وضعیت الهیات مسیحی در عصر استدلال علمی از دیدگاه ننسی مورفی
English 3979 Views |
مقدمه:
چگونگی رابطه علم و دین یکی از مهم ترین دغدغه های فکری الهی دانان و فیلسوفان دین بوده و هست. این رابطه در دوره های مختلف تاریخی دچار نوسانات گوناگون شده است. پس از دوران نسبتا طولانی، به ویژه در قرن نوزدهم، که دیدگاه تعارض علم و دین بر محافل علمی حاکم بود، توجه فیلسوفان دین به دیدگاهی جلب شده است که نه تنها این دو حوزه تحقیق را متعارض نمی داند، بلکه سخت معتقد به همراهی آنهاست. این تبادل به شیوه های گوناگون تبیین شده است. شاید بتوان جالب ترین و بحث انگیز ترین شیوه را این شیوه نوین دانست که در صدد یاری جستن از فلسفه علم و روش شناسی علوم طبیعی بر می آید. ننسی مورفی، دانشیار فلسفه مسیحی در دانشگاه الهیات فولر و نیز کشیش گماشته در کلیسای «برثرن» (Church of Berthern) است. وی، که دارای دکترای فلسفه علم و نیز دکترای فلسفه دین است، مسائل مطرح درباره عقلانیت اعتقادات مسیحی را جالب تر و پرداختن به آنها را ضروری تر یافت. او پس از سال ها بحث و تحقیق و تدریس در این دو رشته، به این اعتقاد می رسد که برای دفاع عقلانی از دین، روش سنتی کافی نیست و باید روش نوینی را، که مبتنی بر جدید ترین یافته ها و نظریه های مطرح در فلسفه علوم طبیعی باشد، ابداع کرد؛ از این رو، به مدد فلسفه علم و روش شناسی علوم طبیعی، درصدد پایه ریزی روش نوینی در تبیین ارتباط علم و الهیات برمی آید. و این مهم ترین گامی است که ننسی مورفی در کتاب «الهیات در عصر استدلال علمی» بر می دارد.
نظریه مورفی درباره رابطه علم و دین
مورفی در هیچ یک از آثار خود به طور کامل به ذکر همه ابعاد و عناصر دیدگاه خود درباره علم و دین نمی پردازد، اما می توان نظریه وی درباره علم ودین را در سه مرحله خلاصه کرد که در آثار گوناگونش، از جمله در کتاب «آشتی علم الهیات و علم»، «درباره سرشت اخلاقی گیتی» و «الهیات در عصر استدلال علمی» بیان شده است. در مرحله نخست، به بررسی دیدگاه هایی می پردازد که اندیشمندان و مکاتب گوناگون درباره ارتباط این دو حوزه مطالعاتی ارائه کرده اند. در این مرحله، دو دیدگاه «جدایی علم و دین» و «تعارض علم و دین» را نقد می کند و بر آن می شود که این دو دیدگاه از تبیین درست و به جای ارتباط علم و دین عاجز هستند؛ از این رو، به دیدگاه سوم، «تبادل سازنده علم و دین»، معتقد می شود. از این نظر، علم ودین، همانند تبادلی که میان علوم گوناگون برقرار است، در تبادل و تعامل هستند.
جایگاه الهیات در میان سایر علوم
در مرحله دوم، به تبیین جایگاه الهیات در میان سایر علوم می پردازد و با تاثیر پذیری شدید از «سلارز» دیدگاه تحویلی پوزیتویست ها را، که به گونه ای افراطی همه علوم را به فیزیک تحویل می برد، مردود می شمارد و دیدگاه فیزیک گرایی غیر تحویلی «سلارز» را می پذیرد. در این دیدگاه به «کل» و «نظام» توجه ویژه شده است و تبیین اشیاء، تنها با توجه به اجزاء تشکیل دهنده آنها، ناکافی تلقی شده است. آن گاه، تحت تاثیر «آرتور پیکوک» الهیات را در رأس سلسله مراتب علوم قرار می دهد و دلیل این کار را پیچیده بودن قلمرو الهیات و نیز شامل تر بودن آن قلمداد می کند. از آنجا که قرار گرفتن الهیات در زمره سایر علوم، آن هم در بالاترین رتبه ممکن، مستلزم آن است که نخست اصل علم بودن آن اثبات شود، وی در مرحله سوم به اثبات علم بودن الهیات می پردازد. برای این کار دو گام اساسی بر می دارد نخست به تحولات همسان در الهیات و علم می پردازد و نشان می دهد که در الهیات نیز تحولاتی مشابه با تحولاتی که در علوم گوناگون رخ داده است به چشم می خورد. در واقع، تحولاتی نظیر تحول از روش قیاسی به روش استقرایی و به روش فرضی قیاسی، که در علوم طبیعی رخ داده است، عینا در الهیات نیز صادق است. (وی در کتاب «آشتی علم و دین» نمونه هایی از این گونه روش ها و استدلال ها در الهیات ذکر می کند.)
علم بودن الهیات
در گام دوم، به طور خاص به تبیین روش شناسی برنامه های پژوهشی علمی از دیدگاه «لاکاتوش» ،که از نظر مورفی کار آمدترین روش شناسی است، پرداخته آن را در الهیات نیز جاری می داند، تا از این طریق، به طور خاص، علم بودن الهیات و در نتیجه تعامل طبیعی آن را با سایر علوم، به گونه ای روش مند اثبات کند. مهم ترین کار وی نیز کوشش در به نتیجه رساندن این مهم است؛ از این رو در کتاب «الهیات در عصر استدلال علمی» با شجاعت تمام می کوشد تا جریان و سریان روش شناسی برنامه های پژوهشی علمی لاکاتوش را در الهیات به اثبات برساند و از این طریق علم بودن الهیات را روشن سازد. در اینجاست که وی سعی می کند، با جسارت بی نظیری، همه عناصر و سازه های «روش شناسی لاکاتوش»، یعنی هسته مرکزی راهنمونی سلبی، راهنمونی ایجابی، فرضیه های کمکی و داده ها را در الهیات مورد نظر خود نیز نشان دهد و برای آن مصادیقی ارائه کند.
تبیین و تطبیق روش شناسی علوم طبیعی در الهیات
اهمیت رویکرد مورفی در این کتاب و برخی دیگر از آثارش، در همین است که سعی می کند، تا گونه ای بدیع به تبیین و تطبیق روش شناسی علوم طبیعی در الهیات بپردازد. ایان باربور، که یکی از پرآوازه ترین صاحب نظران در عرصه علم و دین است، کتاب «الهیات در عصر استدلال علمی» را بسیار بدیع مبتکرانه دانسته می نویسد: «پیش تر نیز برخی فیلسوفان و الهی دانان، تحلیل لاکاتوش را، که از حمایت قابل توجهی در میان فیلسوفان علم برخوردار است، مورد بحث قرار داده بودند، اما تاکنون چگونگی ارتباط آن با الهیات به نحو نظام مند تبیین نشده بود. و این، برنامه ای است که مورفی، با آمیزه در خور توجهی از مهارت های الهیاتی، فلسفی و تاریخی، اجرای آن را به عهده گرفته است». کتاب «الهیات در عصر استدلال علمی»، که مهم ترین اثر وی درباره تطبیق روش شناسی علوم طبیعی در الهیات است، دارای شش بخش اصلی و 215 صفحه با فهرست اسامی و موضوعات است. در فصل نخست به بیان مساله یعنی روش الهیاتی در عصر استدلال احتمالی می پردازد. در این فصل به بحث درباره زیر سؤال رفتن اقتدار الهیات یا ظهور اندیشه های معرفت شناختی فیلسوفانی چون هیوم می پردازد. در فصل دوم دیدگاه پاننبرگ در برابر دیدگاه ها و چالش های هیوم را شرح و بسط می دهد. در فصل سوم دیدگاه های مطرح در فلسفه علم و روش شناسی پژوهش در علوم طبیعی، و به ویژه دیدگاه «ایمره لاکاتوش»، فیلسوف دین پر آوازه معاصر، را توضیح می دهد.
دیدگاه لاکاتوش
بر اساس روش شناسی مورد نظر لاکاتوش، تحقیق در هر علم و نظریه بر اساس یک برنامه پژوهشی ویژه ای با چارچوب و مشخصات زیر صورت گرفته و پیش می رود، برنامه پژوهشی شامل یک نظریه مرکزی، «هسته سخت» hard core است که ثابت بوده و برنامه پژوهشی را به فراهم کردن دیدگاهی عام و کلی درباره حقیقت مفروضات مورد مطالعه، یکنواخت و هماهنگ می سازد. بلافاصله پس از این نظریه مرکزی، که محور برنامه پژوهشی است، فرضیه های کمکی (auxiliary hypotheses) قرار دارند که با یکدیگر اطلاعات کافی را فراهم می سازند تا ارتباط داده ها را با نظریه هسته مرکزی امکان پذیر سازند. از این رو باید از ارائه فرضیه های کمکی ای که هیچ گونه ارتباطی با موضوع مورد نظر و بالطبع با نظریه مرکزی ندارند، پرهیز کرد. در واقع فرضیه های کمکی نظریه های سطح پایین تر (lower-level) هستند که نظریه مرکزی را هم تعریف و هم حمایت می کنند. از سوی دیگر داده های گوناگونی که در علوم مختلف مطرح است، فرضیه های کمکی را حمایت می کنند. نزدیک ترین فرضیه های کمکی به حاشیه ها، داده ها را تبیین می کنند. فرضیه های سطح بالاتر، یعنی فرضیه هایی که به هسته یا مرکز نزدیک تر هستند، نظریه های سطح پایین تر را تبیین می کنند و نظریه مرکزی، اصل تبیین غایی محسوب می شود. فرضیه های کمکی به معنای واقعی کلمه «کمربند حفاظتی» (protective belt) را در اطراف نظریه مرکزی تشکیل می دهند؛ چرا که با پیدا شدن هر گونه داده ابطال گر، تغییراتی در آنها به وجود می آید و بدین ترتیب از ابطال نظریه مرکزی جلوگیری می شود و فقط کمربند فرضیه های کمکی، به مرور زمان و برای توجیه داده های جدید، تغییر می کند. از نظر لاکاتوش، یک برنامه پژوهشی رقیب، تنها در صورتی کنار گذاشته می شود که نتواند پدیده های مشاهداتی را تبیین کند.
تمایز میان علم متکامل و علم غیر متکامل
لاکاتوش همچنین میان علم متکامل و علم غیر متکامل تمایز می نهد. لازمه علم متکامل این است که با راهنمونی ایجابی، که برنامه ای برای توسعه فرضیه های کمکی است، هدایت شود. برنامه پژوهشی یک علم متکامل، باید هم در بردارنده راهنمونی سلبی (negative heuristic) و هم راهنمونی ایجابی (positive heuristic) باشد. در واقع، برنامه پژوهشی مورد نظر وی، ساختاری است که برای پژوهش های بعدی به گونه ای سلبی و ایجابی راهنمون هایی به دست دهد. راهنمون سلبی برنامه ای برای اجتناب از ابطال نظریه مرکزی است و متضمن این شرط است که مفروضات اساسی اصل برنامه پژوهشی یا نظریه مرکزی آن نباید ترک و یا جرح و تعدیل شود. بلکه باید با تصمیم های روش شناختی مدافعانش از ابطال دور بماند. راهنمون ایجابی برنامه ای است که در بردارنده راهنمایی هایی تقریبی برای امکان پذیر ساختن توسعه «اصل برنامه پژوهشی» است. به بیان لاکاتوش، «راهنمون ایجابی، شامل مجموعه ای از اقتراحات یا اشارات بعضا بسط یافته ای است که بر چگونگی تغییر یا توسعه «متغیرهای ابطال پذیری» برنامه پژوهشی دلالت دارد؛ یعنی بر چگونگی جرح و تعدیل کمر بند حفاظتی «ابطال پذیر» و یا «توسعه آن». به تعییر دیگر، راهنمونی ایجابی برنامه ای است که برای توسعه نظام مند اصل برنامه پژوهشی، جهت در نظر داشتن و توجه به مجموعه داده های روز افزون و فزاینده به کار می رود و از این رو مستلزم یک خط مشی دراز مدت است. لازمه چنین توسعه ای آن است که مفروضات اضافی با اصل مفروضات برنامه انضمام یابد، تا علاوه بر در برگرفتن واقع های از پیش شناخته شده، واقع های بدیع، یعنی واقع هایی که در پرتو معرفت و علم پیشین بعید یا حتی غیر ممکن هستند، پیش بینی کند.
برنامه پژوهشی پیشرو
پیشرو (progressive) یا رو به زوال (degenerating) بودن برنامه پژوهشی نیز، که یکی دیگر از نکات مورد نظر در دیدگاه لاکاتوش است، از همین جا مطرح می شود. برنامه پژوهشی رو به زوال، برنامه ای است که در آن نظریه مرکزی، از طریق جرح و تعدیل های ارتجاعی (ad hoc) در کمربند حفاظتی حفظ شود. لاکاتوش این گونه جرح و تعدیل های غیر علمی را «ترفندهای زبانی» می خواند. برنامه پژوهشی در صورتی پیشرو است که شرایط زیر را داشته باشد:
۱.هر تفسیر و قرائت جدیدی که از نظریه (یعنی از نظریه مرکزی به اضافه فرضیه های کمکی)، ارائه می شود، محتوای درست تفسیر قبلی را در خود حفظ کند.
۲.هریک از تفسیرها و قرائت ها، محتوای تجربی افزونی بر قرائت پیشین داشته باشد؛ یعنی برخی واقع های بدیعی را که تاکنون پیش بینی نشده بود، پیش بینی کند.
۳.برخی از این واقع های پیش بینی شده اثبات و تأیید شوند.
چنانچه دو ویژگی نخست یا هر سه ویژگی مزبور وجود داشته باشد، برنامه پژوهشی پیشرو خواهد بود و عکس این مطلب در برنامه پژوهشی رو به زوال صادق است. آنچه که به طور ویژه مهم است، پیش بینی واقع های بدیع است. در واقع اگر برنامه پژوهشی یا راهنمونی ایجابی خود بتواند پدیدارهای بدیع و جدید را پیش بینی کند، پیشرو و در غیر این صورت رو به زوال خواهد بود.
بررسی دیدگاه الهیات تجددگرای کاتولیک
مورفی این برنامه پژوهشی را بر الهیات نیز تطبیق کرده و الهیات را نیز مشمول همین روش شناسی و بنابراین، علمی در کنار سایر علوم می داند. انتظار خواننده آن است که مورفی بخش بعدی را به تبیین چند و چون این دیدگاه، وتطبیق عناصر آن در الهیات اختصاص دهد؛ اما وی برای آنکه نقاط قوت دیدگاه خود را نشان دهد، نخست بررسی دیدگاه دیگری را در این رابطه ضروری می داند. از این رو، در بخش چهارم کتاب به بررسی دیدگاه الهیات تجددگرای کاتولیک می پردازد. وی ساختار اصلی الهیات تجددگرای کاتولیک را منطبق با روش شناسی علمی لاکاتوش می داند و تنها مشکل عمده آن را مربوط به داده های الهیاتی آن می داند. او الهیات مورد نظر خود را خالی از این اشکال می داند. مورفی، از آنجا که نقص عمده الهیات تجدد گرای کاتولیک را، در تطبیق با نظریه لاکاتوش، مربوط به داده های آن می داند، تلاش می کند تا داده های الهیاتی خود را دارای ویژگیی بداند که از این اشکال مبرا باشد. از این، رو در بخش پنجم کتاب به طور مفصل به بحث درباره داده های الهیاتی می پردازد و پس از بررسی چند دیدگاه، نظر گاه خود را بیان می کند. وی در مورد داده های الهیاتی دیدگاه خود بر دو چیز تاکید می کند نخست، کتاب مقدس و دوم، نتایج درک مسیحی. او البته می پذیرد که واقع های پدیدارهای تاریخی، داده های جامعه شناختی و حتی واقع هایی از علوم طبیعی نیز می توانند داده های مهمی برای الهیات باشند؛ اما مهم ترین نقش را به دو عنصر نخست و به ویژه به نتایج درک مسیحی می بخشد.
الهیات مسیحی در عصر استدلال علمی
در بخش ششم، با عنوان «الهیات علمی»، به تطبیق عناصر موجود در روش شناسی علمی لاکاتوش در الهیات پرداخته همه عناصر روش شناسی علمی لاکاتوش را در الهیات مورد نظر خود جاری می داند. مورفی هسته مرکزی الهیات غیر بنیادگرای خود را کم ترین آموزه درباره خدا می داند، آموزه ای که شامل حقیقت تثلیثی خدا، تقدیس خدا، و تجلی خدا در مسیح است. در مورد راهنمونی سلبی معتقد می شود که می توان با افزودن برخی فرضیه ها و تفسیر ها بر متون دینی از هر گونه ابطال نظریه مرکزی پیش گیری کرد. وی در مورد راهنمونی ایجابی معتقد است که اصول جزمی هر مذهب یا دین می تواند همان نقش راهنمونی ایجابی را برای برنامه پژوهشی الهیاتی ایفا کند. مقصود مورفی از «اصول جزمی»، گزاره ها و بیانات هنجاری و دستوری ای است که فرقه ها و مذاهب گوناگون اتخاذ کرده و الگوی کارهای خود قرار داده اند؛ نظیر «اعتقادنامه مسیحیان» که از سوی کلیسا تدوین شده است. بنابراین، برنامه و طرح الهی دان برای توسعه برنامه پژوهشی این است که به همه آموزه های مذهب و دین مسلط شود. بدین ترتیب، الهی دان مسیحی معاصر ممکن است درباره مسیح شناسی نظریه جدیدی ارائه کند که تنها تکرار ضوابط مورد نظر «شورای کالسدون» نباشد؛ بلکه، با هدایت قاعده راهنمونی ایجابی، قیود و شروطی را که شورای کالسدون وضع کرده است، نقض نکند.
سه نوع تبیین از آموزه کفاره بودن مرگ مسیح
در مورد فرضیه های کمکی در الهیات، معتقد است که کارکرد فرضیه های کمکی در الهیات دو چیز است نخست، توضیح معنای هسته مرکزی، ودوم فراهم کردن ارتباط میان آن دیدگاه انتزاعی درباره خدا و انواع داده های مناسب و مربوط به آن. مورفی در توضیح شأن و منزلت فرضیه های کمکی به سه نوع تبیین از آموزه کفاره بودن مرگ مسیح اشاره می کند. در تبیین نخستین، مرگ مسیح به عنوان پیروزی بر شر، و در تبیین دوم به عنوان خرسندی از عدالت خدا و در تبیین سوم، به عنوان اثبات عشق خدا فهم و تلقی شده است. به لحاظ تاریخی، برنامه دوم وسوم جایگزین برنامه نخست شده اند؛ اما امروزه می توان آن را به مدد یک فرضیه کمکی، که در قالب آن نیرو های شر بر اساس مفاهیم و اصطلاحات اجتماعی و سیاسی تفسیر مجددی یافته است، احیا کرد. مورفی دو فرضیه کمکی را در پایه ریزی یک الهیات نظام مند دارای جایگاه بسیار مهمی می داند نخست، چیزی شبیه به نظریه ادواردز درباره اعتبار و حقانیت نشانه های فعل و مداخله روح القدس در اعمال دینداران که دینداران ادعا می کنند. این فرضیه و نظریه کمکی، نظریه بصیرت مسیحیان را، که وی برای تولید داده های جدید برای الهیات بسیار سودمند می داند، موجه می سازد.
آموزه وحی
دوم، آموزه وحی که برپایه توصیف «پاول» از هدایا و ثمره های روح القدس و این درک مشترک مبتنی است که امت نخستین، برخی نوشته ها را به عنوان محصول و ثمره هدایا و الطاف روح القدس، و در نتیجه به عنوان کلمه خدا، شناخته اند. این فرضیه کمکی این ادعای سنتی را توجیه و تبیین می کند که کتب مقدس کلمه خدا هستند و در نتیجه به کار گرفتن متون مقدس را، به عنوان داده برای الهیات، موجه می سازد. این نظریه وحی، ارتباط نزدیکی با نظریه ادواردز دارد که برای توجیه کاربرد بصیرت مسیجیان به کار رفت. از آنجا که دیدگاه ننسی مورفی در این مورد، بسیار جسورانه و بدیع است، توجه فیلسوفان دین و فیلسوفان علم و سایر اندیشمندان را به خود جلب می کند و حتی وی را به مناظره و بحث در رسانه ها و از جمله تلویزیون می کشاند.
حقیقت رابطه علم و دین
حقیقت این است که علم و دین را نمی توان با یکدیگر متعارض دانست و این مطلب درستی است که مورفی بر آن پای می فشارد. همچنین علم و دین می توانند در تعامل با یکدیگر باشند. در واقع این دو برای آدمی دو بال کمال و سعادت است. هریک از این دو، عهده دار حل مسائل خاصی در زندگی بشر است. مورفی را باید در دقت نظرها و جسارت خاصی که در بیان دیدگاه بدیع خود دارد تحسین کرد. اما در دیدگاه وی، به ویژه در مورد روش شناسی علوم طبیعی و تطبیق و جاری دانستن آن در الهیات، نقطه های تاریک و لغزنده متعددی وجود دارد که ظاهرا وی را در اثبات دیدگاهش ناکام می کند. مهم ترین این اشکال ها در دو دسته کلی جای می گیرند الف: اشکالات مربوط به روش شناسی مورد نظر مورفی؛ ب اشکالات مربوط به محتوای دیدگاه مورفی.
Sources
منصور نصیری- علم و دین از دیدگاه ننسی مورفی- پایان نامه کارشناسی ارشد رشته دین شناسی- با راهنمایی استاد دکتر محمد لگنهاوسن
منصور نصیری- هفته نامه خردنامه همشهری- شماره 25- تیر1383- مقاله الهیات در عصر استدلال علمی
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites