سنان بن انس بن عمرو نخعی

English 62178 Views |

از فرماندهان سپاه عمر بن سعد در عاشورا (61 هـ.ق) که حضرت حسین بن علی (ع) را به شهادت رساند.
او از جانیان بزرگ تاریخ است که در واقعه کربلا در قیام امام حسین (ع)، در شنیع ترین جنایت ها، نامش مطرح است.
زمانی که کوفیان (لشگر عمر سعد) به حسین (ع) حمله کردند و هر کسی از یک سو آن حضرت را آماج تیر و نیزه قرار داد تمام مقاتل اتفاق نظر دارند بر اینکه سنان بن انس در آخرین لحظه، نیزه ای بر پشت آن حضرت زد و آن حضرت از اسب بر زمین افتاد و نیزه از سینه اش بیرون زد، آن ملعون سپس در گلوی امام (ع)، تیری فرو کرد. (لمعات الحسین)
بیشتر مورخین گویند که سنان بن انس، در آخرین لحظات عمر حسین (ع)، بالای سرش ایستاد در حالی که ریش امام را در دست گرفته و با شمشیر به گلوی حضرتش می زد می گفت: «من سر تو را جدا می کنم و می دانم که تو زاده رسول خدا و مادر و پدرت از همه بهترند.»
سنان بن انس به دستور عمر بن سعد سر مقدس امام حسین (ع) را از بدنش جدا کرد و بر نیزه افراشت.
بعدا به خاطر این جنایت، از «ابن زیاد»، درخواست جایزه کرد. (برخی این جنایت را از شمر یا خولی دانسته اند)
سنان بعد از پایان واقعه تلخ روز عاشورا و شهادت حسین بن علی (ع)، بر در خیمه عمر بن سعد آمد و با صدای بلند فریاد زد: «شترم را از سیم و زر (طلا و نقره) بار کن که من پادشاه با منزلت و با فر و شکوهی را کشتم که بهترین پدر، مادر و نسب را داشت.»
عمربن سعد با عصبانیت به او گفت: «گواهی می دهم که تو دیوانه ای و هرگز عاقل نبوده ای.»
بعد دستور داد او را به درون خیمه آوردند چون سنان وارد خیمه شد با چوبدستی خود چند ضربه به او زد و گفت: «ای احمق، اینگونه حرف می زنی؟ به خدا سوگند اگر ابن زیاد این سخن را از تو بشنود، گردنت را خواهد زد!»
بعد از این جنابت بزرگ، اطرافیان سنان بن انس و مردم دیگر به او می گفتند: «تو حسین پسر علی و پسر فاطمه دختر رسول الله را کشته ای. تو بزرگترین و مهمترین شخص عرب را کشتی. نزد امرای خود برو و پاداش خویش از آنها بخواه، وظیفه است اینکه نعمتی بیکران طلب کنی. اگر آنها تمام خزائن و بیت المال ها را به تو ببخشند، در برابر این قتل که تو انجام داده ای، کم و ناچیز است، و هنوز حق تو را ادا نکرده اند. زیرا تو کار مهمی کردی!»
پس از مدتی حجاج ثقفی در زمان خود روزی از اطرافیانش پرسید: «هر کس به دولت بنی امیه هر خدمتی کرده، برخیزد.»
جماعتی برخاستند و خدمتشان را بازگو کردند و سنان بن انس برخاست و گفت: «من کشنده حسینم. تا آنجا که توانستم به تنهایی او را تیر و شمشیر زدم تا کشته (شهید) شد.»
حجاج گفت: «نیکو خدمتی است.»
چون سنان به منزلش برگشت، زبانش بسته و لال و عقلش زایل و دیوانه شد و تا زمان مردن و هلاک شدنش، در همان جا که نشسته بود، غذا می خورد و تخلی می کرد.

هلاکت سنان بن انس
در اینکه پایان کار و سرانجام او چه بوده است، چند نقل وجود دارد:
1- مختار ثقفی، سال 66 هـ.ق، که به خونخواهی حسین بن علی و یارانش (ع)، قیام کرد، و بعضی از قتله کربلا را گرفت و به مجازات رساند، مأمورانش سنان را در شهر بصره، دستگیر کرده خانه اش را ویران نمودند و بند بند انگشتانش را از هم جدا کرد، سپس دست و پایش را بریده و در دیگی از روغن زیتون جوشان انداخت و او دست و پا می زد تا مرد. (لهوف، مثیرالاحزان)
2- زمانیکه مختار ثقفی قیام کرد، به دنبال سنان بن انس فرستاد که می گفت «من حسین را کشته ام.» ولی او به بصره فرار کرده بود، لذا مأموران مختار نتوانستند بر او دست پیدا کنند و فقط خانه اش را ویران کردند. (نفس المهموم)
3- وی بعد از واقعه کربلا، در زمان قیام مختار و خونخواهی او در نبرد با سپاه ابن زیاد، به رهبری ابراهیم اشتر، اسیر شد. ابراهیم وقتی جنایات سنان بن انس را از زبان خودش شنید. او را با اعمال شاقه مجازات کرد، همین که سنان در آستانه مرگ قرار گرفت سرش را بریدند و بدنش را سوزاندند. (حکایة المختار ص 45)
4- یک نقل هم در لا به لای مطالب گذشته مطرح کردیم که در زمان حجاج ثقفی بوده است.
5- سنان بن انس، بعد از کشتن حسین بن علی (ع)، نزد عبیدالله بن زیاد رفت و بی آنکه صله و جایزه ای بگیرد به دستور ابن زیاد، گردنش را زدند.

Sources

ابوالفرج اصفهانى- مقاتل الطالبین (انساب الاشراف، امالی شیخ صدوق، روضة‌الواعظین)

حاج شیخ عباس قمی- نفس‌المهموم

محمدبن جریر طبری- تاریخ طبری

ابن اثیر- کامل

حاج شیخ عباس قمی- منتهی‌الامال

گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم- موسوعة‌الامام الحسین به نقل از بسیاری از مقاتل و سیره‌نویسان

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites