پیامبر اکرم اسطوره صبر و استقامت

English 3676 Views |

هر ورقى که از زندگی پیامبر اکرم (ص) برگرفته شود، شاهدى کافى و گواهى محکم براى صبر و استقامت و پایداری آن حضرت خواهد بود و اگر کسى بخواهد به طور کامل از استقامت آن وجود مقدس بحث کند، باید تاریخ حیات آن حضرت را از آغاز تا انجام بیان کند، زیرا هر ورقش دفترى از ثبات و استقامت مى باشد، ولى اکنون مختصرى از زندگانى آن وجود مقدس بیان می شود.

تکلیف انحصارى
امام صادق (ع) مى فرماید: «خداوند تعالى پیامبر خود را به تکلیفى مکلف ساخت که هیچیک از بندگانش را قبل از آن حضرت به چنین تکلیفى مکلف نفرمود. پیامبر را مامور فرمود با تمام مشرکان جهان به جهاد بپردازد و اگر یاورى نیافت به تنهایى به نبرد با کافران قیام کند». آن گاه امام صادق (ع) این آیه شریفه را تلاوت کرد: «فقاتل فی سبیل الله لاتکلف الا نفسک؛ پس در راه خدا پیکار کن؛ جز عهده دار شخص خود نیستى» (نساء/ 84). آن حضرت را به چنین فرمانى عظیم و سهمناک فرمان دادن کشف از شایستگى فوق العاده و لیاقت بزرگى مى نماید و مى رساند که آن وجود مقدس، لایق ترین و قوى الاراده ترین افراد بشر بوده است، چون تا خداوند عالم توانایى اطاعت امر را در کس نبیند، او را بدان فرمان نمى دهد. رسول اکرم فرمان حضرت حق را به کار بست و استقامتى نمود که نظیر آن دیده نشد.

ثروت حضرت خدیجه
رسول خدا (ص) محترم ترین فرد قریش از لحاظ خانوادگى و موقعیت شخصى به شمار مى رفت ولى دستش از ثروت خالى بود، تهى دستان هنگامى که به مال و منال مى رسند چون مزه تهى دستى را چشیده اند آن را سخت نگهدارى مى کنند و بسیار عزیزش مى دارند و آن را به آسانى از کف نمى دهند. هنگامى که حضرت خدیجه اموال خود را در اختیار آن وجود مقدس گذاشت، آن حضرت تمام آن را در راه خدا و تبلیغ رسالت الهى صرف نمود؛ مال نزد همه کس عزیز است، ولى در نظر آن حضرت، دین خدا عزیزتر بود و راه خدا را بر هواى نفسانى خود مقدم داشت و پاى بر آن چه خود مى خواست گذارد و آن چه خدا فرموده و خواسته بود، آن را انجام داد و در یک کلام در برابر امیال و انگیزه های دنیوی صبر پیشه نمود.

مبارزه با خویشان
از موارد استقامت آن حضرت که بسیار ناگوار و مشکل بود، بلکه نزد مردمان آن عصر محال شمرده مى شد مبارزه با خویشان و نزدیکان است. قرابت و خویشاوندى در نظر عرب خیلى اهمیت دارد و در عصر جاهلیت به حد اعلاى از اهمیت رسیده بود، چه بسا براى آن که یک تن از عشیره کشته شده بود، دودمان عشیره قاتل بر باد مى رفت، جنگ بسوس که چهل سال در عرب دوام یافت، از روى عرق و حمیت و رگ خویشاوندى برخاسته بود. رسول خدا خویش پرستى را کنار گذاشت و جز خداپرستى راه دیگرى نپیمود. با منتهاى علاقه و محبتى که به خویشان خود داشت و از کوچک ترین آزارى که به آن ها مى رسید، آزرده خاطر مى گشت، ولى هرکدام از خداپرستى منحرف بودند، نزد آن حضرت ارزشى نداشتند. در جنگ بدر هنگامى که عباس عموى آن حضرت اسیر شد و او را در بند کردند، صبحگاهان معلوم شد که آن حضرت از شدت تاثر براى شنیدن ناله هاى عباس شب را به خواب نرفته بود، ولى در عین حال از گناه عباس درنگذشت و او را با اسیران دیگر یک سان دید. ابولهب عموى دیگر آن حضرت چون اسلام نیاورده بود و در اذیت و آزار مسلمانان مى کوشید، مورد نفرت آن حضرت قرار داشت چند آیه قرآن نیز در نکوهش او نازل شد، ولى فرزندان او عتبه و معتب را -که دختران آن حضرت را روى دشمنى با اسلام طلاق داده بودند- هنگامى که در فتح مکه اسلام آوردند، نوازش فرمود و آن ها از بس با آن حضرت بد کرده بودند، از آن وجود مقدس حیا مى کردند، ابوسفیان بن حارث، پسر عموى آن حضرت تا اسلام نیاورده بود، مورد لطف آن حضرت واقع نشد، ولى هنگامى که مسلمان شد، مورد عنایت واقع گردید. ابوسفیان به واسطه آزار بسیارى که در زمان کفرش به آن حضرت رسانیده بود، تا آخر عمر از شرم به روى آن حضرت نگاه نکرد. در جنگ بدر قسمتى از سپاه کفار را بنى هاشم تشکیل مى دادند،. آن حضرت آنان را مانند دشمن انگاشت و با آن ها از در جنگ درآمد، با آن که فرمود: قریش آن ها را با زور و فشار و برخلاف میل، به جنگ آورده اند. هنگامى که بیگانگان ایمان مى آوردند، مورد مهر آن حضرت بودند و از خویشان و نزدیکان بى ایمان عزیزتر بودند، هر کس ایمان نمى آورد از آن حضرت دور بود، اگر چه نزدیک ترین کسانش بود و هر کس ایمان مى آورد نزدیک بود، هر چند دورترین بیگانگان بود. خویشان آن حضرت که اسلام مى آوردند از دو جهت مورد مهر بودند، ولى همگى آن ها در حقوق سهم غنایم و خطرات در مهالک، با دیگر یاران آن حضرت، یکسان بودند و ابدا ترجیحى بر دیگران نداشتند.

على (ع) را که عزیزترین مردان نزد او بود، در تمام خطرات و مهالک جلو مى فرستاد و در طول حیات آن حضرت، موردى یافت نمى شود که محبتش چیره شده باشد و على را از جنگ باز دارد. هنگامى که در جنگ خندق خواست کسى به جنگ عمرو بفرستد و دو بار على (ع) براى رفتن به جنگ تن به تن عمرو، داوطلب شد پیامبر از آن جلوگیرى فرمود از آن نظر بود که مردانگى على (ع) و از جان گذشتگى و فداکارى او را به یاران خود بنماید و معلوم سازد که در میان آن ها کسى به فضیلت و شرافت على (ع) نیست. وقتى که در هر سه بار جز على (ع) کسى نداى پیامبر را پاسخ نگفت و هیچ کس آماده دفاع از هجوم پهلوان نامى عرب نبود، على را به نبرد او فرستاد. در جنگ بدر که نخستین جنگ مهم اسلام است، عزیزترین کسانش؛ یعنى على، حمزه عمویش و عبیده (پسر عمویش) را از اول وارد نبرد کرد و هیچ به خاطر شریفش راه نیافت که این ها عزیزان من هستند و شاید در جنگ کشته شوند، خوب است که از مهاجران دیگر بفرستم. موقعى که على (ع) را یکه و تنها براى قرائت سوره برائت به مکه فرستاد، نیاندیشید که این جوان در مکه دشمنان بسیارى دارد، اهل مکه با او دشمن خونى و منتظر روز انتقام هستند، براى على (ع) که نور دو چشم من است، این سفر خطر دارد، خوب است شخص بى طرفى را بفرستم تا على از این مهلکه نجات یابد آرى، هرچند على (ع) نزد او عزیز و گرامى بود، ولى فرمان خدا عزیزتر و گرامى تر بود، دیگران شایستگى این سفر را نداشتند و على (ع) باید این پیام را ببرد، هرچند کشته شود.

هجرت از مکه
یکی دیگر از سختى هایى که آن وجود مقدس دید و استقامت کرد، آوارگى و هجرت از وطن اصلى خود بود. هرکس برحسب انس فطرى و طبیعت خود وطن خود را دوست مى دارد و تا مجبور نشود، از آن هجرت نمى کند، چون که از وقت به دنیا آمدن با آن آب و خاک انس گرفته و با آن آب و هوا پرورش یافته است و جدایى از آن جا براى او سخت و ناگوار خواهد بود. کسانى که از وطن دورند، هنگامى که بازمى گردند، نشاط و فرح بى پایانى در خود احساس مى کنند، هیچ کس به خودى خود بدون اجبار و اکراه از وطن خویش هجرت نمى کند و تا علتى از قبیل: طلب مال، جاه، آسایش بیش تر، فرار از دشمن یا مرض و بیمارى رخ ندهد، از آن هجرت نمى کند. وطن رسول خدا قطع نظر از آن که زادگاه و پرورشگاه آن حضرت بود، از جهت آن که زمین مقدسى نیز بود و خانه خدا در آن قرار داشت، بسیار مورد علاقه آن وجود مقدس بود. پنجاه و سه سال نیز با آن آب و خاک انس گرفته بود؛ بنابراین هجرت از مکه بر آن حضرت بسیار ناگوار آمد. سیزده سال در برابر آزار و اذیت هاى اهل مکه مقاومت فرمود و چون اهل مکه شایسته چنین رسالتى نبودند و با تمام قوا مانع از پیش رفت اسلام مى شدند و آن چه از ایشان ساخته بود، در آزار آن حضرت و مسلمانان دریغ نمى کردند، دیگر طاقت و توانایى براى مسلمانان نمانده بود؛ در نتیجه با شدت علاقه اى که به مکه داشت از آن جا هجرت کرد.

سخت گیرى اهل مکه
اهل مکه در دشمنى با آن حضرت کوتاهى نمى کردند، در کوچه و بازار و مسجد از استهزا و سنگ پرانى و نظایر این ها کوتاهى نمى کردند، هرجا مسلمانى را پیدا مى کردند، در صورت امکان از شکنجه او کوتاهى نمى کردند. هنگامى که آن حضرت و بنى هاشم در شعب ابوطالب محصور بودند، کفار مکه تصمیم گرفتند مقاومت منفى را بر مبارزات مثبت دیگر خود بیفزایند، خرید و فروش و سایر معاملات را با بنى هاشم ممنوع کردند، همه گونه ارتباطات را با بنى هاشم قطع نمودند، روزها مى گذشت که آن وجود مقدس و سایر بنى هاشم غذایى به دستشان نمى رسید، از گرسنگى بر خود مى پیچیدند. اگر صبر و استقامت رسول خدا و تقویت روحى محصوران از طرف آن حضرت و لطف خدا نسبت به آن ها نبود، همگى مى مردند و این سختى ها در برابر دریاى استقامت آن وجود مقدس ناچیز بود.

پرکارى آن حضرت
صبر و استقامتى که آن حضرت در برابر کار و کثرت و مشاغل مختلف از خود نشان داده است، موجب حیرت و تعجب خردمندان مى باشد. اگر بخواهیم براى روح خستگى ناپذیر، یک مصداق حقیقى پیدا کنیم، جز آن وجود مقدس مصداقى ندارد. اگر کارى که مردان پرکار انجام مى دهند، را با کارهایى که آن حضرت انجام مى داد مقایسه کنیم نسبتى میان آن ها نیست. هنگامى که آن حضرت به مدینه هجرت فرمود بیش تر اوقات آن حضرت در جنگ مى گذشت، مشغول تهیه مقدمات جنگ بود. و در عین حال به تعلیم مسلمانان مى پرداخت، مشغول تنظیم تشکیلات اسلام بود، به امور قضایى مسلمانان نیز رسیدگى مى کرد، حوائج مسلمانان را رفع مى نمود، کسانى را به این سو و آن سو براى تبلیغ اسلام و احکام الهى اعزام مى داشت، سپاهیانى به جنگ کفار گسیل مى کرد که عدد دفعات آن به هفتاد رسید، وحى بر آن حضرت نازل مى شد، فقرا و بیچارگان را دست گیرى مى فرمود، سفیر به اطراف مى فرستاد و سفیران خارجیان را مى پذیرفت، جواب سؤالات دینى و اجتماعى مسلمانان و کفار را مى داد. و به عبارت دیگر: آن حضرت، هم قوه مقننه بود، هم قوه قضائیه و هم قوه مجریه؛ هم فرماندهى کل قوا را داشت، هم استاد و معلم مردم بود. هم عابد و زاهد بود، هم مرد جنگ و نبرد. هم درپنج وقت امام جماعت بود، هم واعظ و خطیب، و علاوه بر تمامى این کارها که به جز جنگ همه را در مکه نیز داشت، زخم زبان و استهزا و سخریه دشمنان و جاهلان را نیز تحمل مى فرمود. و تک تک این کارها را نیز به طورى، خوب انجام مى داد که گویى هیچ کار دیگرى ندارد و تمام افکار خود را صرف آن کار کرده است تا آن را به طورى منظم و صحیح انجام دهد که هیچ گونه خلل و نقصى نداشته باشد.

مبارزه همه جانبه
مبارزه دامنه دار و شدیدى که آن حضرت شروع کرده بود و لحظه اى از آن دست بردار نبود. یکى از چیزهایى است که عقول را متحیر کرده است و موجب مى شود همگى سر تسلیم در برابر این نیروى بزرگ و این اراده آهنین فرود آورند این است که: آن حضرت مبارزه همه جانبه اى داشت؛ با یهودى، با نصرانى، با گبر و مجوس مبارزه مى کرد، با بت پرست، با ستاره پرست، هم با سفیدپوست، هم با سیاه پوست در نبرد بود؛ هم با ارباب مخالف بود، هم با نوکر؛ هم با زن مخالفت داشت، هم با مرد؛ هم با پیر در جنگ بود، هم باجوان؛ هم با اعتقادات قلبى و باطنى مردم مخالف بود، هم با رفتار خارجى؛ به طور کلى آن حضرت یک تنه با تمام افراد بشر و تمام حرکات و سکنات خلاف و ضد توحیدى آن ها مخالف بود.

عبادت آن حضرت
گفته شد آن حضرت با آن همه کار و کثرت مشغله، عابد و زاهد بود اگر کسى به عبادات آن حضرت بنگرد از تعجب انگشت به دندان خواهد گزید زیرا عبادات آن حضرت به حدى است که اگر کسى بگوید بیش تر اوقات عمر آن حضرت به عبادت خدا گذشته، گزافه نگفته است. از آن طرف اگر کارهاى دیگر آن حضرت را بنگریم مى بینیم که 24 ساعت براى آن ها کم بود و وقت فارغى براى عبادت نداشته است. عبادات آن حضرت عباداتى بسیار سنگین بود که دیگران از آن گونه عبادت عاجز بودند. ده سال بر روى انگشتان پا، خدا را عبادت نمود، به حدى که پاهاى مبارکش ورم کرد و رنگ چهره نازنینش زرد شد، تا آن که از طرف خداى تعالى این آیه شریفه نازل شد: «طه* ما انزلنا علیک القرآن لتشقى؛ طه* ما قرآن را بر تو نفرستادیم که در عبادت ما به سختى بیفتى» (طه/ 1-2). ساعت خوش آن حضرت ساعتى بود که در برابر پروردگار مى ایستاد و عبادت و پرستش مى نمود. و در عین حال با تمام این گرفتارى ها، شوهر و همسر خوبى براى زنانش بود، به طورى که هیچ یک از حقوق آن ها را پایمال نمى کرد، پیوسته زبانش در ذکر خدا بود، در هر نشست و برخاستى چندین مرتبه تسبیح و تهلیل خدا را مى نمود و در عین حال، به منزل یارانش مى رفت و از بیماران عیادت مى کرد؛ عجب آن است که زراعت هم مى نمود و درخت خرما مى کاشت. صبری که آن وجود مقدس در برابر صدمات و اذیت هایى که به پیکر شریفش وارد مى آمد، یکى از دشوارترین استقامت هاست؛ آن حضرت آسودگى و استراحت را از خود سلب کرده بود و در برابر انجام دادن فرمان خدا آن ها را چیزى نمى شمرد.

ثبات در جنگ
در تمام مهلکه ها، ثابت قدم ترین سپاهیان خود بود، در هیچ نقطه اى از نقاط حساس جنگ دیده نشد که آن حضرت قدمى به عقب بردارد. هر نقطه اى که جنگ خطرناک تر و خونین تر بود جایگاه آن حضرت آن جا بود امیرمؤمنان على (ع) با آن که به دلیرى و شجاعت مثل است مى فرماید: «وقتى آتش جنگ بسیار افروخته مى شد و کار بر ما سخت مى گردید، به رسول خدا پناه مى بردیم». ثبات آن وجود مقدس بهترین تقویت روحى براى یارانش بود. کسانى که از میدان جنگ مى گریختند، بر اثر استقامت آن حضرت بار دیگر به میدان باز مى گشتند. هنگامى که کفار با سنگ، دندان آن حضرت را شکستند، از شدت درد بى هوش شد، ولى در اراده خلل ناپذیرش تاثیرى نکرد، ثبات قدمش بیش تر و پایدارى اش فزون تر گردید. در موارد مختلف، از جراحات وارده بر تن مبارکش خم به ابرو نمى آورد، وقتى که آن حضرت را سنگ باران کردند، از پاهاى مبارکش خون روان شد. از آغاز بعثت، ساعت خوش نداشت و روى استراحت و آسایش را ندید؛ پیوسته در شکنجه و عذاب به سر مى برد، اگر اندکى در روش خود تخفیف مى داد، این مشقت ها و سختى ها را نمى دید، کفار بارها خواستند که حضرت اندکى در تبلیغ اسلام تخفیف دهد، تا آن ها دست از اذیت و آزار بردارند، ولى آن وجود مقدس بالاتر از آن بود که به خاطر آسایش و استراحت، در اقدام خود سستى کند، ناراحتى ها و شکنجه ها را تحمل مى نمود و با جدیت به روش خود ادامه مى داد.

مقاومت در برابر اهانت ها
پایدارى و استقامتى که آن حضرت در برابر بى احترامى ها و جسارت ها نمود نظیر و مانند ندارد. کوچک ترین بى احترامى، مردان بزرگ و با اراده را از هدف بازمى دارد، بسیارى از مردم، به احترام و حیثیت خود بیش تر از جان خود علاقه دارند، دست از جان خود مى کشند، مبادا به آن ها بى احترامى شود. ولى پیامبر اکرم از این مردمان نبود، در راه هدف مقدسش، از همه احترامات و جاه و جلال، چشم پوشید و در برابر همه بى احترامى ها و تمسخرها پایدارى کرد، این خارهاى مغیلان که بر تنش مى رفت، در عزم او تاثیرى نداشت، قریش هر جا که مى رسیدند، آن حضرت را استهزا مى نمودند، کودکان عرب در پى آن حضرت، هیاهو مى کردند و بى احترامى به آن حضرت به جایى رسید که شکمبه خون آلود گوسفندى را بر سر آن بزرگوار افکندند که صورت مبارکش رنگین شد. پیراهن هاى خود را تاب مى دادند و به گردن آن حضرت مى انداختند و آن وجود مقدس را از این سو به آن سو مى کشیدند. تمام این رنج ها را بر خود هموار مى نمود. و کم ترین خللى، در عزم راسخش روى نمى داد. از ستم کفار قریش، به عشیره ثقیف پناه برد، پناهش ندادند، به بنى عامر پناه برد، پناهش ندادند، به ربیعه الفرس پناه برد، پناهش ندادند. اى کاش به همین پناه ندادن اکتفا مى کردند و آن مهمان عالى قدر را سنگ باران نمى کردند تا از شدت درد و تابش آفتاب بر زخم هایى که سنگ ها بر بدن مبارکش وارد آورده بود، به سایه دیوار باغى پناه برد، نه کسى بود که بر زخم هاى او مرهم نهد، نه دوستى که درد دل خود را به او گوید، نه یاورى که آن اراذل و اوباش را از او دور کند، ولى خداى توانا بزرگ ترین پناه او بود، او دوست و یاورى و هدف و مقصودى جز خدا نداشت، طبیب و پرستار و آرزویى جز خدا نداشت.

امام سجاد (ع) در دعای دوم صحیفه سجادیه در مورد استقامت آن حضرت چنین مى فرماید: «بارالها! بر محمد، امین وحیت و برگزیده از آفریدگانت و پسندیده از بندگانت، درود فرست که پیشواى رحمت و قافله سالار خیر و کلید برکت است، همچنان که او براى انجام فرمان تو جان خویش را به مشقت انداخت و تن خود را در معرض شکنجه و آزار قرار داد و در راه دعوت به تو، با کسان خود درافتاد و براى خشنودى تو، با ایل و تبارش جنگید و در راه زنده کردن دین تو، از خویشانش برید و چون آن ها دین تو را انکار کردند نزدیک ترین بستگانش را از خود دور کرد و دورترین مردم را، براى تسلیم بودنشان به فرمان تو، به خود نزدیک ساخت و به خاطر تو، با دوران و بیگانگان، از در دوستى درآمد و با نزدیکان و خویشاوندان از در دشمنى، و جان خود را براى رسانیدن پیام تو، فرسود و براى دعوت به آیین تو خسته نمود و به خیرخواهى حق پرستان، مشغول داشت. و از زادگاه و محل آسایش خود، دست کشیده و به دیار غربت، هجرت نمود؛ براى آن که دین تو را، عزیز گرداند و به یارى تو، بر کافران حمله آورد تا آن چه، براى دشمنانت خواسته بود، به وقوع پیوست و آن چه براى دوستانت در نظر گرفته بود، انجام شد، پس در حالى که از تو کمک گرفته و ناتوانى خود را به یارى تو، نیرومند کرده بود، بر آنان بتاخت و با آن ها تا آسایشگاه خانه هاشان جنگید و تا نقطه استراحتشان، لشگر کشید تا دین تو آشکار و سخنت بلند مرتبه گردید، گرچه مشرکان را خوش نیامد و بر آنان ناگوار بود».

Sources

سید رضا صدر- استقامت

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information