بلاهای حضرت ایوب علیه السلام (آزمایش الهی)

English 10472 Views |

حضرت ایوب (ع)

حضرت ایوب (ع) به مدت هفت سال به انواع بلا و امتحان در مورد: اموال، فرزندان، صحت و سلامتى و بیمارى، فقر و غنى و سوء ظن و شماتتهاى مردم مبتلا شد و از خود مصداق اتم صبر را نشان داد، صبرى مثال زدنى و شاید بتوان گفت توانست مظهر صفت صبر الهى گردد. در اصل این مسئله که آن حضرت مبتلا به بلاهاى گوناگون شد، اختلافى نیست، اما در کیفیت بعضى ابتلاها مثل بیمارى آن حضرت که سبب شد مردم او را از شهر بیرون کنند و بیمارى او سبب شد وى مورد تنفر مردم شود و یا بدن او کرم گذارد و نیز در مورد علت مبتلا شدن آن حضرت به بلا که آیا حسادت شیطان سبب شد و یا چیزى در ارتباط با خود آن جناب سبب شد و یا اینکه ابتدا به ساکن همانطور که خداوند او را به انواع نعمتها آزمود و وى را شاکر دید، مصلحت بر آن بود به فقر و انواع بلا، نیز آزموده شود؟
اینها نکاتى است که مورد اختلاف است در بعضى کتب مطالبى نوشته شده که خلاف شأن انبیاء و خلاف فلسفه ارسال رسل مى باشد. آیات مربوط به ایوب، گرفتار شدن وى به درد و رنج را به صراحت گزارش مى کند؛ اما به چگونگى و سبب آن هیچ اشاره اى ندارد: «و ایوب اذ نادى ربه انى مسنى الضر و انت ارحم الراحمین؛ و ایوب را [یاد کن]، هنگامى که پروردگارش را ندا داد که مرا رنج و عسرت گرفته است و تو از همه مهربانان مهربان ترى.» (انبیاء/ 83) همچنین از آیه 43 سوره ص برمى آید که خانواده و فرزندانش نیز از بین رفته بودند: «و وهبنا له اهله؛ و دوباره کسانش و مانند آنها را همراه آنها به او بخشیدیم، تا رحمتى از جانب ما و تذکرى براى خردمندان باشد.» این در حالى است که انبوهى از روایات و گزارشهاى تاریخى در این باره وجود دارد که در این میان دسته اى به افراط گراییده و گزارش کرده اند که ایوب (ع) به مرضى مبتلا شد که مردم و اطرافیان به جز همسرش وى را ترک کردند. همه اعضاى بدن، جز قلب او به بیمارى جزام دچار شد.
مردم از حالت او دچار وحشت و تنفر شده و وى را در مزبله اى در بیرون شهر جاى دادند. برخى نیز آن را از نوع روماتیسم و دردهاى مفصلى دانسته اند. مدت درد و رنج وى نیز 7 یا 18 سال گفته شده است. آن حضرت در این هفت سال تمامى اموال که بسیار بوده است و تمامى اولاد و فرزندان و خانواده و دوستان خود را از دست داد و نیز در بستر بیمارى افتاد، به طورى که توان هیچ کارى را نداشت و تنها کسى که او را رسیدگى مى کرد و امر امرار معاش وى را عهده دار بود همسرش «رحمة» یا «لیا» بود که تا آخر در کنار او ماند و در واقع باید گفت این زن بهترین شاگرد مکتب صبر و بردبارى حضرت ایوب بود که تا پایان به او وفادار ماند همانطورى که شیرینى زندگى را در ابتدا در کنار او بود در تلخى نیز وى را تنها نگذارد که این در واقع رسم رفاقت و آیین همسرى است. و در پایان بر اساس مطالب تاریخ که مستند قرآنى نیز دارد خداوند همه نعمتها را به وى برگرداند و ایوب (ع) به همراه همسرش سرافراز از امتحان الهى بیرون آمدند.

ایوب (ع) در آزمایش عجیب الهی

ابلیس به زندگی حضرت ایوب (ع) حسد برد، به پیشگاه خداوند چنین عرض کرد: «اگر ایوب (ع) این همه شکر نعمت تو را به جا می‎آورد، از این رو است که زندگی مرفه و وسیعی به او داده‎ای، ولی اگر نعمت‎های مادی را از او بگیری، هرگز شکر تو را به جا نمی‎آورد، اینک (برای امتحان) مرا بر دنیای او مسلط کن تا معلوم شود که مطلب همین است که گفتم.»
خداوند برای این که این ماجرا سندی برای همه رهروان راه حق باشد، به شیطان این اجازه را داد، ابلیس پس از این اجازه به سراغ ایوب (ع) آمد و اموال و فرزندان ایوب را یکی پس از دیگری نابود کرد، ولی این حوادث دردناک نه تنها از شکر ایوب (ع) نکاست، بلکه شکر او افزون گردید. ابلیس از خدا خواست بر گوسفندان و زراعت ایوب (ع) مسلط شود، این اجازه به او داده شد. ابلیس همه زراعت ایوب (ع) را آتش زد، و گوسفندان او را نابود کرد، ولی ایوب نه تنها ناشکری نکرد، بلکه بر حمد و شکرش افزوده شد. سرانجام شیطان از خدا خواست که بر بدن ایوب (ع) مسلط شود، و باعث بیماری شدید او گردد، خداوند به او اجازه داد، شیطان آن چنان ایوب (ع) را بیمار کرد که از شدت بیماری و جراحت، توان حرکت را نداشت، بی‎آنکه کمترین خللی به عقل و درک او برسد، خلاصه نعمتها یکی پس از دیگری از ایوب (ع) گرفته می‎شد، ولی در برابر آن، مقام شکر و سپاس او بالا می‎رفت.
در بعضی از تواریخ، ماجرای گرفتاری ایوب (ع) به بلاها، چنین ترسیم شده است. روز چهارشنبه آخر ماه محرم بود، یکی از غلامان ایوب (ع) آمد و گفت: «جماعتی از اشرار، غلامان تو را کشتند، و گاوها را که به آنها سپرده بودی به غارت بردند.» هنوز سخن او تمام نشده بود که غلام دیگر رسید و گفت: «ای ایوب! آتش عظیم از آسمان فرود آمد و همان دم همه چوپانان و گوسفندان تو را سوزانید.» در این گفتگو بودند که غلام سومی آمد و گفت: «گروهی از سواران کلدانی و سرداران پادشاهان بابل آمدند و ساربانان را کشتند و شترانت را به یغما بردند.» در این هنگام مردی گریبان چاک زده، خاک بر سر می‎ریخت و با شتاب نزد ایوب (ع) آمد و گفت: «ای ایوب فرزندانت به خوردن غذا مشغول بودند، ناگهان سقف بر سر آنها فرود آمد و همه مردند.» حضرت ایوب همه این اخبار را شنید، ولی با کمال مقاومت، صبر و تحمل کرد، حتی ابروانش را خم ننمود، سر به سجده نهاد و عرض کرد: «ای خدا! ای آفریننده شب و روز، برهنه به دنیا آمدم و برهنه به سوی تو می‎آیم، پروردگارا تو به من دادی و تو از من باز پس گرفتی. بنابراین به هر چه تو بخواهی خشنودم.»
ایوب (ع) به درد پا مبتلا شد، ساق پایش زخم گردید، به بیماری بسیار سختی دچار گردید که قدرت حرکت نداشت، هفت یا هفده سال با این وضع گذراند و همواره به شکر خدا مشغول بود. او چهار همسر داشت، سه همسرش او را واگذاشتند و رفتند، فقط یکی از آنها به نام «رحمه» وفادار باقی ماند. رنج و بیماری او هم چنان ادامه یافت و هفت سال و هفت ماه از آن گذشت، ولی حضرت ایوب، با صبر و مقاومت و شکر، هم چنان آن روزهای پر از رنج را گذراند؛ و اصلا نه در قلب و نه در زبان و نه در نهان و نه آشکارا، اظهار نارضایتی نکرد. زبان حالش به خدا این بود: «تو را خواهم نخواهم نعمتت گر امتحان خواهی در رحمت به رویم بند و درهای بلا بگشا.»

تلاشهای رحمه همسر با وفای ایوب (ع)

همان گونه که ایوب (ع) در مدت طولانی هفت یا هفده سال بیماری و بلازدگی شدید، صبر و شکر نمود، همسر با وفای او، رحمه (دختر افراهیم بن یوسف، یا دختر یعقوب یا...) نیز در این جهت همتای ایوب بود و صبر و شکر می‎نمود، او از خانه بیرون می‎رفت و برای مردم در خانه‎ها کار می‎کرد، و از مزد کارش هزینه ساده زندگی ایوب (ع) را تأمین می‎نمود و از ایوب پرستاری می‎کرد. (بحار، ج 12، ص 354)

ترفند ابلیس
ابلیس از هر طریقی وارد شد نتوانست ایوب (ع) را فریب دهد، بلکه او را می‎دید که در سخت‎ترین بلاها، شکر و سپاس الهی به جا می‎آورد، فریادی کشید و فرزندان خود را به نزدش جمع کرد، همه شیطان‎ها نزد ابلیس اجتماع کردند، آنها ابلیس را محزون یافتند، پرسیدند: «چرا اندوهگین هستی؟» ابلیس گفت: «این عبد (ایوب) مرا خسته و عاجز کرد، از خداوند خواستم مرا بر مال و فرزندش مسلط کرد، اموال و فرزندانش را نابود کردم، ولی او همواره شکر و سپاس الهی می‎نمود، از خداوند خواستم مرا بر بدنش مسلط کند، خداوند چنین قدرتی به من داد، سراسر بدن او را بیمار نمودم، همه بستگان و مردم جز همسرش از او دور شدند، در عین حال هم چنان با صبر و تحمل شکر خدا می‎کند. از شما می‎پرسم چه کنم؟ درمانده شده‎ام. طریق گمراهی ایوب را به من نشان دهید.»
فرزندان شیطان گفتند: «آن همه مکر و نیرنگی که در گذشته برای گمراهی مردم داشتی کجا رفت؟ با همانها او را گمراه کن.» ابلیس گفت: «همه آن نیرنگها را به کار زده‎ام، ولی نتیجه نگرفته‎ام، اینک با شما مشورت می‎کنم چه کنم؟» فرزندان شیطان گفتند: «وقتی که آدم (ع) را فریب دادی و او را از بهشت بیرون نمودی، از چه راه وارد شدی؟» ابلیس گفت: «از طریق همسرش حوا وارد شدم.» فرزندان شیطان گفتند: «اکنون نیز از طریق همسر ایوب (ع) اقدام کن، زیرا جز همسرش کسی نزد او نمی‎رود، و او نمی‎تواند از همسرش نافرمانی کند.» ابلیس گفت: «راست می‎گویید، راه صحیح همین است.»
ابلیس به صورت مردی ناشناس نزد همسر ایوب (ع) آمد و گفت: «حال همسرت ایوب چگونه است؟» رحمه گفت: «گرفتار بلاها و بیماری است.» ابلیس او را آن چنان به وسوسه انداخت که او بی‎تاب گردید، در این هنگام ابلیس بزغاله‎ای را به رحمه داد و گفت: «این بزغاله را به نام من نه به نام خدا، ذبح کن و از گوشتش غذا فراهم کن به ایوب بده بخورد، تا شفا یابد.» رحمه نزد شوهرش ایوب آمد و آن بزغاله را آورد و پس از گفتاری گفت: «این بزغاله را بدون ذکر نام خدا ذبح کن تا از غذای آن بخوری و شفا یابی و همه نعمتهای از دست رفته به جای خود برگردد.» ایوب: «وای بر تو، دشمن خدا نزد تو آمده و می‎خواهد از این راه تو را گمراه سازد و تو فریب او را خورده‎ای، آیا آن همه مال و ثروت و فرزند را چه کسی به ما داد؟» رحمه: «خداوند داد.» ایوب: «چند سال ما از آن همه نعمت‎ها بهره‎مند شدیم؟» رحمه: «هشتاد سال.» ایوب: «چند سال است خداوند ما را به این بلا مبتلا نموده است؟» رحمه: «هفت سال و چند ماه.» ایوب: «وای بر تو، رعایت عدالت نمی‎کنی و انصاف را مراعات نخواهی کرد، مگر این که معادل هشتاد سال نعمت، هشتاد سال در بلا باشیم. سوگند به خدا اگر خداوند مرا شفا دهد، به جرم این کار تو که می‎خواهی گوسفندی را به نام غیر خدا ذبح کنم و غذای حرام به من بدهی، صد تازیانه به تو خواهم زد، از این پس از من دور شو، تا تو را نبینم.»
آری ابلیس می‎خواست با غذای حرام، ایوب (ع) را گمراه کند، ولی ایوب این چنین در برابر القائات ابلیس، حرکت انقلابی نمود. رحمه از ایوب (ع) دور شد، وقتی که ایوب خود را تنها یافت و هیچ گونه غذا و آب و همدم در نزد خود ندید به سجده افتاد و گفت: «رب أنی مسنی الضر و أنت أرحم الراحمین؛ پروردگارا! بد حالی و مشکلات به من رو آورده و تو مهربانترین مهربانان هستی.» (انبیاء/ 83) در این هنگام دعای ایوب (ع) به استجابت رسید و بلاها رفع شد و نعمتها جایگزین آنها گردید. (مضمون آیه 83 سوره انبیاء)

مدت بیمارى ایوب (ع)

بعضى مى گویند ناراحتى در رنج و بیمارى او هفت سال و به روایتى هیجده سال طول کشید و کار به جایى رسید که حتى نزدیکترین یاران و اصحابش او را ترک کردند و تنها همسرش بود که در وفادارى نسبت به ایوب استقامت به خرج داد. وى ضمن پرستارى از ایوب جهت تحصیل آب و غذا و دارو دوا، خدمتکارى بعضى خانواده ها را مى کرد تا اینکه روزى در خانه اى کار مى کرد که مى خواستند دختر خود را شوهر دهند از همسر ایوب خواستند که «مقدارى از گیسوانت را به دختر ما بده تا به تو در خانه مان کار بدهیم.» و او به ناچار چنین کرد در این حال شیطان نزد ایوب آمد و از این مطلب خبر داد و نسبت زشتى به همسر ایوب داد و گفت «به خاطر این کار زشت گیسوى او را بریده اند.» ایوب که غیرت الله بود سوگند یاد کرد که اگر آمد و گیسوانش بریده شده بود صد تازیانه به او مى زنم، وقتى همسرش آمد و واقعیت را دید خطاب به خداوند گفت «انى مسنى الشیطان بنصب و عذاب؛ آنگاه كه پروردگارش را ندا داد كه شيطان مرا به رنج و عذاب مبتلا كرد.» (ص/ 41) این (نصب و عذاب) ظاهرا همین خبرى است که شیطان به ایوب داده بود و طاقت او تمام شد و چنین فرمود.

علت و سبب بلاهای و گرفتاریهای حضرت ایوب
درباره سبب گرفتارى و بیمارى ایوب نیز مطالبى گفته شده که با چالش جدى روبروست؛ گاهى سبب آن را پناه بردن ایوب به فرعون بر اثر قحطى در سرزمین شام گفته اند و اینکه در حضور فرعون به اعمال او اعتراض نکرده است.این افراد بر آنند که آیه 41 سوره ص: «واذکر عبدنا ایوب اذ نادى ربه انى مسنى الشیطـن بنصب و عذاب؛ و بنده ى ما ایوب را یادآور، آن گاه که پروردگارش را ندا داد که: شیطان مرا به رنجورى و عذاب افکنده است.» تأیید بر این است که او مرتکب گناه ترک امر به معروف و نهى از منکر شده؛ زیرا عذاب، جزاى گناه است. گاهى هم یارى نکردن مظلومى که از وى یارى جسته بود یا مغرور شدن وى به مال فراوان را سبب گرفتاریش گفته اند؛ اما افزون بر معتزله دانشمندان و مفسران شیعه نیز این دسته گزارشها را برنتابیده و آن را بر گرفته از تورات و اسرائیلیات دانسته اند که از طریق وهب بن منبه و کعب الاحبار به منابع اسلامى وارد شده است.
چالش یاد شده بر این دیدگاه کلامى استوار است که انبیا چون مرجع و هدایتگر مردم اند، هرگز به بیمارى نفرت انگیز دچار نمى شوند و نیز پناه بردن به فرعون، یارى نکردن مظلوم، غرور و ترک امر به معروف و نهى از منکر با عصمت آنان سازگار نیست، هرچند برخى در توجیه گزارش هاى یاد شده، بیمارى ایوب را مربوط به پیش از نبوت وى دانسته اند. از سویى هیچ دلیلى هم وجود ندارد که بیمارى و گرفتاریهاى ایوب پیامد گناه او باشد و واژه «عذاب» در آیه 41 سوره ص: «انى مسنى الشیطـن بنصب و عذاب؛ شیطان مرا به رنجورى و عذاب افکنده است.» نیز به معناى مجازات نیست، بلکه به معناى درد و رنج و ضرر است، بر خلاف واژه «عقاب» که همواره به معناى مجازات است.
احادیث اسلامى نیز گزارشهاى یاد شده را رد مى کند. در روایتى از امام صادق (ع) ساحت انبیا منزه از گناه دانسته و ابتلاى ایوب به بوى بد، کریه شدن چهره، جارى شدن خون و چرکابه از بدن و تنفر مردم از وى نفى شده است. بر اساس این روایت دورى مردم از وى به سبب فقر و ناتوانى ظاهریش بود. در این روایت آمده کسى از امام صادق سؤال کرد: «بلائى که دامنگیر ایوب شد براى چه بود؟» (شاید فکر مى کرد کار خلافى از او سر زده بود که خداوند او را مبتلا ساخت). امام در پاسخ او جواب مشروحى فرمود که خلاصه اش چنین است: «ایوب به خاطر کفران نعمت گرفتار آن مصائب عظیم نشد، بلکه به عکس به خاطر شکر نعمت بود، زیرا شیطان به پیشگاه خدا عرضه داشت که اگر ایوب را شاکر مى بینى به خاطر نعمت فراوانى است که به او داده اى، مسلما اگر این نعمتها از او گرفته شود او هرگز بنده شکرگزارى نخواهد بود! خداوند براى اینکه اخلاص ایوب را بر همگان روشن سازد، و او را الگویى براى جهانیان قرار دهد که به هنگام "نعمت" و "رنج" هر دو شاکر و صابر باشند به شیطان اجازه داد که بر دنیاى او مسلط گردد. شیطان از خدا خواست اموال سرشار ایوب، زراعت و گوسفندانش و همچنین فرزندان او از میان بروند، و آفات و بلاها در مدت کوتاهى آنها را از میان برد، ولى نه تنها از مقام شکر ایوب کاسته نشد بلکه افزوده گشت!
او از خدا خواست که این بار بر بدن ایوب مسلط گردد، و آن چنان بیمار شود که از شدت درد و رنجورى به خود بپیچد و اسیر و زندانى بستر گردد. این نیز از مقام شکر او چیزى نکاست. ولى جریانى پیش آمد که قلب ایوب را شکست و روح او را سخت جریحه دار ساخت، و آن اینکه جمعى از راهبان بنى اسرائیل به دیدنش آمدند و گفتند: تو چه گناهى کرده اى که به این عذاب الیم گرفتار شده اى؟! ایوب در پاسخ گفت: به پروردگارم سوگند که خلافى در کار نبوده، همیشه در طاعت الهى کوشا بوده ام، و هر لقمه غذایى خوردم یتیم و بینوایى بر سر سفره من حاضر بوده. درست است که ایوب از این شماتت دوستان بیش از هر مصیبت دیگرى ناراحت شد، ولى باز رشته صبر را از کف نداد، و آب زلال شکر را به کفران آلوده نساخت، تنها رو به درگاه خدا آورد و جمله هاى بالا را بیان نمود، و چون از عهده امتحانات الهى به خوبى برآمده بود خداوند درهاى رحمتش را بار دیگر به روى این بنده صابر و شکیبا گشود، و نعمتهاى از دست رفته را یکى پس از دیگرى و حتى بیش از آن را به او ارزانى داشت، تا همگان سرانجام نیک صبر و شکیبایى و شکر را دریابند.»
 

Sources

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏19 صفحه 295

سایت اندیشه قم- مقاله ماجرای زندگی ایوب (ع) و مقاله ایوب (ع) در آزمایش عجیب الهی

عین الله ارشادی- سیمای الگویی پیامبران در قرآن کریم

محمد خراسانى- دائره المعارف قرآن کریم- جلد 3- مقاله ایوب

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏17 صفحه 318- 319

عبدعلی بن جمعه العروسی الحویزی- نور الثقلین- جلد 3 صفحه 447 و 448

حسین عماد زاده- تاریخ انبیاء- صفحه 455، 460

صدرالدین بلاغی- قصص قرآن- صفحه 207ـ209

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information