مساله شرور در ظواهر و نصوص دینی یهود

English 3214 Views |

شرور

مسأله شرور که از دیر زمان در تمام ادیان مهم و مکتب های برجسته جهان مطرح بوده است، اینک یکی از مباحث فلسفه دین به شمار می آید و جایگاه آن، مسأله اثبات وجود خدا است. در این زمینه، دو فکر عمده، وجود دارد:
الف) دسته ای از فلاسفه دین معتقدند که وجود خداوند، نیازی به اثبات ندارد. اینان راه خداشناسی را غیر از راه استدلال و اثبات می دانند و معتقدند که در ادیان بزرگ، وجود خداوند به عنوان یک امر بدیهی و فطری و بی نیاز از استدلال در نظر گرفته شده است و عمده دعاوی پیامبران پیرامون مسأله عبادت دور می زند، نه اثبات وجود خدا. برخی راه دل و شناخت عرفانی را پیش می کشند و یامان را جدای از عقل و بی نیاز از آن می دانند.
ب) عده ای نیز، معتقدند که وجود خداوند، نیاز به اثبات و استدلال دارد. فیلسوفانی که چنین رهیافتی دارند به سه دسته تقسیم می شوند.
1. برخی معتقدند که وجود خدا اثبات شده است و ادله کافی برای آن وجود دارد.
2. برخی دیگر وجود خدا را اثبات ناشده می دانند و دلیلی هم بر نفی آن ندارند.
3. دسته دیگر وجود خدا را اثبات ناشدنی می دانند و یا می گویند که دلیل بر نفی آن وجود دارد.
از میان دسته سوم، برخی مدعیند که چون ما محدودیم و اگر خداوند وجود داشته باشد نامحدود است، ما نخواهیم توانست بر او احاطه پیدا کنیم و به همین جهت قابل شناخت و اثبات نیست. منتهای مدعای اینان با همه مسامحاتی که دارد تنها اثبات ناشدنی بودن وجود خدا را اثبات می کند ولی دلیلی بر نفی وجود او اقامه نمی کند. برخی دیگر، پیشتر رفته، مدعیند که دلیل بر نفی وجود خدا اقامه کرده اند. عمده دلیلی که به آن تمسک شده اثبات وقوع تناقض میان وجود شر و اوصاف الهی است که با مسلم گرفتن وجود شرور، نتیجه نفی وجود خدا خواهد بود.
البته پارادوکس قدرت مطلق نیز، از قدیم الایام، مطرح بوده است و مادی های جدید هم بدان تمسک کرده اند. مضمون این حکم متناقض این است که اگر خداوند قادر مطلق باشد، باید بتواند موجودی خلق کند که خود از مهار کردن آن عاجز باشد. اگر محقق نشود، یعنی خداوند نتواند چنین موجودی را بیافریند، باز هم دلیل بر عجز او خواهد بود و این با مطلق بودن قدرت خداوند نمی سازد. از همان دوران نیز پاسخ های محکمی به این استدلال داده شده است. از جمله این که فاعلیت خداوند تام است و نقص در قابلیت قابل است؛ یعنی چنین چیزی خودش امکان وجود ندارد و محال است و کسی نیز ادعا نکرده است که قدرت خداوند بر محال تعلق می گیرد.

معضل شر

معضل شر این است که میان دو واقعیت تناقض دیده می شود: 1. وجود شرور. 2. باورهای دینی درباره صفات خداوند. از طرفی شروری در این جهان وجود دارند که قابل انکار نیستند. از جمله:
1. شرور طبیعی: همچون بیماری، سیل، زلزله، طوفان، مرگ، پیری و...
2. شرور اجتماعی: مانند ظلم، حق کشی، دزدی، جنایت، جنگ، تجاوز، کلاهبرداری و...
3. شرور اخلاقی: مانند گناه، حسادت، خودبینی، تکبر، غرور و...
از سوی دیگر، باورهای دینی خداوند را موجودی دارای قدرت مطلق، علم بی پایان، خیرخواهی و عدالت محض می دانند. مجموعه این اوصاف اقتضا می کند که چنین موجودی اجازه ندهد که هیچ گونه شری در جهان پدید آید. بنابراین میان مجموعه این اوصاف و وجود شرور تنافی بوده، باید یکی را انکار کرد. آنچه که نفی می شود نمی تواند و جود شرور باشد؛ زیرا قابل انکار نیست. پس نتیجه، انکار وجود خدا خواهد بود. این استدلالی است که فلاسفه دین ملحد بدان متمسک شده اند که مشهورترین آن ها عبارتند از: کای نیلسون، آنتونی فلو، ج. ال. مکی، هاسپرس را نیز می توان در زمره مشهورترین نام برد.

طرز تلقی ادیان نسبت به مسأله شر

یکی از مسائلی که موجب تمایز این ادیان از یکدیگر می شود، همین مسأله شر و طرز تلقی آن ها نسبت به این مسأله است. ادیان و مذاهب بزرگ جهان را می توان به سه دسته عمده تقسیم کرد:
1. ادیانی که ریشه آن ها به هندوئیسم باز می گردد. این ادیان، شر را امری پنداری و موهوم می دانند. آن ها معتقدند که حقیقت شر غیر از خیال و پندار، چیزی دیگری نیست؛ همانند سایه ای که هولناک به نظر می رسد، اما واقعیت آن چیزی نیست و آنچه موجب پیدایش این سایه هولناک شده است خود امری خیر و نیک است. اخیرا نیز برخی از نحله ها در مسیحیت پیدا شده اند که چنین گرایشی دارند.
2. ادیانی که دو خدایی هستند. این ادیان، که مهم ترین آن ها دین زرتشت است، برای خیرها خدایی قائلند و برای شرها نیز خدایی جداگانه. آنان برای شرها واقعیتی مستقل قائلند و خالق آن ها را خدای ظلمات و بدی ها می دانند و به ناچار، به قدرت مطلق خدای نور و خیرها قید می زنند.
3. ادیان ابراهیمی و توحیدی. ادیان ابراهیمی (یهود، مسیحیت و اسلام) نه وجود و واقعیت شرها را انکار کرده اند و نه به دو خدا قائل شده اند، بلکه با وجود یک خدای علیم، قادر، عادل و خیرخواه به وجود شرور نیز اعتراف کرده و هیچ ناسازگاری را در این میان نمی بینند. ناگفته نماند که متکلمان هر یک از این ادیان، راه های مختلف و بعضا متناقضی را برای حل این مسأله و توجیه وجود شرور پیموده اند که ممکن است برخی از آن ها با ظواهر و نصوص دینی شان وفق ندهد و البته در میان آن ها راه حل های مناسب و بی اشکال نیز یافت می شود که باید در جای خود بررسی شوند.

طرز تلقی یهود، نسبت به مسأله شر
در متون مقدس یهود خداوند موجودی قادر، علیم و عادل و خیرخواه معرفی شده است:

1. قادر مطلق بودن خداوند
«به نام خداوند قادر مطلق»؛ «خداوند قادر و جبار»؛ «کیست ای ماه قدر مانند تو»؛ «یهوه» «صبایوت قدیر اسرائیل»؛ «من قدیر اسرائیل می باشم»؛ «آیا ندانسته و نشنیده ای که خدای سرمدی یهوه آفریننده اقصای زمین درمانده و خسته نمی شود»؛ «منم خدای قادر مطلق».

2. عادل و خیرخواه بودن خداوند
«به درستی که خداوند بدی نمی کند و قادر مطلق انصاف را منحرف نمی سازد»؛ «خدای عادل و نجات دهنده غیر از من نیست»؛ «او صخره است و اعمال او کامل است؛ زیرا همه طریق های او انصاف است، خداوند امین و از ظلم مبرا و عادل و راست است.»؛ «خدا در طبقه عادلان است»؛ «راه های خداوند رحمت است»؛ «جهان سرشار از رحمت خداوند است»؛ «یهوه رحیم است»؛ «خداوند نیکوست»؛ «خداوند برای همگان نیکوست».

3. مطلق بودن علم خداوند
«همه طریق های مرا دانسته ای.» «و می گویند که یا نمی بیند و خدای یعقوب ملاحظه نمی کند؛ ای احمقان قوم! بفهمید و ای ابلهان کی تعقل خواهید کرد؛ آیا او که گوش را خلق کرد، نمی شنود؟ آیا او که چشم را ساخت، نمی بیند؟... او که معرفت را به انسان می آموزد و خداوند فکرهای انسان را می داند.» «وای بر آنانی که مشورت خود را از خداوند بسیار عمیق پنهان می کنند و اعمال ایشان در تاریکی می باشد و می گویند: کیست که ما را ببیند و کیست که ما را بشناسد.» «اوست که چیزهای عمیق و پنهان را کشف می کند؛ به آنچه که در ظلمت است آگاه است.» «و فهم او را تفحص نتوان کرد.»
از سوی دیگر، نصوص زیادی را از عهد عتیق داریم که دلالت بر وجود شرها می کنند؛ یعنی هیچ گونه انکاری نسبت به وجود شر دیده نمی شود و در هیچ جا آن را پنداری و خیالی نیز تلقی نمی کند، مثلا: «شرارت در زمین بسیار است»؛ «مردمان سدوم بسیار شرور بودند»؛ «چرا شروران، زنده می مانند»؛ «شروران به هاویه برخواهند گشت»؛ «بر شرور آتش خواهد بارانید»؛ «سیلهایش خاک زمین را می برد»؛ «طوفان مهلک خواهد انداخت»؛ «بلائیرا که در آن هستیم»؛ «مصیبت مثل گردباد شما را در رسد.»

توجیه وجود شرور در ظواهر و نصوص دینی یهود

در عهد عتیق برای وجود شرور چهار علت عمده معرفی شده است:

1. گناه
عهد عتیق در بسیاری از موارد شر را معلول گناه بشر می شمارد. به عنوان نمونه، در داستان طوفان نوح چنین می خوانیم: «و خدا به نوح گفت: انتهای تمامی بشر به حضورم رسیده است؛ زیرا زمین به سبب ایشان پر از ظلم شده است و اینک من ایشان را با زمین هلاک خواهم ساخت.» و در جای دیگر می خوانیم: «الان فکر کن کیست که بی گناه هلاک شود و راستان، در کجا تلف شدند؛ چنان که من دیدم، آنانی که شرار ترا شیار می کنند و شقاوت را می کارند، همان را می دروند. از نفحه خدا هلاک می شوند و از باد غضب او تباه می گردند.»
«بنابراین، از میوه طریق خود خواهند خورد و از تدابیر خویش سیر خواهند شد؛ زیرا که ارتداد جاهلان، ایشان را خواهد کشت و راحت غافلانه احمقان ایشان را هلاک خواهد ساخت؛ اما هر کس که مرا بشنود، در امنیت ساکن خواهد بود و از ترس بلا مستریح خواهد ماند.» «و با توبه سبب جمیع رجاساتت کارها خواهم کرد که قبل از این نکره باشیم و مثل آن ها هم دیگر نخواهم کرد.»؛ «و شریر از کار دست خود بدان گرفتار گردیده است. هجایون سلاه.» «و چون شما گویید که یهوه خدای ما چرا تمامی این بلاها را بر ما وارد آورده است آن گاه، تو به ایشان بگو از این جهت که مرا ترک کردید و خدایان غیر را در زمین خویش عبادت نمودید.» در این نصوص، به روشنی می بینیم که علت پدید آمدن بلاها و آفت ها را عیان بندگان برشمرده اند. در برخی از آن ها نیز، شرک و کفر علت مصیبت ها دانسته شده است.

2. امتحان
کتاب مقدس، در برخی موارد شر را وسیله ای برای آزمایش بندگان خدا معرفی کرده است؛ از جمله، در داستان حضرت ابراهیم و مأموریتی که برای ذبح فرزند پیدا کرد آمده است: «و واقع شد بعد از این واقعی که خدا ابراهیم را امتحان کرده، به او گفت: ای ابراهیم! عرض کرد: لبیک؛ گفت: اکنون پسر خود را که یگانه فرزند توست و او را دوست می داری، یعنی اسحاق را بردار و به زمین موریا برو و در آن جا او را بر یکی از کوه هایی که به تو نشان می دهم، برای قربانی سوختنی بگذران... و ابراهیم دست خود را دراز کرده، کارد را گرفت تا پسر خویش را ذبح کند.»
سرگردانی بنی اسرائیل، به مدت چهل سال، در بیابان ها و مواجه شدن با رنج ها سفر و آفت هایی که در این چهل سال به آن ها رسید نیز، از مواردی است که به جهت امتحان پیش آمده است. البته این مسأله، نافی این نیست که علل دیگری، همچون گناه و شرک، برای این سرگردانی در کار بوده باشد: «و به یاد آور تمامی راه را که یهوه خدایت تو را این چهل سال در بیابان رهبری نمود تا تو را ذلیل ساخته بیازماید و آنچه را که در دل تو است بداند که آیا اوامر او را نگاه خواهی داشت یا نه و تو را ذلیل و گرسنه ساخت.» داستان حضرت ایوب و ابتلائات عظیم وی نیز نمونه خوبی از این آزمایش است که در قسمت بعد به آن اشاره می شود.

3. درخواست شیطان برای اتمام حجت بر او همراه با نتیجه خوب
در پاره ای موارد نیز، آفاتی که به انسان می رسد ناشی از درخواست شیطان است. او می خواهد با این آفات، انسان از طریق بندگی خدا خارج شود و ادعایش این است که انسان، تا زمانی بندگی خدا را می کند که در نعمت و رفاه باشد و اگر این نعمت ها از او سلب شوند، ترک طاعت کرده و به گناه و کفر روی می آورد. خداوند نیز، برای اتمام حجت بر او و نشان دادن صبر و استقامت بنده مؤمنش دست وی را در برخی جهات، باز گذاشته و آفاتی به انسان می رسد؛ هر چند که سرانجام نیکی در انتظار صابران است. این مطلب، در داستان حضرت ایوب به خوبی بیان شده است: «خداوند به شیطان گفت: آیا درباره بنده من، ایوب، تفکر کردی که کسی مانند و در زمین وجود ندارد. او مردی کامل، راست و خداترس است که از گناه اجتناب می کند. شیطان در جواب گفت: آیا ایوب مجانا، از خدا می ترسد؟ آیا تو گرد او و خانه و همه اموالش از هر طرف، حاصر نکشیدی و کارهای دست او را برکت ندادی و مواشی او در زمین منتشر نشد؟ اما اکنون، دست خود را دراز کن و تمامی مایملک او را لمس نما، پیش روی تو، تو را ترک خواهد کرد. خداوند به شیطان گفت: اینک همه اموالش در دست تو است، لیکن دست خود را بر او دراز نکن! پس شیطان از حضور خداوند بیرون رفت.» که به دنبال آن شیطان، تمامی اموال او را نابود می کند و فرزندان و غلامانش را هلاک می کند.
تمامی احوال شاکر و صبور باقی می ماند. همین داستان، درباره خود او و سلامتش تکرار می شود. در همه حالت ها و با همه مصیبت های بزگی که بر جان و مال او وارد می شود، هیچ گونه ناسپاسی و بی صبری نمی کند و در نهایت نیز، در اثر صبر و بندگی، هر آنچه داشت، دو چندان باز یافت.

4. ظاهر بعضی از شرور شر است ولی در واقع، خیر فراوان در آن ها نهفته است.
دسته دیگری از مصیبت ها، تنها در ظاهر، شرند و در واقع، مستبطن خیر کثیر و عاقبت نیکند. این عاقبت نیک می تواند در دنیا یا آخرت باشد؛ مثلا: «خداوند، ولی تو می گوید: به جوشش غضبی خود را از تو برای لحظه ای پوشانیدم، اما به احسان جاودانی بر تو رحمت خواهم فرمود.» و یا درباره سرگردانی چهل ساله بنی اسرائیل در بیابان و سختی هایی که از آن ناحیه دیدند، آمده است: «چه کسی تو را در بیابان بزرگ و خوفناک، که در آن مارهایی آتشین و عقرب ها و زمینی تشنه بی آب بود رهبری کرد. که برای تو آب از سنگ خارا بیرون آورد، که تو را در بیابان من خورانید که پدرانت آن را نداشته بودند تا تو را ذلیل سازند و تو را بیازماید و بر تو در آخرت احسان نماید.» می بینیم که نتیجه آن سختی ها و بلاها هم در دنیا ظاهر شده و هم وعده احسان در آخرت داده شده است.
نمونه دیگر، داستان حضرت یوسف است که پس از حیله برادران و اسارت یوسف و آن همه سختی که دید، به منصبی حکومتی دست یافت و برادران به حضورش رسیده، عذرخواهی کردند؛ «ایشان را گفت مترسید؛ زیرا آیا من در جای خدا هستم؟ شما درباره من بد اندیشیدید، اما خدا از آن قصد نیکی کرد تا کاری کند که مردم بسیاری را احیا کند، چنان که امروز شده است.» خلاصه این که کتاب مقدس، وجود شر را نفی نمی کند، اما آن را ناشی از عمل بندگان می داند و صنع خداوندی را نیک می شمارد: «و خدا هر چه ساخته بود، دید و همانا بسیار نیکو بود و شام بود و صبح بود روزی ششم.»

Sources

آبراهام ا. کهن- گنجینه ‏اى از تلمود- ترجمه امیرفریدون گرگانى- صفحه 39- 43 و 112

هادى صادقى- مقاله مسأله شرّ از دیدگاه یهودیت- ماه نامه معرفت- شماره 11

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information