وضع بنی اسرائیل در مصر قبل از تولد حضرت موسی علیه السلام
English 11777 Views |یوسف (ع)
در شرح زندگانی یوسف (ع) گفته شده که وقتی برادران، آن حضرت را شناختند، یوسف به آنها دستور داد به کنعان بازگردید و خاندان خود را همگی نزد من آرید. پس از آن که یعقوب با خاندان خود به مصر آمد، یوسف از فرعون و پادشاه آن زمان مصر خواست تا سرزمینی را به نام جاسان که چراگاه هایی برای گوسفندان و شترانشان داشت به آن ها بدهد و آنان را در آن سرزمین سکونت دهد.
برخی احتمال داده اند علت دیگر این درخواست یوسف، آن بود که می خواست تا حد توان فرزندان یعقوب را از آمیزش با مردم مصر که به آیین بت پرستی می زیسته اند برحذر دارد و سعی می کرد به هر ترتیبی که شده، یکتاپرستی در آن ها پابرجا بماند. یعقوب و فرزندانش بدان سرزمین رفتند و زندگانی جدیدی را در کشور مصر آغاز کردند. تعداد افراد خاندان اسرائیل در آن روز طبق آن چه از تورات نقل شده است هفتاد نفر بود، ولی روز به روز بر تعدادشان افزوده می شد و فرزندان بیشتری پیدا می کردند تا پس از هفده سال که از ماندن آن ها در آن سرزمین گذشت، یعقوب از دنیا رفت و طبق وصیتی که کرده بود، جنازه اش را به فلسطین منتقل کرده و در آنجا دفن کردند. فرزندان یعقوب پس از درگذشت او تحت سرپرستی یوسف که مورد علاقه و محبت شدید مردم مصر بود به زندگی باشکوه خود ادامه دادند و بر اثر ازدیاد نسل و فرزندان بسیاری که پیدا کردند، به تدریج گروه زیادی شدند و زمین های زیادتری را در آن نواحی اشغال کردند. این شکوه، امنیت و آسایش چندان طول نکشید و با مرگ یوسف که به اختلاف روایات، بین بیست تا سی سال پس از فوت یعقوب اتفاق افتاد کم کم مقدمات خواری و آزار آن ها به دست فراعنه مصر آغاز کردید.
پادشاهان یا فراعنه مصر که پس از یوسف روی کار آمده و به سلطنت رسیدند، از زیادی فرزندان یعقوب و کثرت آنان در آن سرزمین، به وحشت افتادند و به گفته تورات، ترسیدند که اینان با دشمنان مملکت مصر هم دست شده و علیه آنان قیام کنند و حکومت را از آنها بگیرند. از این رو به آزار، قتل و پراکنده کردن آنان اقدام کردده و انواع اهانت، تمسخر و اذیت را به آنان روا می داشتند. به خصوص فرعونی که موسی در زمان او به دنیا آمد، از همه بیشتر آنها را آزار داد و کودکانشان را به قتل رسانید و در صدد نابودی آنها بوده و دستور داده بود همه کارهای سخت و پرمشقت، مانند عملگی و بنایی و شغل های پست و اهانت آمیز مانند تمیز کردن کوچه ها و چاه کنی را به آنان واگذار کنند. او مأمورانی گمارده بود که پیوسته آنان را به کارگمارند و همیچ گاه نگذارند ایشان روی خوشی و استراحت را ببینند.
هر گاه خدمت می کردند و هر زمان می خواستند زمینی را برای زراعت و کشت محصول آماده سازند، از وجود مردان و زنان بنی اسرائیل استفاده می کردند. حفاظت قصرهای سلطنتی و خانه های مردم به عهده آن ها بود و نظافت محوطه کاخ ها و معابر، وظیفه مسلم آنان شده بود. خلاصه هر کر سخت و دشوار و هر عمل پستی، انجامش به عهده آن ها بود. قرآن کریم در سوره های متعددی، ضمن تذکر نعمت های بسیاری که به بنی اسرائیل عطا فرمود، همین نجاتشان را از آن وضع طاقت فرسا می داند و چنین می گوید: «و إذ نجیناکم من آل فرعون یسومونکم سوء العذاب یذبحون أبناءکم و یستحیون نساءکم و فی ذلکم بلاء من ربکم عظیم؛ به یاد بیاورید که ما شما را از فرعونیان نجات دادیم که به شکنجه سخت و بد دچارتان کرده بودند، پسرانتان را می کشتند و زنان (و دخترانتان) را زنده می گذاشتند و در این کار بلایی بزرگ از پروردگارتان بود.» (بقره/ 49، ابراهیم/ 6، اعراف/ 141)
در سوره قصص به همین شکنجه ها و اهانت هایی که فرعون به بنی اسرائیل روا می داشت اشاره کرده و می فرماید: «إن فرعون علا فی الأرض و جعل أهلها شیعا یستضعف طائفة منهم یذبح أبناءهم و یستحیی نساءهم إنه کان من المفسدین؛ به راستی که فرعون در آن سرزمین بزرگی نمود و مردم آنجا را فرقه ها کرد که دسته ای از ایشان را زبون و خوار می شمرد، پسرانشان را می کشت و زنان (و دخترانشان) را زنده نگه می داشت، به راستی که او از فسادگران بود.» (قصص/ 4)
انگیزه فرعون از این سخت گیری ها
در اینکه چرا فرعون به این اندازه در مورد بنی اسرائیل سخت گیری می کرد و انگیزه اش از این همه آزار و شکنجه چه بود، اختلاف است. قدر مسلم آن است که همان طور که گفته شد، می ترسید آنها به علت تعداد زیادشان، موجبات سقوط او را فراهم سازند و حکومت مصر را از وی بگیرند و این مطلبی است که از قرآن کریم هم استفاده می شود، در آن جا که می فرماید: «و اراده کردیم بر آنها که در آن سرزمین زبون و ناتوان به شمار رفته بودند منت نهیم و پیشوایشان کنیم و آنان را وارث (سرزمین های فرعونیان و اموالشان) قرار داده و قدرت را در آن سرزمین به آنان بسپاریم و آن چه را از ناحیه ایشان می ترسیدند، به فرعون و هامان و لشکریانشان بنمایانیم.»
یعنی به فرعون و دار و دسته اش نشان دهیم که کار به دست آنها نیست و چنان که اراده ما تعلق گیرد، با تمام سخت گیری ها، شکنجه و آزارها، سربریدن ها و زنده به گور کردن ها، سرانجام باز هم بدان چه از آن بیم داشتند، دچار خواهند شد و حکومت و شوکتشان را به دست همان بنی اسرائیل و فرزندان یعقوبی، که آن همه اهانت درباره ایشان روا می داشتند و پست و زبونشان می شمردند، درهم می کوبیم. به گفته برخی از مفسران و مورخان، انگیزه فرعون در کشتن نوزادان بنی اسرائیل خوابی بود که دید. اینان گفته اند فرعون شبی در خواب دید آتشی از طرف بیت المقدس بیامد و خانه های مصر و قبطیان را فراگرفت و همه را سوزاند و ویران کرد و تنها بنی اسرائیل را فرا نگرفت. وقتین که صبح خواب خود را برای منجمان، جادوگران و خواب گزاران نقل کرد و تعبیر آن را از ایشان جویا شد، بدو گفتند: «در بنی اسرائیل نوزادی به دنیا خواهد آمد که نابودی سلطنت تو به دست او خواهد بود و تو و پیروانت را از این سرزمین بیرون خواهد کرد و هم اکنون زمان ولادت او فرا رسیده است.» فرعون که این سخن را شنید، قابله های مصر را فرا خواند و به آنها دستور داد که هر پسری از بنی اسرائیل به دنیا آمد، فورا او را به قتل برسانند و اگر دختر بود او را زنده بگذادند و برای انجام این دستور افرادی را مأمور کرد.
برخی دیگر گفته اند فرعون خوابی ندید، ولی وقتی زمان ولادت حضرت موسی فرا رسید، منجمان به او خبر دادند که ما در علم خود یافته ایم که نوزادی در بنی اسرائیل به دنیا می آید و بر تو پیروز می شود و سلطنت تو را از بین می برد و هم اکنون زمان ولادت او فرا رسیده است. فرعون که این سخن را شنید، دستور سر بریدن نوزادان و پسران بنی اسرائیل را صادر کرد. از ابن عباس نقل شده است که وقتی تعداد بنی اسرائیل در مملکت مصر زیاد شد، بنای سرکشی گذاشتند و گناه می کردند. بعد نیکان آنها نیز با اشرار و بدان همگام شده و امر به معروف و نهی از منکر را رها کردند، پس خدای تعالی قبطیان را بر آنها مسلط کرد که به آن عذاب های سخت معذبشان کنند.
کار به کجا رسید
کار سر بریدن فرزندان بنی اسرائیل به جایی رسید که بزرگان مصر و نزدیکان فرعون نزد وی آمدند و گفتند: «با این ترتیب طولی نخواهد کشید که با کشتن فرزندان و مردن پیران بنی اسرائیل، نسل ذکور آنان از بین خواهد رفت و کارهای آنان به عهده ما خواهد افتاد. خوب است در این باره فکر دیگری بکنی.» فرعون که چنان دید، دستور داد یک سال نوزادان را به قتل برسانند و سال دیگر زنده شان بگذارند و هارون در آن سالی که نوزادان را نمی کشند به دنیا آمد و موسی در سالی که پسران را سر می بریدند، متولد شد.
امام صادق (ع) در حدیثی که صدوق از آن حضرت روایت کرده فرمود: «وقتی فرعون اطلاع یافت که نابودی سلطنت او به دست موسی است، کاهنان و پیشگویان را خواست و نسب موسی را از آنها پرسید. هنگامی که نسب آن حضرت را دانست و فهمید که وی از بنی اسرائیل خواهد بود، دستور داد شکم زنهای حامله بنی اسرائیل را پاره کنند و نوزادان را به قتل برسانند. به این ترتیب بیش از بیست هزار نوزاد را کشت، ولی چون اراده حق تعالی بر این تعلق گرفته بود که موسی را حفظ کند، به وی دست نیافت.» وهب بن منبه گفته است: «برای دست یافتن به موسی هفتاد هزار کودک را سر بریدند.»
خدا می خواست موسی (ع) به دنیا بیاید
اما چون خدا می خواست که موسی به دنیا بیاید و به رشد و کمال برسد و به کمک همه افراد ستمدیده فرعون بیدادگر را نابود کند، با تمام نقشه هایی که طرح کردند و با همه سخت گیری ها و فشاری که بر بنی اسرائیل وارد ساختند، خداوند نطفه ان حضرت را از صلب پدرش عمران به رحم مادرش منتقل فرمود و پس از گذشت دوران آبستنی، او را به دنیا آورد و تقدرات الهی آن حضرت را در دامان خود فرعون تربیت کرد. عبدالوهاب نجار در کتاب قصص الانبیای خود می نویسد: «عمران (پدر حضرت موسی) یوکابد دختر را به همسری اختیار کرد و خداوند از وی هارون و موسی را بدو داد.» ولی جمعی این مطلب را انکار کرده و گفته اند: «ازدواج با عمه در همه دین ها حرام بوده و گفته اند یوکابد از نوه های لاوی بوده است.»
به هر صورت، برخی از مورخان داستان انعقاد نطقه موسی را این گونه نوشته اند که منجمان به فرعون گزارش دادند که در فلان شب نطفه آن فرزند بنی اسرائیلی که نابودی تو به دست اوست، منعقد خواهدشد و فرعون دستور داد که در آن شب هیچ مردی از بنی اسرائیل در کنار همسر خود نخوابد و مردها را از همسرانشان جدا کرد. عمران، پدر موسی که خود از بنی اسرائیل بود ولی در دستگاه فرعون خدمت می کرد و از نزدیکان و یاران فرعون بود، در آن شب مأموریت یافت که از قصر فرعون نگهبانی کند. نیمه های شب بود که عمران همسرش را دید که به نزد وی می آید، تمایل همبستر شدن در دو طرف به وجود آمد و تقدیر الهی کار خود را کرد و در کنار قصر فرعون نطفه موسی منعقد شد. عمران که احساس کرد آن چه فرعون از آن می ترسید، به وسیله او انجام شده، به همسرش سفارش کرد داستان آن شب را پنهان دارد و دنباله ماجرا را به خدا بسپارد. روز دیگر منجمان به فرعون خبر دادند با تمام پیش بینی ها و سخت گیری ها، نطفه آن نوزاد بنی اسرائیل در شب گذشته منعقد شده و طولی نخواهد کشید آن مولود به دنیا می آید.
فرعون که چنان دید، دستور داد تا از آن پس هر پسری که در بنی اسرائیل به دنیا آمد، او را بکشند و افرادی را برای این کار تعیین کرد و قابله های شهر را نیز مأمور کرد تا گزارش تولد نوزادان را به مأموران بدهند. مولوی می گوید:
چون زن عمران به عمران در خزید *** تا که شد استاره موسی پدید
بر فلک پیدا شد آن استاره اش *** کوری فرعون و مکر و چاره اش
مرحوم صدوق در روایتی از امام باقر (ع) روایت کرد که وقتی فرعون دستور کشتن نوزادان بنی اسرائیل را صادر کرد، مردان بنی اسرائیل با هم گفتند «حال که پسران را می کشند و دختران را زنده می گذارند، ما هم از زنان خود دوری کرده و با آنها نزدیکی نمی کنیم.» ولی عمران پدر موسی گفت: «این کار را نکنید و با آنان نزدیکی کنید، زیرا امر خدا انجام خواهد شد اگر چه مشرکان نخواهند.» آن گاه رو به درگاه خدای تعالی نمود گفت: «پروردگارا! هر کس نزدیکی زنان را بر خود حرام کند، من بر خود حرام نخواهم کرد و هر کس آن را ترک نماید، من آن را ترک نمی کنم و به دنبال آن با مادر موسی همبستر شد و آن زن به موسی حامله شد.»
Sources
سیدهاشم رسولى محلاتى- تاریخ انبیاء
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites