شبهه عدم عصمت حضرت یوسف علیه السلام در داستان زلیخا (مخلصین)

English 8117 Views |

اصل شبهه

برخی از کوتاه نظران، آیه ای از آیات سوره یوسف (ع) را بر تمایل او بر گناه و یا عزم و تصمیم او بر خلاف عصمت حضرت یوسف (ع)، گواه گرفته، و به خیال خود گواهی بر ادله واهی طرفداران عدم عصمت پیامبران افزودند. آنها بر اساس مبانی نقلی خود می گویند خداوند در سوره یوسف می فرماید:
«و لقد همت به وهم بها لولا ان رای برهان ربه کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشاء انه من عبادنا المخلصین؛ آن زن قصد او را کرد و او نیز (اگر برهان پروردگار خود را نمی دید) قصد وی می نمود، چنین کردیم تا بدی و زشتی را از او دور سازیم، او از بندگان «مخلص» ما است.» (یوسف/ 24)
گروه مخطئه در تفسیر آیه، جمله «وهم بها» را جمله کامل گرفته، و چنین می گویند: یوسف نیز، بسان همسر عزیز، عزم و تصمیم بر گناه گرفت ولی با این تفاوت که یوسف پس از عزم و تصمیم بر گناه، «برهان رب» را دید و با دیدن آن از انجام عمل منصرف گردید و جواب «لولا» در جمله «ولولا ان رای برهان ربه» از نظر آنان محذوف است، و آن «لفعل واقترب» می باشد. بنابراین تفسیر، در این آیه دو جمله کامل داریم:
1- «وهم بها؛ تصمیم بر گناه گرفت.»
2- «ولولا ان رای برهان ربه: لاقترت؛ اگر دلیل پروردگار خود را نمی دید (مرتکب گناه) می شد.»
بنابراین، جمله نخست حاکی از تصمیم و عزم یوسف بر عمل بوده است که بعدا به خاطر رویت برهان آن منصرف گردید. به هر حال آنها با تمسک بر این آیه می گویند: یوسف عزم و تصمیم بر گناه گرفته پس دچار اشتباه و خطا شده و این برخلاف عصمت او می باشد.

عناصر منطقی شبهه

1- طبق اعتقاد مسلمانان حضرت یوسف (ع) معصوم می باشد.
2- ولی طبق آیه 24 سوره یوسف وی عزم و تصمیم بر گناه گرفته پس دچار اشتباه و خطا شده است.
3- این با عصمت او سازگار نمی باشد.

پاسخ شبهه

این نظریه را گروهی از مفسران مانند فخررازی نقل کرده اند و افسانه های اسرائیلی نیز آن را تایید می کند و عجیب این است که رازی از واحدی در کتاب «البسیط» جمله ای از امام صادق (ع) نقل می کند که سخنان آن حضرت در تمام زندگی درباره پیامبران بر بی پایگی آن نقل گواهی می دهد. به هر حال باید گفت: سراسر آیه های سوره «یوسف» بر علم و دانش، بردباری و شکیبائی، برپاکی و خویشتن داری شگفت آور یوسف صدیق، شهادت و گواهی می دهند، و قرآن سرگذشت این جوان نوشکفته خاندان یعقوب را، به عنوان «اسوه تقوی» و نمونه پاکی، و مظهر عفت و عصمت بیان می کند، و از این طریق دیگران را از نتایج پربار «عفاف» آگاه می سازد، و به پیمودن راه او تشویق می نماید.

عفت در سخت ترین شرائط

حفظ عفت و پاکدامنی در شرائط عادی، کار سهل و آسانی است، ولی گاهی شرائط به گونه ای فراهم می شود که حفظ عفاف به صورت محال عادی در می آید، و اگر در آن محیط، عصمت الهی و امداد غیبی به فریاد انسان نرسد، در مقابل عوامل شکننده تقوی، هر نوع عزم و تصمیم بر پاکی، با شکست روبرو می شود و انسان در گرداب شهوت فرو می رود. شرائطی که بر یوسف حکومت می کرد، از قبیل نوع دوم بود، اگر او از نظر پاکی و پیراستگی، یک فرد عادی بود، قطعا در مقابل شرائط حاکم بر محیط زندگی، شکست می خورد، و دامن او آلوده می گردید، و اگر او از کشمکش عوامل عفت و شهوت جان به سلامت برد و سرافراز و سربلند از معرکه نبرد عقل و نفس بیرون آمد، به خاطر امدادی غیبی بود به نام «عصمت» که به داد او رسید. و این حقیقت با توضیح شرائط حاکم بر زندگی او روشن می گردد.
یوسف جوانی بود که در سیر زندگی بر قله شباب رسیده و نیروی تجاذب جنسی و کشش های درونی او، در حال غلیان و جوشش بود و در شرائطی زندگی می کرد که اگر مدد غیبی به داد او نرسیده بود، حتما گناه به صورت انفجار، در زندگی او رخ می داد، و اگر پرده های زمان را کنار بزنیم و شرائط حاکم بر زندگی او را مورد نظر قرار دهیم خواهیم دید که یوسف جوانی است زیبا و صورتی دلربا و اندامی دل آرا دارد و در خانه زن جوانی بس فتان و زیبا زندگی می کند که هر روز خود را با آخرین مد، و دل آراترین آرایش، می آراید. و زیباترین لباس را می پوشد و هر روز به صورت های گوناگون به یوسف اظهار عشق و علاقه می کند، و در جلب یوسف از هر نوع وسیله ای بهره می گیرد و سرانجام او را در قصر بزرگ خود، در اطاقهای تو در تو جای می دهد که جز او و یوسف، ثالثی در آنجا وجود ندارد و بر این کامیابی بزرگی که ماهها در تب و تاب آن، به سر می برد، می بیند و با عشوه گری و فریبکاری خاصی به غنج و دلال پرداخته و رو به جوان پاکدامن کنعانی می کند و می گوید:
«هیت لک؛ به سوی کاری که برای تو آماده است بشتاب!» در این موقع از او چنین پاسخ می شنود: «معاذ الله انه ربی احسن مثوای انه لا یفلح الظالمون؛ پناه به خدا می برم! عزیز مصر ولی نعمت من است، افراد ستمگر رستگار نمی شنوند.» (یوسف/ 22) اصرار و تاکید بر کام گیری از طرف زن عشوه گر امتناع و دست رد بر سینه نامحرم زدن از طرف دیگر، سبب شد که اندیشه جدیدی در مغز یوسف برق بزند و آن اینکه احساس کند که توقف زیاد در این لغزشگاه خطرناک است و باید خود را از آن محل دورسازد، از این جهت به سرعت به سوی در می شتابد تا در را باز کند و خود را از چنگال عفریت شهوت نجات دهد. همسر عزیز مصر نیز به دنبال او می دود تا از خروج او مانع گردد وقتی یوسف را بر خروج از اطاق مصمم می بیند، از عقب، دست بر یقه پیراهن او می کند و با فشار به عقب می کشد، در نتیجه پیراهن یوسف از عقب از بالا به پائین می شکافد. این گوشه ای از شرائط حاکم بر زندگی این جوان کنعانی است که اگر بر کوهها و دریاها حاکم بود آنها را از جای برمی کند، و طوفان عظیمی برپا می نمود؛ ولی این جوان در مقابل تندباد غریزه، پابرجاتر از کوه ایستاد و هرگز نلرزید.
اکنون باید دید چه عاملی سبب شد که او با قامتی راست و عزمی استوار، در برابر این شرائط شکننده بایستد، نه تنها از مرز عفت تجاوز نکند، بلکه به سوی آن نیز تمایل نشان ندهد.
آیا ترس از فاش شدن جریان او را از این کار بازداشت؟!
آیا مناعت طبع و انتساب او به خاندان پیامبری به نام یعقوب سبب صیانت او گردید؟
آیا حس احترام به قانون او را از خیانت باز داشت؟
هیچ یک از این عوامل در آن شرائط نمی تواند به جوان نیرومند صیانت و عفاف بخشد.
مساله فاش شدن موضوع و اطلاع عزیز از جریان بسیار بعید بود، زیرا فرض این است که همسر عزیز مساله را در محل بسیار امنی مطرح کرد و او آنچنان بر شوهر خود تسلط داشت که حتی وقتی آلودگی او ثابت شد، تصمیم حادی درباره او نگرفت، فقط به او گفت: «استغفری لذنبک؛ از گناه خود توبه کن!» (یوسف/ 29) یعنی واکنشی که او نشان داد حاکی از آن بود که وی نسبت به مساله ناموس، فردی بی تفاوت است.انتساب به خاندان نبوت، در برادران یوسف نیز موجود بود و هرگز آنان را از کار زشت باز نداشت، و جنایتی را مرتکب شدند که از زنا بدتر بود. احترام به قانون در برابر طوفان شهوت و امواج کوه آسای غرائز، عاملی نیست که بتواند عفت آفرین باشد.
باید عامل دیگری را جستجو کرد که یوسف را از لغزش باز داشت و یوسف از آن با جمله بس کوتاه «معاذالله» نام می برد (خداوند از این عامل تعبیر به «برهان رب» می نماید.) و در حقبقت ایمان به خدا بود که قلب او را پرکرده و در قلب او برای غیر او جایی نگذاشته بود، یعنی عصمت الهی بود که او را در برابر طوفان شهوت حفظ کرد و به او صیانت بخشید، و بدون آن، اندیشه مقاومت و استقامت جز خیال و پنداری بیش نیست حالا خیالبافان درباره او هر چه می خواهند، بگویند سرچشمه بسیاری از اندیشه های باطل درباره یوسف، روایات «یهود» است که آن را «اسرائیلیات» می نامند. عجیب است شخصی که خدا و همسر عزیز مصر و دیگر زنان او را به تقوی و پاکی می ستایند، ولی این داستان سرایان می خواهند برای او پرونده سازی کنند و او را آلوده معرفی نمایند به طور مسلم اگر کوچکترین لغزشی از یوسف در آن حادثه سر می زد، عاشق شکست خورده او، آن را شایع می کرد و انتقام خود را از یوسف می گرفت در حالی که او و تمام زنان دربار مصر بر خلاف این اندیشه شهادت دادند و گفتند: «حاش لله ما علمنا علیه من سوء قالت امراة العزیز الان حصحص الحق انا راودته عن نفسه و انه لمن الصادقین؛ زنان دربار مصر گفتند: ما هیچ بدی در او ندیدیم در این هنگام همسر عزیز گفت: اکنون که حق آشکار گشت من بودم که او را به سوی خود دعوت کردم و او از راستگویان است.» (یوسف /51)
اگر کوچک ترین لغزشی از یوسف سر می زد، قطعا قرآن آن را بسان سرگذشت آدم و حوا، و یونس مطرح می نمود. و هرگز او را به صورت اسوه تقوا، و الگوی پاکی و «اسطوره عفت» مطرح نمی ساخت.

پاسخ های طرفداران عصمت

طرفداران عصمت پیامبران، آیه را به گونه های دیگر تفسیر کرده و نظریه یاد شده را رد می کنند:
1- «وهم» در جمله «وهم بها» به معنی «تصمیم و اراده» نیست تا با عصمت سازگار نباشد، بلکه مقصود خطور بر قلب انسانی است که از اختیار هر انسان خارج می باشد و مولف روح البیان این نظریه را برگزیده و چنین می گوید: «یوسف به سائقه فطرت انسانی و شهوت دوران جوانی، به سوی زنی کشش پیدا کرد، کششی، که از اختیار انسان خارج و بیرون می باشد و هرگز مقصود «عزم» و قصد اختیاری نیست.» (روح البیان ج 4 ص 237) و گروهی از مفسران نیز این نظر را برگزیده اند.
لفظ «هم» درباره همسر عزیز و یوسف صدیق به کار رفته و هر دو در کنار هم قرار گرفته اند و قرآن یاد می کند: «وهمت به»... «وهم بها»... اگر «هم» در جمله نخست به معنی عزم و اراده است و قطعا نیز چنین می باشد، چرا در جمله دوم به این معنی نباشد، و تفکیک میان دو جمله برخلاف ظاهر است.
2- شیخ محمد عبده طبق نقل سید محمد رشیدرضا، لفظ «همت» را در جانب همسر عزیز به معنی تصمیم بر زدن گرفته است و نکته آن از نظر وی همان سنت کلی است که در میان عاشقان وجود دارد، زیرا وقتی عاشق در آستانه شکست قرار گرفته به نوعی از معشوق (از بدگوئی زبانی گرفته تا زدن و کشتن) انتقام می گیرد و همسر عزیز نیز خواست از این راه وارد شود و انتقام خود را از معشوق سرکش باز ستاند. (المنار، ج12، ص 278) اگر لفظ «هم» در ناحیه زلیخا به معنی تصمیم بر زدن است طبعا، در جانب یوسف نیز به حکم وحدت سیاق به همان معنی خواهد بود.
برخی از نویسندگان معاصر پس از نقل این مطلب از صاحب «المنار» به تایید آن برخاسته و می گوید: «در آیه قبل (یعنی آیه: «وراودته التی هو فی بیتها عن نفسه و غلقت الابواب و قالت هیت لک؛ آن زن که یوسف در خانه او زندگی می کرد از او تمنای کام کرد و درها را بست و گفت: به سوی کاری که آماده است بشتاب.» این جملات بیانگر همه نوع تصمیم همسر عزیز بر انجام کار است دیگر جهتی ندارد که دو مرتبه تصمیم بر انجام آن کار گرفته شود) از «و لقد همت به» تمام مراحل که ممکن است همسر عزیز برای جلب موافقت یوسف طی کند، ذکر شده است؛ حتی صریحا به او گفته که «هیت لک؛ زود باش!» و این آخرین فعالیتی بود که بانوی مصر برای کام گرفتن از یوسف می توانست انجام دهد، در این صورت اگر بگوئیم: «ولقد همت به»، به معنی عزم، بر کام گرفتن است، جز تکرار بی فائده چیز دیگری نخواهد بود.»

پاسخ

هم در لغت عرب به معنی «عزم و تصمیم» است و اینکه متعلق عزم و اراده چیست، باید آن را از قرائن به دست آورد و در آیه مورد بحث قرینه ای وجود ندارد که مقصود بر «ضرت» است. تاییدی که نویسنده معاصر برای گفتار «المنار» آورده است در صورتی موجه است که تکرار موضوع بی فائده باشد ولی اگر تکرار مطلب سابق، مقدمه برای بیان مطلب دیگر باشد، در این صورت تکرار بی فائده نبوده، بلکه مستحسن و زیبا خواهد بود. توضیح اینکه آیه ما قبل «وراودته التی» بیانگر کشمکش طرفین است و اینکه میل و درخواست از یک طرف و رد و امتناع از طرف دیگربه اوج خود رسید؛ ولی هرگز دو مطلب مهم که آیه دوم و سوم بیانگر آن می باشد در آن بیان نشده است و این دو مطلب عبارتند از:
1- علت این امتناع چه بود؟
2- چگونه یوسف از «مخمصه» نجات یافت.
قرآن برای بازگوئی این دو مطلب، بار دیگر برمی گردد و اصل مساله را مجددا به عنوان مقدمه مطرح می کند تا بتواند آن دو مطلب را بیان کند و (لذا) پس از جمله: «همت به وهم بها» هر دو را متذکر می گردد. درباره موضوع نخست (علت نجات او) می فرماید: «لولا ان رای برهان ربه کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشاء انه من عبادنا المخلصین». و درباره موضوع دوم می فرماید: «واستبقا الباب وقدت قمیصه من دبر؛ هر دو به سوی درب دویدند و پیراهن یوسف از عقب دونیم گردید.» (یوسف/ 25) تکرار مساله و اینکه، «عزم» و تصمیمی از ناحیه همسر عزیز صورت گرفت، به خاطر بیان دو مطلب مهمی است که خواننده داستان در انتظار آن به سر می برد و بازگشت به اصل موضوع، به خاطر بیان نتایج یک کار رائج است.
نویسنده وجه دیگری برای تایید نظریه «عبده» افزوده است و آن اینکه: اگر بگوئیم مقصود از «هم» در دو مورد، همان زد و خورد است در این صورت لفظ «سوء» و «فحشاء» در آیه دو معنای متغایر خواهند داشت و مقصود از اولی «ضرب» و مقصود از دومی «عمل خلاف عفت» خواهد بود ولی اگر بگوئیم مقصود از آن «عمل خلاف عفت» است در این صورت این دو لفظ معنای واحدی خواهند داشت که با فصاحت قرآن سازگار نیست.

نااستواری این توجیه

این توجیه نیز چندان استوار نیست؛ زیرا گذشته بر اینکه تاکید و یا تفنن در عبارت در مواقعی مایه فصاحت است، در هر دو صورت، این دو لفظ، می تواند دو معنی مختلف داشته باشد، زیرا می توان گفت مقصود از «سوء» خیانت به غریزه و مقصود از «فحشا» عمل خلاف عفت است و خداوند در پرتو «برهان رب» او را از هر دو گناه باز داشت و به تعبیر قرآن هر دو را از او برطرف کرد زیرا بر آمیزش با زن شوهر دار دو عنوان منطبق می شود و این عمل در عین اینکه «فحشاء» است خیانت به حقوق مرد نیز هست ولی آمیزش با زن بی شوهر، و بدون اکراه زن، فقط یک عنوان بر آن منطبق می باشد.

متصور از «برهان رب» چیست؟

خداوند جریان همسر عزیز و یوسف را چنین بیان می کند «ولقد همت وهم بها لولا ان رای برهان ربه کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشاء انه من عبادنا المخلصین؛ همسرعزیز، قصد او را کرد و یوسف اگر برهان پروردگار خود را نمی دید، قصد او را می کرد، چنین کردیم تا بدی و زشتی را از او برگردانیم، او از بندگان «مخلص» ما است.» (یوسف/24)
«واستبقا الباب وقدت قمیصه من دبر والفیا سیدها لدی الباب قالت ماجزاء من اراد باهلک سوء الا ان یسجن او عذاب الیم؛ هر دو به سوی درشتافتند و همسر عزیز پیراهن یوسف را از پشت پاره کرد، در این هنگام هر دو آقای زن را بر در منزل یافتند، آن زن گفت: کیفر کسی که نسبت به اهل تو سوء قصد کند جز زندان یا عذاب دردناک چه خواهد بود؟!» (یوسف/ 25)
در آیه نخست که دستاویز مخالفان عصمت است باید به نکته ای توجه کرد و آن اینکه: لفظ «لولا» (که در زبان عرب آن را «لولا»ی امتناعیه می نامند)، احتیاج به جواب دارد و این لفظ در زبان عربی جانشین واژه «اگر نبود» در زبان فارسی است مثلا می گویند: «اگر فلانی نبود من غرق می شدم.» جمله من غرق می شدم «پاسخ عبارت اگر نبود» است و بدون جواب، جمله تمام نمی شود. در زبان عرب «لولا» نیز مانند «اگر نبود» به جواب نیاز دارد، و این جواب سه نوع می تواند باشد.
1- پاسخ آن آشکارا ذکر می شود مانند: «لولا علی (ع) لهلک عمر؛ اگر علی نبود، عمر هلاک می شد.»
2- گاهی پاسخ آن حذف می شود، و جواب از قرائن معلوم می گردد مانند: «ولولا فضل الله علیکم و رحمته و ان الله تواب حکیم؛ اگر نبود کرم و رحمت خدا بر شما (همگی هلاک می شدید) و خداوند توبه پذیر و حکیم است.» (نور/ 10)
3- گاهی جمله متقدم بر «لولا» قرینه بر جواب محذوف می گردد مانند: «قد کنت هلکت لولا انی نجیتک؛ هلاک و نابود می شدی اگر تو را نجات نداده بودم» جمله «قد کنت هلکت» که پیش از «لولا» وارد شده است قرینه بر جواب «لولا» است که حذف شده است و شکل واقعی جمله چنین است «لولا انی نجیتک قد کنت هلکت» و در زبان عرب، در نظم و نثر برای آن نظائر زیادی است.
در آیه مورد بحث، شکل ظاهری جمله چنین است: «وهم بها لولا ان رای برهان ربه» به طور مسلم لفظ «لولا» به پاسخ نیاز دارد، و جواب آن در ظاهر جمله نیست و باید جواب آن را در تقدیر بگیریم (علمای ادب اتفاق نظر دارند که جواب و پاسخ «لولا» بر آن مقدم نمی شود از این جهت جمله تقدم قرینه بر پاسخ است نه خود آن) و چیزی که می تواند. قرینه بر جواب محذوف باشد همان جمله متقدم بر «لولا» است و آن جمله «وهم بها» می باشد بنابراین شکل واقعی جمله چنین است: «لولا ان رای برهان ربه لهم بها؛ اگر برهان پروردگار خود را نمی دید او نیز درباره همسر عزیز عزم می کرد» ولی چون با چنین رویت و شهود مواجه شد، «عزمی» از او سر نزد و اراده ای رخ نداد.
با توجه به این بیان در آیه دو جمله داریم یکی مطلق و دیگری مشروط اولی جمله «ولقد همت به» است و حاکی است که عزم تحقق پذیرفت، دومی جمله «لولا ان رای برهان ربه لهم بها» است وحاکی است که به خاطر وجود مانع یعنی «برهان رب»، عزمی تحقق نپذیرفت، و صفحه قلب یوسف حتی از این مقدار آلودگی نیز پاک ماند.و به دیگر سخن: لام «در جمله» «ولقد همت به وهم بها» برای سوگند است و متضمن قسم به خدا می باشد و مفاد آیه از نظر لام قسم در معطوف (وهم بها) و معطوف علیه (ولقد همت به) چنین است: سوگند به خدا زلیخا عزم یوسف کرد و به خدا قسم اگر یوسف «برهان» رب را ندیده بود، عزم می کرد (ولی چون آن را دید، چنین عزمی منتفی گردید). امام هشتم بر این تفسیر در عبارت کوتاهی اشاره می فرماید: «ان یوسف کان معصوما والمعصوم لایهم بذنب ولاتیه؛ یوسف معصوم بود و فرد معصوم نه گناه را قصد می کند و نه آن را می آورد.» (تفسیر نورالثقلین، ج2 ص 421) در این صورت آیه نه تنها گواه بر آلودگی یوسف نیست، بلکه یکی از دلائل عصمت و پیراستگی او از هر نوع گناه و حتی اندیشه خلاف می باشد.

مقصود از برهان رب چیست؟

«برهان» در لغت «عرب» به معنی «حجت» قاطع و گواه روشنگر و مبین حقیقت است (این منظور در «لسان العرب» می گوید: «البرهان: الحجة الفاصلة البینة یقال: برهن یبرهن برهنة اذا جاء بحجه قاطعه للددالخصم؛ برهان آن دلیل فیصله دهنده اختلاف، و روشنگر است عرب می گوید فلان اقامه برهان کرد یعنی دلیلی آورد که عناد طرف را قطع کرد» (لسان، ج13، ص 51)) و هر چیزی که شک و تردید را قطع کند، و حقیقت را روشن کند و به اصطلاح مفید علم و یقین گردد، به آن «برهان» می گویند.
اگر قرآن معجزه را برهان می نامد و می فرماید: «فذانک برهانان من ربک الی فرعون و ملائه؛ (عصا و ید بیضای) تو دو گواهند بر رسالت تو از جانب خدا به سوی فرعون و طائفه اش.» (قصص/ 32)
اگر قرآن خود پیامبر را «برهان» می خواند و می فرماید: «یا ایها الناس قد جائکم برهان من ربکم؛ ای مردم! از جانب پروردگار شما گواهی آمده است.» (نساء/ 174)
اگر قرآن به مشرکان می گوید: «ءاله مع الله قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین؛ آیا خدائی، جز «الله» است بگو دلیل و گواه خود را بیاورید!» (نمل/ 64)
همه اینها به خاطر این است که معجزه، حجت برنده و دلیل قاطع بر حقانیت آورنده آن است هم چنانکه وجود پیامبر در آن محیط و آوردن کتابی که همه بلیغان عرب در برابر آن عاجز و ناتوان گردیدند، خود گواه قاطع و دلیل روشنگر حقیقت است و ثابت می کند که این شخصیت میوه باغ دیگر و تربیت یافته مقدم بالاتر و برتر از محیط مکه و یا جهان ماده می باشد. با توجه به معنی «برهان» از نظر لغت و قرآن، باید دید مقصود از این مفهوم کلی، چیست؟

تفاسیر مختلف از مفهوم برهان رب

مفسران وجوهی را یادآور شده اند که بسیاری از آنها نااستوار است مانند:
1- آگاهی یوسف از تحریم زنا و عذابی که بر آن مترتب است.
2- صفات برجسته که در پیامبران و برگزیدگان هست و آنان را به عفت و صیانت نفس از پلیدی دعوت می نماید. (مجمع البیان، ج3، ص 225)
به طور مسلم علم عادی از تحریم زنا و مفاسد اخروی آن، در آن شرائط، به تنهائی نمی تواند کاری از پیش ببرد، صفات برجسته تا تکیه گاهی محکم و استوار نداشته باشد در برابر امواج شکننده طوفان غرائز، در محیط های مناسب و آماده، خرد و شکسته می شود.
گروهی آن را به نبوت، و برخی آن را به عصمت و طائفه ای آن را به لطف الهی و امداد غیبی تفسیر کرده اند، و شاید همگی به یک حقیقت رجوع کند.ولی می توان گفت که مقصود از آن، تجسم واقعیت فحشاء و نتائج وحشتناک آن در زندگی دنیوی و اخروی است و یک چنین تجسمی در پرتو نبوت و عصمت و الطاف غیبی الهی رخ می دهد.رویت چنین واقعیتی که قرآن درباره آن می فرماید: «رای برهان ربه» افق را درنظر او آنچنان روشن کرد که زمینه کوچکی از شک و تردید نیز در دل او باقی نماند. و به دیگر سخن: همان طور که حجت های عقلی، افق دلائل علمی را در نظر انسان روشن می سازد، و به انسان جزم و قاطعیت می بخشد، همچنین رویت واقعیت عمل که از لوازم نبوت و عصمت و الطاف الهی است، به او روشنی بخشیده و قاطعیت می دهد و برای همین جهت، اندیشه انجام آن را در مغز، می سوزاند.
برخی از مفسران برای «برهان رب» معنای دیگری نیز یاد کرده اند که هرگز با مقام نبوت و عصمت پیامبران سازگار نیست و احیانا، خامه از یاد آنها شرم دارد، و غالبا احادیث اسرائیلی الهامگر این نوع توجیهات و تفسیرات شده است. برخی از نویسندگان مدعی شده اند که مقصود از آن «باز شدن» درها به صورت اعجاز است و یادآور شده اند که چون در آیه ما قبل «و غلقت الابواب و قالت هیت لک» بستن درها مطرح شده است ولی از باز شدن آن سخنی به میان نیامده است، طبعا مقصود از آن، در آیه، مورد بحث (آیه بیست و چهار) باز شدن آن به اراده الهی خواهد بود (تفسیر آیات مشکله قرآن) این تفسیر با سیاق آیات و یا کشمکش که میان بانوی عزیز و یوسف رخ داد و منجر به پاره شدن پیراهن یوسف از پشت سر شد، سازگار نیست، زیرا قرآن چنین می فرماید: «وهم بها لولا ان رای برهان ربه کذلک لنصرف عنه السوءة الفحشاء انه من عبادنا المخلصین؛ اگر برهان پروردگار خود را نمی دید قصد می کرد، چنین کردیم تا از او بدی و فحشاء را برگردانیم، او از بندگان مخلص ما است.» (یوسف/ 24)
«واستبقا الباب و قدت قمیصه من دبر والفیا سیدها لدی الباب قالت؛ هر دو به سوی در دویدند و بانوی عزیز، پیراهن یوسف را از عقب شکافت و نزد درب با شوهر او مواجه شدند، بانو گفت.» (یوسف/ 25)

تفسیر آیه دوم

آیه دوم می رساند که اندیشه خروج از صحنه جرقه ای بود که در ذهن یوسف زده شد و او تصمیم گرفت که از کاخ بیرون رود از این جهت به سوی درب دوید، بانو نیز برای جلوگیری از خروج او، به سوی درب شتافت و در حقیقت هر دو به سوی درب دویدند ولی انگیزه یکی نجات از عفریت شهوت و انگیزه دومی جلوگیری از خروج طرف بود. یکی می کوشید که درب را باز کند و دیگری می کوشید که درب باز نشود، و برای همین هدف بانو برای اینکه یوسف راعقب بزند از پشت سر یقه پیراهن او را گرفت و به شدت کشید به طوری که طوقه گردن پیراهن از بالا به پائین شکافت. اگر مقصود از «برهان رب» در آیه ماقبل، باز شدن در به اراده الهی باشد، توجیه دو دوحاثه پس از باز شدن درب که آیه دوم آن دو را متذکر می شود، کاملا مشکل خواهد بود. این دو حادثه عبارتند از:
1- هرگاه درب به اراده الهی باز شد، تسابق برای خروج و اینکه هرکدام جلوتر از دیگری بیرون برود، بی جهت خواهد بود و هرگز تقدم یکی بر دیگری آنهم به مدت یک لحظه دلیل بر پاکی متقدم و ناپاکی متاخر نخواهد بود.
2- اگر درب قبل از تسابق باز شده در این صورت درگیری و کشیدن پیراهن و پاره کردن طوقه گردن و خود پیراهن، از بالا به پائین کاملا بی جهت خواهد بود.
سیاق حادثه ایجاب می کند که بگوئیم یوسف برای باز کردن درب به سوی آن دوید، و بانوی عزیز برای جلوگیری از باز کردن و خروج، به سوی در شتافت در این کشمکش، که یکی خواهان باز کردن و خروج و فرار و دیگری خواهان مسدود ماندن درب و ماندن دیگری در اطاق بود، پیراهن یوسف شکافت، ولی سرانجام مجاهد پرتوان توانست با همه فشاری که دید در را باز کند و بیرون برود. با توجه به این اصل تفسیر «برهان رب» به «باز شدن در به اراده غیبی» نا استوار خواهد بود.
به هر حال طبق تفسیری که بیان شد، آیه نه تنها گواه بر آلودگی یوسف نیست، بلکه یکی از دلائل عصمت و پیراستگی او از هر نوع گناه و حتی اندیشه خلاف می باشد.

نتیجه

به هر حال طبق تفسیری که بیان شد، آیه نه تنها گواه بر آلودگی یوسف نیست، بلکه یکی از دلائل عصمت و پیراستگی او از هر نوع گناه و حتی اندیشه خلاف می باشد. در پاسخ این پندار باید گفت:
بدون شک، حفظ عفت و پاک دامنى در برخى شرایط به اندازه اى دشوار مى شود که اگر عصمت و مصونیت الهى و امداد غیبى به فریاد انسان نرسد، مقاومت در برابر خواست هاى غریزى و پرهیز از آلودگى، کارى دشوار، بلکه محال عادى خواهد بود. حضرت یوسف از چندین جهت در چنین شرایط کاملا غیر عادى قرار گرفت، زیرا اولا، یوسف جوانى زیبا و با صورتى دل ربا و اندامى دل آرا و در دوران جوشش و هیجان شدید جوانى قرار داشت.
ثانیا، در محلى زندگى مى کرد که زن جوانى با چهره ى گل برگ همواره با انواع زینت ها و آرایش به صورت هاى گوناگون خود را در برابر یوسف به نمایش مى گذاشت تا بالاخره به او پیشنهاد کام جویى کرد و بر این خواست خود تا جایى پیش رفت که درهاى منزل را بر یوسف بست و از او درخواست وصال نمود، اما جوان عفیف و پاک دامن کنعان، یعنى حضرت یوسف، چون کوه پولادین در برابر توفان ویران گر عشوه ى آن زن، استوار و مقاوم ایستاد و نه تنها دامن عصمت او به گناه آلوده نشد، بلکه اندیشه ى گناه و تسلیم در برابر عشوه ى آن زن نیز در ذهن او خطور نکرد و آیه ى یاد شده نه تنها توهم عزم یوسف را بر گناه نمى رساند، بلکه به چند دلیل، کاملا در جهت تبرئه و اثبات عصمت آن حضرت است.
اول این که: بر اساس ادبیات زبان عرب کلمه ى «لولا» را اصطلاحا حرف لولاى امتناعیه مى گویند، که نیاز به جواب دارد، و این کلمه مثل «اگر نبود» در زبان فارسى است; مثلا گفته مى شود: «اگر فلانى نمى بود من غرق مى شدم». جمله ى «من غرق مى شدم» جواب و پاسخ کلمه ى «اگر فلانى نمى بود» است. در آیه ى مورد بحث که فرمود: و (هم بها لو لا أن رأى برهان ربه)، کلمه ى «لولا» نیاز به جواب دارد و جواب آن در ظاهر جمله نیامده، و باید در تقدیر لحاظ شود و جمله ى «هم بها»، چون مقدم بر کلمه ى «لولا» است نمى تواند جواب آن باشد، زیرا بر اساس قواعد زبان عرب پاسخ «لو لا» نمى تواند بر خود آن مقدم شود، پس جمله ى «هم بها» جواب «لولا» نیست، بلکه قرینه و شاهد بر جواب محذوف است و در واقع، جمله چنین خواهد بود: (لو لا أن رأى برهان ربه لهم بها); اگر برهان پروردگار خود را نمى دید یوسف نیز همانند آن زن عزم بر خلاف مى کرد، ولى چون دلیل و برهان پروردگار خویش را مشاهده کرد، نه تنها گناه ننمود، بلکه اندیشه و عزم بر گناه نیز پیدا نکرد.
دوم این که: برهان در زبان عرب به معناى حجت و گواهى روشن است که حقیقت را آن گونه که هست نشان مى دهد و هر گونه شک و تردید را بر طرف مى کند. با توجه به این معنا درباره ى کلمه ى «برهان» مى توان گفت: مراد از برهان در آیه ى مورد بحث تجسم واقعیت گناه و نتایج وحشتناک آن در زندگى دنیا و آخرت است که در پرتو نور عصمت و الطاف غیبى الهى یوسف، چهره ى زشت معصیت را مشاهده کرد و از گرفتار شدن به آن ناپاکى خود را حفظ نمود.
پس پیام آیه یاد شده آن است که با این که زلیخا عزم بر انجام خلاف کرد، یوسف به دلیل دیدن برهان پروردگار خویش هرگز عزمى بر انجام معصیت براى او پیش نیامد، لذا از حضرت امام هشتم در تفسیر این آیه آمده که فرمود: «ان یوسف کان معصوما و المعصوم لایهم بذنب و لایأتیه» ترجمه: یوسف معصوم بود و انسان معصوم قصد گناه نمى کند و آن را انجام نمى دهد.بنابراین، آیه اى که مورد استناد مخالفان عصمت قرار گرفته و با استناد به آن خواسته اند ساحت قدسى یوسف را آلوده معرفى کنند، نه تنها عزم یوسف را بر گناه نمى رساند، بلکه دلیل محکم بر عصمت و پاک دامنى او، حتى در مرحله ى تصور و اراده است، و در راستاى قداست آن حضرت است که در سراسر سوره ى مبارکه ى یوسف و سوره هاى دیگر قرآن کریم بر طهارت، عصمت، پاکى، عفت شگفت انگیز صداقت، شکیبایى، گذشت، ایثار و عظمت آن حضرت تأکید شده و به عنوان الگو و سرمشق انسان هاى برتر معرفى و جزء بندگان مخلص خدا خوانده شده است که شیطان هرگز جرأت نزدیک شدن به ساحت قدس آنان را ندارد.

Sources

محمد أمین صادقى اُرزگانى- پرسش ها و پاسخ هایى درباره عصمت- تهیه کننده مرکز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه- صفحه 115

جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 5 صفحه 99-109 ، جلد 11

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information