شبهه منافات مشاجره حضرت موسی علیه السلام با هارون با عصمت ایشان

English 7493 Views |

اصل شبهه

برخی بر اساس مبانی نقلی شبهه ای را در مورد حضرت موسی (ع) ذکر نموده اند که: حضرت موسی (ع) برای دریافت تورات و قوانین و احکام آئین خود مامور شد که به میقات برود و در غیاب خود، هارون را جانشین خود قرار داد ولی قوم موسی در غیاب وی گوساله طلائی را پرستش کردند، وقتی موسی به میان قوم خود آمد، و جریان را دید به قدری خشمگین شد که «الواح» را انداخت و سر برادر خود را گرفت به سوی خود کشید چنانکه می فرماید: «ولما رجع موسی الی قومه غضبان اسفا قال بئسما خلقتمونی من بعدی اعجلتم امر ربکم و الفی الالواح واخذ براس اخیه یجره الیه؛ آنگاه که موسی خشمگین به سوی قوم خود بازگشت، گفت: پس از من بد جانشینانی برای من بودید: آیا در فرمان پروردگار خود عجله نمودید؟ الواح را انداخت و سر برادر را گرفت و به سوی خود کشید.» (اعراف/ 150) و از آیه سوره طه استفاده می شود که سر و ریش برادر خود را گرفت، چنانکه قرآن از زبان هارون می فرماید: «یابن ام لاتاخذ بلحیتی ولابراسی؛ فرزند مادرم! ریش و سر مرا مگیر!» (طه/ 94)
آنها این شبهه را مطرح نموده اند که آیا گلاویز شدن حضرت موسی (ع) با هارون برادر خویش با مقام عصمت پیامبران سازگار است؟

عناصر منطقی شبهه

1- حضرت موسی (ع) از عصمت برخوردار است.
2- در آیه 150 سوره اعراف و آیه 94 سوره طه آمده که حضرت موسی (ع) خشمگین شده و با برادر خویش گلاویز شده است.
3- این با عصمت آن حضرت سازگاری ندارد.

پاسخ شبهه

قبل از ذکر پاسخ شبهه یادآوری چند نکته لازم است:
1- هنگامی که موسی (ع) به میقات پروردگار خود می رفت، برادر خود را جانشین خود قرار داد و به او چنین سفارش کرد: «اخلفنی فی قومی واصلح ولا تتبع سبیل المفسدین؛ جانشین من در میان قوم من باش و اصلاح کن و از مفسدان مباش» (اعراف/ 142)
2- هارون علاوه بر داشتن مقام نبوت به سفارش موسی کاملا عمل کرد و وقتی قوم وی خواستند گوساله طلائی را بپرستند رو به آنان کرد و گفت: «یا قوم انما فتنتم به و ان ربکم الرحمن فاتبعونی و اطیعوا امری؛ ای قوم من! شما به وسیله این گوساله مورد آزمایش قرار گرفتید پروردگار شما «رحمان» است، از من پیروی کنید! امر مرا اطاعت نمائید.» (طه/ 90)
البته همان طور که لحن آیه حاکی است وی تا آنجا که شرائط اجازه می داد انجام وظیفه کرد، اگر شدت عمل به خرج نداد برای این است که خواست در غیاب موسی، میان آنان تفرقه ای ایجاد نکند چنانکه می فرماید: «انی خشیت ان نقول فرقت بین بنی اسرائیل ولم ترقب قولی؛ اگر شدت عمل به خرج ندادم از آن ترسیدم که بگوئی چرا میان بنی اسرائیل دو دستگی ایجاد کردی و سفارش مرا رعایت نکردی؟» (طه/ 94)
3- موسی در میقات از طریق وحی الهی از انحراف بنی اسرائیل آگاه شد، و خداوند به او اعلام فرمود که: «فانا قد فتنا قومک من بعدک و اضلهم السامری؛ ما قوم تو را در غیاب تو آزمودیم و سامری آنان را گمراه کرد.» (طه/ 85)
4- موسی از شنیدن این خبر سخت اندوهگین شد و زحمات چندین ساله خود را در آستانه فنا و نابودی دید، وقتی به میان قوم خود آمد، آتش خشم او از وضع اسفناکی که حاکی از زحمات و نادانی قوم او بود، شعله ور گشت، از این جهت رو به قوم خود کرد و گفت: «بئسما خلفتمونی من بعدی اعجلتم امر ربکم؛ چه بد جانشینانی در غیاب من، برای من بودید آیا در فرمان پروردگار شتاب کردید؟» (اعراف/ 150) و در سوره طه این حقیقت را به صورت دیگربیان می کند و آن اینکه به آنان گفت: «الم یعدکم ربکم وعدا حسنا افطان علیکم العهد؛ آیا پروردگار شما وعده نیکی به شما نداد، آیا عهد او طولانی شد؟» (طه/ 86)
5- در این شرائط خشم و ناراحتی درون خود را از این وضع اسفناک به دو صورت اظهار کرد:
الف- الواح تورات را به دور افکند.
ب- به گمان اینکه هارون در برابر این عمل بد، عکس العملی کافی نشان نداده، به او گفت: «ما منعک اذ رایتهم ضلوا* الا تتبعن افعصیت امری؛ چه باعث شد وقتی دیدی آنان گمراه شدند از من پیروی نکردی؟ آیا با فرمان من مخالفت ورزیدی؟» (طه/ 92- 93)

دیدگاههای مختلف مفسرین در مورد رفتار حضرت موسی (ع) با برادر خویش

مفسرین براى این عمل موسى بن عمران (ع) وجوه دیگرى ذکر کرده اند:
1- موسى (ع) این کار را براى این کرد که به قوم خود بفهماند عملى که در غیاب او کرده اند خطاى بسیار بزرگى بوده، عملى بوده که او را سخت در اندیشه و اندوه فرو برده، چون انسان در اینگونه مواقع که به نهایت درجه خشم و اندوه دچار مى شود از این سنخ کارها از خود نشان مى دهد، مثلا ریش خود را مى کند و یا لبان خود را با دندانهایش فشار مى دهد. موسى (ع) هم هارون را به جاى خود فرض کرده همان کارهایى را که دیگران به خود مى کنند او به هارون کرد.
2- موسى (ع) مقصودش این بود که به مردم بفهماند عملى که کرده اند کوچک و ناچیز نبوده، بلکه کفر و برگشتن از دین بوده و این خود انحراف بسیار بزرگى است، و خواست تا بار دیگر امثال و نظائر این کار را تکرار نکنند.
3- مقصودش از اینکه هارون را به طرف خود کشید این بود که آهسته از او حال قوم را بپرسد، و لذا وقتى هارون جریان حال مردم را برایش شرح داد عذرش را پذیرفته و برایش دعا کرد.
4- موسى (ع) دید که برادرش هارون مانند خودش دچار خشم و تاسف شده لذا دست بر سر او گذاشت و او را نوازش نمود، باشد که بدین وسیله قلق و اضطرابش را تسکین دهد، از طرفى هارون دید ممکن است مردم این عمل موسى (ع) را حمل بر توهین و استخفاف وى کنند لذا شروع کرد به اظهار برائت و بى تقصیرى خود، موسى هم که از منظور وى آگاه بود او را دعا فرمود.
علامه طباطبایی در مورد این تفسیر ها می فرماید: «اگر نگوییم همه آنها لا اقل بیشتر آنها وجوهى هستند که با سیاق آیات راجع به این داستان سازگارى ندارند.»

علت چنین واکنش حضرت موسی (ع)

اکنون باید دید چرا پیامبر عظیم الشانی مانند موسی (ع) این دو واکنش را از خود نشان داد؟ در اینجا می توان چنین گفت شکی نیست که عمل بنی اسرائیل از نظر وقاحت و زشتی خارج از حد و اندازه بوده و هرگز صحیح نبود که موسی بن عمران دراین مورد، ملایمت و نرمش به خرج بدهد و اگر چه بنی اسرائیل به عمق خطا و زشتی کار خود پی نمی بردند ولی پیامبر خدا متوجه بود که چه حادثه بس خطرناکی رخ داده که اگر واکنشی حاد و عکس العملی تند از خود نشان ندهد، چه بسا ممکن است قوم او به این آسانی از کردار زشت خود دست برندارند و یا در صورت دست برداشتن و بازگشت به توحید، باز اثر سوء آن در اعماق ذهن آنان باقی بماند. از این جهت وقتی با قوم خود روبرو شد، و وضع بس اسفبار و ناراحت کننده آنها را مشاهده کرد بسان کسی واکنش نشان داد که در محیط کار و قلمرو اداره خود، کار نامطلوبی را ببیند چنین کسی نخست، نزدیک ترین فرد را که سرپرستی آنجا را بر عهده دارد مورد مواخذه قرار می دهد؛ زیرا او از خود، و خود را از او می داند آنگاه که برائت و پیراستگی او ثابت شد، به دنبال عوامل و مسبب های دیگر می رود تا ریشه های فساد را به دست آورد و در قطع آن بکوشد.
موسی نیز نخست سراغ «هارون» رفت و او را مورد بازجوئی قرار داد و اگر او را رها می کرد، و به اصطلاح «یقه» دیگری را می گرفت، کار او اصولی و صحیح شمرده نمی شد. ولی علت اینکه الواح را به دور انداخت و سر و ریش هارون را گرفت و به سوی خود کشید، گذشته از اینکه از اقدام هارون و انجام وظیفه او آگاه نبود، این کار، کاملا جنبه تربیتی داشت تا از این راه ملت لجوج به عمق خطای کار خود و یا به زشتی کردار خود پی ببرند تا هر چه زودتر صحنه را عوض کنند، و از گوساله پرستی به خداپرستی باز گردند. مشاهده اینکه موسی الواح را به دور انداخت (الواحی که برای دریافت آن چهل روز در میقات به سر برده بود) و با برادر این گونه گلاویز شد، سبب می شود که دیگران حساب کار خود را بکنند و دگرگونی عمیقی در روح و روان آنان پدید آید و عملا عمق خطای خود را درک نمایند.
از این جهت وقتی بی گناهی برادر ثابت شد و هارون اقدام معقولانه خود را بیان کرد و گفت: «ان القوم استضعفونی وکادوا یقتلوننی فلا تشمت بی الاعداء ولا تجعلنی مع القوم الظالمین؛ این گروه مرا تنها و ناتوان دیدند و نزدیک بود مرا بکشند و کاری مکن که شماتت دشمنان بر ضد من تحریک شود و مرا از قوم ستمگر قرار مده!» (اعراف/ 149)
«فورا عواطف موسی تحریک شد، رو به درگاه الهی کرد و گفت: «رب اغفرلی ولاخی وادخلنا فی رحمتک و انت ارحم الراحمین؛ پروردگارا! من و برادرم را ببخش و ما را در رحمت خود وارد ساز، تو ارحم الراحمینی.» (اعراف/ 150) این طلب مغفرت برای خود و برادر که کوچک ترین گناهی را در این مورد مرتکب نشده بودند، نشانه توجه آنان به عظمت مسوولیتشان است و پیوسته پیامبران از خدا طلب مغفرت می کردند، نه به خاطر صدور گناه، بلکه به خاطر بزرگی مسوولیتی که در برابر خدای بزرگ داشتند. آنگاه چهره خشمگین خود را متوجه گنهکاران واقعی کرد و گفت: «ان الذین اتخذوا العجل سیئاتهم غضب من ربهم ذلة فی الحیوة الدنیا و کذلک نجزی المفترین؛ آنان که گوساله را پروردگار خود قرار داده اند، به همین زودی مشمول خشم و غضب خدای خود قرار گرفته و ذلت و خواری در این جهان آنان را فرا می گیرد کسانی را که بر خدا افتراء می بندند این گونه کیفر می دهیم.» (اعراف/ 152)

عکس العمل شدید در برابر گوساله پرستان

در آیات سوره اعراف و سوره طه عکس العمل شدید موسى (ع) که براى بیدار ساختن این جمعیت انجام داد، منعکس گردیده است. نخست مى گوید هنگامى که موسى خشمناک و اندوهگین به سوى قوم خود بازگشت و صحنه زننده و نفرت انگیز گوساله پرستى را مشاهده نمود، به آنها گفت بد جانشینانى براى من بودید و آئین مرا ضایع کردید. (اعراف/ 150)
این آیه به خوبى نشان مى دهد که موسى (ع) به هنگام بازگشت از میعادگاه پروردگار و قبل از آنکه با بنى اسرائیل روبرو بشود، خشمناک و اندوهگین بود، و این به خاطر آن است که خداوند در میعادگاه، جریان را به موسى (ع) گفته بود که من قوم تو را بعد از تو آزمودم، و سامرى آنها را گمراه ساخت «قال فإنا قد فتنا قومک من بعدک و أضلهم السامری» (طه/ 85) سپس موسى (ع) به آنها گفت: آیا در فرمان پروردگار خود، عجله نمودید (أ عجلتم أمر ربکم). ظاهر آیات نشان مى دهد که منظور این است که شما در برابر فرمان خدا به نسبت تمدید مدت سى شب به چهل شب، عجله به خرج دادید و در قضاوت شتاب نمودید، نیامدن مرا دلیل بر مرگ و یا خلف وعده گرفتید، در حالى که لازم بود حداقل کمى تامل کنید تا چند روزى بگذرد و حقیقت امر روشن گردد. در این هنگام که موسى (ع) در برابر لحظاتى بحرانى و طوفانى از زندگى بنى اسرائیل قرار گرفته بود، سر تا پایش از شدت خشم برافروخته و اندوه عمیقى بر روح او سنگینى مى کرد، و شدیدا نگران آینده بنى اسرائیل بود، زیرا تخریب و فساد کار آسانى است، و گاه از دست یک نفر خرابى هاى بزرگى ساخته است، ولى اصلاح و ترمیم کار مشکلى است. مخصوصا در میان یک ملت نادان و لجوج و متعصب، اگر نغمه مخالفى سر داده شود، برچیدن آثار شوم آن به این آسانى ممکن نیست.
موسى (ع) در اینجا باید خشم شدید خود را آشکار سازد و دست به بالاترین عکس العمل ها بزند آن چنان که افکار تخدیر شده بنى اسرائیل را به هم بریزد و انقلابى در آن جامعه منحرف شده از حق ایجاد کند، در غیر این صورت بازگشت آنها به آسانى ممکن نیست. قرآن عکس العمل شدید موسى (ع) را در برابر این صحنه و در این لحظات بحرانى و طوفانى چنین بازگو مى کند موسى بى درنگ الواح تورات را از دست خود بیفکند و به سراغ برادرش هارون رفت و سر و ریش او را گرفت و به سوى خود کشید! (و ألقى الألواح و أخذ برأس أخیه یجره إلیه).
چنان که از آیات دیگر قرآن مخصوصا سوره طه استفاده مى شود علاوه بر اینها شدیدا هارون را مورد سرزنش و ملامت قرار داد و بر او بانگ زد که آیا در حفظ عقائد جامعه بنى اسرائیل کوتاهى کردى و با فرمان من مخالفت نمودى؟ (طه/ 92- 93) در حقیقت این واکنش از یک سو روشنگر حال درونى موسى (ع) و التهاب و بیقرارى و ناراحتى شدید او در برابر بت پرستى و انحراف آنها بود، و از سوى دیگر وسیله مؤثرى براى تکان دادن مغزهاى خفته بنى اسرائیل و توجه دادن آنها به زشتى فوق العاده اعمالشان. بنابراین اگر فرضا حمله به سوى برادر کار صحیحى به نظر نرسد. اما با توجه به این حقیقت که بدون ابزار این واکنش شدید، و عکس العمل پر هیجان، هیچگاه بنى اسرائیل به اهمیت و عمق خطاى خویش پى نمى بردند و ممکن بود آثار بت پرستى در اعماق ذهنشان باقى بماند، این کار نه تنها نکوهیده نبود بلکه واجب و لازم محسوب مى گردید. و از اینجا روشن مى شود که هیچ نیازى به توجیهاتى که بعضى از مفسران براى سازش دادن واکنش موسى (ع) با مقام عصمت انبیاء ذکر کرده اند، دیده نمی شود. زیرا مى توان گفت در اینجا موسى (ع) به قدرى ناراحت شد که در هیچ لحظه از تاریخ بنى اسرائیل چنین ناراحتى و خشم شدیدى براى او رخ نداد، چون خود را در برابر بدترین صحنه ها یعنى انحراف از خداپرستى به سوى گوساله پرستى مى دید و تمام آثار را در خطر مشاهده مى کرد. بنابراین انداختن الواح و مؤاخذه شدید برادر در چنین لحظه اى کاملا طبیعى بود.
این واکنش شدید و اظهار خشم اثر تربیتى فوق العاده اى در بنى اسرائیل گذارد، و صحنه را به کلى منقلب ساخت، در حالى که اگر موسى (ع) مى خواست با کلمات نرم و ملایم آنها را اندرز دهد شاید کمتر سخنان او را مى پذیرفتند. سپس قرآن مى گوید: هارون براى برانگیختن عواطف موسى (ع) و بیان بى گناهى خود گفت: «فرزند مادرم! این جمعیت نادان مرا در ضعف و اقلیت قرار دادند آن چنان که نزدیک بود مرا به قتل برسانند بنابراین من بیگناهم بیگناه، کارى نکن که دشمنان به شماتت من برخیزند و مرا در ردیف این جمعیت ظالم و ستمگر قرار مده.» «قال ابن أم إن القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی فلا تشمت بی الأعداء و لا تجعلنی مع القوم الظالمین»
تعبیر به ابن ام در این آیه و یا یا ابن ام در آیه 94 سوره طه (فرزند مادرم) با اینکه موسى و هارون از یک پدر و مادر بودند، به خاطر تحریک عواطف موسى (ع) در این حال بوده است، سرانجام این جریان اثر خود را گذارد و بنى اسرائیل به زودى متوجه زشتى اعمال خویش شدند و تقاضاى توبه کردند. آتش خشم موسى کمى فرو نشست و به درگاه پروردگار متوجه شد و عرض کرد پروردگارا من و برادرم را بیامرز و ما را در رحمت بى پایانت داخل کن، تو مهربانترین مهربانانى (قال رب اغفر لی و لأخی و أدخلنا فی رحمتک و أنت أرحم الراحمین). تقاضاى بخشش و آمرزش براى خود و برادرش نه به خاطر آن است که گناهى از آنها سرزده بلکه یک نوع خضوع به درگاه پروردگار و بازگشت به سوى او و ابراز تنفر از اعمال زشت بت پرستان و همچنین سرمشقى است براى همگان تا فکر کنند جایى که موسى و برادرش که انحرافى پیدا نکرده بودند چنین تقاضایى از پیشگاه خدا کنند، دیگران باید حساب خود را برسند و سرمشق بگیرند و رو به درگاه پروردگار آورده، از گناهان خود تقاضاى عفو و بخشش کنند، و چنان که دو آیه قبل نشان مى دهد، بنى اسرائیل نیز چنین کردند.

پاسخ علامه طباطبایی به این شبهه

علامه طباطبایی می فرماید: «موسى (ع) وقتى از جریان کار قومش آگاه شد عصبانى شد و از در توبیخ و مذمت روى به آنان کرد و به طور استفهام انکارى پرسید: «بئسما خلفتمونی من بعدی أ عجلتم أمر ربکم؟ و ألقى الألواح؛ آن گاه الواح را که همان الواح تورات بود از دست خود انداخت.» «و أخذ برأس أخیه» و موى سر برادر خود را در دست گرفت «یجره إلیه» و او را به طرف خود مى کشید. و به طورى که در سوره طه حکایت شده به وى گفت: «اى هارون! چه مانع شد تو را از اینکه وقتى دیدى گمراه مى شوند دستور مرا پیروى نکنى؟ آیا امر مرا عصیان ورزیدى؟» هارون گفت: «ا بن أم؛ اى فرزند مادر!» و اگر در این خطاب اسم مادرش را برد، و نگفت اى برادر و یا اى پسر پدر براى اینکه شفقت و رحمت او را تحریک کند «إن القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی» من در باره گوساله پرستیدن ایشان اظهار مخالفت نمودم، و ایشان را از این عمل منع کردم، ولیکن دیدم اعتنایى به حرفهاى من نکردند و نزدیک بود مرا بکشند، «فلا تشمت بی الأعداء و لا تجعلنی مع القوم الظالمین» پس مرا پیش روى این دشمنان خوار مکن و زبان شماتت ایشان را بر من دراز مساز، و مرا یکى از دشمنان خود مپندار. و در سوره طه آیه 94 عذر او را چنین ذکر مى کند: «انی خشیت أن تقول فرقت بین بنی إسرائیل و لم ترقب قولی» من ترسیدم بگویى تو در میان بنى اسرائیل تفرقه افکندى و رعایت دستورات مرا نکردى.»

توضیح در مورد رفتار موسى (ع) با برادر خویش

به طورى که از ظاهر سیاق آیه مورد بحث و همچنین آیات راجع به این داستان از سوره طه بر مى آید موسى (ع) همان مقدار که بر بنى اسرائیل غضب کرد بر هارون نیز غضب کرد و معلوم مى شود وى چنین پنداشته که هارون در مبارزه علیه بنى اسرائیل کوتاه آمده، و همه جد و جهد خود را به کار نبرده، و به نظر خود چنین صلاح دانسته، با اینکه موقع جدا شدن از او سفارش کرده و به طور مطلق گفته بود: «و أصلح و لا تتبع سبیل المفسدین؛ در میان قوم به اصلاح امر ایشان بپرداز و راه مفسده جویان را پیروى مکن.»
در اینجا ممکن است کسى بپرسد آیا این مقدار اشتباه از موسى بن عمران (ع) با عصمت آن جناب منافات ندارد؟ جوابش این است که: نه، ادله عصمت انبیاء این سنخ اشتباهات را که در حقیقت اختلاف در سلیقه و مشى است نفى نمى کند، تنها امورى را نفى مى کند که مربوط به حکم خداى سبحان باشد، نه چیزهایى که مربوط به زندگى و مشى در زندگى است. و همچنین است گرفتن موى سر هارون و کشیدن آن، چون این نیز اثر آن خیالى بود که موسى (ع) درباره هارون کرد، و مقدمه زدن او بود، موسى (ع) مى خواسته برادر خود را در یک امر ارشادى تادیب کرده باشد نه در یک حکمى از احکام مولوى پروردگار، تا اشتباه در آن منافات با عصمت داشته باشد، و لذا مى بینیم وقتى هارون جریان را برایش شرح داد و موسى فهمید که وى بى تقصیر و معذور بوده براى خودش و او دعا نمود و عرض کرد: «رب اغفر لی و لأخی».
علامه می گوید: «مطلبى که ممکن است مورد سؤال واقع شود این است که موسى (ع) قبل از مراجعت به سوى قوم در همان میقات از جریان کار قومش خبردار بود، به شهادت اینکه آیه شریفه مى فرماید: «و لما رجع موسى إلى قومه غضبان أسفا؛ وقتى که موسى با خشم و اندوه به سوى قوم خود بازگشت.» (اعراف/ 150) علاوه بر این، آیه «فإنا قد فتنا قومک من بعدک و أضلهم السامری» صریحا مى فرماید که خداوند در میقات جریان کار قوم موسى را به موسى خبر داد، موسى در میقات عصبانى و خشمناک نشد، وقتى به سوى قوم بازگشت غضب کرد و الواح را به زمین زد و موى سر هارون را گرفت و مى کشید. و حال آنکه خبرى را که خداوند بدهد حتى از حس صادق تر است، چون حس ممکن است خطا تشخیص دهد ولیکن خداى تعالى جز به حق چیزى نمى فرماید، پس چه شد که موسى در میقات از شنیدن خبر قوم خود خشمناک نشد، و وقتى خبر مزبور را به حس دید خشمناک گردید؟
جواب این است که اطلاع پیدا کردن به یک مطلبى غیر از مشاهده و احساس آن است، و هر کدام حکم جداگانه اى دارد، و هرگز غضب که همان هیجان قوه دافعه است به صرف علم و اطلاع، تحقق پیدا نمى کند بلکه وقتى صورت خارجى پیدا مى کند که شخص مورد غضب در برابر انسان قرار بگیرد، آن موقع است که قوه دافعه به هیجان مى آید و انسان با بد و بیراه گفتن و یا احیانا با زدن آن شخص خشم خود را فرو مى نشاند. و همچنین علم به یک پیش آمد خیر حکمى دارد و رسیدن به آن و احساس آن، حکمى دیگر، مثلا وقتى خبردار شوید از اینکه دوست مورد علاقه تان از سفر آمده حالى پیدا مى کنید، و موقعى که به دیدار آن دوست نائل مى شوید حال دیگرى به شما دست مى دهد، موقعى که خبر را مى شنوید تنها خوشحال مى شوید، ولیکن اعضاء و جوارح اثرى از خود نشان نمى دهد، و اما موقعى که خبر را به حس مشاهده مى کنید یعنى دوست خود را زیارت مى کنید دست به گردنش انداخته و او را در آغوش مى گیرید. و همچنین موقعى که به تنهایى امر عجیبى مى بینید تنها تعجب مى کنید، و اما اگر کسى همراه شما باشد علاوه بر تعجب خنده هم مى کنید، و نظائر این معنا بسیار است.
نتیجه اینکه رفتار موسى (ع) با برادر خویش از امورى است که به حکم الهى مربوط نیست و اشتباه در امورى که به حکم الهى مربوط نیست از امور زندگى، با عصمت منافات ندارد، زیرا حضرت موسى کار زشت و ناپسند بنى اسرائیل را دید، هرگز جاى نرمش و ملاطفت نبود و اگر با ملایمت رفتار مى نمود، معلوم نبود که آن قوم لجوج از کار خود به آسانى دست بردارند و دوباره به پذیرش توحید گردن نهند. به این دلیل، در قدم اول با برادرش که تنها مأمور هدایت بنى اسرائیل بود و هیچ تقصیرى نداشت، برخورد شدید کرد تا سایر مردم که گرفتار خلاف شده بودند متوجه کار زشت خود بشوند. این جریان مانند آن است که کسى در قلمرو اداره و حوزه ى مسئولیت خود هنگامى که با کار ناپسندى مواجه مى شود، اولین بار با نزدیک ترین فرد نسبت به خود که عهده دار مسئولیت آن اداره است، برخورد کرده و او را مواخذه مى کند. این کار از نظر تربیتى تأثیر فراوانى بر روحیه ى سایر افراد دارد. جریان موسى شبیه این است، او خواست به مردم بفهماند که مسئله ى گوساله پرستى آنان هرگز قابل گذشت و مسامحه نیست.»

 

Sources

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏6 صفحه 376

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏8 صفحه 323-325

جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 5 صفحه 119-123

محمد أمین صادقى اُرزگانى- پرسش ها و پاسخ هایى درباره ى عصمت- مرکز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه- صفحه 115

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information