گفتگوها و احتجاجات موسی علیه السلام با فرعون (اعتراض)
English 4052 Views |احتجاج موسی (ع) با فرعون
تا اینجا فرعون در برابر دعوت موسی به گله گذاری اکتفا کرد. ولی بعد مسأله احتجاج پیش آمد و فرعون از میان دو مأموریت موسی روی مسأله ربوبیت خدا حساسیت بیشتری نشان می دهد و از آزاد سازی بنی اسرائیل سخن به میان نمی آورد و مذاکره آنان این چنین آغاز می شود:
1- در سوره شعراء می فرماید: «ال فرعون و ما رب العالمین* قال رب السماوات و الأرض و ما بینهما إن کنتم موقنین* قال لمن حوله أ لا تستمعون* قال ربکم و رب ءابائکم الأولین* قال إن رسولکم الذى أرسل إلیکم لمجنون* قال رب المشرق و المغرب و ما بینهما إن کنتم تعقلون؛ فرعون گفت: رب العالمین چیست؟ گفت: او پروردگار آسمان ها و زمین و پدیده هاى میان آن دو است، اگر اهل یقین باشید. فرعون به اطرافیان خود گفت: آیا نمى شنوید [چه مى گوید]؟ [موسى دوباره] گفت: پروردگار شما و پروردگار پدران پیشین شماست. گفت: واقعا این پیامبرى که به سوى شما فرستاده شده دیوانه است. موسى گفت: اوست پروردگار مشرق و مغرب و آنچه میان آنهاست، اگر تعقل کنید.» (شعراء/ 23- 28)
بعد از آنکه فرعون درباره رسالت موسى (ع) سخن گفت و از رسالتش انتقاد کرد و موسى (ع) پاسخ او را داد، ناگزیر اشکال را متوجه مرسل و فرستنده او کرد، که چه کسى تو را فرستاده؟ موسى در پاسخ گفت: «مرا رب العالمین فرستاده.» فرعون دوباره بر مى گردد و از او توضیح مى خواهد که رب العالمین چیست؟ که این استیضاح تا آخر آیه هفتم ادامه دارد.
وثنیت (مانند ادیان توحید) وجود تمامى موجودات را منتهى به پدید آورنده اى واحد مى داند و کسى را با او در وجوب وجود شریک ندانسته، وجود او را بزرگتر از آن مى داند که به احدى تحدید شود، و عظیم تر از آن مى داند که فهم و درک بشر بدان احاطه یابد و به همین جهت او را بزرگتر و بشر را کوچکتر از آن مى داند که عبادت خود را متوجه او سازند، پس جایز نیست او را عبادت کنند، چون عبادت نوعى توجه به سوى معبود است و توجه هم نوعى ادراک. و به همین دلیل از پرستش خدا و تقرب به درگاه او عدول نموده، به اشیاى دیگرى تقرب جستند، اشیایى از مخلوقات خدا که وجودات شریف نورى و یا نارى دارند و خود از نزدیکان درگاه خدا و فانى در او هستند، مانند ملائکه و جن، و قدیسین از بشر که از لوث و آلایش هاى مادى دور بوده و فانى در لاهوتند و به وسیله همان لاهوت باقى اند که یک طبقه از آنان پادشاهان بزرگ و یا بعضى از ایشانند، که البته قدماى وثنیت، این طبقه اخیر را معبود مى دانستند که یکى از ایشان فرعون زمان موسى بوده است.
کوتاه سخن اینکه وثنیت به منظور پرستش نامبردگان، براى هر یک بتى ساخته بودند تا آن بتها را بپرستند و معبودهاى نامبرده در ازاى عبادتى که مى شوند، صاحبان عبادت را به درگاه خدا نزدیک نموده، برایشان شفاعت کنند، شفاعت در اینکه خیراتى را که از آن درگاه مى گیرند به سوى ایشان سرازیر کنند و براى جلب این خیرات ملائکه را مى پرستیدند و یا آنکه شرورى که از ایشان صادر مى شود به سوى صاحبان عبادت نفرستند و به این منظور جن را (که به زعم ایشان موجوداتى شرور بودند) مى پرستیدند، آرى به زعم وثنیت کارها و تدبیرامور عالم هر قسمتش واگذار به یک طبقه از معبودها بود، مثلا حب و بغض، و صلح و جنگ، و آسایش و امثال اینها هر یک به یک طبقه واگذار شده بود، بعضى ها هم معتقد بودند تدبیر نواحى مختلف عالم هر قسمت به یک طبقه از معبودین واگذار شده، مثلا آسمان به دست یکى، و زمین به دست دیگرى، و انسان به دست یکى، و سایر انواع موجودات به دست دیگرى واگذار شده است، در نتیجه براى وثنى مسلکان یک رب مطرح نبوده، بلکه ارباب متعدد و آلهه بسیارى قائل بودند که هر یک عالمى را که به او واگذار بود تدبیر مى کرد، الهى مدبر امور زمین و الهى دیگر مدبر امور آسمان و الهى مدبر امور جایى دیگر بود و همه این آلهه، یعنى ملائکه و جن و قدیسین از بشر، خود نیز الهى دارند که او را مى پرستند و او خداى سبحان است که اله الآلهه و رب الارباب است.
در برابر یک وثنى، کلمه رب العالمین کلامى بى معناست و با اصول مذهب آنان هیچ معنایى ندارد، چون اگر مقصود از این کلمه یکى از مقدسات مذکور باشد که هیچ یک از آنها رب العالمین نیست، بلکه رب عالم خودش مى باشد که مسئول تدبیر و مباشر در تصرف همان عالم است، مانند عالم آسمان و عالم زمین و امثال آن، و اگر منظور از این کلمه خداى سبحان باشد که باز او رب العالمین نیست و اصلا با عالمیان سر و کارى ندارد، زیرا امور عالمیان به زعم فرعونیان واگذار به دیگران شده است و خداى سبحان رب آنان و به عبارت دیگر رب الارباب و تنها اله عالم الهه است و اگر غیر این دو طایفه منظور باشد، یعنى کسى منظور باشد که نه رب واجب الوجود باشد و نه ارباب ممکن الوجود، که چنین ربى مصداق خارجى و معقول ندارد.
پس در جمله "قال فرعون و ما رب العالمین" فرعون از موسى (ع) از حقیقت رب العالمین مى پرسد، چون فرعون وثنى مذهب بود و خود بت مى پرستید و مع ذلک ادعاى الوهیت هم داشت. اما اینکه بت مى پرستید، براى اینکه در سوره اعراف درباره اش فرموده: «یذرک و آلهتک؛ آیا موسى و قومش را رها مى کنى تا تو و آلهه ات را رها کند؟» (اعراف/ 127)، پس معلوم مى شود آلهه داشته و اما ادعاى الوهیتش از همان آیه و آیه «فقال أنا ربکم الأعلى؛ پس (فرعون) گفت من بزرگترین رب شمایم.» (نازعات/ 24) استفاده مى شود. و در اعتقاد وثنى ها منافاتى میان رب و مربوب بودن یک نفر نیست و ممکن است شخص واحدى مانند فرعون، مثلا از یک سو خودش رب سایر مردم باشد و از سوى دیگر مربوب ربى دیگر بوده باشد، چون ربوبیت در نظر آنان به معناى استقلال در تدبیر ناحیه اى از عالم است و با امکان و مربوبیت هیچ منافات ندارد، بلکه اصولا همه رب هاى وثنى ها مربوب ربى دیگرند، که او خداى سبحان است، که رب الارباب است و دیگر هیچ الهى ما فوق او نیست، او الهى ندارد.
در اعتقاد وثنیت، پادشاهى عبارت است از ظهور و جلوه اى از لاهوت در نفس بعضى از افراد بشر یعنى پادشاه، که آن ظهور عبارت است از تسلط بر مردم و نفوذ حکم، و به همین جهت پادشاهان را مى پرستیدند، همانطور که ارباب بتها را مى پرستیدند و نیز رؤساى خانواده ها را در خانه مى پرستیدند و فرعون یکى از همین وثنى ها بود، که آلهه اى مى پرستید و چون خودش پادشاه قبطیان بود، قومش او را مانند سایر آلهه مى پرستیدند. و این فرعون با چنین وصفى وقتى از موسى و هارون شنید که مى گویند: "انا رسول رب العالمین" تعجب کرد، چون معناى معقولى براى گفتار آنان به نظرش نرسید، زیرا اگر منظورشان از رب عالمیان خداى واجب الوجود است که او رب عالمیان نیست بلکه تنها رب یک عالم است آن هم عالم ارباب، نه رب همه عالمیان و اگر منظورشان بعضى از ممکنات شریف و قابل پرستش است، مانند بعضى از ملائکه و غیر ایشان آن نیز رب یک عالم از عوالم خلقت است، نه رب همه عالمیان، پس معناى رب العالمین چیست؟
به همین جهت پرسید: "رب العالمین چیست؟" و از آن حقیقت که موصوف به صفت رب العالمین است پرسش نمود. خلاصه: منظورش از سؤال این است، نه اینکه بخواهد از حقیقت خداى سبحان بپرسد، چون فرعون به خاطر اینکه وثنى مذهب بود، معتقد به خداى تعالى و مؤمن به او بود، چیزى که هست مانند سایر وثنى ها معتقد بود که هیچ راهى به درک و فهم حقیقت خدا نیست، پس دیگر معنا ندارد او از وجود خدا پرسش کند، با اینکه وجود خدا اساس مذهب ایشانست، و اگر سایر آلهه را هم مى پرستند، براى خاطر او مى پرستند.
جواب موسى (ع) به سؤال فرعون
جمله "قال رب السماوات و الأرض و ما بینهما إن کنتم موقنین" پاسخ موسى (ع) از سؤال اوست که پرسید "رب العالمین چیست؟" و جمله، خبرى است از مبتدایى که حذف شده و حاصل معنایش (به طورى که از سیاق مطابقت بین سؤال و جواب بر مى آید) این است که: رب العالمین همان رب آسمانها و زمین و آنچه بین آن دو است مى باشد که تدبیر موجود در آنها به خاطر اینکه تدبیرى است متصل و واحد و مربوط به هم، دلالت مى کند بر اینکه مدبر و ربش نیز واحد است و این همان عقیده اى است که اهل یقین و آنهایى که غیر اعتقادات یقینى و حاصل از برهان و و جدان را نمى پذیرند، بدان معتقدند.
به تعبیر دیگر، مراد من از "عالمین"، آسمانها و زمین و موجودات بین آن دو است، که با تدبیر واحدى که در آنها است دلالت مى کنند بر اینکه رب و مدبرى واحد دارند و مراد از "رب العالمین"، همان رب واحدى است که تدبیر واحد عالم بر او دلالت دارد و این دلالت یقینى است، که و جدان اهل یقین آن را درک مى کند، اهل یقینى که جز با برهان و و جدان سر و کارى ندارند. حال اگر گفته شود فرعون از موسى جز این را نخواست که رب العالمین را برایش معرفى کند که حقیقت او چیست؟ چون در نظر او این کلمه معناى معقولى نداشت، پس او تنها مى خواست معناى این کلمه را تصور کند، با این حال چه معنا دارد که موسى (ع) در پاسخش بفرماید: "إن کنتم موقنین؛ اگر اهل یقین باشید؟" چون یقین علم تصدیقى است، که تصور، هیچ توقفى بر آن ندارد، و (حال آنکه) موسى (ع) در پاسخ خود، تصور رب العالمین را مشروط و موقوف بر یقین کرد.
علاوه بر این آن جناب در پاسخ فرعون مطلبى نفرمود، جز اینکه لفظ عالمین را برداشته (سماوات و الارض و ما بینهما) را به جایش نهاد و به جاى رب العالمین که فرعون نفهمیده بود، گفت: "رب السماوات و الأرض و ما بینهما" و خلاصه لفظ "عالمین" را که جمع بود تفسیر کرد به اسماى مفردات آن جمع، مثل اینکه ما کلمه رجال را تفسیر کنیم به زید و عمرو و بکر، و چنین تفسیرى هیچ فایده اى به شنونده نمى دهد و شنونده به جز همان تصورى که از شنیدن لفظ رجال داشت، تصور دیگرى برایش دست نمى دهد و یقینى برایش حاصل نمى شود. در جواب باید گفت: اینکه فرعون از موسى (ع) خواست که برایش کلمه "رب العالمین" را تصویر کند مسلم است و هیچ شکى در آن نیست، ولیکن موسى (ع) به جاى اینکه در پاسخ همان لفظ رب العالمین را بیاورد، لفظ "سماوات و الارض و ما بینهما" را آورد، تا بر ارتباط بعضى اجزاى عالم به بعضى دیگر و اتصال آنها دلالت کند، اتصالى که از وحدت تدبیر واقع در آنها و نظام جارى در آنها خبر دهد، آن گاه کلام خود را مقید کرد به اینکه: "اگر اهل یقین باشید"، تا دلالت کند بر اینکه اهل یقین، از همین وحدت تدبیر به وجود مدبرى واحد براى همه عالم، یقین پیدا مى کنند.
پس گویا فرعون گفته است: مقصودت از رب العالمین چیست؟ و او در پاسخ گفته: همان است که مقصود اهل یقین است، که از راه ارتباطى که در تدبیر عوالم سماوات و ارض و آنچه بین آن دو است استدلال مى کنند بر اینکه همه این عوالم یک مدبر و یک رب دارند، که در ربوبیت خود شریکى ندارد و چون قائل به وجود ربى واحد براى عالمیان بوده اند، ناچار از کلمه "رب العالمین" تصورى در ذهنشان مى آید، چون معنا ندارد بدون تصور چیزى، تصدیق به آن کنند. و به عبارت خلاصه تر اینکه: رب العالمین کسى است که اهل یقین، وقتى به آسمانها و زمین و ما بین آن دو مى نگرند و نظام واحد را در آنها مى بینند به وى و به ربوبیتش نسبت به همه آنها یقین پیدا مى کنند. و استدلال به تحقق تصدیق بر تحقق تصور قبل از آن، قوى ترین استدلالى است که ممکن است اقامه شود بر اینکه خداى تعالى به وجهى قابل درک و به تصورى صحیح قابل تصور است هر چند که به حقیقت و کنهش قابل درک نیست و محال است احاطه علمى به وى یافت.
پس با آنچه گفته شد دو نکته به خوبى روشن گردید:
اول اینکه: موسى (ع) در پاسخ به فرعون وى را در آنچه پرسید به چیزى حواله داد که اهل یقین مى توانند تصورش کنند، چون به وجودش یقین دارند (و خلاصه فرمود اگر مى خواهى رب العالمین را تصور کنى و بدانى که کیست، باید اهل یقین شوى).
دوم اینکه: آن حجیت و برهانى که در سخن خود بدان اشاره کرد، برهانى بود بر توحید ربوبیت، که آن را از وحدت تدبیر گرفته بود، چون در قبال وثنى ها باید همین مساله توحید ربوبیت اثبات شود، زیرا وثنى ها (همانطور که مکرر گفته شد) قائل به توحید ذات هستند، و در ربوبیت خدا شریک قائل شده اند.
با این بیان، فساد گفتار بعضى از مفسرین روشن مى شود که گفته اند: از آنجایى که علم به حقیقت ذات خدا ممتنع و محال بوده، موسى (ع) از تعریف حقیقت رب العالمین عدول کرده، متعرض تعریف او به صفاتش شده است و گفته رب العالمین همان رب آسمانها و زمین و ما بین آن دو است و با جمله "إن کنتم موقنین" اشاره کرد به اینکه سراپاى عالم، با حدوث خود دلالت مى کند بر اینکه داراى محدث و پدید آورنده است، و پدید آورنده اش ذاتى است واحد و واجب الوجود که هیچ چیز در وجوب وجود شریک او نیست. وجه فساد این گفتار همان است که وثنیت همه این حرفها را قبول دارند، یعنى به وجود خداى تعالى و به محال بودن درک حقیقت ذات او، و به اینکه پدید آورنده عالم، ذاتى است واجب الوجود و احدى در وجوب وجود، شریک او نیست قائل هستند و آلهه اى را که خیال کرده است هر یک مدبر یک ناحیه از عالمند همه را مخلوق خدا مى دانند. بنابراین، گفتار مذکور در تقریر آیه، گفتارى است که هیچ ربطى به مقام احتجاج و مخاصمه علیه وثنى ها ندارد.
عکس العمل فرعون در برابر جواب موسی
فرعون گفت: "قال لمن حوله أ لا تستمعون" یعنى آیا گوش نمى دهید به این موسى که چه مى گوید؟ و این استفهام براى تعجب است، و منظورش این است که حاضران نیز خوب گوش بدهند و مانند او تعجب کنند، که ادعاى رسالت از طرف رب العالمین مى کند و چون مى پرسم رب العالمین چیست دوباره همان سخن اولش را اعاده مى کند و چیزى علاوه بر آن نمى گوید.این عکس العملى که فرعون بروز داد، نقشه اى بود که بر روى حق پرده بپوشاند چون از کلام موسى (ع) حق برایش روشن شده بود، زیرا موسى گفت تمامى عالم دلالت دارد بر یک تدبیر، که اهل یقین آن را مشاهده مى کنند و این وحدت تدبیر، دلالت دارد بر اینکه رب و مدبرى واحد دارد، و این رب واحد، همان رب العالمین است که درباره او از من سؤال کردى، ولى فرعون گفتار موسى را این طور تفسیر کرد که وى مى گوید: ما رسول رب العالمینیم، و چون از او مى پرسم رب العالمین چیست؟ جوابم مى دهد که او رب العالمین است.
از آنچه گذشت روشن گردید اینکه بعضى از مفسرین در تفسیر جمله "اذ تسمعون" گفته اند که مرادش این بوده که: من از ذات رب العالمین مى پرسم و او از صفاتش خبر مى دهد تفسیر صحیحى نیست، براى اینکه سؤال فرعون از ذات، ذات از حیث صفت بود، که بیانش گذشت، تازه موسى (ع) در پاسخ، ذات را به وصف هم تفسیر نکرد، بلکه عبارت رب العالمین را عوض کرده به جایش "رب السماوات و الأرض" آورده، خلاصه، در عبارت دومى، سماوات و ارض را به جاى عالمین در عبارت اول آورد و گویا اشاره کرد به این که فرعون معناى کلمه عالمین را نمى فهمد.
جواب دوم موسى (ع) به سؤال فرعون از حقیقت رب العالمین
جمله "قال ربکم و رب آبائکم الأولین" پاسخ دوم موسى (ع) از پرسش فرعون است، وقتى موسى دید فرعون دارد مغلطه مى کند و امر را بر حاضرین مجلس مشتبه مى سازد لذا با اینکه کلمه عالمین را به تمامى عالم از آسمانها و زمین و ما بین آن دو (که انسانها جزو آن است) تفسیر کرده بود، مع ذلک براى اینکه نقشه فرعون را خنثى کرده باشد، صریح تر جواب داد و گفت: رب العالمین همان رب شما و رب پدران گذشته شما است. شاید گفته شود: عالم انسانى که چندین عالم نیست، بلکه یک عالم است با این حال چطور آن جناب کلمه عالمین را در پاسخ دومش به عالم انسانها تفسیر کرد؟ در جواب باید گفت: کلمه عالم به معناى جماعتى از مردم و یا موجوداتى دیگر است، پس عالمهاى انسان عبارت مى شود از جماعتهاى انسان، از جماعت حاضر در جلسه، و جماعت گذشته ایشان که فرمود: "پروردگار شما و پروردگار پدران گذشته شما".
توضیح بیشتر این محاوره اینکه فرعون نمى خواست از حریم ارباب دفاع کند، بلکه در حقیقت مى خواست از ربوبیت خود دفاع کند و این حیله را به کار برد که تعلق ربوبیت خدا نسبت به خود را باطل کند و بگوید اصلا دامنه ربوبیت خدا مرا نمى گیرد، ولى این معنا را اینطور بیان کرد که ربوبیت خدا به عالمیان تعلق نمى گیرد و گرنه ربوبیت همه رب ها باطل مى شود، که یکى از آنها منم، هر چند فرعون خود را بزرگترین رب ها مى دانست، که خداى تعالى از وى حکایت فرموده که گفت: "أنا ربکم الأعلى" (نازعات/ 24) و نیز حکایت فرموده «قال فرعون یا أیها الملأ ما علمت لکم من إله غیری؛ اى بزرگان قوم من براى شما هیچ الهى غیر از خودم سراغ ندارم.» (قصص/ 38)
پس گویا به موسى گفته است: اگر مقصودت از رب العالمین، خداى تعالى است، که او رب العالمین نیست، بلکه رب ارباب است و بس، و اگر مقصودت الهى دیگر است که آن هم باطل است، زیرا هیچ الهى رب العالمین نیست بلکه هر الهى رب العالم خودش است، پس دیگر رب العالمین چه معنایى دارد؟ و موسى (ع) در پاسخ جوابى داده که حاصلش این مى شود که در عالم هستى جز یک رب وجود ندارد، در نتیجه رب العالمین رب شما هم هست و او مرا نزد شما فرستاده است. و حاصل مغلطه فرعون این است که موسى جوابى به من نداد، تنها عبارت رب العالمین را عوض کرد، لذا موسى براى بار دوم به طور صریح فرمود: رب العالمین همان رب عالم انسانیت عصر حاضر و عالم انسانیت عصرهاى گذشته است و با این بیان حیله و نقشه فرعون خنثى شد.
برچسب دیوانگى فرعون به موسى (ع)
«قال إن رسولکم الذی أرسل إلیکم لمجنون» این جمله، حکایت کلام دوم فرعون است، که از در هوچى گرى و مسخره، رسالت او را به حاضرین نسبت داد و گفت رسولى که نزد شما فرستاده شده، چون خواست بگوید شان من اجل است از اینکه رسولى نزد من فرستاده شود، در نهایت هم به او نسبت دیوانگى داد، که چرا گفت: پروردگار شما و پروردگار شما و پروردگار پدران گذشته شما... و اگر این گفتار وى را تشریح کنیم چنین مى شود که گویا خواسته است بگوید: این مرد دیوانه است، براى اینکه سخنانش آشفته است و حکایت مى کند از اینکه نیروى تعقلش پریشان و آشفته شده، براى اینکه مى گوید: من رسول رب العالمینم و چون مى پرسم رب العالمین چیست؟ دوباره همان رب العالمین را با عبارتى دیگر تکرار مى کند و وقتى از سخن او تعجب مى کنم، دوباره گفتار خود را تفسیر کرده مى گوید: رب شما و پدران گذشته شما.
جواب موسی به تهمت فرعون
موسی فرمود: «قال رب المشرق و المغرب و ما بینهما إن کنتم تعقلون» از ظاهر سیاق بر مى آید که مراد از "مشرق" آن طرفى است که آفتاب و سایر ستارگان آسمان، طلوع مى کنند و مراد از "مغرب" آن جهتى است که بر حسب حس ظاهرى ما، در آن طرف غروب مى کنند، و مراد از "ما بین آن دو"، ما بین مشرق و مغرب است که شامل همه عالم محسوس شده، در نتیجه عبارت اخراى همان عبارت قبلى مى شود، که فرمود: "رب السماوات و الأرض و ما بینهما". پس این جواب، اعاده همان جواب اول است، و همان غرض را که عبارت بود از اتصال تدبیر و اتحاد آن، دنبال مى کند، البته به بیانى دیگر و آن این است که: هر طلوعى وقتى طلوع است که غروبى هم در مقابلش باشد و وقتى هر طلوعى غروبى داشت، ناگزیر هر مشرق و مغربى وقتى متصور است که وسطى هم بین آن دو باشد، هم چنان که در پاسخ اول، وقتى آسمان قابل تصور است که زمینى در مقابلش باشد و وقتى آسمان و زمینى، متصور است که واسطه اى هم بین آن دو باشد و وقتى مشرقى به مغربى مرتبط مى شود و هر دوى آنها به وسطى مرتبط مى گردند که تنها یک تدبیر در آنها به کار رود. و خلاصه، این قسم از ارتباط و اتحاد غیر از یک تدبیر نمى پذیرد، هم چنان که در عالم انسانیت نیز هر امت موجودى ارتباط وجودى به امتهاى گذشته دارد، ارتباط پدر، فرزندى، و همه انسانهاى گذشته و حاضر یک نوعند و چون نوع یکى است، تدبیر در آن نیز یکى است، پس مدبر هم یکى است.
در آخر جواب اول که گفت: "اگر اهل یقین باشید"، و در آخر جواب مورد بحث که فرموده: "اگر تعقل کنید"، خواسته است جواب عبارت فرعون را بدهد که از باب استهزاء و اهانت به حاضرین رو کرد که: "هیچ مى شنوید این مرد چه مى گوید؟" و در آخر هم او را دیوانه معرفى کرد، به این بیان که با جمله "اگر نیروى تعقل مى داشتید" اشاره کرد به اینکه تو و حاضرین در مجلست از نعمت تعقل محرومید و درک و فهم ندارید، و گرنه، اگر فهم مى داشتید پاسخ اول مرا مى فهمیدید و مى فهمیدید که پاسخ من تکرار بدون فایده نبود و براى پى بردنتان به توحید پروردگار کافى بود و متوجه مى شدید به اینکه آن کس که قائم به تدبیر همه عالمیان از آسمانها و زمین و ما بین آن دو است، مدبر واحدى است و غیر او مدبر و ربى دیگر نیست.
پس از آنچه گذشت روشن شد که آیه شریفه، یعنى آیه "رب المشرق..." بیان دیگرى است بر همان پاسخ اولى که فرمود: "رب السماوات و الأرض و ما بینهما"، و برهانى است بر وحدت مدبر از راه وحدت تدبیر، که در آن رب العالمین را تعریف کرده به اینکه رب العالمین آن مدبر واحدى است که تدبیر واحد تمامى عوالم بر وجودش دلالت مى کند، چیزى که هست بیان در آیه مورد بحث، روشنتر است، چون مشتمل بر معناى طلوع و غروب است، و تدبیر آن دو براى همه روشن است.
Sources
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 18 ص 211، جلد 14 ص 229-230 و 240، جلد 15 ص 364، 373-393
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 1 صفحه 203
رسول محلاتی- تاریخ انبیاء
جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 12 صفحه 73- 80
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites