شبهه منافات عصمت موسی علیه السلام با درخواست مشاهده خداوند (اصل شبهه)

English 4972 Views |

اصل شبهه

برخی بر اساس مبانی نقلی شبهه ای را در مورد عصمت حضرت موسی (ع) ذکر نموده اند که خداوند در سوره اعراف می فرماید: «و لما جاء موسی لمیقاتنا و کلمه ربه قال رب أرنی أنظر إلیک قال لن ترئنی و لاکن انظر إلی الجبل فإن استقر مکانه فسوف ترئنی فلما تجلی ربه للجبل جعله دکا و خر موسی صعقا فلما أفاق قال سبحنک تبت إلیک و أنا أول المؤمنین؛ و چون موسی به وعده گاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: بار الها! خود را به من بنمای که تو را بنگرم. گفت: هرگز مرا نخواهی دید، لیکن به این کوه بنگر، پس اگر در جایش برقرار ماند مرا خواهی دید، سپس همین که پروردگار او بر کوه تجلی کرد، آن را متلاشی ساخت و موسی بیهوش افتاد و چون به هوش آمد گفت: منزهی تو، به سوی تو بازگشتم و من نخستین مؤمن هستم.» (اعراف/ 143)
آنها بر اساس این آیه می گویند: موسی (ع) که پیامبر بزرگ و اولوالعزم پروردگار بود و به خوبی می دانست، خداوند نه جسم است و نه مکان دارد و نه قابل مشاهده و رؤیت است چگونه چنین درخواستی که حتی در شأن افراد عادی نیست از پروردگار کرد؟ بنابراین موسی در مورد این درخواست از خداوند دچار اشتباه شده است. آنها بیان می دارند که اگر برای توجیه بخواهید بگویید منظور او از دیدن، دیدن با چشم سر نبوده، می گوییم پس چرا موسی اگر مرتکب خطا نشده بود، توبه نمود در ثانی خداوند خودش می فرماید: به کوه بنگر اگر در جای خود باقی ماند مرا خواهی دید. در نتیجه با توجه به این آیات می فهمیم که موسی دچار خطا شده و این موضوع با عصمت ایشان ناسازگار است.

عناصر منطقی شبهه

1- طبق اعتقاد مسلمانان حضرت موسی (ع) از عصمت برخوردار بوده است.
2- ولی طبق آیه 143 سوره اعراف او که به خوبی می دانست، خداوند نه جسم است و نه مکان دارد و نه قابل مشاهده و رؤیت است ولی درخواست دیدن خداوند درا نمود و به این وسیله مرتکب خطا شد و حتی از خطای خود هم توبه نمود.
3- در نتیجه این موضوع با عصمت آن حضرت سازگاری ندارد.

پاسخ شبهه

جمعی از بنی اسرائیل با اصرار و تأکید از موسی (ع) خواستند که خدا را مشاهده کنند و اگر او را مشاهده نکنند، هرگز ایمان نخواهند آورد، موسی (ع) از میان آنها هفتاد نفر را انتخاب کرد و همراه خود به میعادگاه پروردگار برد، در آنجا تقاضای آنها را به درگاه الهی عرضه داشت، پاسخی شنید که همه چیز را برای بنی اسرائیل در این زمینه روشن کرد، قسمتی از این ماجرا در سوره بقره آیه 55 و 56 آمده که می فرماید: «و إذ قلتم یاموسی لن نؤمن لک حتی نری الله جهرة فأخذتکم الصاعقة و أنتم تنظرون* ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون؛ و چون گفتید: ای موسی! هرگز برای تو ایمان نیاوریم مگر این که خدا را آشکارا ببینیم. پس صاعقه شما را در حالی که نگاه می کردید بگرفت. سپس شما را پس از مرگتان برانگیختیم، باشد که شکرگزاری کنید.»
و قسمتی از آن در سوره نساء آیه 153 که می فرماید: «سلک أهل الکتاب أن تنزل علیهم کتابا من السماء فقد سألوا موسی أکبر من ذالک فقالوا أرنا الله جهرة فأخذتهم الصعقة بظلمهم ثم اتخذوا العجل من بعد ما جاءتهم البینات فعفونا عن ذالک و ءاتینا موسی سلطانا مبینا؛ اهل کتاب از تو می خواهند نوشته ای از آسمان بر آنها نازل کنی، البته از موسی، بزرگتر از این را خواستند و گفتند: خدا را آشکارا به ما بنمای! پس به سزای ظلمشان صاعقه آنها را گرفت. آن گاه پس از آن همه معجزات روشنگر که برای آنها آمد، گوساله پرستیدند، و ما از این [گناهشان] هم در گذشتیم و به موسی حجتی روشن عطا کردیم.»
قسمت دیگری در همین آیات سوره اعراف و قسمتی هم در آیه 155 همین سوره بیان شده است.
روشنترین جواب این است که موسی (ع) این تقاضا را از زبان قوم کرد، زیرا جمعی از جاهلان بنی اسرائیل اصرار داشتند که باید خدا را ببینند تا ایمان آورند (آیه 153 نساء گواه بر این مطلب است) و او از طرف خدا ماموریت پیدا کرد که این تقاضا را مطرح کند تا همگان پاسخ کافی بشنوند.
در حدیثی که در کتاب عیون اخبارالرضا (ع) از امام علی بن موسی الرضا (ع) نقل شده است نیز به این موضوع تصریح شده است. از قرائن روشنی که این تفسیر را تایید می کند این است که در همین سوره آیه 155 می خوانیم که موسی (ع) پس از این ماجرا عرض کرد: «أ تهلکنا بما فعل السفهاء منا؛ آیا ما را به خاطر عملی که سفیهان ما انجام دادند، به هلاکت می رسانی؟»
از این جمله روشن می شود که نه تنها موسی (ع) چنین تقاضایی را نداشت بلکه شاید هفتاد نفری هم که با او به میعادگاه رفته بودند چنین منطقی نداشتند، آنها تنها افراد دانشمند و نمایندگان بنی اسرائیل بودند، تا مشاهدات خود را برای توده جاهل و بیخبر که پیشنهاد مشاهده پروردگار داشتند بیان کنند.

دیدگاههای مختلف علما و مفسرین

علما و مفسران درباره علت این درخواست، اختلاف کرده اند، زیرا موسی می دانست که خدا را نمی توان به وسیله حواس رؤیت کرد. ولی جمهور علما و مفسرین می گویند: برای خودش درخواست رؤیت نکرد. بلکه برای قومش درخواست کرد، زیرا آنها می گفتند: تا خدا را آشکارا ننگریم، به تو ایمان نمی آوریم. از این رو پس از آنکه خداوند آنها را هلاک کرد، گفت: ما را به سبب کردار سفیهان هلاک می کنی؟! (آیه 155 همین سوره) پرسش اگر جایز باشد که برای قوم درخواست رؤیت کند، با اینکه می داند که رؤیت خداوند محال است، جایز است که سایر خواسته های ایشان را هم که محال بود، از خداوند درخواست کند.
پاسخ تفاوت این است که هر گاه آنها شک در جواز رؤیت داشته باشند، همین که بشنوند که خداوند دیدنی نیست، شکشان برطرف می شود، زیرا خداوند حکیم و گفتارش راست است. بنابراین جوابی که از جانب خداوند می رسد، شک آنها را برطرف می کند، اما شک در جواز جسم بودن خداوند، از این راه بر طرف نمی شود، زیرا کسی که جسم است، ممکن نیست بی نیاز و عالم به همه معلومات باشد و جوابی که داده می شود، مفید یقین نیست و نفعی ندارد.
برخی از علما گفته اند جایز است که موسی با علم به استحاله رؤیت، برای قوم خود درخواست رؤیت کند، زیرا این کار به صلاح قوم است. منتهی پیامبر باید خودش عالم باشد که آنچه درخواست می کند، از محالات است و مقصودش این است که از راه لطف، جوابی از جانب خداوند داده بشود.

دیدگاه علامه

علامه طباطبایی می فرماید: «اگر مساله رؤیت و نظر انداختن را عرضه به فهم عوام و مردم متعارف کنیم بدون درنگ آن را حمل بر رؤیت و نظر انداختن به چشم می کنند، ولیکن این حمل صحیح نیست، زیرا ما شک نداشته و نخواهیم داشت در اینکه رؤیت عبارت است از اینکه جهاز بینایی به کار بیفتد و از صورت جسم مبصر، صورتی به شکل آن و به رنگ آن برداشته و در ذهن انسان رسم کند، خلاصه اینکه عملی که ما آن را دیدن می خوانیم عملی است طبیعی و محتاج به ماده جسمی در مبصر و باصر هر دو، و حال آنکه به طور ضرورت و بداهت از روش تعلیمی قرآن بر می آید که هیچ موجودی به هیچ وجهی از وجوده شباهت به خدای سبحان ندارد، پس از نظر قرآن کریم خدای سبحان جسم و جسمانی نیست، و هیچ مکان، جهت و زمانی او را در خود نمی گنجاند، و هیچ صورت و شکلی مانند و مشابه او و لو به وجهی از وجوه یافت نمی شود.
و معلوم است کسی که وضعش این چنین باشد ابصار و دیدن به آن معنایی که ما برای آن قائلیم به وی متعلق نمی شود، و هیچ صورت ذهنیی منطبق با او نمی گردد، نه در دنیا و نه در آخرت.
پس غرض موسی بن عمران (ع) هم از تقاضایی که کرد این نبوده، چون چنین درخواستی لایق مقام رفیع شخصی مثل او که یکی از پنج پیغمبر اولوالعزم است، و موقف خطیری که وی داشته با چنین غفلت و جهالتی سازگار نیست. آری، تمنای اینکه خداوند در عین اینکه منزه از حرکت و زمان و مکان و نواقص مادیت است خود را به انسان نشان دهد و به چشم انسان قدرتی دهد که بتواند او را ببیند به شوخی شبیه تر است، تا به یک پیشنهاد جدی.
خلاصه کلام اینکه مگر ممکن است خداوند سببی از اسباب مادی را آن قدر تقویت کند که با حفظ حقیقت و اثر خود، در یک امر خارج از ماده و آثار ماده و بیرون از حد و نهایت عمل نموده و اثر باقی بگذارد؟ چشم ما سببی است از اسباب مادی که سببیتش تنها در امور مادی است و محال است عمل آن متعلق به چیزی شود که هیچ اثری از مادیت و خواص مادیت را ندارد.»

مراد از رؤیت در درخواست موسی (ع)

علامه می فرماید: «مراد از رؤیت در درخواست موسی (ع): "رب أرنی أنظر إلیک" و در آیات مشابه دیگر، علم ضروری است. به طور مسلم اگر موسی (ع) در آیه مورد بحث تقاضای دیدن خدا را کرده غرضش از دیدن غیر این دیدن بصری و معمولی بوده، و قهرا جوابی هم که خدای تعالی به وی داده نفی دیدنی است غیر این دیدن، چه این نحو دیدن امری نیست که سؤال و جواب بردار باشد، موسی آن را تقاضا کند و خداوند دست رد به سینه اش بزند.
موسی (ع) در جمله "رب أرنی أنظر إلیک" از پروردگار متعال درخواست کرده که او را علم ضروری به مقام پروردگارش ارزانی بدارد، چون خدای تعالی قبلا به وی علم نظری (پی بردن از آیات و موجودات او به خود او) را به وی ارزانی داشته بود، از این هم بیشتر و بالاتر، او را برای رسالت و تکلم که همان علم به خدا از طریق سمع است برگزیده بود، موسی (ع) می خواست از طریق رؤیت که همان کمال علم ضروری است نیز علم به او پیدا کند، و خداوند بهترین مایه امید است. و قهرا وقتی مساله رؤیت خدا به آن معنا که گفته شد در چند جای قرآن برای روز قیامت اثبات شد نفی ابدی آن در جمله "لن ترانی" راجع به دنیا خواهد بود، و معنایش این می شود: مادامی که انسان در قید حیات دنیوی و به حکم اجبار سرگرم اداره جسم و تن خویش و بر آوردن حوائج ضروری آن است هرگز به چنین تشریفی مشرف نمی شود، تا آنکه به طور کلی و به تمام معنای کلمه از بدنش و از توابع بدنش منقطع گردد (یعنی بمیرد) و تو ای موسی هرگز توانایی دیدن من و علم ضروری مرا در دنیا نداری، مگر اینکه بمیری و به ملاقات من آیی، آن وقت است که آن علم ضروری را که درخواست می کنی نسبت به من خواهی یافت.
در آیه فوق خداوند به موسی (ع) می گوید "به کوه بنگر اگر در جای خود باقی ماند مرا خواهی دید" آیا مفهوم این سخن این است که به راستی خداوند قابل مشاهده است؟ پاسخ این است که این تعبیر در حقیقت کنایه از محال بودن چنین موضوعی است، همانند جمله "حتی یلج الجمل فی سم الخیاط؛ کافران در بهشت نمی روند مگر آنکه شتر از سوراخ سوزن بگذرد." (اعراف/ 40) و از آنجا که معلوم بوده کوه در برابر جلوه خداوند محال است پایدار بماند، چنین تعبیری ذکر شده است.»
این آیه از آیاتی است که به خوبی گواهی می دهد که به هیچ وجه خدا را نمی توان دید زیرا کلمه "لن" طبق مشهور در میان ادباء برای نفی ابد است، بنابراین جمله "لن ترانی" مفهومش چنین می شود که نه در این جهان و نه در جهان دیگر مرا نخواهی دید. و اگر (فرضا) کسی در این موضوع تردید کند که "لن" برای نفی ابد است، باز اطلاق آیه و اینکه نفی رؤیت بدون هیچ قید و شرطی ذکر شده، دلیل بر این است که در هیچ زمان و در هیچ شرائطی خداوند، قابل رؤیت نیست.
دلائل عقلی نیز ما را به همین حقیقت رهنمون می گردد، زیرا رؤیت مخصوص اجسام است، بنابراین اگر در روایات اسلامی یا آیات قرآن تعبیر "لقای پروردگار" آمده است، منظور همان مشاهده با چشم دل و دیده خرد است زیرا قرینه عقلی و نقلی بهترین شاهد برای این موضوع می باشد.

 

Sources

ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد ‏10 صفحه 45

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏6 صفحه 355- 361، جلد 5 صفحه 381

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏8 صفحه 308-314

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information