ضررهای معنوی و روانی دروغگویی
English 6644 Views |ضررهای معنوی دروغگویی
دروغ از امورى است که عقل و نقل بر زشتی و فسادش اتفاق نظر دارند چنانچه از برخی روایات فهمیده می شود که دروغ از برزگترین گناهان می باشد و مفاسد دینى و عذاب های اخروى آن نیز بسیار است. اکنون به بیان برخی از این مفاسد می پردازیم:
1- دروغ، سبب خرابى ایمان
امام باقر (ع) می فرمایند: «إن الکذب هو خراب الایمان؛ دروغ ویران کننده ایمان است» و هنگامی که شخص ایمان خود را از دست داد، زمینه دچار شدن به همه گناهان و صفات زشت برای او فراهم می شود زیرا تمامی صفات زشت و همچنین هرگونه نافرمانی خداوند از ضعف ایمان نشات می گیرند. چنانچه در مورد بعد به آن اشاره می شود.
2- دروغ، کلید گناهان
از بعضى از روایات استفاده مى شود که دروغ کلید گناهان است. در تعبیر دیگرى از امام حسن عسکرى (ع) مى خوانیم: «جعلت الخبائث کلها فى بیت و جعل مفتاحه الکذب؛ تمام پلیدى ها در اتاقى قرار داده شده و کلید آن اتاق، دروغ است». رابطه دروغ و گناهان دیگر از این نظر است که انسان گناهکار هرگز نمى تواند، راستگو باشد، چرا که راستگویى موجب رسوایى او است و براى پوشاندن آثار گناه معمولا باید متوسل به دروغ شود. و به عبارت دیگر، دروغ انسان را در مقابل گناه آزاد مى کند، و راستگویى محدود. این حقیقت در حدیثى که از پیامبر (ص) نقل شده کاملا تجسم یافته، حدیث چنین است: مردى به حضور رسول خدا (ص) شرفیاب گشت و مسلمان شد، سپس عرض کرد: یا رسول الله! من به گناهانى آلوده هستم که نمى توانم از آن ها دست بردارم و از حضرتش چاره خواست. رسول خدا (ص) فرمود: آیا با من، پیمان مى بندى که دروغ نگویى؟ عرض کرد: آرى و با آن حضرت پیمان بست که دروغ نگوید و سپس مراجعت کرد. در راه با خود مى گفت: این پیغمبر بزرگوار چه چیز آسانى از من خواست، چون پیمان بسته بود که در میان همه گناهان، تنها از دروغ گفتن بپرهیزد. وقتى خواست دزدى کند، با خود گفت: اگر من دزدى کردم و رسول خدا (ص) از من پرسید، چه جواب بگویم؟ اگر بگویم دزدى کرده ام، حضرتش مرا دزد مى شناسد و سزاوار کیفر خواهم بود و اگر بگویم نکرده ام، آن وقت دروغ گفته ام و من پیمان بسته ام که دروغ نگویم و براى همیشه به پیمان خود وفادار خواهم ماند، پس بهتر آن است که دزدى نکنم. این را بگفت و دزدى را ترک کرد. پس از آن به هر گناهى که نزدیک مى شد، پیمان با رسول به یادش مى آمد و از آن خوددارى مى کرد. کم کم از آلودگى به گناهان پاکیزه شد و از نیکان گشت.
3- طرد شدن از درگاه خدا
امام سجاد (ع) در مقام نیایش مى گوید: «او لعلک وجدتنى فی مقام الکاذبین فرفضتنى؛ خدایا شاید مرا در جایگاه دروغگویان یافتى که به حال خود رهایم کردى.» (دعای ابوحمزه ثمالی)
4- دچار شدن به دروغ های دیگر برای مخفی کردن دروغ
یکی دیگر از آثار دروغ این است که انسان را به دروغ هاى دیگر، یا گناهان دیگر دعوت مى کند، چرا که دروغ گو براى مخفى ساختن دروغش گاه مجبور مى شود دروغ هاى زیاد دیگرى بگوید یا دست به کارهاى خطرناکى بزند.
5- پرده اندازی بر کارهای خلاف
دروغ به شخص دروغگو امکان مى دهد که به طور موقت پرده اى بر خلافکارى هاى خود بیندازد در حالى که اگر راست مى گفت ناچار بود آن اعمال را ترک کند.
6- محرومیت از نماز شب
دیگر این که دروغ انسان را از نماز شب محروم مى سازد، در حدیثى از امام صادق (ع) مى خوانیم «ان الرجل لیکذب الکذبة فیحرم بها صلاة اللیل، فاذا حرم صلاة اللیل حرم بها الرزق؛ گاه انسان دروغى مى گوید و از نماز شب محروم مى شود و هنگامى که از نماز شب محروم مى شود از روزى (وسیع) محروم مى گردد».
7- ملحق شدن به منافقان
دروغگویی تدریجا انسان را به صفوف منافقان ملحق مى سازد زیرا دروغ خود شاخه اى از شاخه هاى نفاق است چرا که دروغگو خود را به چهره راست گویان در آورده و سخنش را به عنوان یک واقعیت القا مى کند در حالى که درونش چیز دیگرى مى گوید این دوگانگى ظاهر و باطن به طور تدریج به سایر اعمال و رفتار او سرایت مى کند و از او منافقى تمام عیار مى سازد. در حدیثى از امیرمؤمنان على (ع) آمده است که فرمود: «الکذب یؤدى الى النفاق؛ دروغ انسان را به نفاق مى کشاند».
8- انجام اعمال زشت با استفاده از دروغ
انسان با استفاده از ابزار دروغ مى تواند کارهاى زشت دیگرى انجام دهد، حسود و کینه توز و بخیل هر کدام به وسیله دورغ مى توانند حسد یا کینه یا بخل خود را اعمال نمایند و همچنین در مورد بسیارى از گناهان دیگر، مثلا هنگامى که کسى از او تقاضاى وام مى کند به دروغ مى گوید من خودم امروز براى زندگى وام گرفتم، یا هنگامى که براى معرفى شخصى به او مراجعه مى کنند به خاطر حسد و کینه توزیش مى گوید آن شخص آدم بى اعتبارى است، در حالى که در واقع مرد معتبرى است.
9- عدم قبولی برخی از عبادات
دیگر این که دروغ گفتن باعث عدم قبولى بعضى از عبادات مى شود همان گونه که درباره روزه داران در حدیثى از امام صادق (ع) مى خوانیم که فرمود: «فاذا صمتم فاحفظوا السنتکم عن الکذب و غضوا ابصارکم؛ هنگامى که روزه مى گیرید زبان را از دروغ حفظ کنید و چشمان خود را (از نگاه گناه آلود) فرو گیرید». این حدیث دلیل بر آن است که این گونه اعمال از ارزش روزه مى کاهد.
ضررهاى روانى دروغگویی
دروغگویی علاوه بر تأثیرات منفی ای که بر رابطه شخص با خداوند و سایر افراد جامعه دارد، تأثیرات منفی ای بر روح و روان انسان دروغگو باقی می گذارد که به بیان آنها می پردازیم:
1- ناراحتى درونى
روان دروغ گو، از زبانش زیان ها مى بیند، از جمله از زیان هاى روانى که از ناحیه دروغ، نصیب دروغ گو مى شود، ناراحتى درونى است. راستى حقیقتى است که وجود دارد و راست گو، آن را دریافته و خبر مى دهد. صورت ذهنى آن به طور طبیعى در مغز راست گو، موجود است و نیازى به محافظت ندارد، ولى دروغ چیزى است که ساخته و پرداخته خود دروغ گوست و هیچ گونه وجودى به طور طبیعى، نه در خارج و نه در مغز ندارد. دروغ گو بایستى، نیرو به کار ببرد و بر مغز خود فشار بیاورد که مصنوع خیالى خود را که همان تصور معناى دروغ باشد، فراموش نکند تا مبادا وقت دیگر آن را طور دیگر ذکر کند و دروغش آشکار گردد. از این نظر، دروغ گویى که مى خواهد دروغش کشف نشود، پیوسته در ناراحتى است، مبادا سخن کنونى اش با سخن گذشته اش تناقض داشته باشد. دروغ گو، همیشه این بار سنگین را بایستى بر مغز داشته باشد به ویژه کسانى که در هنگام بازپرسى دروغ مى گویند، از این ناراحتى درونى در آزارند که مبادا در باز پرسى آینده، سخنشان با گذشته متناقض باشد. ولى راست گو، هیچ گونه ناراحتى ندارد و از ناحیه سخنش در آسایش مى باشد، چون در هنگام تکرار، همان را خواهد گفت و تناقضى به وجود نخواهد آمد، زیرا صورت آن حقیقت در مغزش به طور طبیعى افتاده و در هر بار از آن خبر مى دهد.
2- فراموشى
فراموشى نیز یکى از بیمارى هاى روانى است که دروغ گو بدان گرفتار مى شود. امام ششم (ع) مى فرمایند: «ان مما اعان الله (به) على الکذابین، النسیان؛ از چیزهایى که خدا به زیان دروغ گویان کمک کرده فراموشى است». در مثل است که دروغ گو، کم حافظه مى شود دروغى که گفته به یادش نمى ماند و فراموشش مى شود و هنگامى که بار دگر خواست از آن سخن بگوید، جور دگر خواهد گفت، در نتیجه دروغش کشف مى شود. شاید یکى از علل فراموشى دروغ گو، همانى است که به آن اشاره کردیم که دروغ، وجود واقعى در خارج و در مغز ندارد. امورى که وجودشان در ذهن تابع اراده است، مادامى که مورد اراده هستند وجود آن ها محفوظ است، همان اندازه که غفلتى پیدا شد، وجود جعلى معدوم مى شود و در مغز هم بقا ندارد و یاد آورى آن دشوار است، بنابراین دروغ نمى تواند براى خود، در حافظه جایى باز کند که محو نشود.
روان شناسان مى گویند: کثرت محفوظات موجب فراموشى است. محفوظ جدیدى که مى آید، محفوظ قدیم را از صفحه مغز پاک مى کند. کثرت دروغ و پشت سر هم دروغ گفتن هم فراموشى مى آورد، زیرا دروغ هاى جدید، آثار دروغ هاى قدیم را از مغز محو مى کند. همچنین یک حادثه که واقع مى شود ارتباط زیادى به حوادث اطراف خود دارد و پیوندهاى علت و معلول با حوادث قبل و بعد و لوازم غیر قابل اجتناب، آن حادثه را با دیگر حوادث مربوط مى سازد. کسى که حادثه اى را به دروغ مى سازد مجبور است روابط ساختگى آن را با زمان و مکان و اشخاص و حوادث اطراف آن نیز بسازد و از آنجا که این روابط حد و حسابى ندارد به فرض که چند مورد آن را درست کند و به خاطر بسپارد در بقیه وا مى ماند. مانند همسر عزیز مصر، هنگامى که به دروغ ادعا کرد یوسف (ع) به دنبال او دویده و قصد تجاوز به او را داشته است، فراموش کرده بود که در این ماجرا، پیراهن یوسف (ع) از عقب سر پاره شده که دلیل روشنى است بر دروغ زلیخا و اینکه او به دنبال یوسف (ع) دویده است. عامل دیگرى که موجب فراموشى دروغ مى شود، آن است که مطلبى در حفظى ماند که مورد اهتمام شخص باشد. کسى که کارش دروغ گویى گردید، چندان به دروغ خود اهتمامى نمى دهد. دروغ براى او امرى است عادى، هر موقع که بخواهد، باز هم دروغ مى گوید و دروغ هاى او در حد معینى متوقف نمى شود و دروغ براى دروغ گوى حرفه اى نامتناهى عددى است، در نتیجه کم تر در خاطرش مى ماند و فراموش مى شود.
3- نا امیدى
وقتى که دروغى از دروغ گو، کشف شد، ضربتى بر مغز او فرود مى آید، زیرا منظورى که از دروغ گفتن داشته، بر ضد آن نتیجه گرفته است، در این موقع اگر دروغ گوى حرفه اى نشده باشد، روحیه اش متزلزل شده و اتخاذ تصمیم براى او دشوار مى شود و از موفقیت خود نومید مى گردد، زیرا تنها راهى که مى پنداشته به مقصدش مى رساند، دروغ بوده، آن هم که بسته شده است. او اگر شایستگى داشت که از راه دیگر به مقصد برسد به وسیله دروغ متوسل نمى شد و نیازى به دروغ گفتن نداشت، او خواسته بود بدین وسیله جبران نا لیاقتى خود را کرده باشد و از این راه به امیدى رسیده باشد راه شایستگى که بر او مسدود بود، راه دروغ هم که سد گردید، دیگر به چه وسیله اى به منظور خود برسد؟
4- پرده درى و بى شرمى
حال دیگرى که ممکن است بر اثر کشف دروغ، نصیب دروغ گو شود، پرده درى و بى شرمى است. اگر کشف دروغ، روحیه دروغ گو را متزلزل نکند و او همچنان به دروغ گویى ادامه دهد، کشف هاى پى در پى، شرم را از او مى برد و وى را دروغ گوى حرفه اى مى سازد و دیگر، از آن که عیبش آشکارا شود، ابایى ندارد. با خود مى گوید: هر چه بادا باد، آب که از سر گذشت، چه یک نى و چه صد نى، من که گناهم بر ملا گردید و دروغ براى پنهان ساختن آن سودى نداد، بلکه رسوایم ساخت، حال هر چه مى شود بشود، دیگر چرا خود را محدود کنم و از گناه بپرهیزم، مردم که همه مرا شناخته اند، پنهان ساختن چه سودى دارد و دیگر نه از ارتکاب گناه ابایى دارد و نه از فاش شدن آن. چنین کسى خطرناک ترین روز را در جلو خواهد داشت و دنیاى تیره و تارى در انتظارش خواهد بود و در آتش دنیا و آخرت خواهد سوخت، چه خوش فرمود، پیشواى بزرگ ما: «ایاکم و الکذب، فان الکذب یهدی الى الفجور و الفجور یهدی الى النار؛ از دروغ بپرهیزید، سرانجام دروغ، پرده درى است و سرانجام پرده درى آتش دوزخ است».
5- سوء ظن
زیان روانى دیگرى که ممکن است بر اثر دروغ، نصیب دروغ گو بشود، سوء ظن به مردم است. این بیمارى روانى بر اثر دو چیز در دروغ گو، مسکن مى گزیند:
یکى آن که چون خودش بر خلاف حقیقت سخن مى گوید، درباره دگران هم، همین نظر را پیدا مى کند (کافر همه را به کیش خود پندارد). دگران را مانند خود دیدن تا حدى طبیعى بشر است، هر چند این فکر غلط است ولى تا حدى طبیعى است.کسى که به راست گویى عادت کرده باشد، در نخستین بار با هر کس رو به رو شود، سخن او را راست مى پندارد.
دومین عاملى که ممکن است موجب سوء ظن دروغ گو به دگران گردد، عکس العمل است. او وقتى مى بیند، دگران نسبت به او، خوش بین نیستند و سلب اعتماد کرده اند، در او هم چنین حالتى پیدا مى شود تا به آنان بدبین شود و از آن ها سلب اعتماد کند. تعصب و خود خواهى نیز موجب مى شود که در برابر این دشنام روانى مردم، او هم به آن ها نیز همان دشنام روانى را بدهد و به آن ها با دیده سوء ظن بنگرد. احمد بن طولون، یکى از امراى نامور مصر است. گویند روزى پدرش به او گفت که چیزی را از اتاق دیگر بیاورد. احمد به اتاق دیگر رفت تا امر پدر را اطاعت کند، در آن جا یکى از کنیزکان پدر را دید که خود را تسلیم مردى کرده است. احمد چیزى نگفت و آن چه مى خواست برداشت و نزد پدر شد. کنیزک به احمد بد گمان شد و ترسید که مبادا آن چه دیده به پدرگزارش دهد. کنیزک پیش دستى کرده و به طولون خبر داد که احمد به من دست درازى کرده است! طولون، فورا سخن کنیزک را پذیرفت و به یکى از افرادش نامه اى نوشت که به محض رسیدن نامه، آورنده اش را گردن بزن! سپس نامه را به احمد داد و گفت: این را ببر نزد فلان. احمد نامه را گرفت، در صورتى که از محتواى آن خبرى نداشت و به سوى مقصد روان گردید. در راه با کنیزک رو به رو شد و نامه را بر حسب در خواست کنیزک بدو داد تا به صاحبش برساند. کنیزک نیز نامه را به مردى که خود را تسلیم او کرده بود بداد تا به مقصد برساند. مقصود کنیزک از این کار، این بود که طولون را بیش تر بر فرزند خشمگین سازد. سر برنده نامه از تن جدا گردید و نزد طولون فرستاده شد. طولون احمد را بخواست و گفت: حقیقت را بگوى. احمد آن چه را دیده بود به راستى گزارش داد. طولون کنیزک را نیز بکشت. دروغ و خیانت و بد گمانى، به زیان دروغ گو و خیانتکار و بد گمان تمام شد.
6- چاپلوسى
انحراف از اعتدال و میانه روى در اخلاق، خود یک جور بیمارى روانى است، همان طور که تکبر و خود بینى انحراف روانى است، تملق و چاپلوسى نیزاز زیان هاى روانى است. بیش تر اوقات این دو انحراف با یکدیگر همراه مى باشند. بسیارى از کسانى که با زیر دستان متکبرند با زبر دستان چاپلوس و متملق مى باشند. از چیزهایى که از دروغ مى زاید تملق و چاپلوسى است. دروغ گو براى آن که سخنش پذیرفته گردد، به هر وسیله اى متوسل مى شود، براى صحت سخن تأکیدها مى آورد و سوگندها مى خورد و تملق شنونده را مى گوید تا مبادا تکذیبش کند و آبرویش را در نزد دیگران ببرد. دروغ و چاپلوسى ارتباط مستقیمى دارند، همان طور که گاهى دروغ، چاپلوسى مى آورد، گاه چاپلوسى دروغ مى آورد. یکى از بهترین وسایل نزد چاپلوس براى رسیدن به مقصود، دروغ در تملق است. این کار در میان کسانى که دوست مى دارند که به مرکز قدرت (هر قدرتى که باشد) نزدیک شوند، بسیار رواج دارد و آن را نشانه زیرکى و کیاست مى دانند، قدرتمندان احمق هم گول این چاپلوسى ها را مى خورند، در نتیجه متملق ها برگردنشان سوار مى شوند و هر چه خواسته این ها باشد، آن ها اجرا مى کنند.
7- تغییر فطرت
روان آدمى به حسب فطرت به راستى و درستى سرشته شده است. اگر انسانى به همان وضع روانى اصلى باقى مانده باشد و عوامل خارجى، فطرتش را منقلب نساخته باشد، به خوبى ها آراسته و از بدى ها پیراسته خواهد بود. او دلیر است، جوانمرد است، راست گو و درست کار است، ولى عوامل میراثى و تاثیرات محیط نه تنها مى تواند از بروز فضایل فطرى جلوگیرى کند، بلکه قادر است که فضایل را از روان بگیرد و بدی ها را جانشین آنها کند. پیامبران خدا براى کمک به فطرت در برابر این عوامل خارجى فرستاده شده اند. دروغ بر خلاف فطرت انسانیت است. دروغ گویى فطرت اصلى را تغییر مى دهد و آن را از یک رنگى به دو رنگى و از درست کارى به نادرستى مى کشاند. دروغ نه تنها در مغز گوینده اش اثر بد مى گذارد، بلکه دروغ پدر و مادر، در مغزفرزند نیز تأثیر مى کند و فطرت پاکیزه او را در خطر قرار مى دهد و بر اثر تکرار، خطر قطعى مى شود و نهالى که بایستى به استقامت بروید به کژى مى گراید. معلم دروغ گو، در انحراف فطرت شاگرد بى اثر نخواهد بود، او نه تنها مسیر فکرى شاگرد را مى تواند تغییر دهد، بلکه مسیر فطرى او را نیز دگرگون مى سازد.
نکته اى که در این جا شایسته مى باشد، این است که زیان هایى که براى دروغ ذکر شدى، که دروغ قابلیت ایجاد این آثار را دارد ولی اینطور نیست که برای هر دروغگویی این آثار ایجاد شوند و اگر به مانعى برخورد کند نباید چنین انتظارى را داشت. به طور کلى اوضاع و احوال و محیط زندگى فردى و اجتماعى اشخاص در نفى و اثبات آثار گناهان و بیمارى هاى روانى تأثیر کلى دارد، چنان که گاه مى شود که در کسى پاره اى از این آثار یافت مى شود و در دیگرى اثرى دیگر دیده مى شود این بر اثر عوامل خارجى و داخلى است که در محیط زندگى این دو، تفاوت داشته اند.
Sources
شیخ کلینی- الكافى جلد 2- باب الكذب
سید رضا صدر- دروغ
ناصر مکارم شیرازی- اخلاق در قرآن جلد3- 230-233
سید روح الله خمینی- چهل حديث- صفحه 471
محمد رضا مهدوی کنی- نقطه هاى آغاز در اخلاق عملى جلد1- صفحه 259
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه جلد 11- صفحه 412-416
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites