کمین و کمان در پی حیات متألهانه انسان
English 4329 Views |اتحاد امین و امانت در انسان متأله
حیات متألهانه انسان در دست او امانتی الهی و ودیعتی ملکوتی است که روزی باید به ملاقات خدا رود و آن را تسلیم وی کند. انسان در این میدان امانت داری، هم امانت است و هم امین؛ یعنی جان عاریت انسان به عنوان امانت خدا به دست خود انسان سپرده شده و او را امین بر حفاظت از جان خود ساخته است. اهمیت این گوهر گرانبها و امانت والا چندان است که هرگونه تصرف آدمی در آن مشروط به اذن الهی است و اذن خدا در محدوده اموال و اوقات و احوال وسیع است. انسان می تواند در اموال و احوال خویش در حد وسیعی تصرف کند؛ اما در هستی و آبرو و ناموس خود اجازه تصرف ندارد؛ زیرا گوهر وجودی او از آن خود او نیست؛ بلکه امانتی است الهی و نقش آدمی در این میان، نقش امینی قادر و عادل است و تحقق این نقش، نیازمند حفاظت و حراستی همه جانبه از گوهر وجودی انسان است.
آنچه از امام هشتم (ع) درباره سنن سه گانه مؤمن، یعنی صبر و مدارا و کتمان سر، به عنوان سنت های خدا، پیامبر و امام یاد شده، در حقیقت، تفسیری است از این امانت الهی و حیات متألهانه انسانی و در دیگر سخنان امام، علی بن موسی الرضا (ع) نیز حکمت نظری و حکمت عملی، چنان تبیین شده است که اوج حیات متألهانه انسانی را می توان به روشنی مشاهده کرد.
در بخش حکمت نظری، پیش از آنکه فلسفه یونان به زبان عربی ترجمه شود، امام رضا (ع) به تأسی از جد بزرگوار خویش، امیر مؤمنان (ع) به تبیین اندیشه الهی پرداخته و معارف بلندمرتبه ای را در دسترس دانشمندان قرار داده اند؛ مثلا با اشاره به اصل علیت، در تبیین آن چنین فرموده اند: «و کل قائم فی سواه معلول؛ هرچه به غیر خویش تکیه دارد و در گوهر ذاتش نیازمند دیگری است، معلول است.» و به دیگر سخن، اگر هستی چیزی عین ذات او نباشد، هرگز به شکل تصادف و بخت و اتفاق پدید نمی آید؛ بلکه بر محور علیت قرار می گیرد و با اعتماد بر علت یافت می شود.
در بخش حکمت عملی نیز امام رضا (ع) به تشریح ارکان ایمان پرداخته و عناصر محوری آن را در چهار بخش توکل، رضا، تسلیم و تفویض، بیان کرده اند که همه احکام الهی، زیرمجموعه همین ارکان چهارگانه است و هر یک از آن ها در خداخواهی و تأله انسان، سهم خاص و جایگاه ویژه ای دارد. سرانجام نیز با معرفی امام و رهبر سیاسی، مسیر هدایت انسان را به سوی حیات متألهانه و نقش شخصیت حقیقی و حقوقی امام را در این هدایت، به خوبی تصویر کرده، چنین فرموده اند: «نامی العلم کامل الحلم مضطلع بالإمامة عالم بالسیاسة مفروض الطاعة قائم بإمرالله ناصح لعباد الله حافظ لدین الله» یعنی امام از منظر شخصیت حقیقی، علمی شکوفا، حلمی کامل، امامتی همه جانبه، سیاستی معلوم، اطاعتی واجب و... دارد و به لحاظ شخصیت حقوقی نیز پاسدار حلال و حرام خدا، اجراکننده حدود الهی، مرزبان حریم خداوندی و با استفاده از حکمت و موعظه حسنه و حجت بالغه، هدایتگر انسان ها به سوی خداست. «یحلل حلال الله و یحرم حرام الله و یقیم حدود الله و یذب عن دین الله و یدعو إلی سبیل ربه بالحکمة و الموعظة الحسنة و الحجة البالغة.»
پس امام، نه تنها احکام و حدود الهی را بیان می کند، بلکه به اجرای همه آن ها همت می گمارد و در این راه، لحظه ای به مسامحه و مداهنه تن درنمی دهد و جان خود را که برترین جلوه خدا در عالم طبیعت است، بر سر این کار می گذارد و چنین سنت و سیرت الهی است که می تواند از موجودی به ظاهر عادی، شخصیت گرانقدری به نام حی متأله بسازد و آن را بر محور حیات و تأله حرکت دهد و بپروراند و این حی متأله را تا مدار خلافت خدا ارتقا بخشد.
کمین و کمان در پی حیات متألهانه انسان
در نگاه قرآن کریم عصاره همه حدود و رسوم انسانی و خلاصه همه اسرار نهفته در حقیقت آدمی، عبارت است از «حیات متألهانه» یعنی انسان موجود، صاحب حیاتی است که در الهیت حق، محو شده و مظهر اسمای حسنای خدا گشته است؛ پس، نه تنها به زندگی حقیقی دست یافته، که به اندازه خود، نامی از نام های پربرکت خدا را متبلور ساخته است. بر این اساس، اگر چیزی فاقد حیات بوده، یا از حیاتی غیر متألهانه برخوردار باشد، در هر دو صورت با مقام انسانیت فاصله دارد؛ زیرا آنکه فاقد حیات است، از قوه و استعداد انسانی بی بهره است و آن که حیاتش غیرمتألهانه است، یا تنها در قلمرو زندگی گیاهی و اکتفا به رشد و تغذیه و تولید مثل به سر می برد یا بر مدار حیات حیوانی حرکت می کند و افزون بر ویژگی های نباتی، دارای احساس، عاطفه، مسئولیت پذیری و دیگر آثار حیات حیوانی نیز هست.
پس حیات متألهانه، بسان گوهری بی بدیل بلکه گنجینه ای بی نهایت، در اختیار انسان قرار گرفته است؛ از این رو، رهزنان بی شمار و دشمنان در انتظار، همواره این گنجینه انسانی و گوهر الهی را تهدید می کنند. چنین دشمن کمین کرده و صیاد به انتظار نشسته ای از دو شیوه بهره می جوید و هدف را دوگونه دنبال می کند: یکی زور و دیگری تزویر؛ چنان که غزالان وحشی تیزپا و چالاک را با تیر از پا می اندازند و پرندگان بلندپرواز را با فرستادن همنوعان دست آموز و از روی فریب و تزویر به دامگاه صیاد می کشانند. قرآن کریم به انسان می آموزد که با این دو شیوه کمان و کمین، همواره تهدید می شود و باید به هوش باشد و افزون بر آمادگی جهاد، در پی هر شعار و صفیر و نوایی به راه نیفتد؛ زیرا بیگانه ای که از راه مکر و فریب درمی آید، با آهنگ و نوای آشنا پیش خواهد آمد و تنها آنان که زیرک و باهوشند، می دانند که: «این صفیر از خانه صیاد می آید به گوش.»
شیوه زور و کمان به دست دشمن بیرونی انسان اعمال می شود که با نیروی نظامی به جنگ باورهای دینی می آید و با هدف نابودی دین، به سرقت و تاراج حقیقت آدمی می اندیشد؛ بر این اساس، قرآن کریم از یک سو فرمان آماده باش می دهد؛ «و أعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخیل؛ و هر چه در توان داريد از نيرو و اسبهاى آماده بسيج كنيد تا با اين [تداركات] دشمن خدا و دشمن خودتان و [دشمنان] ديگرى را جز ايشان كه شما نمىشناسيدشان و خدا آنان را مى شناسد بترسانيد.» (انفال/ 60) و از سوی دیگر هشدار می دهد که خداوند به تنهایی می تواند از دشمنان دین انتقام کشد؛ اما می خواهد شما را در هنگامه نبرد، بیازماید؛ «و لو یشاء الله لانتصر منهم ولکن لیبلوا بعضکم ببعض؛ و اگر خدا مى خواست از ايشان انتقام مى كشيد ولى [فرمان پيكار داد] تا برخى از شما را به وسيله برخى [ديگر] بيازمايد.» (محمد/ 4)
از این روست که تاریخ انبیا و اولیا هماره با شهادت ها، صبر و استقامت های فراوان رقم خورده است؛ «وکأین من نبی قتل معه ربیون کثیر فما وهنوا لما أصابهم فی سبیل الله و ما ضعفوا و ما استکانوا و الله یحب الصبرین؛ و چه بسيار پيامبرانى كه همراه او توده هاى انبوه كارزار كردند و در برابر آنچه در راه خدا بديشان رسيد سستى نورزيدند و ناتوان نشدند و تسليم [دشمن] نگرديدند و خداوند شكيبايان را دوست دارد.»
خدا می توانست همه انسان های روی زمین را قهرا مطیع و مؤمن سازد: «و لو شاء ربک لامن من فی الأرض کلهم جمیعا؛ و اگر پروردگار تو مى خواست قطعا هر كه در زمين است همه آنها يكسر ايمان مى آوردند.»
در مباحث اخلاق نیز از تیرهای مسموم شیطان، فراوان سخن رفته و نگاه نامحرمانه آدمی از آن ها شمرده شده است؛ «النظرة سهم من سهام إبلیس مسموم» و چنین است که گنهکاران به دام شیطان گرفتار آمده، حقیقت پلید گناه را زیبا می انگارند. از این رو، آدمی باید با نیروی بدن و قوت قلب، مقتدرانه از مرزهای انسانی و حدود الهی پاسداری کند و فرمان «خذوا ما اتینکم بقوة؛ آنچه را به شما داده ايم به جد و جهد بگيريد.» (بقره/ 63 و 93 و اعراف/ 171) را بر اساس تبیین امام صادق (ع) هم با نیروی بدن و هم با قوت قلب امتثال نماید و این، مستلزم آن است که انسان از یک سو جهادگر و جنگاور باشد و از سوی دیگر زیرک و نیرنگ شناس تا در نبرد نظامی بر دشمن فایق آید و نیز در تهاجم فرهنگی، او را ناکام گذارد و در این دو صحنه پیکار، از گوهر گرانبهای هستی خود با دو سلاح آهن و آه محافظت نماید.
در این صورت، نه تنها خود او شیرین کام می شود، که با پیروی از وحی الهی، کام جامعه انسانی را نیز شیرین می کند؛ همان وحی الهی که در مرتبه بسیار نازل، وقتی متوجه زنبور عسل شد، آن را چنان پر برکت ساخت که از سویی شمع انجمن ها را فراهم آورد و از سوی دیگر، شیرینی کام انسان ها را تأمین و شفای آدمیان را تضمین نمود؛ «و أوحی ربک إلی النحل أن اتخذی من الجبال بیوتا و من الشجر و مما یعرشون٭ ثم کلی من کل الثمرات فاسلکی سبل ربک ذللا یخرج من بطونها شراب مختلف الونه فیه شفاء للناس إن فی ذلک لایة لقوم یتفکرون؛ و پروردگار تو به زنبور عسل وحى [الهام غريزى] كرد كه از پاره اى كوهها و از برخى درختان و از آنچه داربست [و چفته سازى] مى كنند خانه هايى براى خود درست كن. سپس از همه ميوه ها بخور و راههاى پروردگارت را فرمانبردارانه بپوى [آنگاه] از درون [شكم] آن شهدى كه به رنگهاى گوناگون است بيرون مى آيد در آن براى مردم درمانى است راستى در اين [زندگى زنبوران] براى مردمى كه تفكر مى كنند نشانه [قدرت الهى] است.» (نحل/ 68- 69)
در مرتبه فراتری نیز وحی الهی به سوی مادران موسی و عیسی (ع) فرود آمد و مسیر تاریخ را از درون کاخ های فرعونیان و جباران به سوی فطرت پاک انسانی و ضمیر هدایت پذیر آدمی تغییر داد. اگر این راه، هماره گشوده است، انسان می تواند به گونه ناودان، پیوسته مجرای فیض حق باشد؛ بلکه خود بسان ابر رحمت ببارد یا به آسمان رود و کار آفتاب کند. لیکن چنین مقامی را ابزاری لازم است که برخی افراد، بسا با توهم توکل بر خدا از فراهم آوردن آن غافل مانند و در انجام وظیفه کوتاهی کنند. این توهم با حقیقت توکل فاصله ای فراوان دارد؛ زیرا فیض پنهانی حق، گرچه به سوی انسان ها در جریان است، اما کوشش آدمی نیز مقدمه ای لازم برای وصول به این فیض الهی است؛ چنان که اعجاز الهی و فیض ویژه خدا برای لحظات تنهایی حضرت مریم (ع) جلوه کرد و شاخه های خشکیده نخل را سرسبز نمود و بر آن خرمای تازه رویاند؛ اما در میان این همه امدادهای غیبی، مریم نیز باید به پا خیزد و شاخه های نخل را تکان دهد تا خرمای شیرین بر او فرو ریزد و در این قضیه از او نیز کوششی صورت پذیرد؛ «و هزی إلیک بجذع النخلة تسقط علیک رطبا جنیا؛ و تنه درخت خرما را به طرف خود [بگير و] بتكان بر تو خرماى تازه مى ريزد.» (مریم/ 25)
Sources
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 15 صفحه 33
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites