پاداش پرهیزکاران
English 2621 Views |دل آدمى میان دو گونه جاذبه سرگردان است: جاذبه عقل و جاذبه هوى و هوس و شهوات. همچنین میان تاریکى و جهل و بى بند و بارى و میان نور و هدایت و تعهد. هوا و هوس و شهوات بر چهره عقل پرده مى کشند ولى دل نیز مقاومت مى ورزد و طالب نور و هدایت است. و تو در حالى که بسته خواستها و گرفتار عواطف و احساسات خویش هستى آیا مى توانى نیکوکار را از زشتکار تمیز دهى؟ و در حالى که میان حالات نفسانى متناقض چون فعالیت و تنبلى و امید و نومیدى در نوسان هستى مى توانى عمل صالح را بشناسى؟ هنگامى که خود را متعهد سازى که برنامه هاى خدایى را به اجرا درآورى و در برابر فشارهاى عواطف و خواهشهاى نفسانى پایدارى کنى، به عقل خود کمک کرده اى تا آن نیرو را به دست آورد که بتواند حق و باطل را از هم تمیز دهد. یعنى خدا معیار و مقیاس این داورى را به دست تو خواهد داد. مى فرماید: «یا أیها الذین آمنوا إن تتقوا الله یجعل لکم فرقانا؛ اى کسانى که ایمان آورده اید اگر تقوى پیشه کنید و از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید به شما نورانیت و روشن بینى خاصى مى بخشد که بتوانید حق را از باطل به خوبى تشخیص دهید.» (انفال/ 29) "فرقان" صیغه مبالغه از ماده ی "فرق" است و در اینجا به معناى چیزى است که به خوبى حق را از باطل جدا مى کند.
نیروی تشخیص حق از باطل، نتیجه ی عمل نیک انسان
این جمله کوتاه و پر معنا یکى از مهم ترین مسائل سرنوشت ساز انسان را بیان کرده و آن اینکه در مسیر راهى که انسان به سوى پیروزى ها مى رود همیشه پرتگاهها و بیراهه هایى وجود دارد که اگر آنها را به خوبى نبیند و نشناسد و پرهیز نکند چنان سقوط مى کند که اثرى از او باقى نماند در این راه مهم ترین مساله، شناخت حق و باطل، شناخت نیک و بد، شناخت دوست و دشمن، شناخت مفید و زیان بخش، و شناخت عوامل سعادت و یا بدبختى است، اگر به راستى انسان این حقائق را به خوبى بشناسد رسیدن به مقصد براى او آسان است. مشکل این است که در بسیارى از این گونه موارد انسان گرفتار اشتباه مى شود باطل را به جاى حق مى پندارد و دشمن را به جاى دوست انتخاب مى کند، و بیراهه را شاهراه. در اینجا دید و درک نیرومندى لازم است و نورانیت و روشن بینى فوق العاده. آیه فوق مى گوید: این دید و درک ثمره درخت تقوى است اما چگونه تقوى و پرهیز از گناه و هوى و هوسهاى سرکش به انسان چنین دید و درکى مى دهد شاید براى بعضى مبهم باشد اما کمى دقت پیوند میان این دو را روشن مى سازد. توضیح اینکه:
اولا: نیروى عقل انسان به قدر کافى براى درک حقایق آماده است ولى پرده هایى از حرص و طمع و شهوت و خودبینى و حسد و عشق هاى افراطى به مال و زن و فرزند و جاه و مقام همچون دود سیاهى در مقابل دیده عقل آشکار مى گردد، و یا مانند غبار غلیظى فضاى اطراف را مى پوشاند و پیداست که در چنین محیط تاریکى انسان چهره حق و باطل را نمى تواند بنگرد، اما اگر با آب تقوى این غبار زدوده شود و این دود سیاه و تاریک از میان برود دیدن چهره حق آسان است:
به گفته شاعر
جمال یار ندارد حجاب و پرده ولى *** غبار ره بنشان تا نظر توانى کرد
و یا به گفته شاعر دیگرى:
حقیقت سرایى است آراسته *** هوى و هوس گرد برخاسته
نبینى که هر جا که برخاست گرد *** نبیند نظر گرچه بیناست مرد!
ثانیا: مى دانیم که هر کمالى در هر جا وجود دارد پرتوى از کمال حق است و هر قدر انسان به خدا نزدیک تر شود پرتو نیرومندترى از آن کمال مطلق در وجود او انعکاس خواهد یافت، روى این حساب همه علم و دانش ها از علم و دانش او سرچشمه مى گیرد و هرگاه انسان در پرتو تقوى و پرهیز از گناه و هوى و هوس به او نزدیک تر شود و قطره وجود خود را به اقیانوس بیکران هستى او پیوند دهد سهم بیشترى از آن علم و دانش خواهد گرفت. و به تعبیر دیگر قلب آدمى همچون آئینه است و وجود هستى پروردگار همچون آفتاب عالمتاب، اگر این آئینه را زنگار هوى و هوس تیره و تار کند نورى در آن منعکس نخواهد شد، اما هنگامى که در پرتو تقوى و پرهیزگارى صیقل داده شود و زنگارها از میان برود نور خیره کننده آن آفتاب پر فروغ در آن منعکس مى گردد و همه جا را روشن مى سازد. لذا در طول تاریخ در حالات مردان و زنان پرهیزکار روشن بینى هایى مشاهده مى کنیم که هرگز از طریق علم و دانش معمولى قابل درک نیست، آنها بسیارى از حوادث را که در لابلاى آشوب هاى اجتماعى ریشه آن ناشناخته بود بخوبى مى شناختند و چهره هاى منفور دشمنان حق را از پشت هزاران پرده فریبنده مى دیدند!
این اثر عجیب تقوى در شناخت واقعى و دید و درک انسان ها در بسیارى از روایات و آیات دیگر نیز آمده است، در سوره ی بقره آیه 282 «اتقوا الله و یعلمکم الله؛ تقوى پیشه کنید و خداوند به شما تعلیم مى دهد.» و در حدیث معروف آمده است «المؤمن ینظر بنور الله؛ انسان با ایمان با نور خدا مى بیند.» و در "نهج البلاغه" در کلمات قصار مى خوانیم، «اکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع؛ زمین خوردن عقل ها غالبا به خاطر برق طمع است که چشم عقل را از کار مى اندازد و پرتگاه ها و لغزش گاهها را نمى بیند.»
ثالثا: از نظر تجزیه و تحلیل عقلى نیز پیوند میان تقوى و درک حقایق قابل فهم است، زیرا مثلا جوامعى که بر محور هوى و هوس مى گردد و دستگاه هاى تبلیغاتى آنها در مسیر دامن زدن به همین هوى و هوسها گام بر مى دارد، روزنامه ها مروج فساد مى شوند، رادیوها بلندگوى آلودگى و انحرافات مى گردند، و تلویزیون ها در خدمت هوى و هوسند، بدیهى است در چنین جامعه اى تمیز حق از باطل، و خوب از بد، براى غالب مردم بسیار مشکل است، بنابراین آن بى تقوایى سرچشمه این فقدان تشخیص و یا سوء تشخیص است. و یا فى المثل در خانواده اى که تقوا نیست و کودکان در محیط آلوده پرورش مى یابند و از همان طفولیت به فساد و بى بند و بارى خو مى گیرند در آینده که بزرگ مى شوند تشخیص نیکى ها از بدى ها براى آنها مشکل مى شود، اصولا به کار افتادن نیروها و انرژى ها و هدر رفتن این سرمایه ها در راه گناه موجب مى شود که مردم از نظر درک و اطلاع، در سطحى پائین قرار گیرند و افکار منحطى داشته باشند هرچند در صنایع و زندگى مادى پیشروى کنند.
بنابراین به خوبى مى بینیم که هر بى تقوایى سر چشمه یک نوع ناآگاهى و یا سوء تشخیص است، به همین جهت در دنیاى ماشینى امروز جوامعى را مشاهده مى کنیم که از نظر علم و صنعت بسیار پیشرفته اند ولى در زندگى روزانه خود چنان گرفتار نابسامانى ها و تضادهاى وحشتناکى هستند که انسان را در تعجب فرو مى برد اینها همه عظمت این گفته قرآن را روشن مى سازد. و با توجه به اینکه تقوا منحصر به تقواى عملى نیست، بلکه تقواى فکرى و عقلى را شامل مى شود این حقیقت آشکارتر خواهد شد، تقواى فکرى در برابر بى بند و بارى فکرى به این معناست که ما در مطالعات خود به دنبال مدارک صحیح و مطالب اصیل برویم و بدون تحقیق کافى و دقت لازم در هیچ مساله اى اظهار عقیده نکنیم، آنها که تقواى فکرى را بکار مى بندند بدون شک بسیار آسانتر از بى بندوباران به نتائج صحیح مى رسند ولى آنها که در انتخاب مدارک و طرز استدلالى بى بند و بارند اشتباهاتشان فوق العاده زیاد است.
اکنون که نخستین پاداش پرهیزکاران روشن شد به تفسیر بقیه آیه و سایر پاداشهاى چهارگانه آنها مى پردازیم. قرآن مى گوید: علاوه بر تشخیص حق از باطل نتیجه پرهیز کارى این است که «و یکفر عنکم سیئاتکم؛ خداوند گناهان شما را مى پوشاند و آثار آن را از وجود شما بر مى دارد.» (انفال/ 29) به علاوه «و یغفر لکم؛ شما را مشمول آمرزش خود قرار مى دهد.» (انفال/ 29) و پاداش هاى فراوان دیگرى در انتظار شماست که جز خدا نمى داند زیرا «و الله ذو الفضل العظیم؛ خداوند فضل و بخشش عظیم دارد.» (انفال/ 29) صفت فعل پروردگار و مبنى بر حصر است فضل به معناى زیادى است که خود به چیزى حاجت ندارد و از افاضه آن نیز هرگز دریغ ننماید و از افاضه به نیازمندان نیز بهره نمى برد و از آنها بى نیاز است و اختصاص به ساحت پروردگار غنى على الاطلاق دارد که جهان هستى را بر اساس فضل نهاده است.
این چهار اثر، میوه هاى درخت تقوا و پرهیزکارى هستند و وجود رابطه طبیعى در میان تقوا و پاره اى از این آثار مانعى از آن نمى شود که همه آنها را به خدا نسبت بدهیم زیرا کرارا در این تفسیر گفته ایم که هر موجودى هر اثرى دارد به خواست خداست و لذا هم مى توان آن اثر را به خدا نسبت داد و هم به آن موجود. در اینکه میان "تکفیر سیئات" و "غفران" چه تفاوتى است بعضى از مفسران معتقدند که اولى اشاره به پرده پوشى در دنیا و دومى اشاره به رهایى از مجازات در آخرت است. ولى احتمال دیگرى در اینجا وجود دارد که "تکفیر سیئات" اشاره به آثار روانى و اجتماعى گناهان دارد که در پرتو تقوا و پرهیزکارى از میان مى رود، ولى "غفران" اشاره به مساله عفو و بخشش خداوند و رهایى از مجازات است.
Sources
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 7 صفحه 140
محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 4 صفحه 42
سيد محمدحسين حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 7 صفحه 298
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites