راه تفرقه را پیش نگرفتند مگر بعد از آنکه اتمام حجت بر آنها شد، و علم و آگاهی کافی به آنها رسید، و این تفرقه جویی به خاطر حب دنیا و ریاست و ظلم و حسد و عداوت بود.» (شوری/ 14) آری دنیاپرستان ستمگر، و حسودان کینه ‏توز، در برابر آئین یکپارچه انبیا قیام کردند، و هر گروهی را به راهی نمودند، تا پایه‏ های ریاست خود را تقویت کنند، و منافع دنیای خویش را تامین نمایند، و حسادتها و عداوتهای خود را با مؤمنان راستین و مکتب انبیا آشکار سازند، ولی تمام اینها بعد از اتمام حجت بود. به این ترتیب سرچشمه اختلافهای مذهبی جهل و بیخبری نبود، بلکه بغی و ظلم و انحراف از حق و اعمال نظرهای شخصی بود.
دانشمندان دنیا طلب و عوامهای متعصب و کینه ‏توز دست به دست هم دادند و این اختلافات را بنیان نهادند. این آیه پاسخ روشنی است به آنها که می‏ گویند مذهب در میان بشر ایجاد اختلاف کرده، و خونریزیهای فراوانی در طول تاریخ به بار آورده است، زیرا اگر دقت شود مذهب همیشه عامل وحدت و یکپارچگی در محیط خود بوده (همانگونه که در مورد اسلام و قبایل حجاز و حتی اقوام خارج از جزیره عرب تحقق یافت و به اختلافات پایان و امت واحدی ساخت). ولی سیاستهای استعماری در میان مردم تفرقه ایجاد کرد، به اختلافات دامن زد، و مایه خونریزی شد، افزودن سلیقه ‏های شخصی و تحمیل آن بر مذاهب آسمانی خود یک عامل بزرگ دیگر تفرقه بود که آن هم از "بغی" مایه می‏ گرفت.
"بغی" به گونه ‏ای که در ریشه اصلی لغوی آن ذکر کرده ‏اند "درخواست تجاوز و انحراف از خط میانه و تمایل به افراط و تفریط" است، خواه به این درخواست جامه عمل پوشیده شود یا نه، گاه در کمیت چیزی است، و گاه در کیفیت، و به همین مناسبت غالبا به معنی ظلم و ستم به کار می ‏رود. گاهی نیز به معنی هرگونه "طلب و تقاضا" هر چند امر خوب و شایسته ‏ای باشد آمده است. لذا "راغب" در مفردات "بغی" را به دو شعبه تقسیم می‏ کند شعبه "ممدوح" و "مذموم" که اولی تجاوز از حد عدالت و رسیدن به احسان و ایثار، و تجاوز از واجبات و رسیدن به مستحبات است، و دومی تجاوز از حق و تمایل به باطل است. سپس قرآن می ‏افزاید: «و لو لا کلمة سبقت من ربک إلی‏ أجل مسمی لقضی بینهم؛ اگر فرمانی از سوی پروردگار تو صادر نشده بود که آنها تا سر آمد معینی زنده و آزاد باشند خداوند در میان آنها داوری می‏ کرد، طرفداران باطل را نابود می ‏ساخت و پیروان حق را پیروز.» (شوری/ 14)
آری دنیا سرای آزمون و پرورش و تکامل است، و این بدون آزادی عمل امکان پذیر نیست، این فرمان تکوینی خداوند است که از آغاز خلقت انسان بوده و دگرگونی در آن راه ندارد، این طبیعت زندگی دنیا است، ولی از امتیازات سرای آخرت حل تمام این اختلافات و رسیدن انسانیت به یکپارچگی کامل است لذا از قیامت تعبیر به "یوم الفصل" شده است. و در آخرین جمله به توضیح حال کسانی می‏ پردازد که بعد از این گروه بر سر کار آمدند، گروهی که عهد پیامبران را درک نکردند، و زمانی چشم گشودند که نفاق ‏افکنان و تفرقه ‏اندازان فضای جامعه بشریت را با اعمال شیطنت ‏آمیز خود تیره و تار کرده بودند، و آنها نتوانستند به خوبی حق را دریابند. می ‏فرماید: «و إن الذین أورثوا الکتاب من بعدهم لفی شک منه مریب؛ کسانی که بعد از آنها وارثان کتب آسمانی شدند از آن در شک و تردیدند، شکی توام با بدبینی و سوء ظن.» در حقیقت معنی "ریب" این قید را نیز ذکر کرده ‏اند: به شکی گفته می ‏شود که سرانجام بعد پرده از روی آن برداشته شود و به حقیقت تبدیل گردد، شاید این امر اشاره به ظهور پیامبر اسلام (ص) با دلائل روشن باشد که آثار شک و ریب را از دلهای حق‏ طلبان زدود.

Sources

ناصر مکارم شیرازی- تفسير نمونه- جلد 20 صفحه 378- 383

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information